چنان که دیدیم، عقل از دیدگاه امام علىعلیه السلام در مقابل شهوت و هواى نفس قرار مىگیرد و احکام و لوازم عقل و شهوت، احکامى متعارضند و آدمى از هر دو نیرو بهرهمند است و با اراده آزاد خویش یکى را بر دیگرى ترجیح مىدهد.
در تفسیرى دیگراز عقل، عقل نه در عرض شهوت و میل، بلکه در طول و خدمتگزار شهوت است. این تفسیر، تفسیر دیوید هیوم از عقل است. این رأى در بسیارى از مکاتب فلسفى و اخلاقى و جامعهشناختى غرب مؤثر بوده است و عقلى که امروزه تجددگرایان (مدرنیستها) مطرح مىکنند و ماکس وبر در جامعهشناسى، آنرا عقل ابزارى نامیده است ، ریشه در همین رأى هیوم دارد .
هیوم از کارکرد معرفتى عقل و کشف از واقع را انکار مىکند. همچنین او کارکرد اخلاقى و عملى عقل یعنى درک حسن و قبح و باید و نباید و تعیین اهداف زندگى را ازشرح وظایف عقل حذف مىکند. او به جاى نقش نخست عقل، تجربه حسى را قرار مىدهد، و عواطف و انفعالات، شامل شهوت، هواى نفس، عشق، خشم و غضب را جایگزین نقش دوم عقل مىسازد. (38) بدین سان عقل نه توان کشف واقعیت را در بعد نظرى دارد و نه توان درک خوب و بد و تعیین اهداف زندگى اخلاقى را در بعد عملى.
بدین ترتیب همان شهوتى که از دیدگاه امام علىعلیه السلام در مقابل عقل، و امرى مذموم و تابع آن از چارپایان پستتر بود، از نظر هیوم به رسمیت شناخته مىشود و قوه تعیینکننده اهداف و خوب و بد زندگى مىگردد، و عقل از این مقام عزل و در خدمت شهوت درمىآید. حال آنکه ،از نگاه امام رستگارى انسان در پیروى او از اهدافى است که عقل تعیین مىکند و شقاوت او در پیروى از شهوت و هواى نفس است. در روایتى از آن حضرت نقل شده است که فرمودند : «از عقل راهنمایى بگیر و با هواى نفس مخالفت کن تا پیروز و رستگار شوى.» (39) نیز فرمودهاند: «عاقل، دشمن لذتهاى خویش است و جاهل، بنده شهوات خویش.» (40) اما از نگاه هیوم اصولا عقل نقش تعیین اهداف وتمییز خوب از بد را ندارد و تنها عواطف و شهوات مىتوانند اهداف زندگى را تعیین کنند. بدین ترتیب انسان چارهاى جز پیروى از شهوات ندارد و اراده آدمى اثر بىواسطه احساس لذت و درد او است. به عقیده هیوم فعلى یا احساسى یا منشى، فضیلتمندانه یا رذیلانه است، که دیدارش پدیدآورنده لذت یا ناخوشى ویژهاى باشد. (41) بنابراین فضیلت با لذت، و رذیلت با ناخوشى و درد مساوى خواهد بود. فضیلت انطباعى دلپذیر برمىانگیزد و رذیلت انطباعى نادلپذیر. بدینسان احساس اخلاقى،عبارت است از احساس پسندیدن یا ناپسندیدن افعال یا خصال یا منشها. (42) هیوم پس از انکار کارکردهاى نظرى و عملى عقل و نشاندن تجربه حسى و عواطف در جاى عقل، براى عقل نقش دیگرى در نظر مىگیرد. جمله مشهور او این است: «عقل برده انفعالات است و باید چنین باشد و هرگز دعوىدار کار دیگرى جز گزاردن خدمت و فرمان آنها نتواند بود .» (43) به دیگر سخن براى هیوم،عقل تنها کارکرد ابزارى دارد و به منزله ابزار انفعال و لذت است و به او کمک مىکند تا به لذتها دست یابد و شهوات خود را ارضا کند.
تفسیر هیوم از عقل، عقل ابزارى و گاه عقل معاش نامیده مىشود. در بحث از کارکردهاى عقل خواهیم دید که امام علىعلیه السلام کارکرد ابزارى و عقل معاش را مىپذیرند؛اما تفسیر امام از عقل معاش با تفسیر امثال هیوم کاملا متفاوت است.
در مقدمه و نیز بحث از معانى اصطلاحى عقل اشاره شد که از عقل تفسیرهاى مختلفى ارائه شده است. برخى از این تفسیرها، قابلیت و کارکرد خاصى رابراى عقل مورد توجه قرار مىدهند و دیگر قابلیتهاى عقل را انکار مىکنند. رأى هیوم که پیش از این توضیح داده شد،مثال گویایى در این باب است.اکنون مىکوشیم تا کارکردهاى مختلف عقل را که در سخنان امام علىعلیه السلام مطرح شده است، بازگوییم وبررسیم .
درباره کارکرد نظرى عقل مىتوان به دو گونه روایات از حضرت امیرعلیه السلام استناد جست : بخشى از احادیث، مطلق علم و آگاهى و حکمت را از آثار عقل و تعقل برمىشمارند. این احادیث مىتوانند شامل علم و حکمت نظرى نیز باشند؛ اما پارهاى از احادیث قابلیتهایى همچون خودشناسى و خداشناسى و دینشناسى را از آثار عقل مىدانند. این احادیث، کارکرد نظرى عقل را مىنمایانند. در اینجا از هر دو دسته احادیث،چند نمونه را ذکر مىکنیم: عقل، اصل و منشأ علم و دعوتکننده به فهم است. (44) آنکه تعقل کند، آگاهى مىیابد. (45) با عقل کنه حکمت به دست مىآید. (46) برترین عقل، خودشناسى است. (47) برترین عقل، شناخت حق با حق است. (48) با عقول،شناخت خدا محکم و پایدار مىشود. (49) با نشانههاى تدبیر که به ما نمایاند، بر خردها آشکار گردید. (50) مؤمن به خدا ایمان نمىآورد، مگر اینکه تعقل کند. (51) دین و ادب، نتیجه عقل است. (52) بدین سان امام علىعلیه السلام دستیابى به علم و حکمت و خودشناسى و خداشناسى و دینشناسى را از رهگذر عقل مىدانند.که کارکردى نظرى است. البته همانگونه که در بحث «عقل و دین» خواهیم گفت،دین مکمل عقل است و ارتباطى خاص و دوسویه میان عقل و دین وجود دارد.
احادیثى که از امام علىعلیه السلام در زمینه نقش ارزشى و اخلاقى و عملى عقل وارد شدهاست، بیش از احادیث بیانکننده کارکردهاى دیگر عقل است. در اینجا تنها چند نمونه ذکر مىشود و در ادامه نیز به احادیث دیگرى در این زمینه اشاره خواهد شد. حضرت در این باره مىفرمایند : کمال نفس باعقل به دست مىآید. (53) ادب در انسان همچون درختى است که اصل و ریشه آن عقل است. (54) اخلاق نیکو از میوههاى عقل است. (55) عقل، درختى است که میوهاش سخاوت و حیا است. (56) میوه عقل،مدارا کردن با مردم است. (57) جوانمردى انسان به اندازه عقل اوست. (58) عقل، دورى جستن از گناه است. (59) با افزایش عقل، حلم و بردبارى افزایش مىیابد. (60) میوه عقل، راستگویى است. (61) اطاعت از خدا به اندازه عقل است. (62) آن که عقلش کمال یابد، رفتارش نیکو گردد. (63) از نشانههاى عقل، عمل به عدالت است». (64) بدین سان عقل،خوب و بد افعال را به انسان مىنمایاند و کمال آدمى و فضایل اخلاقى همچون ادب و حیا و سخاوت و مدارا و جوانمردى و حلم و راستگویى و عدل به وسیله عقل شناخته مىشوند .
آنچه به عنوان عقل معاش و نیز عقل ابزارى در احادیث امام علىعلیه السلام آمده است، با عقل ابزارى مطرحشده در آثار هیوم و دیگران ـ که معطوف به دنیا و معاش است و تلقى رایج از عقل ابزارى نیز همان است ـ متفاوت است. در این جا مىتوان ابتدا تعریفى عام از عقل ابزارى که هدفش معاش است، مطرح کرد و سپس به دو دیدگاه مقابل یکدیگر پرداخت. عقل ابزارى معطوف به معاش، به طور کلى عبارت است از قدرت و شعورى که انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان مىدهد و به زندگى دنیوى مطلوبش دست مىیابد. این عقل از آنجا که قدرت فنآورى و حسابگرى دارد، آدمى را قادر مىسازد تا وقایع آینده را پیشبینى کند .
احادیث زیر راکه همگى از امام علىعلیه السلام است،مىتوان ناظر به کارکرد ابزارى عقل و عقل معاش دانست: برترین مردم در عقل، بهترین آنها است در تقدیر و برنامهریزى معاش خود. (65) بهترین دلیل بر زیادتى عقل، حسن تدبیر است. (66) عقل، تو را به سودمندتر فرمان مىدهد. (67) مرز عقل، عاقبتاندیشى است. (68) اگر عقل سالم باشد، انسان از فرصتهایش بهرهمند مىگردد. (69) عقل، گمانهزنى درست و شناخت آینده بر اساس گذشته است. (70) چنان که دیدیم عقل ابزارى براى هیوم و تجددگرایان، عقلى است که ابزار رسیدن به امیال و شهوات انسان را فراهم مىکند. از این رو این عقل در طول شهوت و در خدمت آن است،نه در عرض و معارض آن. از جمله ویژگىهاى عقل ابزارى هیوم این است که معطوف به دنیا و زندگى دنیوى است و کارى با آخرت انسان ندارد. همچنین این عقل در خدمت عقل نظرى که خدا و دین را اثبات مىکند و عقل عملى که حسن و قبح افعال را مشخص مىکند و آدمى را به کارهاى ارزشى و اخلاقى رهنمون مىشود، نیست؛ بلکه در مقابل عقل نظرى و عملى قرار مىگیرد. در نقطه مقابل، امام علىعلیه السلام کارکرد نظرى و عملى عقل را مىپذیرند. از این رو عقل معاش و ابزارى از دیدگاه آن امام، ابزار رسیدن به اهداف عقل نظرى و عملى است، و چون عقل نظرى، خدا و دین و آخرت را اثبات مىکند و عقل عملى آدمى را به رعایت احکام خدا و دین و آخرت فرامىخواند، عقل ابزارى در خدمت دین و معنویت و آخرت قرار خواهد گرفت، و در مقابل شهوت و هواى نفس. از همینرو و براى نشان دادن همسویى میان معاش دینى و معاد است که امام در برخى سخنان، کارکرد عقل معاش و عقل معاد را قرین یکدیگر ساخته،مىفرمایند : برترین مردم در عقل، کسانى هستند که بهتر از دیگران در معاش خود تقدیر و برنامهریزى مىکنند و بیش از دیگران به اصلاح معاد و آخرتشان اهتمام مىورزند. (71) به نظر مىرسد دلیل این که در برخى احادیث زیرکى معاویه، نکراء و شیطنت شمرده شده است نه عقل، (72) همین نکته باشد؛ یعنى عقل ابزارى اگر در خدمت عقل نظرى و عملى و درنتیجه خدا و دین قرار گیرد و زندگى دینى را سامان دهد، عقل نامیده مىشود؛ ولى اگربه خدمت شهوت درآید، شیطنت و نکراء است.
امام علىعلیه السلام پیامد عقل و تعقل را عبادت و اطاعت خدا و زهد در دنیا و توشهگیرى براى آخرت مىدانند. و مىفرمایند: خداوند با چیزى برتر از عقل عبادت نشده است. (73) عاقلترین مردم، مطیعترین آنان در برابر خدا و نزدیکترین آنها به خدا است. (74) عاقل کسى است که در دنیاى فانى و پست زهد بورزد و در بهشت زیباى جاودان و بلندمرتبه رغبت کند. (75) عاقل کسى است که از شهوتها دورى کرده، دنیا را به آخرت بفروشد. (76) این سخنان،جهتگیرى عقل معاش را از دیدگاه امام، به خوبى نشان مىدهند.
درآثار فیلسوفان اسلامى، عقل عملى به چند معنا آمده است که در اینجا به دومعناى آن اشاره مىکنیم؛ یکى از این دو معنا مشهور و دیگرى غیرمشهور است: معناى مشهور عقل عملى، قوهاى است که به واسطه آن، چیزى را که آدمى سزاوار است آن را انجام دهد یا ترک کند، مىشناسد. (77) بر این اساس عقل عملى، همچون عقل نظرى، قوه شناخت است و تفاوت این دو عقل در متعلق شناختشان است. معناى غیرمشهور عقل عملى، قوهاى است که انسان را به اعمال خویش تحریک مىکند. عقل به این معنا همان قوه محرکه یا قوه عامله یا قوه اراده است. (78) بر این اساس، عقل عملى، قوه عمل کردن است. کسانى که عقل عملى را برمعناى غیرمشهور آن حمل مىکنند، کارکرد عقل عملى را به معناى مشهور، از کارکردهاى عقل نظرى مىدانند.
امام علىعلیه السلام اشارات گوناگونى به عقل عملى دارند که در اینجا همه آنها را برمىرسیم :
4ـ. 1 در اکثر سخنان حضرت درباره عقل عملى، اعمال نیکو و فضایل اخلاقى از آثار عقل بر شمرده شده، و بیان گردیده است که آدمى به واسطه عقلش به کمال و ادب و حیا و سخاوت و حلم و عدل مىرسد.مفاد اکثر احادیثى که در بخش کارکرد عملى عقل نقل شده، از این قبیل است . این نوع از احادیث هم بر عقل عملى به معناى ادراکى و معرفتى صادق است و هم بر عقل عملى به معناى قوه محرکه؛ زیرا هم معرفت و هم اراده، هر دو، مقدمه عملند.
4ـ.2 در پارهاى از سخنان امام، عقل قوه درککننده است . براى مثال در حدیثى که امام علىعلیه السلام از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم نقل مىکند،آمده است: «پس از آنکه انسان به بلوغ رسید،در قلب او نورى پدید مىآید و پس از آن واجب و مستحب و خوب و بد را مىفهمد. همانا عقل در قلب مانند چراغى در میانه خانه است.» (79) نیز در توصیف عاقل،مىفرمایند: «عاقل کسى است که از میان دو شر، بهتر را بشناسد.» (80) بنابراین کار عقل شناخت بهترین شرها است. باز حضرت مىفرمایند: «عقلها پیشوایان افکارند، و افکار پیشوایان قلب ها، و قلب ها پیشوایان حواس، و حواس پیشوایان اعضا و جوارح.» (81) بر اساس این سخن،از عقل فکر تولید مىشود و فکر در نهایت به عمل مىانجامد. بنابراین عقل نقشى معرفتى نسبت به عمل دارد. از امام صادقعلیه السلام نیز نقل شده است: «بندگان به وسیله عقل، عمل نیکو را از عمل قبیح مىشناسند.» (82)
4ـ. 3 در برخى احادیث نقل شده از حضرت، عقل قوهاى است که امر و نهى مىکند و آدمى را از اعمال زشت باز مىدارد. مثلا فرمودهاند : «عقل، تو را به سودمندتر امر مىکند.» (83) همچنین از سخنان آن حضرت است که :
«قلوب را خیالاتى زشت است که عقلها از آنها باز مىدارند.» (84) «نفوس رهایند؛ اما دستهاى عقول، نفوس را از پلیدىها بازمىدارند.» (85) از این احادیث برمىآید که عقل نه تنها خوب و بد اعمال را به انسان مىدهد،بلکه به آنها امر و نهى نیز مىکند.
ناگفته نماند که این معنا از عقل عملى(قوه امر و نهىکننده)غیراز معناى غیرمشهور اصطلاحى از عقل عملى است که به معناى قوه محرکه و عامله است.ممکن است عقل نسبت به عملى امر یا نهى کند،ولى آدمى امر و نهى عقل را وقعى ننهد؛ در حالى که اگر قوه عامله و اراده بر عملى تعلق گرفت، آن عمل واقع خواهد شد. بنابراین احادیث پیش گفته را نباید بر اصطلاح غیرمشهور عقل عملى تطبیق کرد.
4ـ 4.از امام علىعلیه السلام روایت شده است که عقل به معناى نفس اعمال نیکو یا ترک اعمال زشت است. سخنان زیر که در تعریف عقل از آن حضرت نقل شده است، ازاین گروه است: همانا عقل، دورى جستن از گناه، عاقبتاندیشى و احتیاط است. (86) عقل آن است که آنچه را مىدانى بر زبان آورى و به آنچه مىگویى عمل کنى. (87) عقل، تجربهاندوزى است و بهترین تجربه تو آن است که تو را پند دهد. (88) عقل آن است که میانهروى کرده،اسراف نکنى،به وعدههایت عمل کرده، خلف وعده نکنى، و چون خشمگین شدى، بردبار باشى. (89) به نظر مىرسد مراد امام در این گونه احادیث ،بیان لازمه عقل، یعنى اعمال مذکور است؛ ازباب اطلاق کلمه برلازمه خود.بنابراین اطلاق چهارم به طور مجازى همان اطلاق اول را بیان مىکند.
احادیث بسیارى که از امام علىعلیه السلام در توصیف عاقل وارد شده است، شبیه همین اطلاق نوع چهارم است.
در این احادیث،عاقل کسى است که اعمال خوب را به کاربندد و از اعمال زشت پرهیز کند. همچنین در احادیث بسیارى از آن حضرت،جاهل کسى است که مرتکب اعمال زشت مىشود و اعمال نیک را ترک مىکند. (90) روشن است که آن که مرتکب اعمال زشت مىشود نیز عقل دارد وگرنه حجت بر او تمام نخواهد بود؛ زیرا ملاک تکلیف عاقل بودن است. بنابراین مراد احادیث یادشده از عاقل،کسى است که عقل دارد و به مقتضاى معرفت عقلى و امر و نهى عقل عمل نیز مىکند، و مراد از جاهل کسى است که با وجود داشتن عقل، به مقتضاى آن عمل نمىکند و از جهل و شهوات پیروى مىکند .
بدین سان در احادیث حضرت امیر به چهار نوع اطلاق از عقل عملى برمىخوریم. اطلاق اخیر اطلاقى مجازى،و بازگشت آن به اطلاق اول است . اطلاق اول نیز کلى، و با اطلاقات دیگر قابل جمع است. از این میان اطلاق دوم و سوم بیانگر کارکردهاى عقل عملى از دیدگاه آن حضرت است. بر اساس این دو کارکرد، عقل هم خوب و بد اعمال را نشان مىدهد و هم به اعمال خوب امر کرده و از اعمال زشت نهى مىکند. اگر بخواهیم این دو کارکرد را با دو معناى اصطلاحى عقل عملى بسنجیم،مىتوان گفت معناى اصطلاحى مشهور، یعنى قوه درککننده خوب و بد اعمال ـ قطعنظر از تفسیرهاى مختلفى که از آن شده است ـ با کارکرد اول مطابقت دارد . اما معناى اصطلاحى غیرمشهور با هیچیک از کارکردهاى مذکور، از جمله کارکرد دوم، مطابقت ندارد؛زیرا در این اصطلاح عقل با اراده یکسان انگاشته مىشود، در حالى که در کارکرد دوم، عقل تنها امر و نهى مىکند، اما آدمى مىتواند بر اساس ارادهاش به امر و نهى عقل گوش فرا ندهد و بر اساس شهوت عمل کند.
آرى ،عقل عملى در هر دو کارکرد پیشگفته بىنیاز از وحى و دین نیست، وما در بحث «عقل و دین» به ارتباط آن دو خواهیم پرداخت .