»» علی مصداق پاکی ها2
عمل امیرالمؤمنین (علیه السلام)
اما از نظر عمل : به به ! امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : یک روز در اتاق پدرم زین العابدین نشسته بودم ، داشتم عبادت پدرم را نگاه مى کردم ، رکوعش را ، سجودش را ، حالش را ، بعد با صداى بلند شروع کردم گریه کردن . پدرم نمازش را که سلام داد و فرمود : باقرم ! چرا گریه مى کنى ؟ گفتم : پدر از این سنگینى عبادتت دلم سوخت ـ پدرم شروع کرد گریه کردن . به پدرم گفتم : من دلم براى شما سوخت گریه کردم ، شما براى چه گریه مى کنى ؟ فرمود : عزیز دلم ! اگر زمان على بودى و عبادت على را مى دیدى چه مى گفتى ! این عبادت من عبادت است ؟! چه عبادتى .
یک شعر از یک سنى حنفى مسلک بخوانم ، حنفى ها خیلى متعصب اند .
شیر خدا شاه ولایت على *** صیقلى شرک خفى و جلى
روز احد چون صف هیجا گرفت *** تیر مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پیکان به گل او نهفت *** صد گل محنت ز گل او شکفت
روى عبادت سوى محراب کرد *** پشت به درد سر اصحاب کرد
بیست و سه سالش بود ، جراح به پیغمبر گفت : نود زخم خورده ، همه را بستم اما یک تیر به عصب استخوان پا فرو رفته تا مى خواهم آن را دربیاورم شدید ناله مى زند ، من هم مى دانم دردش خیلى است ، نمى گذارد آن را دربیاورم ، چکار کنم ؟ پیغمبر فرمود : صبر کن وقت نماز بشود .
خنجر الماس چو بینداختند *** چاک به تن چون گلش انداختند
گُل گُل خونش به مصلى چکید *** گشت چو فارغ ز نماز آن بدید
این همه گل چیست ته پاى من *** ساخته گلزار مصلاى من
صورت حالش چو نمودند باز *** گفت که سوگند به داناى راز
کز علل تیغ ندارم خبر *** گر چه زمن نیست خبردارتر
« جامى » از آلایش تن پاک شو *** در قدم پاک روان خاک شو
شاید از این خاک به گردى رسى *** گرد شکافى و به مردى رسى
اخلاق امیرالمؤمنین (علیه السلام)
یک موردش را برایتان بگویم ، ایام حکومتش است ، رئیس جمهور مملکت است ، در راه دارد مى آید یک دختر خانمى را مى بیند زار زار گریه مى کند . على در مقابل گریه گریه کنندگان طاقت نمى آورد ، دختر خانم ! چى شده ؟ گفت : من کنیزم و کلفت هستم ، پول به من داده اند خرما خریده ام ، خرما خوب نیست ، خانمم گفته برو پس بده و آمده ام به خرمافروش مى گویم : پس بگیر ، مى گوید : پس نمى گیرم .
فرمود : بیا با همدیگر برویم من خرمایت را پس بدهم . آمد در مغازه خرمافروش ، خیلى با محبت فرمود : این خرما را عوض بکن . گفت : به تو هیچ ربطى ندارد ، به خرما فروش لات و بى تربیت دوباره فرمودند ، اگر ممکن است عوض کن ، گفت مزاحم کسبم نشو . و از پشت دخل آمد و یک مشت به سینه امیرالمؤمنین (علیه السلام) زد و از مغازه بیرون پرتش کرد . گفت : مى گویم برو . به دختر فرمود : خوب این که پس نگرفت بیا برویم در خانه اتان به خانمت بگویم حالا با این خرماها قناعت کن .
هیچ قدرتمندى در روى این کره زمین به این پاکى مى شناسید ؟ اینقدر اخلاق والا . دختر راه افتاد ، على هم راه افتاد ، همسایه روبرویى آمد در مغازه خرمافروش لات ، گفت : با کدام دستت به این سینه زدى ؟ گفت : با این دست . گفت : خوشت آمد با این مشتى که به این مرد زدى نه ؟! تو فهمیدى این کیست ؟ گفت : نه ، کیست ؟ با این لباس پاره اش آمده بود اینجا مزاحم ما شده بود . گفت : نفهمیدى ؟ گفت : نه ، گفت : این سینه ، صندوق اسرار خداست ، این شوهر فاطمه زهراست ، این پدر حسن و حسین و این امیرالمؤمنین (علیه السلام)است . دوید دنبال امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، آمد خودش را بیندازد روى پاى على ، زیر بغلش را گرفت ، گفت : مرا ببخش ، بد کردم . فرمود : تو مرا ببخش ، من آمدم مزاحم کاسبى ات شدم .لا اله الا الله .
شما رئیسهاى کشورها یک موى على به تنتان هست ؟ خرما را گرفت و بهترین خرما را براى دختر آورد و فرمود : برو ، گفت : على جان ! دیر شده مرا مى زنند . فرمود : خوب من مى آیم از جانب تو عذرخواهى مى کنم . خانم دید کنیزش دیر کرده ، پنج دفعه هى آمد در را باز کرد و بیرون را نگاه کرد ، بعد یک مرتبه دید کنیزش با امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد مى آید ، على را مى شناخت ، دو لنگه در را باز کرد امیرالمؤمنین (علیه السلام)رسید فرمود : یک مقدار دیر شده عذرش را قبول کن ، گفت : آقا جان ! فداى قدمتمان بشوم ، من این کنیز را به شما بخشیدم . امام هم رو کرد به کنیز ، فرمود : من هم تو را در راه خدا آزاد کردم برو ، این یک مصداق پاکى .
مجلس امشب به نام على شد ، على هنوز مظلوم است ، على هنوز تنهاست ، چند روز است از کنار قبرش صداى ناله هاى مظلومانه بلند است فرهنگ على هنوز در دنیا فرهنگ مظلومى است ، پاى منبرش یک نفر بلند شد و گفت : به من ظلم شده . فرمود : چقدر به تو ظلم شده ؟ گفت : یک ظلم . فرمود : به تو یک ظلم شده اما به من به اندازه ریگ هاى بیابان ، و به تعداد نخ پشم گوسفندان دنیا ظلم شده .
مصیبت جانکاه
زهرا داشت جان مى داد و اشک مى ریخت ، امیرالمؤمنین (علیه السلام)گفت : چرا گریه مى کنى ؟ گفت : به مظلومیت تو گریه مى کنم . در دامن خودش جان داد . بعد از ظهر بود ، به حسن و حسین ، و زینب و کلثوم گفت : عزیزانم ! بلند بلند گریه نکنید ، نمى خواهم همسایه هاى دیوار به دیوارمان هم بفهمند که مادرتان را از دست دادید .
نیمه شب شد بدن دختر پیغمبر را داخل آن حیاط کوچک آورد ، صدا زد : حسن جان ! حسین جان ! شما آب بیاورید ، من بدن مادرتان را با کمک شما غسل بدهم . اما وسط غسل دیدند بابا غسل را رها کرد و آمد صورت به دیوار گذاشت ، شروع کرد بلند بلند گریه کردن . مگر بابا به ما نگفته بلند بلند گریه نکنیم ؟ چرا خودش بلند بلند گریه مى کند ؟ آمدند گفتند : بابا چى شده ؟ فرمود : دستم به بازوى مادرتان رسید ، آنقدر با غلاف شمشیر به بازوى مادرتان زده اند...بعد بدن را کفن کرد و صدا زد حسن جان ! حسین جان ! دخترانم ! این آخرین بارى است که مادرتان را مى بینید . بچه ها آمدند ، دوتا دختر دو طرف بدن مادر سر گذاشتند ، امام حسن صورت ، روى صورت مادر ، ابى عبد الله صورت ، کف پاى مادر ، حسین جان ! براى شما سخت تر بود صورت روى پاى مادر یا براى خواهرت زینب وقتى صورت روى گلوى بریده تو گذاشت .
2 ) یونس ( 10 ) : 44 ; إِنَّ اللَّهَ لاَ یَظْـلِمُ النَّاسَ شَیْـًا وَ لَـکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْـلِمُونَ .
3) نساء ( 4 ) : 124 . وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّــلِحَـتِ مِن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَـئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یُظْـلَمُونَ نَقِیرًا
4 ) نهج البلاغه : خطبه 185 .
5 ) ینابیع المودة : 1 / 362 ، الباب الرابعون ، حدیث 1 . أخرج أحمد بن حنبل فى مسنده ، و احمد البیهقى فى صحیحه عن أبى حمرا ، قال : قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) :من أراد أن ینظر الى آدم فى علمه ، و الى نوح فى عزمه ، و الى ابراهیم فى حلمه ، و الى موسى فى هیبته ، و الى عیسى فى زهده ، فلینظر الى على بن ابى طالب .
و این روایت در مصادر شیعى به طرق مختلف با اختلاف کمى نقل شده است .
6 ) خوارج حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را کافر مى دانستند ،
ملل و نحل : 170 ، الایضاح : 48 .
یک مصداق این مطلب روایتى است که : مردى از خوارج خطاب به امیرالمؤمنین (علیه السلام)گفت : قاتله الله کافراً ما افقهه .
نهج البلاغه : حکمت 412 ; بحارالانوار : 33 / 434 ; حدیث 643 .
7 ) نهج البلاغه : نامه 53 .
8 ) نهج البلاغه : حکمت 131 . همانا دنیا سراى راستى براى کسى است که با آن به راستى برخورد کند ، و خانه عافیت است براى آن که آن را فهمید ، و محل توانگرى است براى آن که از آن توشه گرفت ، و جاى پند است براى کسى که با آن پند گیرد . مسجد عاشقان خدا ، و جایگاه نماز فرشتگان ، و محل فرود آمدن وحى ، و تجارتخانه اولیاء خداست که در آن کسب رحمت کردند و بهشت را سود بردند .
9 ) الاقبال : 467 ; عوالى اللآلی : 4 / 86 ، حدیث 102 .
10 ) بقره ( 2 ) : 207 .
11 ) کشف الغمة : 1 / 163 ; بحارالانوار : 40 / 331 ، باب 98 ، حدیث 14 . با کمى اختلاف .
12 ) در تاریخ ایراد این سخنرانى اشغالگران به شهر مقدس نجف اشرف حمله کرده بودند و گروه زیادى از شیعیان را در کنار حرم شریف حضرت امیرالمؤمنین به خاک و خون کشیدند
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/12/28 :: ساعت 11:31 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]
>> بازدید امروز:
359
>> بازدید دیروز:
309
>> مجموع بازدیدها:
1355368