»» موانع شکلگیری و رشد احزاب در ایران
قرار است مطلبی در باب این که چرا احزاب در ایران پا نمیگیرند بنویسم. نمیدانم چه چیز در ایران بهسادگی پا میگیرد و ماندگار میشود که احزاب مورد دوم آن باشد؟ بهتر دیدم کمی با هم روراستتر باشیم و علتالعلل را واقعاً چنان که هست به جستوجو بنشینیم، از شعاردادن پرهیزکنیم و فرد غایب را متهم و بعد محکوم نکنیم تا خود راضی برگردیم، بلکه بهراستی آنچه بر ما رفته و میرود را بدون حب و بغض مطرحکنیم تا آدرسهای به اشتباه رفته را بار دیگر نرویم. گرچه ما استاد آزمون و خطا شدهایم و تجربهی کسی را هم قبول نداریم و به تجربههای خود هم غالباً عمل نمیکنیم.
برآن هستم که با مرد بزرگ پهنهی قلم و انسانیت جهان "تولستوی" همنوا شوم که میگوید: "باید از گفتنیهایی گفت که احتمالاً بسیاری آنرا میدانند ولی جراCت ابراز آن را حتی برای خودشان ندارند." اگر بهراستی سر آن داریم تا از دردهای خود رها شویم، نخست باید درد را گفت و آن را شناخت تا سپس به مداوای آن توانا شد. حتماً شنیدهاید که علتالعلل تمامی عقبماندگیهایما را منتسب به دو علت میدانند:
یکم؛ دستهای پنهان و آشکار استعمار و دوم؛ رویدادهای تاریخی گذشته، یعنی همان عملکردهای نیاکانما. این درحالی است که تنها این دو مورد علت عقبماندگی ما نبوده است. ما باید رودربایستی را کنار گذاشته و از خود بپرسیم پس ما چهکاره هستیم؟ چه نقشی در بروز حوادث داشته و داریم؟ آیا ما در هیچ موردی کوتاهی نکردهایم؟ نان کسی را بهنفع خود یا نزدیکانمان نبریدهایم و همزمان در تابلویی زیبا این بیان عالیجناب شیخ خرقان را به دیوار اتاقمان نزدهایم که "به این سرای هر که درآید او را نان دهید و از ایمانش مپرسید؟ "افلاطون میفرماید" کاملترین نوع بیعدالتی آن است که عادل بهنظر برسیم، درحالی که عادل نیستیم." چرا در جمع یک نظر داریم و در خلوت نظری دیگر؟ این دوگانگی از چه رو است؟ آیا دستکم این صداقت را داشتهایم که برای مبرا کردن خود، دیگران و ملت را متهم نکنیم؟ اگر چنین است چرا متوسط زمان کار مفید ایرانیها در روز بهجای هفت ساعتبیش از سیدقیقه نیست؟ آیا دولت از ما خواسته است که کمکاری کنیم یا احترام بزرگتر را که از بُنمایههای فرهنگ ملی ماست، نگه نداریم؟ عزیزان بیندیشیم! گاهی خود ما مردم هم مشکل داریم. یا اینکه چرا پس از چهلسال در خودروسازی که چشم و چراغ صنعت ماست، هنور مونتاژکار هستیم؟ چرا هنوز که هنوز است سالانه مقادیر بسیاری گندم، شکر و ... وارد میکنیم؟ پرسیدهایم چه بلایی بر سر کشت و صنعت نیشکر و تولید قند و شکرمان آمده است؟ آیا سالانه چندهزار تن برنج وارد نمیکنیم؟ درحالیکه روزگاری خود ما صادرکننده بودهایم. میدانید علت چیست؟ چون تجارت کاری زودبازده است ولی تولید پُرزحمت و زمانبر و پر از مشکل؛ و متأسفانه ما یادگرفتهایم که بهترین راه کوتاهترین راه است، چون از فردایمان مطمئننیستیم. یا هیچوقت از خود پرسیدهایم چرا در میان 174 کشور جهان رتبهی نودوپنجمِ توسعهی انسانی را داریم؟(1) آیا در تاریخ یکصدسالهی گذشتهی عدلیه و دادگستری، هیچ مسؤول مجرمی را بهخاطر ناکارآمدی و حیف و میل اموال ملی محاکمه کردهایم؟ شاید تابهحال مسؤول خطاکاری وجود نداشته است! پس دلیل این کاستیها و کمبود چیست؟ آیا از خود پرسیدهایم که چرا امروز از موضوع یا فردی تعریف و تمجید میکنیم و فردا همان موضوع و فرد را به باد انتقاد میگیریم؟ آیا این روحیهی متلون، بیثباتی بههمراه نمیآورد؟ ما یک روز مقام فردی را به منزلت فرشتگان و خداوندگاری میرسانیم و فردا او را به خاک سیاه مینشانیم و تا جانشینی شیطان تنزلش میدهیم. آیا این رفتار، نان به نرخ روز خوردن نیست؟ هزار سال پیش ناصرخسرو فرمود:
"چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیکاختری را"
آیا تاکنون از خود پرسیدهایم که چرا تاریخ را نمیخوانیم و بر نادانستههایمان پای میفشاریم و میخواهیم همهچیز را خود تجربهکنیم؟ مگر عمر انسان کفاف این تجـربهاندوزیهــا را میدهد، آنهم تجربهای که به بهای عمر گرانقدر بهدست میآید؟ چرا باید تجربههای درازمدت را در مدتی کوتاه فراموشکرد تا دوباره گروهی دیگر همانها را تجربهکنند؟ آیا کشوری سراغ داریم که با جمعیتی حدود 60 الی 70 میلیون نفر، سالانه 5/2 میلیون نفر از شهروندانش به روانپزشک مراجعهکنند؟(2) آیا این وضع ترافیک و برخوردهای شخصی و جنگ اعصاب نتیجهی فشارهای مریی و نامریی نیست؟ آیا کشوری را سراغ داریم که از 150 سال پیش تاکنون، اینهمه قربانی برای آزادی داده باشد و هنوز هم بر سر کوچکترین مسایل حوزهی عمومی و اجتماع مشکل داشته باشد (زنان، اقوام، جوانان، دانشجویان، کارگران و ...)؟ اگر به آمار(3) اعلامشدهی پروندههای مختومهی دادگستری در سال 1376 که بالغ بر سهمیلیون فقره اعلام شده و همینطـور پروندههای مختومهی سال 1377 که 3/3 میلیون فقره بوده است (برای جمعیت 70 میلیونی که نصف آنها زیر 16ـ15 سال هستند) نگاهی بیندازیم و اگر تعداد پروندههای مختومهنشده را هم به آن اضافهکنیم، به آسانی درمییابیم که گویا کشور ما ایران میدان جنگ است!؛ آوردگاهی که در آن زد و خورد وحشتناکی بهصورت نیمهپنهان جریان دارد، در حالیکه در آن یکدیگر را برادر خطاب میکنند. آیا به خلقوخوی عدهای از ما که در هیچ جای دیگر دنیا دیده نمیشود، توجهکـردهایم؟ اینکه هنگامـی که تلفــن میزنیم از مخاطب میپرسیم آنجا کجاست؟ و مخاطب هم بلافاصله میپرسد کجا را میخواهی؟ انگار هر دو طـرف اول سعـی میکنیم بفهمیم طـرف کیست و سپس خود را معرفـیکنیم. علت این امـر را میتوان در عدم احساس امنیت یا بیاعتمادی حاکم بر روابط شهروندان دانست. این درحالی است که احساس امنیت از ابتداییترین حقوق در زندگی انسانهاست. به آمار معتادان و بزهکاران که هر 53 ثانیه یکنفر از آنها راهی زندان میشود اشارهکنم و از شرح این کارنامه درگذرم. عالیجناب مـولوی میفرماید:
"ز انبار پر از گندم، اگر یک مشت بنمایی
بدانگه جمله گندم را، توان دانست ای دانا"
ولی آنچه بسیار چشمگیر است، اینکه با وجود تمام این کاستیها، باز هم سیل تبریک و تهنیت و شادباش است که به بعضی از مدیران به اصطلاح لایقی که هر روز گوشهای از این مملکت را به رکود میکشند و هیچگاه مواخذه نمیشوند، گسیل میشود. بهراستی چرا وقتی مدیری جدید از راه میرسد، هر آنچه را که مدیر قبلی انجام داده است، مردود میشمارد و طرحهای نیمهتمامش را هم معدوم میکند؟ مشکل کجاست؟ درحالیکه در دیگر کشورها، تمام آثار و نمادهای گذشتگان، حتی آثار ارتجاعی پیشینیان خود را حفظ میکنند و آنرا با افتخار به آیندگان نشان میدهند و حداقل از این راه کسب درآمد میکنند. جایی در تاریخ خواندهام آقا محمدخان به استخوانهای پوسیدهی کریمخان هم رحم نکرده است و آنها را پس از نبش قبر در محل ورودی درب اقامتگاهش دفن کرده است و عدهای از مردم هم شادمانی کردهاند! این نمونه را مقایسهکنید با ایتالیاییها که موسولینی را سروته آویزان کردند و او را اعدام کردند ولی هنوز مجسمههایش را در بعضی از میادین باقیگذاردهاند.
بهراستی چارهی درد کجاست؟ به باور من باید در آغاز راه به پنهانکاریها و تعارفات پایان دهیم و به خود و تواناییهای خود ایمان بیاوریم، باید به یکنوع خودآگاهی و بیداری ملی برسیم و پیش از هر چیز بدانیم که بیگانه بهخاطر ما، خود را به خطر نمیاندازد. از زبان عالیجناب سعدی شیرازی بشنویم:
"بشوی ای خردمند، از آن دوست دست
که با دشمنانت بُوَد، همنشست"
پس دستکم درد را برای خود و زیر گوش خود بگوییم که از عوامل بسیار مشکلات بنیادین ما، یکی هم همین خلق و خوی ما ایرانیها است؛ همین دوگانگیها، حاشا کردنها و تکذیب کاستیها. اگر قرار بود مشکلات ما حل شود، حال کشور بیدردی بودیم، ولی ما بر مشکلات چشم میبندیم تا وقتی تبدیل به مسأله شود و به حدّ انفجار برسد و آنوقت، ستاد درست میکنیم و تازه کمیتهی بررسی تشکیل میدهیم و دو روز بعد هم که جوّ آن رویداد فروکش کرد، آنرا به فراموشی میسپاریم. درواقع ما مردمانی هستیم درمانگر نه پیشگیر، تا به حالِ مرگ نیفتیم، برای رفع مشکل اقدام نمیکنیم.
از این خلقیاتِ برشمرده شده، میتوان بهعنوان یکی از موانع شکلگیری کار دستهجمعی، گروهی و در نهایت حزبی در میهنمان یادکرد. بههررو اگر نخواهیم همهچیز را دوباره و چندباره تجربهکنیم، باید تاریخ را جدی بگیریم؛ بدون شناخت خود و دیروز، هرگز نمیتوانیم نقشی در سازندگی امروز و توسعهی متوازن فردای میهن خود داشتهباشیم. این چه رفتاری است که در درازای تاریخ ایران دیده میشود؟ مثلاً وقتی ساسانیان به قدرت میرسند، سعی میکنند تاریخ 500 سالهی قبل از خود را نابودکنند. این حیرتآور است.
عزیزان! حملهی اسکندر و مغول به سرزمین ما هم گوشهای از تاریخ است؛ با حاشا کردن، کار درست نمیشود. باید از گذشته عبرت بگیریم. باید دید چه عاملی باعث شد تا مثلاً مغول به ایران حملهکند؟ آیا در اثر ندانمکاری وزیری نبوده است؟ ما باید با تاریخ گذشتهمان آشتیکنیم؛ این جفای بزرگی است که نسبت به خود روا داشتهایم. آن مردمی خواهند توانست با متجاوزان به میهنشان بستیزند که ملت خود و تاریخ خود را بشناسند و منافع و مصالح ملت را مقدّم بر خواستههای شخصی خود بدانند. بیایید اشتباهات گذشته را جبرانکنیم، دریابیم که نیاکانمان دروغ را ننگینترین عیب میدانستند و اینک همین عیب چهگونه در جامعه رخنه کرده است؟ ما را چه شده است.
بههررو این خلقیات میان ما وجود دارد. مقولهی حزب هم جدا از دیگر مسایل ما نیست. در جوامع پیشرفته، حزب نماد سیاست مدرن است و گاهی مـیتوان از حـزب بـهعنـوان حـلقهی اتصال مردمسالاری (حلقهی واسط بین مردم و حاکمیت) یادکرد که از بنیادیترین بُنپایههای دموکراسی در جوامع است. در نظامهایی که احزاب و نهادهای مدنی بهمعنای واقعی و بهصورت منظم بر جریان امور جامعه نظارت داشته باشند، خردگرایی جمعی، توزیع قدرت، ثبات سیاسی با پشتوانهی مردمی و رقابت سالم و در نتیجه عدالت و دموکراسی در جامعه پا گرفته و نهادینه میشود. از دیگر موانع شکلگیری، رشد و نهادینهشدن احـزاب، قدرت بیحد و متراکم در یکجا است. آنگاه که قدرت بسیار در یکجا متمرکز شود، عدالت رنگ میبازد. با توجه به این مکانیسم، در تاریخ اندیشهی سیاسی دربارهی حکومتها میخوانیم که مشروعیت حکومتها از دو طریق کسب میشده است، یا مأذون از خداوند بودهاست، یا با تکیه به زور شمشیر به خود مشروعیت بخشیده است. در تاریخ میخوانیم که کوروش بزرگ از اهورامزدا بهخاطر اینکه او را بهعنوان شاه شاهان برمیگزیند، سپاسگزاری کرده است؛ و از میان کسانی که با شمشیر و زور برای خود مشروعیت کسبکردهاند، میتوان به چنگیز مغول اشارهکرد که قدرتی توفانی و وحشی گرد آورد که مظهر بیعدالتی، شقاوت، ویرانی، تباهی و خونریزی بود. بههررو قدرت و عدالت آشتیناپذیرند و ماهیتاً قدرت (تقسیم نشده) فسادآور است.
نگاهی به تاریخ استبدادیان و خودکامگان گواهی است بر این نظر که اگر قدرت در یک فرد، یک طبقه، یک قوم یا یک دسته، حتی اگر اکثریت عددی هم داشته باشند، جمع شود و در صدد تقسیم آن برنیایند، تولید فساد کرده و خود در جهت تخریب خود گام برخواهد داشت و پیامدهای نامبارکی برای ملتها در پیخواهد داشت.
از اینرو قدرت باید کنترل، محدود و قانونمند شده و تحتنظارت مستقیم ملت باشد. مناسبترین بستر برای این کنترل و نظارت قانونمند همانا دموکراسی، تفکیک قوا و فعالیت آزادانهی نهادهای مدنی است و رسانههای همگانی و سندیکاها و احزاب (البته نه احزاب فصلی و خلقالساعه که با بادی میآیند و به نسیمی میروند) بهعنوان بنیانهای ثابت و تغییرناپذیر جوامع آزاد هستند.
از اینرو وجود قدرت حاکمه از دیگر موانع شکلگیری و رشد احزاب است. زمانی که قدرت در جوامع به استبداد تبدیل شود، تأثیر این رابطهی یکسویه به تمامی حوزههای زندگی و رفتار ملت رسوخ مییابد و تبدیل به اخلاق ثانوی تک تکِ افراد آن جامعه خواهد شد. در نتیجه، اشخاص در مدرسه، خانواده، دانشگاه، محل کار و ... تبدیل به افراد خُردهمستبد میشوند و قدرت بهدلیل جاذبهاش، ارزش کاذب میشود و در خانواده پدرسالاری، در دانشگاه استادسالاری، در مدرسه مدیرسالاری، در محل کار رییسسالاری، در روستا اربابسالاری و ... پا میگیرد. در نتیجه در ادارهی امور کشور هم که دولت باید خدمتگزار باشد، سالار میشود و بهجای خدمت حکومت میکند. به بیان کورت مارتی: "ما زیاد دستور میدهیم، ما زیاد اطاعت میکنیم، اما کم زندگی میکنیم."
در چنین جوامعی هر کس در هر جایی که هست خصلت دیکتاتوری پیدا میکند، حاضر نیست از قدرت بهنفع جمع صرفنظرکند و کار گروهی یا کار حزبی کند؛ چون در آنصورت نام و قدرتش در سایه قرار خواهدگرفت و این مغایر با مشی دیکتاتور است. دیکتاتور نمیتواند عدالت بورزد و از برابری و کثرتگرایی سخن بگوید. در قرآن کریم میخوانیم که: "عدالت بورزید که به تقوا نزدیکتر است"؛ یعنی لازمهی رسیدن به تقوا، عدالت است.
با تجربهی سالیان، باید به این نتیجه رسیده باشیم که اندیشهای که عقلی را مجذوب نکند و دلی را نرباید بههیچ نمیارزد و باید مطمئن بود که اندیشه را با زور نمیتوان سرکوبکرد. پس در جوامعی که بهدنبال همشکلکردن افراد و اقوام هستند و سعی در زایلکردن هویت قومی و انسانی افراد دارند، رقابتهای سالم از بین میرود و مردمسالاری قوام پیدا نمیکند و اگر همهی مردم مجبور باشند از نظریهی واحدی پیرویکنند، احزاب زمینهی مناسبی برای شکلگیری و رشد نخواهندیافت، در چنین جوامع یکدستی که عملاً رقابت بین افراد مجاز نیست و انسانها در آن، درجهبندی شدهاند، مشارکت مردم هم، گاه صفر است و گاه صد؛ چون در این جوامع، مردم تمایل قلبی خود را نشان نمیدهند و تظاهر و دوگانگی رشد مییابد.
البته اندک احزابی هم وجود دارند که قدرتساخته نبوده و بهدلیل صداقت و اعتقاد بیش از حد به باورها و میهن خود، از پیشینهای روشن برخوردارند و همواره همان هستند که میاندیشند و البته در معرض تهدید و پرسوجو هم قرار دارند که متأسفانه بهجای شنیدن حرفهای این احزاب، در راستای توقف آنها تلاش میشود. این احزاب مستقل باید بهمثابه راهنمای جامعه و دولت، امکان عمل آزاد داشته باشند. بهطورکلی وجود نهادهای مدنی در بستر آزادی و برای نگاهداشت آزادی و عدالت و رفع نابرابریها لازمهی یک جامعهی سالم است؛ زیرا جامعهی بدون احزاب راستین بهسان خودروی بدون موتور است.
مانع دیگر در راه رشد احزاب، عدم ثبات سیاسی است. آنگاه که سیاستمداری احساسکند هیچ رقیبی ندارد، فعالیتهای خود را بدون توجه به خواست مردم صورت خواهد داد، ولی وقتی رقیبی وجود داشته باشد، گروهها سعی میکنند آن کنند که بهنفع مردم است و مردم آنرا میخواهند و این از علل نزدیکشدن جوامع حزبی به جوامع مردمسالار است. وجود احزاب در جامعه باعث میشود که مردم در سرنوشت خود نقش کاملتری ایفا کنند و بهاینترتیب حوزهی سیاست ارزش خواهد یافت و مردم برای رسیدن به آیندهی بهتر تلاش خواهندکرد. قابل توجه است که در انتخابات ریاستجمهوری سال 1376 مردم کاندیدایی را برمیگزینند که با شعار اصلاحات در داخل کشور و تنشزدایی در روابط بینالمللی به میدان آمد ولی هشت سال بعد در انتخابات ریاستجمهوری 1384 نامزد دیگری انتخاب میشود که هیچ همسانی و شباهتی در اندیشه و عمل با انتخاب هشت سال پیش ندارد و این نشان از عدم ثبات سیاسی در آرا و افکار مردم دارد.
حاصل سخن اینکه، از شاخصترین موانع در راه شکلگیری و رشد احزاب در کنار موارد دیگری چون مشکل منابع مالی و شخصمحوری میتوان به: 1) نقش استعمار در بیآبروکردن پارهای از حزبها و تأثیر آن بر افکار عمومی 2) تاریخ و رویدادهای گذشته 3) فضای سیاسی بسته (استبداد) 4) چهگونگی خُلق و خوی مردم 5) عدم ثبات سیاسی و ... اشارهکرد. اگر امروز در جهان پیشرفته و توسعهیافته، نفوذ حرف مردم از طریق وجود احزاب در انتخابات آزاد و شفاف، جلوه میکند و مواضع افراد، گروهها و اقوام تأمین میشود، در نتیجهی تقسیم قدرت و دستیابی به عدالت است و این امر از دستآوردهای وجود احزاب میباشد. جامعهای که خواستار دموکراسی است، باید مردمی اهل تدبیر، با استقلال رأی و با صراحت داشته باشد، برخلاف باور پارهای از هموطنان خوشباور، دموکراسی کالای وارداتی نیست بلکه نهالی است که ما باید خود، آن را (که احزاب و نهادهای مدنی هستند) غرسکنیم و مواظبت از آن را برعهده بگیریم و آنگاه به ثمر آن امید ببندیم. اگر خواستار دموکراسی هستیم باید تمرین را از خود و خانوادهی خود و از سطح مدارس و دانشگاه شروعکنیم. دموکراسی یک پروژه نیست، بلکه یک پروسه است؛ کاری است فرهنگی و بنیادین و در کوتاهمدت شدنی نیست؛ چرا که بهقول عالیجناب سعدی شیرازی "هر چه زود برآید دیر نپاید." مهم آن است که در این راه گام برداریم.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 87/1/29 :: ساعت 9:51 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]