»» علی مصداق پاکی ها1
حضرت امیر المومنین (علیه السلام) نسبت به خدا ، انسان و دنیا از اندیشه و نظر پاک برخوردار بود . در مرحله قلب و نیّت قلب از پاکى برخوردار بود . در عمل و کردار و در اخلاق و حالات هم دریاى بى ساحلى از پاکى و طهارت بود . طوفان بلاها و خطرها و تنگناها و مصائب سنگین در نظر پاک او نسبت به حق ، نسبت به انسان و نسبت به دنیا در اخلاق و عمل او اثر منفى نگذاشت و راهى براى ایجاد انحراف در هیچ کدام از نواحىِ وجود مبارک او پیدا نکرد .
خدا در دیدگاه على علیه السلام
فعل حضرت حق
درباره وجود مقدس حضرت حقّ البته در جهت فعل حقّ ـ که شیاطین بیشترین انحراف را در طول تاریخ در اندیشه ها ایجاد کردند ـ وجود مقدس او این نظر را داشت ، ( در حالى که خودش گرفتار انواع حوادث و بلاها و مشقّت ها بود ببینید چه نظر پاکى نسبت به فعل حقّ داشت :
اِرْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبادِه .
خدا را این گونه دید و درست دید ، نظرى که درباره خدا و فعل خدا داشت ، صحیح ترین و پاک ترین نظر بود ، چون قرآن مجید اعلام کرد غیر از مخلَصین هر کس درباره خدا نظر بدهد و حرف بزند نظر کاملى نیست و سخن جامعى نیست ، اما صریحاً قرآن کریم نظر مخلصین را در رابطه با پروردگار امضا کرد .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى فرماید : او وجود مبارکى است که نسبت به بندگانش کمترین ستمى روا نمى دارد ، نه در دنیا و نه در آخرت ، کمبودها ، نقص ها و عیب ها هم در هر شکلى که در زندگى مردم رخ نشان مى دهد کارخانه تولیدش را خود مردم مى دانند .
( إِنَّ اللَّهَ لاَ یَظْـلِمُ النَّاسَ شَیْـًا... )
خداوند متعال به کمترین چیزى به بندگانش ستم روا نمى دارد ، این مردم هستند که خودشان زمینه ستمکارى بر خودشان را فراهم مى کنند .
خیلى حرف زیبایى است ، امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعتقادش این است که عیب هاى زندگى ، نقص هاى زندگى ، کمبودهاى زندگى ، مشکلات زندگى و دردهاى زندگى را مجموعتان با عادل شدن معالجه کنید ، و الا تا در جامعه ستم هست طبعات ستم هم خواهد بود ، آثار ستم هم خواهد بود .
رهایى از طبعات ستم به این است که همه تصمیم بگیرند آدم هاى پاکى بشوند ، انسان هاى عادلى بشوند ، انسان هاى با انصافى بشوند .
نهایتاً حرف اسلام این است که کلید حل مشکلات متخلق شدن همه ، به اخلاق پروردگار است . اگر یک نفر ستمکار هم بین مردم باشد باز کشتى حیات عیب پیدا خواهد کرد ، و خیمه حیات دچار تنگنا خواهد شد . در قیامت هم همین طور ، با این که مَــلِکِ یَوْمِ الدِّینِ است قدرت واحد و تمام مهار قیامت به تنهایى به دست اوست .
در قرآن مجید مى فرماید : به اندازه رشته نازک وسط هسته خرما که به زحمت هم به چشم مى آید ، یا در آیات دیگر مى فرماید : به اندازه سوراخ ریز میان هسته خرما به احدى ستم روا نخواهم داشت .
این طور نیست که در بازار قیامت بگویم این طرفم فرعون است ، این نمرود است ، این شمر است ، این یزید است و با این اوضاعى که در دنیا داشتند بیش از حد جرمشان توى سرشان بزنم ، نه ، جریمه به اندازه جرم است ، خداوند ستم نمى کند .
منفعت این دیدگاه
یک منفعت این نظر پاک این است که هیچ گاه انسان گلایه مند و شاکى از وجود مقدس او نمى شود . وقتى که آنجا را در اوج عدالت ببیند و ستمکارى و مولدش را انحراف فکرى و روحى خود انسان بداند ، تمام درهاى گلایه و شکایت از پروردگار عالم به روى ذهن بسته مى شود ، آن وقت رابطه آدم با پروردگار عاشقانه مى شود ، بى رغبتى به حق در دل پیدا نمى شود ، کسالت از حق در باطن پدیدار نمى شود و خستگى از حق براى انسان نمى آید . بلکه انسان در این سیر فکرى پاک روز به روز بر عشق و ایمان و ارتباط و عبادت و حرکتش به جانب مقام قرب اضافه مى شود . این پاکى و عشق تا جایى مى رسد که نوشته اند : روز عاشورا هر چه بر أبا عبد الله (علیه السلام)مى گذشت برافروختگى چهره او بیشتر مى شد ، و زمانى که شمر تیزى خنجرش را مى خواست به گلوى حضرت بکشد سید الشهداء (علیه السلام)لبخند زد ، این لبخند خیلى معنى داشت ، معنایش هم این بود که تمام وجودم از محبوبم در اوج رضایت قرار دارد و آنچه مى گذرد مربوط به انحراف انسان است نه تقدیر و عمل پروردگار . این نظر وجود مبارکشان به پروردگار در جهت فعل پروردگار است .
احکام حضرت حق
و اما درباره احکام پروردگار :
عَدَلَ عَلَیْهِمْ فى حُکْمِه .
پروردگار عالم در فرمان دادن به بندگانش فقط و فقط عدل را رعایت مى کند .
وَ قامَ بِالْقِسْطِ فى خَلْقِه .
و تمام حیات بشر را در سیطره عدلش اداره مى کند ، و ستم ها مربوط به خودشان است .
انسان از دیدگاه على علیه السلام
و اما نظرشان در رابطه با انسان ، خیلى نظر شگفت انگیزى است .
یک گروهى در زمان خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اوج هواپرستى و خودپرستى و جهالت ـ که خطرناکترین بیمارى ها و کاملا بر ضد خدا قرار گرفتن است ـ چنان با شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام)درگیر شدند که نهایتاً حکم کفر بر امیرالمؤمنین (علیه السلام)جارى کردند .
شما مطلبى را فقط مى شنوید ، باید به گذشته برگردید و خود را در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار بدهید و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را امیرالمؤمنین ببینید ، هم از دید پروردگار هم از دید پیغمبر ، حداقل سیصد آیه در قرآن است که اهل تسنن هم نقل کرده اند ، مى گویند مصداق اکمل این سیصد آیه در امت ، امیرالمؤمنین (علیه السلام) است .
پیغمبر را شما ببینید و با چشم پیغمبر ، على را نگاه کنید ، من فقط یک نظر پیغمبر را مى گویم که : شیخ سلیمان بلخى حنفى در کتاب ینابیع الموده خود نقل مى کند که روى منبر پیغمبر به مردم فرمود : واقعاً هر کسى که دلش مى خواهد آدم را با علمش ببیند ، نوح را با عزمش ببیند ، ابراهیم را با حلمش ببیند ، موسى را با هیبتش ببیند ، و عیسى را با زهدش ببیند اشاره کردند :
فَلْیَنْظُرْ اِلى عَلى اِبْنِ اَبى طالِب .
این یک نفر به تنهایى همه انبیا است ، آن وقت این هواپرستان خودپرست جاهل ، در دل جامعه اسلامى ـ که خودشان را هم به مردم باورانده بودند که ما آدم هاى درستى هستیم ـ اعلام کردند که : على کافر است و جنگ با او و کشتنش واجب است و شرّش را باید از سر جامعه کم کرد .
از گنهکار ناامید نباشید
در چنین موقعیتى نظر ایشان راجع به انسان چه بود ؟ وقتى که به او مى گفتند با این گروه هواپرست و خودپرست جاهل که شما را تا پستى کفر به باور مردم دادند چه باید کرد ؟ شما بودید چه نظرى داشتید ؟ آنقدر براى انسان احترام قائل بود که ـ درباره این گروه ـ وقتى که از او مى پرسیدند چکار باید کرد ؟ مى فرمود : از گنهکار نا امید نباشید ، کریمانه با او برخورد بکنید ، معالجه اش بکنید . مى فرمود : انسان هاى خوب که خوبند ، انسان هاى پاک که پاکند ، ما در کنار آنها کارى و زحمتى نداریم ، یک کاروان پاکى هستند که به جانب لقاء خدا حرکت مى کنند ، باید به داد اینها رسید ، باید دل براى اینها سوزانید ، باید براى اینها گریه کرد و باید براى آنها طبیبانه اقدام کرد . و اصرار داشت ناامید نباشید .
حرمت انسان
براى حریم انسان ، جان انسان ، وجود انسان آنقدر احترام قائل بود که مى گفت : دشمن ترین دشمنان من بیمارند ، باید علاجشان کرد . علاج .
او غیر حکومت هایى بود که اگر یک نفر بر اثر درد بگوید : بالاى چشمتان ابروست ، مأمور در خانه اش بیایند و دعوتنامه بفرستند و او را به انواع مراکز اطلاعاتى بکشند و رُسَش را دربیاورند و پدرش را جلوى چشمش بیاورند و به خاک سیاه بنشانند .
او مى گفت : اولا اینها انسان هستند و بعد هم عارضه بیمارى به آنها خورده ، باید معالجه شان کرد ، ناامید هم نباشید .
یک روزى روى منبر کوفه در ایام حکومت و قدرتش سخنرانى مى کرد ، آنقدر مردم تحت تأثیر سخنرانى بودند که مات زده نگاهش مى کردند ، یکى از همین گروه از وسط جمعیت بلند شد و گفت : پسر ابوطالب ! خدا ریشه ات را بکند که چقدر خوش زبانى ! تا چهل پنجاه نفر قصد حرکت کردند ، امام از روى منبر فرمود : با شما بود ؟! گفتند : نه . فرمود : به چه کسى گفت خدا ریشه ات را بکند ؟ گفتند : به شما . فرمود : حق درگیرى بر عهده من است ، من باید با او درگیر بشوم ، من هنوز سخنرانى ام تمام نشده ، بگذارید بنشیند و گوش بدهد ، شاید هدایت بشود .
هدایت انسان ها
او نسبت به انسان ها فقط دغدغه هدایت داشت . به خدا قسم در سه جنگ جمل و صفین و نهروان تا جایى که در توان امیرالمؤمنین (علیه السلام)بود جنگ واقع نشود کوشید اما نشد و دشمن جنگ را به او تحمیل کرد .
نوشته اند در جنگ جمل بعد از این که حضرت پیروز شد به جاى این که بگوید شهرها را چراغان بکنید ، نقل و شیرینى پخش بکنید و پرچم هاى رنگارنگ بزنید ، آمد وسط میدان جمل ، کنار کشته هاى دشمن ، عین مادر داغ دیده اشک ریخت و گفت : اینها دلم را سوزاندند ، و سوز دل من به این است که همه باید بهشت مى رفتند ، اما خودشان راهشان را به سوى جهنم کج کردند .
کدام فرمانده نظامى براى کشته هاى دشمن اشک ریخت ؟! سراغ دارید ؟ فرماندهان پیروز ، همیشه غرور نشان مى دهند و مارش پیروزى مى زنند و چراغانى مى کنند ، درجه مى گیرند ، اما امیرالمؤمنین (علیه السلام)آنقدر براى انسان دغدغه داشت که مى آمد کنار کشته دشمن اشک مى ریخت که چرا جهنم رفتید ؟ چه درسهایى امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پاکى به ما مى دهد !
ما چه کرده ایم ؟
پدران ! مادران ! معلم ها ! اساتید دانشگاه ! حاکمان مملکت ! شما چه مقدار دغدغه انسان را دارید ؟ چه مقدار ؟ این همه سوز دل را چگونه باید معالجه کرد ؟ مشکلات را چگونه باید حل کرد ؟ ثروت مملکت را چگونه باید خرج کرد ؟ محبت ها ، چگونه باید خرج بشود ؟ معلم چگونه باید خود را خرج شاگرد بکند ؟ استاد دانشگاه چگونه باید خود را خرج کند ؟ دولت چگونه باید خود را خرج ملت کند ؟ شما یک مو از على به تنتان هست ؟ شما به اندازه اى که او دغدغه انسان را داشت ، دارید ؟ او براى گمراه اشک مى ریخت ، شما براى گمراه تا حالا چه کرده اید ؟ الآن هم که کشور ما یَخْرُجُونَ مِنْ دینِ اللّهِ اَفْواجاً است .
چقدر شما دغدغه دارید ؟ چقدر ناراحتید ؟ چقدر دختران ما از نظر روش و افکار و اخلاق تبدیل به دختران تلاویو و واشنگتن شده اند ؟ چقدر جوان هاى این مملکت فاسد و معتاد و دزد و جیب بر شدند ؟ شما چقدر دغدغه انسان را دارید ؟
محبت به شقى ترین مردم
شبى که زیر تیزى شمشیر زهر ابن ملجم داشت دست و پا مى زد ـ نزدیک نیمه شب بیست و یکم ـ حسن و حسین و قمر بنى هاشم و محمد حنفیه را صدا زد ، گفت : عزیزان من ! یک نفر به من حمله کرده ، من امشب شهید مى شوم ، فردا ننشینید بگویید على را کشتند پس تا جایى که دلمان خنک بشود باید بکشیم ، یک نفر مرا کشته است . بعد به حسن و حسینش گفت : حسن جان ! حسین جان ! اگر دلتان آمد قاتل مرا ببخشید ، اگر بنا شد قصاص بکنید ، در تاریکى محراب ، حسنم ! حسینم ! یک ضربت به من زده ، دوتا نزده ، مبادا دوتا شمشیر به او بزنید ، اگر با آن یک ضربت کشته شد بدنش را دست مردم ندهید چون من مى دانم مردم عصبانى هستند ، عادل هم نیستند ، چاقو و خنجر و چوب مى آورند ، بدنش را ممکن است سوراخ سوراخ کنند ، چشمش را دربیاورند ، خودتان جنازه قاتل مرا دفن کنید ، به دست مردم نیفتد .
چه کسى چنین دغدغه اى را نسبت به انسان دارد ؟ آن هم نسبت به اشقى الاشقیاء و قاتل خود .
به جز از على که گوید به پسر که قاتل من *** چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
این چه پاکى روح و فکرى است که وقتى صبح نوزدهم او را روى گلیم مى گذارند ، سر گلیم را بچه ها مى گیرند مى آورند داخل خانه ، بلافاصله نان و آب و شیر مى آورند ، چشمش را باز مى کند مى گوید : حسن جان ! ابن ملجم هم مسافر است ، او هم روزه نیست ، صبحانه مرا به او بدهید بعد براى من صبحانه بیاورید . و براى این که قاتل را بیدار و آگاه کند آفتاب که طلوع کرد به پسرهایش گفت : قاتل را بیاورید من او را ببینم . ابن ملجم را آوردند . فرمود : بنشین کنار بستر من . براى این که او را تحریک بکند و به خود بیاید ، با آن حال مظلومانه اش برگشت گفت : من براى تو بد امامى بودم ؟! عیبى داشتم ؟!
سفارش به استاندار
در عهدنامه مالک اشتر نوشت : مالک ! کارى کن که در خیمه حیات از حداقل زندگى خوب تمام مردم برخوردار باشند ، چه این که مردم هم دین تو باشند یا هم دین تو نباشند ، براى تو فرقى نکند . یک وقت نگویى چون اینها مؤمن هستند به اینها بیشتر برسم ، ولى اینها چون یهودى ، مسیحى یا زرتشتى اند از تدارکات کشور چیزى به آنها ندهم .
دنیا در دیدگاه على (علیه السلام)
اما راجع به دنیا پاک ترین نظر را داشت :
اِنَّ الدُنْیا دارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها ، وَ دارُ عافیَة لِمَنْ فَهِمَ عَنْها وَ دارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها وَ دارُ مَوْعِظَة لِمَنِ اتَّعَظَ بِها ، مَسْجِدُ أَحِبّاءاللّهِ وَ مُصَلّى مَلائِکَةِ اللّهِ وَ مَهْبَطُ وَحْىِ اللّهِ وَ مَتْجَرُ اَوْلیاءَ اللّهاِکْتَسَبُوا فیها الرَحْمَة وَ رَبِحُوا فیها الْجَنَة
شما در تمام مکتب ها بگردید اگر نمونه این نظر را راجع به دنیا دیدید ؟
نیّت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
و اما نیّت او ، کافى است که شما در کتاب هاى شیعه و سنى وزن نیت او را از زبان پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)بشنوید . این وزن نیت على (علیه السلام) در پاکى در سن بیست و سه سالگى است :
ضَرْبَةُ عَلى یَوْمَ الْخَنْدَقْ اَفْضَلْ مِنْ عِبادَةِ الثَقَلَیْنْ .
در پاکى نیت ، شما کافى است پاکى نیت او را در این آیه سوره بقره ببینید :
( وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ... )
خدایا ! جانم را آن هم در سن بیست سالگى با تو معامله مى کنم فقط محض خودت . من نه کارى به بهشت دارم و نه کارى به جهنم ، جانم را با شخص خودت معامله مى کنم .
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/12/28 :: ساعت 11:31 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]
>> بازدید امروز:
141
>> بازدید دیروز:
291
>> مجموع بازدیدها:
1351519