مولانا و موسیقی (قسمت سوم)
سماع؛ رهایی از تعلقات
و اما سماع؛ ره آورد شمس برای مولانا و توصیه اکیدش به وی. این سماع، که فوق العاده نزد مولانا ارزشمند بوده، چیست و ارمغانش چه می باشد؟
مولانا ابیات بسیاری را در مقنوی و دیوان غزلیات خود، در مورد سماع دارد و حتی چند غزل هم با ردیف سماع سروده است:
سماع از بهر جان بی قرار است سبک برجه چه جای انتظار است
***
سماع آرام جام زندگانیست کسی داند که او را جانِ جانست
***
بیا، بیا که تویی جانِ جانِ جانِ سماع بیا که سرو روانی به بوستان سماع
برون ز هر دو جهانی چو در سماع آیی برون ز هر دو جهانست این جهان سماع
اگرچه به بام بلند است بام هفتم چرخ گذشته است از این بام، نردبان سماع
بزیر پای بکوبید هر چه غیر ویست سماع از آنِ شما و شما از آنِ سماع
در مثنوی شریف نیز، ضمن داستان هجرت ابراهیم ادهم از ملک خراسان، می گوید:
پس عذای عاشقان آمد سماع که در او باشد خیال اجتماع
قوتی گیرد خیالاتِ ضمیر بل که صورت گردد از بانگ و صفیر
از این رو، مولانا سماع را غذای روح عاشقان می داند و محرک خیال وصل و جمعیت خاطر. منظور از خیال اجتماع(اجتماع خیال) و یا جمعیت خاطر اینست که سالک، خاطر خود را از ما سوی الله منقطع کند و تنها در یاد حضرت حق متمرکز شود (نقطه مقابلِ پریشانی خاطر و خیال). جمعیت خاطر سبب می شود که قوای جسمی و روحی انسانِ سالک ذخیره شود. چرا که پریشان خاطری و افکار مشوش، همچون رخنه ای است که ذخایر جسمانی و روانی آدمی از آن طریق به هدر می رود.
رقص که در طی سماع، صورتی از وجد و هیجان صوفیانه را نشان می دهد، در نظر مولانا، نوعی رهیدگی از جسم و خرسندی در هوای عشق حضرت دوست محسوب می شود:
در هوای عشق حق رقصان شوند همچو قرص بدر بی نقصان شوند
***
دانی سماع، چه بود؟ قول بلی شنیدن
از خویشتن بریدن، با وصل او رسیدن
دانی سماع، چه بود؟ بی خود شدن ز هستی
اندر فنای مطلق، ذوق بقا چشیدن
***
مولانا در دفتر سوم مثنوی، ضمن بیان داستان خورندگان پیل بچه، می گوید:
رقص آن جا کن که خود رابشکنی پنبه را از ریش شهوت برکنی
رقص و جولان بر سرمیدان کنند رقص، اندر خون خود، مردان کنند
چون رهند از دست خود، دستی زنند چون جهند از نقص خود، رقصی کنند
مطربانشان از درون کف می زنند بحرها در شورشان کف می زنند
تو نبینی، لیک بهر گوششان برگها بر شاخ ها هم کف زنان
تو نبینی برگها را کف زدن گوش دل می باید، نه این گوش بدن
و بنابراین معتقد است که سماع و رقص خالصانه، انسان را از بار شهوات مزاحم و انانیت می رهاند.
و همچنین از آنرو که عشق را در همه هستی جاری و ساری می داند، هستی را یکسره در رقص و سماعی شکوهمند می داند.
رقص مولانا، به تعبیر دکتر زرین کوب، یک دعای مجسم و یک نماز بی خودانه بود؛ ریاضت نفس و مراقبت قلبی. در نظر مولانا، انسان با التزام به سماع، از اتصال به خودی و تعلقات آن می رهد و بدین ترتیب سماع در نظر وی هم پایه عبادت، اهمیت داشت.
معروف است که روزی یاران مولانا پیرامون مطالب کتاب «فتوحات مکیه» محی الدین ابن عربی گرم مباحثه بودند که زکی قوال (از مغنیان مجلس سماع مولانا) ترانه گویان درآمد. مولانا در دم گفت: «حالیا فتوحات زکی به از فتوحات مکی است». و به سماع برخاست. و بدین گونه، پرداختن به تغنی را بر مباحث ملال انگیز کلامی و نظری ارجح می شمرد.
البته بایستی به این نکته توجه داشت که صوفیه و اکابر آن اعتقاد دارند که سماع بر هر فردی جایز نیست؛ شمس تبریزی سماع را بر «خامان» حرام می داند. امام محمد غزالی نیز سماع را به سه قسم تقسیم کرده و دو قسم آن را که موجب غفلت و پیدایش صفات ناپسند است مردود شمرده و تنها یک قسم آن را جایز می داند.
خود مولانا نیز همراهی خود با این عقیده، صمن ابیات زیر، مساله «اهلیت سماع» را بیان می کند:
بر سماع راست هر کس چیر نیست لقمه هر مرغکی انجیر نیست
خاصه مرغی، مردة پوسیده ای پرخیالی، اعمیی بی دیده ای
در پایان به این نکته اشاره می شود که حرکات مربوط به رقص (در سماع) را متضمن رمز احوال و اسرار روحانی تلقی می کرده اند، به این صورت که:
«چرخ زدن» را اشارت به شهود حق در جمیع جهات
«جهیدن» را اشارت به غلبه شوق به عالم علوی
«پاکوفتن» را اشارت به پامال کردن نفس اماره
و «دست افشاندن» را اشارت به دستیابی به وصال محبوب می دیدند.
منابع مورد استفاده در این نوشتار:
دیوان غزلیات شمس
شرح جامع مثنوی(جلد 3 و 4) استاد کریم زمانی
بحر در کوزه، دکتر عبدالحسین زرین کوب
پله پله تا ملاقات خدا، دکتر عبدالحسین زرین کوب
از نی نامه، دکتر قمر آریان
مقاله«نگاهی کوتاه بر تاریخچه موسیقی»نوشته بهنام راهوار