»» ناسیونالیسم لیبرالیسم و قدرت
از میان سه انقلابِ پایان قرن هجدهم، انقلاب فرانسه بیش از دو انقلاب دیگر مفهوم ملت را آرمانی کرد و بههمیندلیل تمایل به اغراق در مفهوم ملت را برگرفته از آن میدانند. ناسیونالیسم به انقلاب فرانسه یا دستکم نیمی از حقیقت انقلاب فرانسه تکیه میکند؛ یعنی بر برافراشتهشدنِ پرچم "تولد یک تولد"1. اغراق در مفهوم ملت با تکامل آزادیهای اپوزیسیونی متعادل شد؛ یعنی تکامل بعدی، اغراق آغازین را توجیهکرد.
نگرشِ ناسیونالیستی ولی از آنجاییکه بر پیامدهای دموکراتیک انقلاب فرانسه تأکید نمیکند، به مبالغه در مفهوم ملت گرفتار میآید؛ یعنی ملت را به مفهومی پیشینی و متافیزیکی تبدیل میکند و آنرا محرکِ پویایی تاریخ میشناسد؛ یعنی بهجای اینکه مفهوم ملت را -که بهگفتهی ماکس وبر در اساس مفهومی ذهنی و سوبژکتیو است- چارچوبی از آزادیهای فردی و سیاسی ببیند و از این راه آنرا عینیکند، بر تفکیک و تجزیهی این مفهوم از پلورالیسم سیاسی پای میفشارد. این ناشی از ناتوانی از درک رابطهی حقوقی دولت و ملت است؛ رابطهای که بدون آن، ملت حتی به مفهومی ساختگی تبدیل میشود؛ یعنی ناسیونالیزم بهجای اینکه ملت را در شکلگیریِ اندام دموکراتیک دولت مدرن کشفکند، با نگرشِ ایدئولوژیکی شکلی آرمانی به آن میدهد.
ساختن یک مفهوم متافیزیکی از ملت، نتیجهی جدا انگاشتن ملت از ساختار دموکراتیکِ دولت است.
از طریق این جدا انگاری گونهای تضاد درونی میان آزادی احزاب سیاسی و قدرت حاکم بهوجود میآید.
پیامد چنین نگرشی حل این تضاد از طریق بهکارگرفتن سلطه یا قیمومیت برملت است و گریزناپذیرکردن استبداد سیاسی و مقاومت در برابر روند مدرنشدن اقتصاد و اخلاق جامعه.
تعریف دقیق از ملت امکانپذیر نیست مگر از راهِ شناختنِ شکل اِعمال حاکمیت و سازماندهی قدرت.
بهاینگونه مفهوم ملت با مفهوم "دولت-ملت" State nation به هستی میآید. دولت-ملت شکلِ به هستی آمدن ملت پس از انقلاب فرانسه است. مفهوم مخالفِ دولت-ملت، "فرهنگ-ملت" nation Kultur است که گرچه بر واقعیتهایی تاریخی مبتنی است، ولی چون رابطهی حقوقی دولت و ملت را ملاک اصلی شناخت ملت نمیداند، و عوامل فرهنگی، زبانی، قومی یا نژادی را بهجای آن مینشاند، پیامدهای فاسدی بهبار میآورد.
رابطهی حقوقی دولت و ملت رابطهای مبتنی بر قانوناساسی لیبرالیِ پس از انقلاب فرانسه است که دولت مدرن را همچون بستر موجودیت ملت در تاریخ به ثبت رسانیده است.
در مفهوم "فرهنگ-ملت" رابطهی جداییناپذیر دولت با مفهوم ملت گم میشود. براساس مفهوم دولت-ملت، "شوبرت" یا "موتسارت" اطریشیاند، درحالیکه مطابق مفهوم فرهنگ-ملت، آلمانیاند.
مفهوم فرهنگ-ملت که در مناطق آلمانیزبان، طرفداران فراوانی داشت؛ پس از تجربهی فاشیسم از رونق افتاد.
جامعهی ایرانی پس از این تجارب جهانی، باید مسألهی ملیتهای خود را براساس مفهوم دولت-ملت یعنی با اولویت ساختار حقوقی نسبت به عامل فرهنگی حلکند-مدل سوییس و آمریکا-در غیراینصورت دموکراسی و مدرنیته یعنی تنوعخواهی پلورالیستی فرع بر وحدتگرایی قومی یا مذهبی یا قومی-مذهبی میشود.
اولویت رابطهی حقوقی دولت و ملت به تحقق دموکراسی -یعنی مدرنیته- میانجامد و شهروندان آزاد به مفهوم ملت و حاکمیت ملی هویت میبخشند.
هویتِ دموکراتیکِ مفهوم ملت، پسینی بودنِ آن را مشخص میکند. همچنان که ارنست رنان میگوید: ملت یک Plebiszitاست؛ یعنی مفهومی است که در نتیجهی تصمیمِ روزبهروزِ مردم بهوجود میآید. 2 پس ملت برآمد آگاهی و انتخاب ملیِ جامعهی مدرن است.
بهگفتهی ک. و. دویچ آمریکایی، ملت فونکسیونی در چارچوب گذر به جامعهی مدرن است و تمرکز رابطهی اقتصادی و اجتماعی در واحدی است که آگاهانه تشکیل شده است.3
ملت بهمعنای مدرن آن پس از سه انقلاب پایانی قرن هجدهم بهوجود میآید و مفهومی تاریخی و بهبیان دیگر"مفهومی متأخر- "متأخر بر دولت- است.
ناسیونالیسم آن را پیشینی و اعتقادی میکند و مفهومی اقتدارگرایانه از آن استخراج میکند.
B.A.Andersonمیگوید: این دولتها و ناسیونالیسمها هستند که مفهوم ملت را بهوجود میآورند -و نه برعکس- پس ملت یک "اجتماع سیاسی تصورشده"4 است.
در نگرش غیرتاریخی، ملت مستقل از دولت است؛ یعنی مفهومی انتزاعی است. اگر دولت مدرن شکل موجودیت ملت باشد، ملت به دولت مدرن تأخر منطقی مییابد و بر این اساس دموکراسی گزیر ناپذیرمیشود، چون دموکراسی چیزی جز چارچوب مناسبات مادی و معنوی این دو مفهوم مدرن با یکدیگر نیست.
تضاد تنگنظریهای مذهبی با ناسیونالیسم موقتی و گذرا است و درنهایت، تنگنظری و بنیادگرایی دینی، از طریق تضاد با دموکراسی و بیگانگی با جهان بهتدریج درخود فروکاهنده و ناسیونالیستی میشود.
بنیادگرایی دینی که بهمنظور یکدستکردن و خالصکردن ایدئولوژی دینی -اسلام ناب- با اختلاط ایدئولوژیکی مذهب با اندیشههای چپ از سویی و لیبرالیسم از سوی دیگر پیکار میکرد، از این نکته غفلت داشت که اختلاط دین و سیاست -اختلاط متافیزیک با فیزیک- ریشهی اختلاط ایدئولوژیک است و کار عمدهی بنیادگرایی تنها این بوده است که ریشهی این اختلاط را از چپ به راست برگردانده است.
از این راه، بنیادگرایی دینی جای جنبش ملی یعنی جنبش لاییک و سراسری و همگانی مردم را به حکم طبیعت خود با ناسیونالیسم مذهبی پر میکند.
نظریهی صدور انقلاب، مطلقاً تعارضی با این سرنوشت طبیعی ندارد. دست بر قضا ناسیونالیسم هم همانگونه که در تجربهی فاشیسم دیده شد، بهصدور انقلاب باور داشت. برعکس، ناسیونالیزمی که زادهی انقلاب فرانسه بود با پیامدهای دموکراتیک خود، جنبش ناسیونالیستی را به جنبش ملی، یعنی جنبشی برای همهی مردم و همهی احزاب آنها تبدیلکرد؛ و از این راه، غرور La Ggrandnation را به غرور اشتراکدهنده تبدیلکرد.
ناسیونالیزم تنها هنگامی که با ایدئولوژیهای دیگر مخلوط میشود، برخورد ایدئولوژیکیاش با مفهوم ملت تکامل پیدا میکند. مانند "حزب ناسیونال-سوسیالیستی کارگران آلمان" (NSDAP)که ترکیبی ناسیونالیستی، کارگری و سوسیالیستی بود؛ یا حزب مذهبی میزراشی (Mizrachi)در اسراییل که در سال 1956 به همراهی یک جنبش کارگری، حزب ملی-مذهبی میزراشی National Religi| Partei(ِse)را بهوجود آوردند. اختلاط وظایف مربوط به سیاست و روحانیت ظاهراً ویژهی کشورهای اسلامی و یهودی است و مقاومت در برابر عرفیکردن -سکولاریزاسیون- یا مدرنکردن سیاست است.
نمونهی دیگر آمیزش ایدئولوژیکی را در گرایشهای ناسیونال-سوسیالیستی احزاب بعث میتوان دید. که آمیزهای از شکلگرایی ملی و مذهبی و سوسیالیستی هستند. شکلگرایی در این سه ایدئولوژی، زمینهی این اشتراک و اختلاط است.
شکلگرایی مذهبی همانگونه که در تحولات اخیر در ایران دیدهایم، گرچه ظاهراً با ناسیونالیسم مخالف است؛ ولی در جریان تکامل خود به بهرهای که از آن میتواند ببرد، پیمیبرد.
برخلاف کشورهای عربی که همواره ناسیونالیسم و مذهب در آنها، درهم تنیده بوده است، در ایران میان گرایشهای مذهبی و ملی، گونهای دوالیسم مدرن شکلگرفته بود؛ ایرانیان در مسجد یا منزل عبادت خود را بهجا میآوردند و در قهوهخانه شاهنامهخوانی میکردند.
این دوالیسم هم زمینهی وحدتگرایی ناسیونالیستی و هم انحصارگرایی مذهبی را خشک میکرد. ادبیات ایرانی بهایندلیل ادبیاتی با ظرفیتی جهانی بود که بین عرف و شرع خط تفکیک میکشید و از این راه، اندیشهی دینی را بر بستر تاریخ ملی متحول میساخت.
با تغذیه از این خاستگاه فرهنگی است که در ایران هرگز یک جنبش ناسیونالیستی گسترده بهوجود نیامد و رزمندگان و روشنفکران انقلاب مشروطه به تجارب دموکراسی در غرب نیز علاقهمند بودند. اشتراک ناسیونالیسم با سیاستِ مذهبی، مخالفت آنها با دولت مدرن است که متافیزیک آنها را سست میکند؛ متافیزیکی که آمیزهای از وهم و وابستگی به شکل است و این از قاعدهناپذیری ریتوالیسم مذهبی و ناسیونالیستی برمیخیزد که خود را موظف به پذیرش هیچ شکل شناختهشدهی دولتی نمیداند و به برتریطلبی، ویژهانگاشتن خود و انحصار حقیقت به خود میگراید و میان دو ضمیر "ما" و "دیگران" تضادی آشتیناپذیر حاکم میکند.
حاکمیت ملی با حاکمیت ناسیونالیستی تفاوت دارد، حزب ملی هم با حزب ناسیونالیستی متفاوت است. اما در مواردی اصطلاح ناسیونالیسم بهمعنای مثبت بهکار رفته است؛ مثلا در حزب کنگرهی هند، بهخاطر مبارزه با استعمار انگلیس و مبارزه با ساختارهای عقبماندهی ماقبل فئودالی، این اصطلاح گاه کاربرد داشته است. حزب ملت ایرانِ زندهیاد داریوش فروهر نیز با وجود علایق ناسیونالیستی، بهخاطر اولویتدادن به اندیشهی مصدقی و پلورالیستی، یک حزب ملی است و نه ناسیونالیستی. از سوی دیگر، یک حزب چپ یا یک جریان مذهبی-سیاسی که ساختار حقوقی دولت ملی، یعنی دموکراسی پلورالیستی را نمیپذیرد یا با آن برخورد تاکتیکی میکند، نمیتواند به ناسیونالیست نبودن خود مباهیباشد؛ مانند جریاناتی که از دولت ملی در دوران نهضت ملی در ایرن حمایت موقتی میکردند تا بعد در راه استقرار یک دولت سوسیالیستی یا مذهبی آنرا به زیر کشند.
علت اینکه بر دولت، بهعنوان یک ساختار حقوقی تأکید میکنم این است که از سویی تنها در این ساختار است که پلورالیسم، یعنی آزادی همهی احزاب سیاسی، تحقق مییابد و از سوی دیگر مفهوم ملت تنها در این ساختار، پلورالیستی یعنی عینی میشود و این بنیاد تئوری مشروعیت حقوقی است.
گرایش ذاتی دولت ملی به دموکراسی و دولت غیرایدئولوژیک، تمایز دیگر آن از دولت ناسیونالیستی است.
جنبش ملی، ناسیونالیسم را نسبی و کماثر میکند. تضمین آزادی در سازماندادن مخالفت با هر اعتقاد یا هر قدرتی، مضمون قانوناساسی ملی است.
بهاینترتیب امروز تفکیککردنِ ملت از دولتِ مدرن ناممکن است؛ یعنی مفهوم ملی در تجزیهی قدرت -و نه در تمرکز آن در دست گروهی ناسیونالیستی یا مذهبی یا چپ- تکامل یافته است.
پوشش ملی، پوشش عمومی است؛ بنابراین باید اعتقادهای گوناگون را در بر بگیرد و به وحدتگرایی اعتقادی باور ندارد.
پوشانندگی ملی همان دموکراسی است. اما دولتهای ناسیونالیستی یا مذهبی یا بههرحال اعتقادی، بهخاطر اعتقاد به وحدت، ناتوان از نسبیکردن اعتقاد خود هستند و بههمیندلیل با اعتقادهای دیگر بیگانهاند.
دولتهای اعتقادی گاه برای حفظ حکومت خود ناچار از بهرهگیری از گرایشهای ملی میشوند5 ولی این گرایشها را از تحول دموکراتیک جدا میکنند و این به اختلاط ایدئولوژیکی میانجامد؛ اختلاطی که هدف آن تمرکز قدرت در دستهایی محدود است. دین حقانیت تاریخی دارد و جزیی از تاریخ، فرهنگ و تمدن بشری است و نه محرک و مضمون و غایت تمدن انسانی. با سازش مذهب و عرف، اختلاط ایدئولوژیکی محدود میشود. محدودیتی که از طریق رشد لیبرالیسم و حقوقبشر تضمین میگردد.
مفهوم لیبرالیسم نیز مثل هر اعتقاد دیگری باعث گسترش پلورالیسم نسبی میشود. لیبرالیسم پس از انقلاب فرانسه هم به ناسیونالیسم تعادل بخشید؛ یعنی امکان رشد مسلکی آن را کاهش داد، و در تمایل به خرد و تردید در ایدئولوژیها و اعتقادهای افراطگرا تجلی یافت تا آنها را به دوران کم یا بیش پختگیشان برساند.
لیبرالیسم نهتنها خطر جداییافکندن میان ملتگرایی و دموکراسی را در انقلاب فرانسه منتفیکرد بلکه همچنین در جلوگیری از افراط و نسبیکردن گرایشها نیز بیتأثیر نبود.
طرفداری یک سوسیالیست مدرن از گسترش لیبرالیسم در جامعه، هنگامی که یک مذهب غیرلیبرالیستی -غیرمیانهروـ برای ایران خطر میآفریند، طبیعی است.
تضاد لیبرالیسم با سوسیالیسم، بیشتر در نگاه به شکل و شیوهی اعمال قدرت متجلی میشود. لیبرالیسم با تمرکز قدرت دولتی و مسلکی ناهماهنگ است و قدرتگرایی مذهبی، ناسیونالیستی و سوسیالیستی در تضاد با آن مشترکاند؛ یعنی نقطهی اشتراک هر سه اندیشهی سنتی، طرفداری آنها از مفهوم "دولتاقتدارگرا" است.
دولت اقتدارگرا(Obrigkeitsstaat) دولتی است که در اِعمال سلطه بر جامعهی مدنی موفق است -مانند دولتهای بیسمارک و رضاخان- و به ایدئولوژی یا اقتصاد یا آمیزهی آنها بیش از آزادیهای مدنی، سیاسی و حزبی بها میدهد.
امروز ولی لیبرالیسم مذهبی جایگزین اقتدارگرایی مذهبی شدهاست؛ جنبش ملی جایگزین ناسیونالیسم شده است؛ و بهجای سوسیالیسم سنتی، اعتقادگرا و قدرت مدار، سوسیال دموکراسی مینشیند؛ که دیگر به "دولت سوسیالیستی" باور ندارد.
دولت سوسیالیستی در گذشته در مقایسه با "دولت مقتدر" پیشرفتهتر بود. امروز ولی با گسترش روزافزون دموکراسی، طرفداری از مفهوم دولت سوسیالیستی، طرفداری از مفهوم عقبماندهتری است، بنابراین دولت سوسیالیستی برای باقیماندن ناچار است به قدرت تکیهکند. اگر هم دولت سوسیالیستی بخواهد گونهای پلورالیسم حزبی بهوجود بیاورد، نمیتواند بقای خود را در انتخابات سالهای بعد تضمینکند. درست از همین پایگاه نظری است که سوسیالیسم سنتی بههرحال با لیبرالیسم تضادی :سختریشه" دارد؛ اما اگر دولت سوسیالیستی، پس از انتخابات آزاد به زیان خود کنار برود ولی دوباره برای موفقیت بعدی خود مبارزهکند، دراینصورت همین نظم پلورالیستی موجود را پذیرفته است، نه اینکه خالق پلورالیسم دیگری شده باشد. پلورالیسم دیگر اساساً اتوپیاست. پس اگر نظم پلورالیستی یعنی روتاسیون دایمی قدرت را قبولکند، نظم دولت مدرن را بهجای دولت سوسیالیستی پذیرفته است.
برخورد سوسیالیستهای امروزی بهسبب باورنداشتن به دولت سوسیالیستی، نسبت به لیبرالیسم، نرم و نسبت به بینادگرایی، سخت شده است.
در چارچوب این تحلیل، ضرورت لیبرالیشدن اندیشهی مذهبی در ایران، مسألهی شماره یک جامعهی امروز ما شناخته میشود.
مشکل اپوزیسیون مذهبی اما این است که جرأت تحول لیبرالیستی را ندارد. برخوردهای سوسیالیسم سنتی علیه لیبرالیسم نیز اپوزیسیون مذهبی را از لیبرالیسم بیشتر میهراساند.
دورشدن اندیشهی مذهبی از لیبرالیسم بهمعنای دورشدن او از پلورالیسم احزاب سیاسی است که با نزدیکشدن بیشتر او به بنیادگرایی همراه است.
و این، گرایش ضد لیبرالی، سوسیالیسم سنتی را نیز تقویت میکند، بدون اینکه این دو گرایش را اساساً بههم نزدیککند.
نفی لیبرالیسم در جامعهی کنونی ایران از ویژگی ترکیبگرایی اندیشههای چپ و مذهبی برمیخیزد؛ درحالیکه یک سوسیالیست میتواند با کاربستهای نئولیبرالیستی موافق نباشد اما در حوزهی آزادیهای سیاسی و احزاب، اندیشهی لیبرال را اندیشهی آزادیخواه بداند؛ گرچه در حوزهی سیاست اقتصادی و اخلاق از سوسیالیسم جانبداری میکند.
با این تفکیکگرایی است که شیوهی نگاه من به سیاست در ایران شکل میگیرد؛ وگرنه بدون آن در جامعهای که استعداد نیرومند ایدئولوژیکی، اعتقادی و اتوپیایی دارد، آدم همیشه در خطر گرایش ناآگاهانه به بنیادگرایی قرار دارد.
ترکیبگرایی اعتقادی چپ و مذهبی، از تفکیک ناتوان و به ترکیب علاقهمند است؛ چرا که یکدستکردن، همواره آسانتر است از تفکیککردن، که مستلزم پیچیدگی فرهنگی بیشتری است.
ذهن سادهی اعتقادی، از تفکیکگرایی بالا سوسیال-لیبرالیسم را میفهمد، بدون اینکه توجهکند که سوسیال-لیبرالیسم بهمعنای سازش با ایدئولوژی بورژوازی است؛ درحالیکه سوسیال-دموکراسی با فرهنگِ پلورالیستی و لیبرالِ بورژوازی سازش میکند نه با ایدئولوژی سرمایهداری. قشریگرایی مذهبی برعکس، طرفدار سرمایهداری و مخالف بورژوازی است.
واقعیتی که توسط اندیشهی چپ و مذهبی در جامعهی ایران نادیده میماند این است که جامعهی ایران یا نظمی لیبرالی میپذیرد یا بنیادگرا میشود و انتخاب سومی وجود ندارد. سوسیالیسم نیز تنها در یک نظم لیبرالی -مانند اروپا- رشد میکند و مدرن میشود.
هر دو اندیشهی چپ و مذهبی که در ترکیبگرایی مشترکند نسبت به لیبرالیسم دچار پیشداوری هستند و با آن بیشتر مخالفاند تا با بنیادگرایی.
مخالفت با لیبرالیسم، مخالفت با اندیشهای است که از انقلاب فرانسه یک تجربهی موفق پلورالیستی بیرون آورد.
بدون لیبرالیسم، انقلاب فرانسه آزادی را در پیشگاه وحدتگرایی اعتقادی و ناسیونالیستی قربانی میکرد.
اولین گام در راه تکامل اجتماعی هماهنگکردن آن با مسیر آزادیخواهی است. اگر لیبرالیسم در تاریخ، تعصب مذهبی و ناسیونالیستی را کاهش داده است؛ چرا باید دموکراتیسم را برابرنهاد آن کرد؟
نشانهی عدم تعادل جامعه این است که دموکراتهای مخالف دموکراسی، در هیأت طرفداران عدالت اجتماعی متجلی هستند و "لیبرال" در میان آنان صفت مذمومی است.
دموکراتهای گوناگون چنین جامعهای بهعلت برخورداری از پایگاههای اجتماعی گوناگون، با یکدیگر در حال ستیزند و اتحاد آنها با یکدیگر ناممکن است؛ و مخالفت مشترک آنها با حاکمیت نیز به نتیجه نمیرسد. چرا که دموکراتیسم ضد لیبرال آنچنان از ابهام برخوردار است که حاکمیت هم میتواند سهمی از آن داشته باشد. دموکراتیسم ضد لیبرال با ضد لیبرالیسم دولت اعتقادی، مرز مشخصی ندارد؛ و این گرایشِ دموکراتهای گوناگون را بهنظریهی وحدت، که یک نظریهی ماقبل مدرن، سنتی و نافی دموکراسی است، نیز نشان میدهد.
بههمینسبب است که این دموکراتها با بنیادگرایان زبان مشترک دارند و از واژههای مشترک سیاسی استفاده میکنند؛ یعنی هنوز به سعادت "تودهها" و "خلقها" یعنی به سعادت کلیتها باور دارند و با تجزیهی این کلیتها مخالف هستند. تئوری وحدت نتیجهی کاربرد این واژههاست.
پس یک دموکرات امروز از مواریث لیبرالی سه انقلاب پایانی قرن هجدهم دفاع میکند و اندیشهی دموکراتیک او در دفاع از منافع اقتصادی قشرهای پایین به این دفاع خللی وارد نمیآورد.
بنابراین مرزهای اختلاف و اشتراک با لیبرالیسم روشن است. این روشنی تئوری وحدت را -که در فضایی از ابهام آگاهانه (دوکتا ایگنورانسیا)6 یا نادانی به عمد تحقق میپذیرد- از کار میاندازد.
بعد از بیاعتبارشدن تئوری وحدت، تئوری انقلاب از کار افتاده و منسوخ میشود؛ چرا که وحدت ستون تئوری انقلاب است.
پینوشتها: 1. Nasciدر لاتین بهمعنای متولدشدن است.
2. Handw?rterbuch des politischen systems der Bundesrepublik
3. Handw?rterbuch des politischen systems der Bundesrepublik
4.Vorgestellte politische Gemeinschaft Imagines Community
5. در کشورهای سوسیالیستی نیز برای اینکه با گذشت زمان به ناگزیربودنِ زندگی در واحد ملی پیبردند، بسیاری از نهادها پسوند ملی گرفتند ولی بهدلیل نفی پلورالیسم سیاسی و حفظ اولویت ایدئولوژیکی گرایش ملی به گرایش ناسیونالیستی تبدیل شد.
6. رابطهی تئوری وحدت با تئوری دوکتا ایگنو رانسیا ((Dockta ignorantcia بهاینگونه قابل توضیح است که طرفداران وحدت، گاه حتی میدانند که عمر تئوری وحدت به پایان رسیده است و این را نیز میدانند که وحدت پهنهای است که ورود به آن بینتیجه یا حتی مخرب است، با اینهمه به این پهنه وارد میشوند؛ یعنی رابطهی آنان با وحدت در حوزهی خِرَد سیاسی نیست و این متأسفانه طبیعت فعالیت سیاسی است. احسان طبری در دوران رونق سیاست اتحاد با جمهوری اسلامی در نشستی گفته بود: احتمال دارد که ما بهخاطر این سیاست همگی نابود شویم... باری، تجاهل است که به وحدت نیرو میدهد.
اهمیت عملی تحلیلی که در بالا ارایهکردم این است که نشان میدهد که در ایران طرفداران سازش با محافظهکاران شکوفایی فرهنگی را دشوار میسازند.
در اروپا نزدیکی با محافظهکاران بهایندلیل درست بود که فرهنگ لیبرالی گسترده بود و در بسیاری از پهنهها محافظهکاران از چپهای "جوامع مرسوم" پیشرفتهتر بودند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/12/13 :: ساعت 4:14 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]