ارتباط عقل با علم نیز ـ همچون ارتباطش با دین و اخلاق ـ دوسویه است. امام علىعلیه السلام عقل را یکى از مبادى علم و دانش مىدانند. حتى از سخنان ایشان مىتوان استفاده کرد که عقل مهمترین مبدأ شناخت آدمى است، و همان قوهاى است که آدمى با آن به حکمت، یعنى علم استوار، دست مىیابد. ایشان در مقایسه میان اندیشیدن و حس کردن، اندیشه را خطاناپذیر مىدانند، در حالى که حس را امرى خطا بردار مىشناسانند. در برخى احادیث نیز عقل را پیشواى حس معرفى مىکنند. احادیث زیر را که از سخنان آن امام است ـ مىتوان در این باره یاد کرد: عقل، اصل و ریشه علم و دعوتکننده به فهم است. (125) با عقلها به بلندا و ستیغ علوم نایل مىشوید. (126) با عقل، ژرفاى حکمت، و با حکمت، ژرفاى عقل بیرون آورده مىشود. (127) اندیشیدن مانند دیدن با چشم نیست؛زیرا گاه چشمهاگاه به صاحبانش دروغ مىگویند، ولى عقل، آن راکه از وى اندرز خواسته، فریب نمىدهد». (128) «عقل ها، پیشوایان افکار و افکار، پیشوایان قلوب و قلوب، پیشوایان حواس و حواس، پیشوایان اعضا و اندامند. (129) بدینسان عقل مبدأ و منشأ اصلى معرفت و علم است. از سوى دیگر امام علم و تجربه را از جمله اسباب و عوامل تقویت عقل مىدانند؛ زیرا: عقل غریزهاى است که با علم و تجارب،افزایش مىیابد. (130) علم و دانش، عقل عاقل را بیشتر مىکند. (131) تو، به عقلت سنجیده مىشوى؛پس آن را با دانش بالنده کن . (132) عقل غریزهاى است که با تجربه پرورش مىیابد. (133) تجربهها تمامشدنى نیست، و عاقل با آنها رشد مىکند. (134) بنابراین هم عقل باعث افزایش علم مىشود وهم علم عقل افزا است . از این رو اگر آدمى عقل خویش را به کار گیرد،به علم مىرسد و وقتى به علم دست یافت،عقل او فزونى مىیابد . باز اگر عقلى را که هماینک قوىتر شده به کار گیرد،علوم بیشترى را وجدان مىکند و در نتیجه به عقل او افزوده مىشود. این سیر همیشه مىتواند ادامه داشته باشد و علم و عقل در یک تعامل تکاملى پیوسته باعث تقویت یکدیگرند. شاید از همین رو است که امام مىفرمایند : «عقل و علم همپاى یکدیگرند و از هم جدا نمىشوند.» (135) با دقت در پارهاى از سخنان امام علىعلیه السلام درمىیابیم که نیاز علم به عقل، بیشتر از نیاز عقل به علم است؛زیرافرمودهاند:کل علم لایؤیده عقل مضلة (136) ؛ «هر علمى که عقل آن را تأیید نکند، گمراهى است.» و«کسى که علم او بر عقلش افزون گردد، علم، وبال او خواهد بود.» (137) در توضیح این مطلب مىتوان گفت دانش مىتواند جهت مثبت یا منفى داشته باشد،یعنى ضرورتا مثبت و باعث کمال آدمى نیست.
براى ما که در عصر مدرنیته زندگى مىکنیم و شاهدیم که آدمى با علم و تکنولوژى در صدد نابودى خویش برآمده است این سخن نباید عجیب به نظر آید. آن علم و تکنولوژى که نتیجهاش سلاحى مىگردد و هزاران انسان بىگناه را در چند ثانیه نابود مىکند، علمى است که با عقل همراه نگشته است. انسان غربى، امروزه با استفاده از علوم مختلف جامعهاى را طراحى کرده است که به حذف دین و شریعت در عرصه اجتماعى انجامیده است؛جامعهاى که به تعبیر نیچه، فیلسوف شهیر آلمانى، خدا در آن مرده است. عاملى که علم را در جهت مثبت پیش مىراند، عقل ـ به تفسیرى که تاکنون بیان شد ـ است. انسان با عقل و دین مىتواند به علومى دست یابد که او را در همه عرصهها از جمله عرصه اجتماعى به کمال برساند. در بحث از کارکرد عقل عملى دیدیم که عقل عملى خوب و بد و باید و نباید را به آدمى نشان مىدهد. بنابراین اگر این کارکرد عقل را کنار نهیم،باید همچون هیوم و لیبرالیستها میل و شهوت را به جاى آن بنشانیم. در این صورت، علم وبال آدمى و باعث گمراهى او خواهد شد. امام علىعلیه السلام در این باره مىفرمایند: «عقل هیچگاه به صاحبش آسیب نمىزند؛ اما علم منهاى عقل صاحبش راآفتى بزرگ است.» (138) امام علىعلیه السلام در شعرى منسوب به ایشان علم و عقل و رابطه آن دو را در پیمودن مسیر کمال،به کفش و پا تشبیه فرمودهاند. در این شعر آمده است: إذا کنت ذا علم و لم تک عاقلا
فأنت کذى نعل و لیس له رجل
و إن کنت ذاعقل و لم تک عالما
فأنت کذى رجل و لیس له نعل (139) «اگر علم داشته باشى و عاقل نباشى، بسان کسى هستى که کفش دارد ولى پا ندارد؛ و اگر عقل داشته باشى و عالم نباشى،همچون کسى هستى که پا دارد ولى کفش ندارد.» انسانى که پا دارد ولى کفش ندارد، مىتواند طى طریق کند؛هر چندبه سختى. اما کفش بدون پا فایدهاى ندارد و نمىتوان با آن مسیرى را پیمود.
در سخنان حضرت امیرعلیه السلام تقسیمى درباره عقل به چشم مىخورد که نیازمند توضیح و تفسیر است. ایشان مىفرمایند:
العقل عقلان: عقل الطبع و عقلالتجربى و کلاهما یؤدى المنفعه؛ (140) «عقل دو نوع است: عقل طبع و عقل تجربه، و هر دو منفعت مىرسانند.»
در این حدیث، عقل به عقل طبع و عقل تجربه تقسیم شده است. به نظر مىرسد عقل طبع همان عقل فطرى و خدادادى است و عقل تجربه،عقل اکتسابى و تجربى باشد.
در شعرى منسوب به امام آمده است:«عقل را دو گونه دیدیم:مطبوع و مسموع.عقل مسموع بدون عقل مطبوع سودمند نیست؛همانگونه که خورشید بدون فروغ و روشنایى چشم سودى نمىبخشد.» (141) در این شعر ضمن اینکه عقل به عقل مطبوع و مسموع (شنیدنى) تقسیم شده است، عقل مسموع بدون عقل مطبوع بىفایده تلقى شده است. همچنین رابطه دو عقل در سود رسانى به رابطه نور خورشید و روشنایى چشم در فرایند بینایى،تشبیه شده است.همانگونه که براى عمل دیدن، نور خورشید به تنهایى کافى نیست و بینایى چشم نیز لازم است، در درک معقولات، عقل مسموع و اکتسابى کافى نیست و عقل طبع را نیز باید دارا بود. امام علىعلیه السلام در پارهاى از احادیث، عقل را موهبتى الهى معرفى کردهاند که خداوند آن را به آدمى مىبخشد: «عقلها بخشیدهشدهها هستند (142) » و«عقل امرى سرشتى است (143) »یعنى خداوند هنگام تولد عقل را در انسان قرار مىدهد، نه این که او خود آن را کسب کرده باشد. در احادیث متعددى که از آن امام نقل شده است، عقل برترین بخشش و نعمت الهى دانسته شده است. (144) به نظر مىرسد این گونه احادیث به عقل طبع یا مطبوع و عقل خدادادى و فطرى ناظر است. در اصل داشتن چنین عقلى آدمى نقش و دخالتى ندارد، بلکه نعمتى الهى است که خداوند آن را به انسانها ارزانى داشته است. اما امام در تقسیم عقل به عقل طبع و عقل تجربه، به عقل دیگرى نیز اشاره کردهاند که اکتسابى است؛ یعنى آدمى گذشته از این که به طور خدادادى از عقلى بهرهمند است، مىتواند با اراده و تلاش خود، به درجات بیشترى از عقل ـ که به طور فطرى و خدادادى فاقد آن است ـ دست یابد. امام در سخنانى که درباره ارتباط رشد سنى با رشد عقل دارند، پس از آن که سن 28 سالگى یا 35 سالگى را نهایت رشد عقلى معرفى مىکنند، مىافزایند: «عقلى که با تجربه به دست مىآید،رشد آن نهایت ندارد و آدمى تا زنده است مىتواند از طریق تجربه، عقل خود را رشد دهد.» (145) به نظر مىرسد منظور از تجربه در این بحث،مطلق اکتساب است نه اکتساب حسى؛یعنى آدمى از راههاى مختلف مىتواند عقل را اکتساب کند که یکى از این راهها تجربه حسى است. در بحث از درجات عقل راههاى اکتساب و تقویت عقل بیان خواهد شد.
نکته مهم درباره تقسیم عقل به عقل مطبوع و عقل مسموع، این است که عین همین تقسیم را امامعلیه السلام درباره علم نیز دارند: «این دو علم بدون یکدیگر سودمند نیستند و به یکدیگر محتاجند.» (146) درباره ارتباط این دو تقسیم باید گفت، علم از آثار و نتایج عقل است و آدمى با بهکارگیرى عقلش به علوم دست مىیابد. بنابراین اگر عقل که منبع علم است دو قسم باشد، علم نیز دو قسم خواهد بود. برخى علوم فطرى و خدادادىاند و برخى دیگر اکتسابى. در بحث از عقل و دین هم دیدیم که یکى از وظایف انبیا برانگیختن عقل و دفینهها و علوم عقلى است. این عقل همان عقل مطبوع است و گنجینههاى او، علوم مطبوع و فطرىاند.
پیشتر به دو مسأله درجات عقل و نیز ارتباط عقل و اراده اشاره شد. دیدیم که آدمى داراى اراده و شهوت است و این خود او است که یکى از این دو را اراده مىکند و پیرو عقل یا شهوت مىگردد. همچنین دیدیم که انسان با عمل کردن به مقتضاى دین و اخلاق، و نیز علم و تجربهاندوزى، مىتواند عقل خود را تقویت کند. بنابراین باید عقل را داراى درجات مختلف دانست و معتقد شد که برخى اعمال و علوم باعث تقویت عقل مىشوند.
در تقسیم عقل به عقل مطبوع و عقل تجربه نیز بیان شد که با تجربه و اکتساب مىتوان به عقل تجربه یا مسموع رسید و به یک تعبیر عقل را رشد داد. در همه این مباحث از یک سو عقل داراى درجات فرض شده است، و از سوى دیگر انسان و اراده او در دستیابى به درجات مختلف عقل، دخیل دانسته شده است.
اگر بخواهیم فهرستى از مهمترین عوامل تقویت عقل را به دست دهیم، مىتوانیم گذشته از اراده انسان، به عوامل دین، اخلاق، علم و تجربه و رشد سنى اشاره کنیم.تأثیر دین و اخلاق، و علم و تجربه را بر عقل پیشتر بررسیدیم، و در ادامه نیز رشد سنى را بررسى خواهیم کرد .
گفتنى است که در برخى احادیث، پارهاى از غذاها همچون روغن، گلابى، کرفس، گوشت، شیر، سرکه، عسل، ترنج و باقلا از اسباب تقویت عقل و ذهن برشمرده شده و نیز حجامت کردن باعث افزونى عقل معرفى شده است؛ (147) اما از آنجا که این گونه روایات از حیث شمار اندک است، از بحث درباره آنها چشم مىپوشیم .
از جمله امورى که در برخوردارى از عقل و رشد آن مؤثر است،رشد سنى است. بنا بر مفاد برخى احادیث، انسان هنگام بلوغ، از نور عقل بهرهمند مىگردد و خوب و بد را مىفهمد. (148) این روایات، با احادیث بسیارى که عقل را حقیقت الهى و ملاک تکلیف و حسابرسى و کیفر و پاداش مىدانند، (149) و نیز احادیثى که سن بلوغ را سن تکلیف معرفى مىکنند، (150) تأیید و تقویت مىشود. فقها و مراجع نیز از یکسو شرط تکلیف را عقل مىدانند و از سوى دیگر سن تکلیف را سن بلوغ ذکر مىکنند. البته ممکن است اشخاصى قبل از بلوغ نیز از عقل بهرهمند شوند که به این سن، حد تمیز گفته مىشود، یعنى سالى که بچه خوب و بد را از هم تمیز مىدهد. مىتوان گفت آدمى هنگام بلوغ از مقدارى از عقل بهرهمند است که براى فهم تکلیف و حسن و قبح اعمال و درک واقعیات و عقاید پایهاى، ضرورى است.
در احادیثى که از امام علىعلیه السلام نقل شده است، بهرهمندى از عقل پس از سن بلوغ نیز ادامه خواهد داشت تا این که سن آدمى به 28 یا 35 سالگى برسد. پس از آن، رشد عقل تنها از طریق رشد غیرسنى و از طریق تجارب ممکن و میسر است. احادیث حضرت پیرامون این مطلب بدین قرار است: هنگامى که عاقل پیر مىشود، عقلش جوان [و قوى] مىگردد. (151) عقل انسان تا 28 سالگى رشد مىکند، مگر تجارب. (152) عقل در 28 سالگى به کمال مىرسد، پس هر چه پس از آن باشد، بر اثر تجارب است. (153) پایان دوره رشد عقل 35 سالگى است، و هر چه پس از آن باشد، بر اثر تجربه است. (154) بر اساس این احادیث علوى،رشد سنى آدمى در رشد عقل او مؤثر است، و رشد عقل همراه رشد سنى تا 28 یا 35 سالگى ادامه دارد و پس از آن رشد عقل تنها با تجارب ممکن است.
به نظر مىرسد عقلى که با رشد سنى کمال مىیابد همان عقل طبع یا عقل فطرى و خدادادى است و عقلى که تا آخر عمر با تجربه قابل افزایش است، عقل تجربه یا عقل مسموع است.
چنان که دیدیم در دو حدیث سن 28 سالگى، و در یک حدیث سن 35 سالگى،نهایت رشد سنى عقل بیان شده است.
شاید مراد این باشد که سن 28 سالگى براى افراد متعارف نهایت رشد سنى عقل است و 35 سالگى براى افراد خاص.
به دیگر سخن، نهایت رشد سنى عقل در مورد افراد، متفاوت است. حدیث اول نیز که مىگوید در پیرى عقل جوان و قوى نمىشود، شاید ناظر به رشد عقل تجربه و ضمیمه شدن آن به عقل مطبوع باشد. شخصى که از عقل مطبوع استفاده کرده، از آن پیروى مىکند و با اعمال دینى و اخلاقى و علم و تجربهاندوزى عقل تجربىاش را رشد مىدهد، سن پیرى براى او نهایت قوت و شادابى عقل است.