بازگو کردن زهد انبیائى که در آیات قرآن و روایات از آن نام برده شده داستان بسیار مفصلى است ، على (علیه السلام) در خطبه 160 نهج البلاغه به زهد چند نفر از انبیاء بدین قرار اشاره دارند :
اگر خواهى از موسى کلیم الله سخن بگو ، که به پروردگار عرضه داشت :
( رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْر فَقِیرٌ ) . (6)
پروردگار من بر آنچه از خیر بسویم فرستى نیازمند و محتاجم .
به خدا قسم به وسیله این دعا قرص نانى از خدا مى خواست ، زیرا خوراکش سبزى و گیاه زمین بود ! ! و به علّت لاغرى و کمى گوشت بدن ، سبزى گیاه از نازکى پوست درونى شکمش دیده مى شد .
و اگر خواهى از داود سخن به میان آر ، که داراى مزامیر و زبور بود ، و خواننده اهل بهشت است ، بدست خود از لیف خرما زنبیل ها مى بافت و به هم نشینان خود مى گفت : کدامتان در فروختن این زنبیل ها به من کمک مى کنید ، از بهاى فروش آنها خوراکش یک عدد نان جو بود .
و اگر خواهى داستان زندگى عیسى بن مریم (علیه السلام) را به میان آر ، که سنگ را زیر سر خود بالش قرار مى داد ، و جامه زبر مى پوشید ، و طعام خشن مى خورد ، و خورش او گرسنگى بود ، و چراغ شب او ماه بود ، و سایه بان او در زمستان جائى بود که آفتاب مى تابید یا فرو مى رفت ، و میوه و سبزى خوشبوى او گیاهى بود که زمین براى چهارپایان مى رویاند ، نه زنى داشت که او را به فتنه و تباهکارى افکند ، و نه فرزندى که او را اندوهگین سازد ، و نه دارائى که او را از توجه به حق برگرداند ، و نه طمعى که او را خوار کند ، مرکب او دو پایش بود ، و خدمتکار او دو دستش .
بیا و در مسئله زهد به پیامبر خود ، که از همه نیکوتر و پاکیزه تر است ، اقتدا نموده ، از آن بزرگوار پیروى کن ، زیرا آن حضرت براى کسیکه بخواهد پیروى کند ، سزاوار پیروى کردن است ، و انتساب شایسته اوست براى کسیکه بخواهد به او نسبت داشته باشد ، و محبوب ترین بندگان نزد خداوند کسى است که پیرو پیغمبر خود بوده و دنبال نشانه او برود .
لقمه دنیا را زیادتر از آنچه لازم نداشت نمى خورد ، به دنیا به هیچ عنوان دل نبسته بود ، از جهت پهلو لاغرتر و از جهت شکم گرسنه ترین اهل دنیا بود .
دنیا با همه محتویاتش به او پیشنهاد شد ، از قبول آن امتناع کرد ، دانست خداوند مهربان از باب مصلحت انسان علاقه و دل بستن به دنیا را دشمن داشته ، او هم به پیروى از مولایش علاقه به دنیا را دشمن مى داشت . و مى دانست حق تعالى دنیا را خوار دانسته او هم خوار مى دانست ، و آن را کوچک قرار داده ، او هم کوچک شمرد .
اگر نبود در وجود ما ، مگر دوستى آنچه که خدا و رسول و دشمن داشته ، و بزرگ شمردن آن را که خدا و رسول کوچک شمرده همین مقدار براى سرکشى از خدا و مخالفت فرمان او بس بود .
پیامبر به روى زمین طعام مى خورد ، و مانند عبد مى نشست ، و به دست خود پارگى کفشش را دوخته و جامه اش را وصله مى کرد ، و بر خر برهنه سوار مى شد و دیگرى را هم سوار مى کرد .
بر در خانه اش پرده اى که در آن نقش ها نقش شده آویخته بود ، پس به یکى از زنهایش فرمود : این پرده را از نظر من پنهان کن ، زیرا وقتى به آن چشم مى اندازم دنیا و آرایش هاى آن را به یاد مى آورم ، پس از روى دل از دنیا دورى گزیده ، یاد آن را از خود دور مى ساخت ، و دوست داشت که برایش آن از جلوى چشمش پنهان باشد ، تا از آن جامه زیبا فرا نگرفته باور نکند که آنجا جاى آرمیدن است ، و امیدوارى و درنگ کردن در آنجا را نداشته باشد ، پس علاقه و بستگى به این دنیاى از دست رفتنى را از خود بیرون و از دل دور کرده و آرایشهاى آن را از جلو چشم پنهان گردانید ، و چنین است کسى که چیزى را دشمن مى دارد ، و بدش مى آید به آن چشم اندازد ، و نام آن را در حضورش برده شود ! !
زهد مورث معنویت ، آزادگى و ایثار و خصائل دیگر انسانى و الهى است ، زاهد به حقیقت اهل معناست ، و از قید تعلقات مادى و شیطانى با تمام وجود آزاد است ، و پیش انداختن محرومان و مستمندان و دردمندان را نسبت به خودش کار بسیار آسانى است .
شدت زهد پیامبر و على و خاندانش و ائمه طاهرین و پس از آنان یاران و اصحاب خالص آن بزرگواران چیزى نیست که نیاز به شرح داشته باشد .