هر نظام اقتصادى که یکى از وظایف مهم خود را ایجاد زمینه کار، اشتغال و افزایش تولید بداند، بهطور طبیعى نخست شرایط مناسب بینشى، رفتارى، ارزشى و فرهنگى کار، اشتغال و تولید را فراهم مىکند. آنگاه مکانیزمهاى اقتصادى را هماهنگ و سازگار با عناصر فرهنگى بهکار مىگیرد. بىشک کاستى باور و بینش در مورد کار مثبت و ضعف ارزشى تلاش و پشتکار در سطح جامعه، رفتارهاى متناسب با شکوفایى تولید و اشتغال را بهشدت تحتتأثیر قرار مىدهد و درنهایت مکانیزم عرضه و تقاضاى کار را بىکشش مىسازد. در چنین وضعیتى نه متغیر دستمزد در جانب عرضه کارساز است و نه متغیر سود و درآمد در جانب تقاضا مىتواند نقش چشمگیرى داشته باشد.
از این رو ابتدا، جایگاه نیروى انسانى عامل کار را از جهت بینشى و فلسفى در تدبیر جهان، و آنگاه بعد جامعهشناختى این عامل و در نهایت اصول و شرایط اقتصادى کار، اشتغال و تولید را از دیدگاه امام على ـ علیهالسلام ـ برمىرسیم.
در تدبیر تکوینى و اداره واقعى جهان ماده، انسان جایگاه فعال و اثرگذار خود را دارد . به طبیعت اینگونه نباید نگاه کرد که نسبت بهنیازهاى انسان بیگانه است؛ همچنانکه نباید انسان را بهگونهاى نگریست که گویى طبیعت در مقابل او مانند دژى تسخیرناپذیر و مقاوم خلق شده است. هم طبیعت آنچنان خلق وتدبیر شده است که منافع ونیازهاى انسان را در دل خود جاى داده و هم انسان آنگونه است که مىتواند برطبیعت سلطه متناسب خود را پیدا کند. امام على ـ علیهالسلام ـ در فراز زیر به همین قدرت انسان بر استخدام و تسخیر طبیعت اشاره مىفرماید: بدانید زمینى که شما را بر پشت خود مىبرد، و آسمانى که بر شما سایه مىگسترد، پروردگار شما را فرمان بردارند و برکت آن دو بر شما نه از راه دلسوزى است و نه بهخاطر جستن نزدیکى و نه به امید خیرى است که از شما دارند، بلکه به سود شما مأمور شدند و گردن نهادند، و براى مصلحت شما برپاشان داشتند، و ایستادند. (1) انسان بدینگونه آفریده نشده است که بر قسمتى از طبیعت تسلط پیدا کند و قسمتى دیگر از قلمرو بهرهبردارىهاى او خارج بماند. و اهل زمین را از نهانگاه زمین برآورد و آنانرا با همه وسائل زندگى در روى زمین قرار داد. سپس خداوند سبحان سطوح بىآب و علف زمین را که آبهاى چشمهسارها به بلندىهاى آن سطوح نمىرسید و جویبارهاى رودخانهها وسیلهاى براى رسیدن به آن سطوح پیدا نمىکردند، رها نفرمود و ابر نمودار براى آن سطوح مرتفع که مردههاى آنها را احیا کند و گیاهش را برویاند، خلق کرد. (2) این تسخیر بدان جهت انجام مىپذیرد که انسان برخى از نیازهاى اساسى را مىباید از دل این طبیعت استخراج کند. در تدبیر جهان، این رمز و راز مورد توجه مدبر آن بوده است که آنرا عقیم و نازا نسبت به برخى از خواستههاى طبیعى انسان وانگذارد. انسان روى زمین نیازمند آب و غذا است و طبیعت مادى نیز این آب و غذاى مورد نیاز را در نهان خود نهفته دارد. خداوند سبحان با این [خلقت عظیم] توشه [مادى و معنوى] براى مردم و روزى براى جانوران عنایت فرمود ... او حضرت آدم را پس از توبه بر زمین فرود آورد تا با نسل خود زمین را آباد نماید. (3) در این نظام هستى زمین را با همه استعدادهاى بىشمارش مهد و گاهواره انسان و با همه گستردگىاش فراش و زیرپاى او قرار داد. پس آنرا براى آفریدگان خویش همچون گاهواره کرد، و چون بستر برایشان بگسترد. (4) توجه به جایگاه فلسفى و بینشى انسان در رابطه با طبیعت، از آن رو در خور امعان نظر است که اولا انسان در چرخه تولید عاملى اساسى است، و حتى در بهدست آوردن تکنولوژى و بهکارگیرى فن تولید مىباید برنیروى انسانى بهعنوان عامل سرنوشتساز، توجه درخور جایگاه فلسفى و واقعى او شود؛ ثانیا این طبیعت هرچند مقهور انسان و بهرهرسان مىشود، همه دادههاى خود را بدون زحمت و رنج علمى حساب شده در اختیار انسان مىگذارد و انسان نیز بدون تلاش و آگاهى از راز و رمز گسترده و پیچیده طبیعت نمىتواند آنرا مهد پیشرفت خود قرار دهد؛ ثالثا در وابستگى عینى طبقات جامعه به یکدیگر و تأثیرگذارى هر طبقه بر سرنوشت دیگر طبقات، موقعیت ممتاز سهطبقه تولیدکننده کالا و خدمت (صاحبان صنعت، کشاورزان و بازرگانان) آنگونه که در کلام امام على ـ علیهالسلام ـ انعکاس یافته، تبیین شود. (5)
بررسى ابعاد گوناگون جامعهشناختى کار، اشتغال و تولید، مىطلبد که مفاهیم هنجار، ارزش و فرهنگ بهطور فشرده تبیین شود تا اینکه هریک از روایات، گفتمانها و رفتارهاى امام على ـ علیهالسلام ـ در جایگاه متناسب و منطقى خود مورد استشهاد و استدلال قرار گیرد و اگر دستورى به عنوان هنجار یا روایتى در بعد ارزشى کار یا رفتارى بهعنوان تجلى فرهنگ کار به ما رسیده است، بهطور صحیح و منطقى بدانها استناد شود.
رفتارها در سطح جامعه بدون «شیوه» انجام نمىپذیرند. بنابراین هنجار یعنى مقیاس و قاعده رفتار که نه فقط افراد براى انجام کارها از آن پیروى مىکنند، بلکه در عین حال رفتار انسانها نیز با آن سنجیده مىشود. (6) این قواعد رفتارى براساس میزان مقبولیت آنها نزد افراد جامعه، بهطور طبیعى و متعارف و یا براساس دستور مافوق، به هنجارهاى درونى (7) و بیرونى (8) تقسیم پذیرند.
ارزش، عبارت است از یک نوع درجهبندى و امتیازبندى پدیدهها ـ اعم از رفتار و اشیا از جهت خوبى و بدى، مثبت و منفى. اهمیت ارزش از آن جهت است که ارزیابى ما نسبت به اشیا و رفتارهاى خود و دیگران مبنا و ملاک قرار مىگیرد. از این رو ارزش موجب مىشود که جهت رفتارها مشخص شود و درنتیجه جهتگیرى ارزشى شکل گیرد. (9) نکته اساسى که باید بدان توجه داشت و در بحث ارزش کار مىتوان از آن استفاده کرد، این است که نیازهاى انسانها بدون وسیله و واسطه ارضا نمىشوند؛ مثلا براى تأمین نیاز به همسر پول و براى تحصیل پول، کار و تلاش ضرورى است. از این رو تأمین نیاز به همسر، ارزشى است که زنجیره تحصیل پول و کار در راستاى آن قرار مىگیرد. هم دسترسى به همسر ارزش مىشود و هم تحصیل پول از راه کار. بر همین اساس مىتوان ارزش را به صورت زیر تقسیم کرد:
.1 ارزش غایى
آنچه که بالذات و به خودى خود براى انسان ارزشمند است، ارزش غایى نامیده مىشود.
.2 ارزش ابزارى
آنچه که خود ارزش ندارد، بلکه وسیلهاى است براى دستیابى به امر دیگرى، ارزش ابزارى دارد. در واقع چون در جهت رسیدن به مطلوب واقعى قرار گرفته است، ارزشمند شده است. این تقسیمبندى از آن رو است که همه رفتارهاى ارزشى، ارزش بالذات ندارند؛ همچنانکه همه آنها ارزش ابزارى تلقى نمىگردند.
مجموع ویژگىهاى رفتارى و عقیدتى اکتسابى اعضاى جامعه را مىتوان فرهنگ آن جامعه دانست . (10) عنصر تعیینکننده در این تعریف، «اکتساب» است که از یک طرف فرهنگ را از پدیدهها و رفتارهایى که نتیجه وراثت و زیستشناختى است، متمایز مىسازد، و از طرف دیگر موجب مىشود که همه بخشهاى زندگى انسانها را شامل شود.
با توجه به اینکه ویژگى اساسى و قوام و ماهیت فرهنگ به عنصر اکتسابى بودن آن است، مىتوان چنین نتیجه گرفت که قواعد و نرمهاى اجتماعى که براى تأمین نیازها و ارزشهاى جامعهاند، بخشى از فرهنگ آن جامعه را پدید مىآورند. رفتار کارى در جامعه قاعده و نرم دارد. اگر این قاعده و نرم کار مفید باشد، یا کار مفید شیوه تأمین نیازهاى مختلف جسمى، روحى و اجتماعى در سطح جامعه تلقى شود، فرهنگ کار و تلاش بهطور مثبت شکل گرفته است. در مقابل اگر از روش بیکارى یا کار غیرمفید، یا کارهاى زیانآور، تأمین نیاز شد، فرهنگ مناسب کار شکل نگرفته است. به دیگر سخن، قاعده و نظم کارى جامعه هرگاه براساس کار سازنده همراه با دقت و پشتکار انجام پذیرد ـ بهگونهاى که کار با مشخصات فوق جایگاه هنجارى داشته باشد و تخلف از آن ناهنجارى به حساب آید ـ و یا اینکه کار با ویژگىهاى مثبت آن، تأمینکننده موقعیت، احترام و عزت نفس در سطح روابط اجتماعى تلقى شود، عنوان ارزش اجتماعى به خود مىگیرد، و در این صورت کار مفید همراه با دقت و ابتکار، وارد حوزه «فرهنگ» مىشود و طبعا فرهنگ مناسب کار و بهرهورى کار، شکل مىگیرد.
بنابراین در صورتى که کار مفید با بهرهورى بالا اولا در سطح وسیع در بین اکثر افراد جامعه گسترش یابد و در واقع به «هنجار» تبدیل شود. ثانیا یک ارزش تلقى شود، کار مثبت و سازنده، هم «هنجار» مىشود و هم «ارزش» و بهطور طبیعى فرهنگ مناسب و کارساز کار تحقق یافته و کارکرد مثبت خود را در زمینه تأمین نیازهاى اساسى جامعه از قبیل علم، تکنولوژى آموزش، بهداشت، معمارى، کشاورزى، امور دفاعى، ارتباطات، قضاوت، اقتصاد، ورزش و... ارائه مىدهد؛ زیرا «هنجار» و «ارزش» دو عنصر اساسى فرهنگ به حساب مىآیند. اما چگونه مىتوان پدیده رفتارى همانند کار مفید و سازنده را در سطح جامعه تبدیل به «هنجار» و «ارزش» نمود تا اینکه وارد قلمرو فرهنگ جامعه شود؟
براى تبدیل یک پدیده رفتارى به «هنجار» مىباید بین آورنده هنجار و مخاطبان و اعضاى جامعه و پدیده موردنظر، رابطه مثبت وجود داشته باشد. فردى که هنجار را مىآورد، مىباید اعضاى جامعه او را پذیرفته باشند و آنچه که به عنوان هنجار در پیام خود دارد، مىباید مورد نیاز جامعه باشد تا اینکه از آن استقبال شود. با این پیش فرضها، این پدیده رفتارى به سرعت تبدیل به هنجار مىگردد. (11) براین اساس اگر نسبت عملى و گفتارى امام على ـ علیهالسلام ـ در مورد کار و تلاش مفید و منظم به جامعه رسانده شود، بىشک جامعه بهطور طبیعى آنرا بهعنوان «هنجار» و «ارزش» مىپذیرد. زیرا سیره هنجارآورى همانند او که از نظر جامعه اسوه کامل در تمام ابعاد حیات فردى، اجتماعى، دنیوى و اخروى است، بهسرعت الگو و مقیاس رفتارى جامعه خواهد شد. بهشرط اینکه سیره وى آنطور که از متون اسلامى استفاده مىشود، شفاف و بىپیرایه به مخاطبان و اعضاى جامعه، هماهنگ با نیاز زمان ابلاغ گردد. به دیگر تعبیر، باور و شناخت اعضاى جامعه در هر زمان نسبت به گفتار و رفتار امام على ـ علیهالسلام ـ در مورد اصل کار مفید، انواع کار، بهرهورى کار، نظم کارى و دیگر چالشهاى فرهنگ کارى که جامعه با آن دست به گریبان است، بهترین زمینهاى است که این گفتار و رفتار تبدیل به هنجار و ارزش گردد؛ بهشرط اینکه روح زمان در این سنن کارساز دمیده شود و حساسیتهاى زمانه در ابلاغ این سنن مورد غفلت پیامرسانان قرار نگیرد. اکنون سنت رفتارى و آنگاه سنت گفتارى او را در وجوه مختلف کار برمىرسیم:
شیوه عملى آن حضرت اشتغال به اصل کار مفید بود؛ بدون این که شکل کار براى او مطرح باشد . اینکه برخى تصور مىکنند که اگر انسان براى خود کار کند، با موقعیت اجتماعى او سازگار است و اگر براى دستمزد باشد، جایگاه اجتماعى او حفظ نشده است. فرهنگ کار مىطلبد که موقعیت اجتماعى افراد، کار و تلاش را اینگونه طبقهبندى نکنند؛ بلکه در نگرش جامعه، موقعیت اجتماعى باید نسبت به انواع کار حساسیت منفى نداشته باشد و هر کار مفید و سازندهاى عزت و احترام اجتماعى را به دنبال داشته باشد و هیچ نوع کار سازندهاى با موقعیت و جایگاه اجتماعى افراد، ناسازگار تلقى نگردد. امام على ـ علیهالسلام ـ بر طبق نص زیر در بیرون مدینه اجیر شد تا آب حمل کند: روزى در مدینه گرسنگى شدید بر من عارض شد. در اطراف مدینه بهدنبال کار بودم. زنى را دیدم که مقدارى کلوخ جمع کرده و مىخواهد آنرا گل کند. با او قرار گذاشتم هر ظرف آب در ازاى یک دانه خرما. شانزده ظرف آب آوردم تا اینکه دستانم تاول زد. پس مقدارى آب نوشیدم و از زن در مقابل کار خرما خواستم؛ او هم شانزده دانه خرما به من داد. نزد پیامبر ـ صلىالله علیه وآله ـ آمدم و جریان را گفتم و با هم خرما خوردیم». (12) در روز دیگر بیل بدست مىگیرد و زمین را آماده کشت مىنماید. امام صادق ـ علیهالسلام ـ فرمود: علىبن ابىطالب ـ صلواتالله علیه با بیل زمین را آماده کشت مىکرد. (13) در روایت دیگر فرمود: امام على ـ علیهالسلام ـ از خانه خارج مىشد، در حالى که با خود بار هسته خرما حمل مىکرد. (14) بر همین اساس ابن ابىالحدید درباره آن حضرت چنین تصریح مىنماید: او با دستان خود کار مىکرد. هماره زمین را کشت و آبیارى، و هسته خرما را غرس مىنمود و در عین حال بعد از آباد کردن، مزارع را وقف فقرا مىنمود. (15) بنابراین سنت عملى حضرت علیه السلام اشتغال به کار مفید و سازنده بوده است. در نظر او مکانت و موقعیت ممتاز اجتماعى او هیچگاه تنافى با اصل کار کردن و یا کار براى دیگران نداشت. مهم در رفتار و سیره عملى آن حضرت، کار مثبت و سازنده بود و از این جهت مىتواند اسوه و الگوى کامل کار مفید براى جامعه اسلامى باشد.
روایاتى که از امام على ـ علیهالسلام ـ درباره کار و تلاش نقل شده است، از جهت هنجارى بودن و ارزشى بودن مفاد آنها، بهرهورى کار، نظم کارى، به چند دسته تقسیم مىشود:
امام على علیه السلام مىفرماید: مبغوض مىدارم کسى را که نسبت به کار حیات مادىاش تنبل و بىاعتنا است؛ زیرا کسى که نسبت به زندگى دنیایش چنین است، در مورد آخرتش تنبلتر و بىاعتناتر است. (16) و در روایت دیگر فرمود:
هرچند کار و تلاش همراه با زحمت و رنج است، بیکارى پیوسته منشأ فساد و تباهى است. (17) ب. ارزشى بودن کار: هر پدیده اعم از رفتار و کالا که براى رفع نیاز انسان به کار مىآید، ارزش پیدا مىکند. مثلا گرسنگى یک نیاز است و ماده غذایى که این نیاز اساسى را اشباع مىنماید، ارزش و مطلوبیت ابزارى پیدا مىکند. کار و اشتغال نیز چون وسیله و طریق تأمین نیازهاى گوناگون مادى انسان است، ارزش ابزارى دارد؛ همچنانکه بیکارى بهطور طبیعى منشأ فقر و تنگدستى و ناکام ماندن خواستههاى انسان مىگردد و درنتیجه ارزش ابزارى منفى به خود مىگیرد.
امام على ـ علیهالسلام ـ در این باره مىفرماید: آنگاه که پدیدهها با یکدیگر جفت و جور شدند، تنبلى و ناتوانى نیز در کنار هم قرار گرفتند، فقر و تنگدستى را پدید آوردند . (18) در این روایت فقر که پدیدهاى منفى، و بیکارى عامل و منشأ آن است، ارزش ابزارى منفى پیدا مىکند. در مقابل کار و تلاش، ارزش ابزارى مثبت دارد. همچنانکه در روایت زیر کارهاى مختلف، سبب و طریق معیشت تلقى شده است: ان معایش الخلق خمسة: الامارة والعمارة والتجارة والاجارة والصدقات واما وجه العمارة فقوله تعالى هو انشأکم من الارض واستعمرکم فیها (19) فاعلمنا سبحانه انه قد امرهم بالعمارة لیکون ذالک سببا لمعایشهم لمایخرج من الارض من الحب والثمرات ومما جعله الله معایش للخلق. (20) این روایت در وسیله بودن کارهاى مختلف جهت تأمین معیشت انسان صراحت دارد. در دیگر نظامهاى اجتماعى نیز عنصر کار ارزش ابزارى دارد و چون انسان در حیات طبیعىاش به دنبال تأمین نیازهاى معیشتى خود مىباشد و کار براى رفع این نوع نیازها است و در نتیجه نقش ارزش ابزارى مىیابد، بر همین اساس در تئورىهاى علم اقتصاد در مورد نیروى کار در جانب عرضه، متغیر اصلى را دستمزد به حساب مىآورند. از منظر این تئورىها انسان اقتصادى، انسان طبیعى است که نگرش، منش و رفتار او تأمین نیازهاى طبیعى فردى ـ اجتماعى خود است. در واقع این نیازهاى طبیعى است که انگیزههاى متفاوت را به عامل مؤثر در پیدایش پدیده کار، تبدیل مىکنند. انسان طبیعى بر پایه این انگیزهها، دست به کار و تلاش مىزند و بىشک تا آنجا که این انگیزهها برد و کشش دارند، عامل کار (نیروى انسانى) تلاش مىنماید . این انگیزهها بهطور فشرده عبارتند از: انگیزههاى بیرونى مانند نیازهاى اقتصادى، میل به پیوستگى به دیگران، کسب عزت و احترام در جامعه، و انگیزههاى درونى همچون تمایل به تحرک و فعالیت، تجربه و شناسایى موقعیت و خودیابى. (21) این انگیزههاى بیرونى و درونى هرچند از این جهت که عامل کار براساس انگیزه بیرونى وسیله هدف دیگرى قرار مىگیرد، و براساس انگیزه درونى، خود هدف مىشود نه وسیله، باهم تفاوت دارند، ولى در هر دو فرض کار در راستاى تأمین نیازهاى طبیعى انسان قرار مىگیرد. انسان طبیعى خواستههاى طبیعى دارد که کار و تلاش یا یکى از این خواستهها است (ارزش غایى طبیعى) یا وسیلهاى است براى تأمین نیازهاى دیگر (ارزش طبیعى ابزارى). از روایتى هم که کار را در زمینه عمارت و آبادانى یکى از عوامل و اسباب معیشت معرفى مىکند، مىتوان ارزش طبیعى ابزارى کار را استفاده کرد. نکته اساسى که باید بدان توجه داشت، این است که انسان طبیعى، نیازهاى طبیعى دارد و عنصر کار را وسیله این نیازهاى طبیعى قرار مىدهد . از این جهت کار داراى ارزش ابزارى است؛ ولى اگر همین انگیزههاى طبیعى را بهگونهاى به حیات انسانى ـ نه طبیعى ـ ارتباط بدهیم، کار نیز ارزش غایى مىیابد.
براساس آموزههاى دینى، اگر کسى به انگیزه دستمزد گرفتن و تأمین معیشت و رفاه خود و خانواده خود، کار و تلاش کند، یک درجه از تقوا را تحصیل کرده است و براساس این انگیزه کار ارزش غایى پیدا مىکند، نه ارزش ابزارى؛ زیرا چنین کارى در واقع یک نوع انجام وظیفه دینى است. امام على ـ علیهالسلام ـ در دو روایت زیر، همین نوع ارزش را مىشناسانند : هیچ تلاش صبح هنگامى در راه خدا به فضیلت کار صبح هنگام، در جهت رفاه و آسایش فرزند و خانواده نمىرسد. (22) کسى که از سر دلسوزى بر پدر یا فرزند یا همسر به دنبال امر دنیایش باشد، چهره او در قیامت همانند ماه شب چهارده است. (23) در واقع این نوع روایات، در قوىترین انگیزه انسان طبیعى براى کار و تلاش و تحصیل درآمد، خدشه نمىکنند؛ بلکه همین انگیزه طبیعى را جهت مىدهند. به این صورت که تلاش و تحصیل درآمد براى معیشت خود و خانواده را یکى از وظایف و مسئولیتهاى دینى او مىشمرند. با این جهت جدید، ارتباط انگیزه طبیعى از حوزه حیات طبیعى قطع، و وابسته به حیات انسانى مىشود و در سایه همین جهتیابى انگیزه ماهیت کار و تلاش بهعلاوه ماهیت فیزیکى، حقوقى، اجتماعى، اقتصادى، جوهره ارزشى نیز پیدا مىکند. اگر این جهتیابى انگیزه طبیعى کار نبود، ویژگىهاى فیزیکى، حقوقى، اجتماعى، اقتصادى را داشت، ولى ماهیت ارزشى نداشت؛ همچنانکه از روایت زیر همین واقعیت را مىتوان استفاده کرد: مردى به امام صادق ـ علیهالسلام ـ گفت: دنبال دنیا هستم و رسیدن به آن را دوست دارم. امام پرسید: براى چه رسیدن به دنیا را دوست دارى؟ جواب داد: براى اینکه نیازهاى خود و خانوادهام را برآورده و با آن به صله رحم، صدقه، حج و عمره بپردازم. امام فرمود: «این طلب دنیا نیست، بلکه طلب آخرت است . (24) انسان طبیعى مىکوشد نیازهاى مادىاش را با درآمد حلال پاسخ گوید. اما همین انسان طبیعى مىتواند جهت دیگرى به انگیزه طبیعى خود بدهد: به این صورت که درآمد خود را در راه اداى وظایف و مسئولیتهاى مختلف دینىاش به کار اندازد. در این صورت همان انگیزه با این جهتیابى، جوهره فعالیت اقتصادى را تغییر مىدهد و واقعیت ارزشى بدان مىبخشد. بنابراین کار و تلاش مىتواند درجهاى از فضیلت را بیافریند و ارزشى غایى ـ ذاتى داشته باشد. این شیوه، بخشى از رویکرد ارزشى کار است. به همین جهت تعبیر مىشود که درجهاى از تقوا و ارزش را مىتواند داشته باشد، بخش دیگر این رویکرد را مىتوان عمیقتر مطرح نمود و در سایه آن مىباید تلاش و کار علىبن ابىطالب ـ علیهالسلام ـ را بهمثابه الگو و هنجار اجتماعى جامعه انسانى در هر زمانى تفسیر کرد. این رویکرد را که در واقع یکى از چالشهاى اجتماعى جامعه ما است با نام تقواى اجتماعى کار برخواهیم رسید.
پدیده بیکارى یکى از مشکلات جدى جوامع امروزى، و مهمتر از آن بیکارى پنهان است که در واقع روى دیگر سکه کاهش بهرهورى کار به حساب مىآید. جامعه ما نیز در کنار بیکارى حاد و فراگیر، مشکل کاهش بهرهورى را نیز رنج دارد. (25) این کاهش بهرهورى عوامل گوناگون دارد که باید در جاى مناسب خود بررسى علمى شود. آنچه در اینجا باید بدان توجه شود، این است که امام على ـ علیهالسلام ـ سفارش مىفرماید که هر کارى را باید با علم و مهارت لازم پیش برد. کار با دانش و مهارت همانند گام برداشتن در طریق روشن است. (26) ارزش هر فردى به اندازه حسن و درستکارى او است. (27) طبیعى است که با کاربردى کردن دو عنصر مهارت و درستکارى مىتوان بهرهورى کار را افزایش و در نتیجه بیکارى پنهان جامعه را کاهش داد.
در نظامهاى اجتماعى، انگیزه کار در قشرهاى متوسط، تحصیل درآمد است، و در قشر مرفه، کسب موقعیت اجتماعى؛ زیرا برخى مشاغل مىتواند موقعیت اجتماعى ویژه در پى داشته باشد . معمولا در نظامهاى اجتماعى قدرتسالار، هر شغلى که به رأس هرم قدرت، بیشترین ارتباط و تعامل را داشته باشد، موقعیت اجتماعى مهمترى را فراهم مىسازد. بر همین اساس تنها انگیزه کار، همیشه تحصیل درآمد نیست، بلکه گاه کسب موقعیت اجتماعى است. (28) در این گونه نظامها ممکن است فردى توان لازم کارى یا امانت و درستکارى شغلى را نداشته باشد ولى مسئولیت آن کار را بهعهده گیرد و این پدیده معمولى و متعارفى است که نیاز به بحث ندارد. در نظامهاى اجتماعى شایستهسالار، شایستگى شغلى و مهارت، عامل تعیینکننده است. کسى که شغلى را عهدهدار مىشود، توان همهجانبه آن کار را باید داشته باشد؛ بدون این توان، شایستگى معنا ندارد. اکنون مفهوم تقواى اجتماعى کار، معطوف به شایستگى کار به معناى غنى آن است. ممکن است از واژه «تقوا» و «شایستگى کارى» چنین فهمیده شود که مراد رعایت حدود شرعى و قانونى کار است؛ یعنى هرکس تا آنجا که براى او مقدور است، این حدود را مورد توجه قرار دهد و در میدان کار آنها را زیرپا نگذارد؛ ولى چنین تفسیرى نمىتواند حدود توان و قدرت کارى را هم پوشش دهد. مثلا اگر پزشکى حدود شرعى و قانونى کار خود را رعایت کند و دست به کار طبابت شود، هرچند توان متعارف این شغل را نداشته باشد، بر اساس این تعریف باید بتوان گفت که تقواى پزشکى را رعایت کرده است؛ اما اگر توان و مهارت کارى را در مفهوم تقواى کارى وارد کنیم، این مفهوم در نهان خود دو عنصر را به یک نسبت شامل مىشود: یکى امانت دارى که همان رعایت حدود شرعى و قانونى کار است، و دیگرى توان و مهارت کارى. تقواى کارى در روابط اجتماعى مىطلبد که نسبت به آن کار هم درستکار و امین بود و هم توانمند و ماهر، و به طور طبیعى هر مقدار که مهارت بیشترى باشد، خدمت بیشترى مىتوان بهجامعه ارائه داد و هر مقدار که بتوان خدمت بیشتر و حساسترى ارائه داد، فضیلت وتقواى بیشترى را کسب کردهایم.
در این صورت موقعیت اجتماعى مهمترى را در نظام شایستهسالار تحصیل کردهایم. ولى این موقعیت اجتماعى دقیقا در گرو کیفیت بهتر کار ـ هم از جهت مهارت و هم از جهت درستکارى ـ است. با این رویکرد در درک مفهوم تقوا و جامعیت آن، باید شیوه امام على ـ علیهالسلام ـ را در مورد کار و تلاش تفسیر کرد، و آنرا الگو و هنجار کارى جامعه قرار داد؛ چه اینکه کار و تلاش آن حضرت، نمادى از مهارت و درستکارى و اخلاص است.