وقتی که بود نمی دیدم
وقتی می خواند نمی شنیدم
و قتی دیدم که نبود
وقتی شنیدم که نخواند
چه غم انگیزاست وقتی چشمه ای سرد و زلال
در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد
تو تشنه ء آتش باشی نه تشنه ء آب
و چشمه که خشکید از آن آتش که تو تشنه ء آن بودی
بخار شد و به هوا رفت
و آتش زمین را تاخت و در خود گداخت
و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید
تو تشنه ء آب گردی و نه تشنه ء آتش
و عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت....
دکتر علی شریعتی