چکیده ای از زندگی امام جواد(ع)
حضرت امام محمد بن علی الجواد(ع) فرزند امام رضا(ع) در شب جمعه دهم ماه رجب سال 195هجری در مدینه از مادری با فضیلت به نام خیزران (سبیکه) متولد شد و خانه حضرت رضا(ع) به قدوم این مولود منور، و زخم زبانهای دشمنان ایشان بی اثر گشت . آن حضرت هفت ساله بود که پدر بزرگوار خویش را از دست داده و هدایت و رهبری جامعه اسلامی را عهده دار شد .
مأمون بعد از شهادت حضرت رضا(ع) به بغداد آمد و مقر حکومت خود را آنجا قرار داد و چون شنید که علمای بلاد به مدینه رفته اند و امامت حضرت جواد(ع) را پذیرفته اند، بهراس افتاد و آن حضرت را به بغداد احضار کرد. مأمون از آن حضرت تجلیل کرد و دختر خود ام الفضل را به عقد ایشان درآورد.
امام جواد(ع) پس از مدتی با ام الفضل به قصد زیارت بیت الله الحرام به حجاز رفتند و پس از اعمال حج به مدینه برگشتند و تا مأمون زنده بود در مدینه بودند. بعد از مرگ مأمون برادرش معتصم به منصب خلافت نشست و چون از حضرت جواد و استقبال مردم از آن بزرگوار می ترسید، حضرت را جبراً به بغداد طلبید و طولی نکشید که حضرت جواد(ع) را شهید نمود.
عمر حضرت جواد گر چه کوتاه بود و غالباً در تبعید صرف شد، ولی عمر ایشان سراسر خیر و برکت بود. مرحوم کلینی رحمه الله در کافی از حضرت رضا نقل می کند که فرموده اند:
هذا المولود الّذی لم یولد مولود اعظم برکةًعلی شیعتنا منه.(1/321)
این مولود ـ حضرت جواد ـ مولودی است که برای شیعیان ما پر برکت تر از او زاییده نشده است.
مقام علمی جواد الائمه(ع)
از جمله امتیازهای امام جواد(ع) شجاعت ایشان در ابراز علم و معرفی جایگاه علمی اهل بیت در نزد دشمنان است .
در بحار الانوار منقول است که چون حضرت رضا(ع) به شهادت رسید حضرت جواد الائمه(ع) به مسجد رسول الله آمد، منبر رفت و چنین فرمود:
انا محمّد بن علیّ الرّضا انا الجواد انا العالم بانساب النّاس فی الاصلاب انا اعلم بسرائر کم وظواهرکم و ما انتم سائرون الیه . علم منحنا من قبل خلق و بعد فناء السموات والارضین و لولا تظاهر اهل الباطل و دولةاهل الضلال و شوب اهل الشّکّ لقلت قولاً تعجب منه یده والآخرون ثمّ وضع یده الشّریفة علی فیه و قال یا محمّد اصمت کما اصمت آباوک من قبل.(بحار 50/108)
من محمد بن علی جوادم. من عالم به نسب های همه مردم هستم، مردمی که به دنیا آمده اند یا نیامده اند من اعلم از خود شما به ظواهر شما و باطن های شما هستم. این علم قبل از خلقت عالم هستی داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز داریم. اگر نبود تظاهرات اهل باطل و دولتهای باطل علیه ما، و اگر نبود مردم عوام و شکهای آنان، چیزهایی می گفتم که همه تعجب کنند. سپس امام جواد دست بر دهان خود نهاد و فرمود ساکت باش چنانچه پدرانت ساکت بودند.
و نیز در تاریخ آمده است که چون حضرت رضا(ع) از دنیا رفت عده ای از بزرگان و علما به مدینه آمدند و سی هزار مسئله در چند روز از حضرت جواد (ع) سؤال نمودند و حضرت بدون تأمل و فکر جواب تمامی سؤالات آنان را دادند.
زمانی نیز که مأمون عباسی آن بزرگوار را به بغداد آورد و تصمیم گرفت برای خاموشی اعتراضها دخترش را به عقد ایشان درآورد، مجلس با شکوهی ترتیب داد و علما و بزرگان را برای مناظره با آن حضرت دعوت کرد. یحیی بن اکثم یکی از علمای اهل تسنن و قاضی آن زمان، از حضرت سؤال کرد که اگر فردی در حال احرام صیدی را بکشد حکم او چیست؟ حضرت جواد علیه السلام فرمودند: آن صید را در حرم کشته است یا در خارج حرم؟ عالم به حکم بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا نه؟ آن فرد عبد بوده یا آزاد؟ بالغ بوده یا نابالغ؟ کار اولش بوده یا قبلاً نیز صیدی کرده است؟ این صید از طیور بوده است یا نه؟ آن صید بزرگ بوده یا کوچک؟ آن کار در روز بوده یا در شب؟ احرامش احرام حج بوده یا احرام عمره؟ سؤالات آن حضرت ولوله ای در مجلس به پا کرد . مأمون تا مجلس را متشنج دید و یحیی بن اکثم را مبهوت و مفتضح دید به حضرت جواد گفت که خطبه بخوانید. آن بزرگوار، ام الفضل را به پانصد درهم به عقد خود درآوردند. سپس مأمون از شقوق مسئله سؤال نمود و حضرت حکم کلیه شقوق را بیان نمود .
در آخر کار حضرت مسئله ای از یحیی بن اکثم پرسید و فرمود: آن چه زنی است که صبح بر مرد حرام و چون روز بلند شود بر او حلال می شود و چون ظهر می شود حرام می شود و عصر حلال و مغرب حرام و آخر شب حلال و پس از طلوع فجر حرام و بعد از طلوع فجر حلال می شود؟ یحیی بن اکثم گفت: نمی دانم، شما بگویید تا همه بدانیم. فرمودند: آن کنیزکی است که اول صبح اجنبی بوده است و چون روز بلند شد آن مرد کنیز را خرید و بر او حلال شد و ظهر او را آزاد کرد و بر او حرام شد و عصر او را به عقد خود درآورد و حلال شد و چون مغرب شد ظهار کرد و به واسطة ظهار بر او حرام شد و نصف شب کفارة ظهار داد و حلال شد و آخر شب او را طلاق داد و حرام شد و چون طلوع شد رجوع کرد و او را برای خود تحلیل نمود.
شهادت جواد الائمه(ع)
موقعیت ویژه امام جواد(ع) در میان مسلمین سبب شده بود تا مأمون کوشش کند که دل امام را به دست آورد و او را به دارالخلافه نزدیک کند.
او توطئه خود را براى از میان بردن جنبش و حرکت تشیّع در چهارچوب خلافت عبّاسیان همچنان ادامه مى داد و هدفش این بود که بین امام و پایگاه مردمى او فاصله اندازد و آن حضرت را از مردم دور سازد، ولى مى خواست به طریقى این نقشه را اجرا کند که مردم تحریک نشوند.
مأمون، بر اساس همان نقشه قدیمى، در جامه دوستدار امام ظاهر شد و «امّ الفضل» دختر خود را به ازدواج ایشان درآورد تا از تأیید امام(ع)برخوردار باشد و اصرار کرد که با کمال عزّت در کاخ مجلّل او زندگى کند.
امّا امام پافشارى مى ورزید که به مدینه بازگردد تا نقشه مأمون را در کسب تأیید امام براى پایدارى خلافتى که غصب کرده بود، نقش بر آب سازد و مشروعیّت حکومت او را در دل مردم خدشه دار نماید.
امام جواد(ع) خطّ پدر بزرگوارش را ادامه داد و به آگاهى فکرى و عقیدتى مردم پرداخت و با پایگاههاى مردمى طرفدار و مؤمن به رهبرى و امامتش به طور مستقیم در مسائل دینى و قضایاى اجتماعى و اخلاقى در تماس بود.
وقتى مأمون، امام(علیه السلام) را به بغداد یا مرکز خلافت آورد، امام(علیه السلام)اصرار ورزید تا به مدینه بازگردد، مأمون با این درخواست موافقت کرد و آن حضرت بیشتر عمر شریف خود را در مدینه گذراند. پس از مرگ مامون برادرش معتصم به خلافت رسید که فعّالیّت و کوشش هاى امام جواد(ع) را برنمی تابید، از این رو، آن حضرت را به بغداد فراخواند و هنگامى که امام(علیه السلام) وارد عراق گردید، معتصم و جعفر( پسر مأمون) پیوسته، توطئه مى چیدند و براى قتل آن بزرگوار حیله مى اندیشیدند، تا این که آن حضرت را به دست همسرشان ام الفضل دختر مأمون عباسی در آخر ذی القعدة سال 220هجری مسموم و به شهادت رساندند.
بنی عباس شهادت آن بزرگوار را پایانى می پنداشتند بر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغشان ؛ تلاشهایى که خلفاى بنى عباس و دشمنان ایشان را آنچنان غافلگیر نمودکه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادتآن حضرت بر آمدند .در این بخش به بررسى سه عامل از عوامل و موجبات شهادت آن حضرت مىپردازیم: