نقش دولت (1) در اقتصاد، از دیر باز تاکنون، تحولات بسیارى یافته است. تقابل میان دولت و بخش خصوصى، هم در دولتهاى حد أکثر و هم در دولتهاى حد أقل تنشزا بوده است. نگاه تحکمآمیز دولتها به مردم و همچنین منحصرشدن اهتمام دولتها به رفاه مادى، زاویه دید دولتها و مردم را نسبت به یکدیگر تنگ ساخته است؛ تا جایىکه هدف حداکثر ساختن منافع کارگزاران دولت، امر نامعقولى به نظر نمىرسد. مسئله سهم دولت در اقتصاد به مقدار بسیار زیادى بر مبناى ذهنیتها و شرایطى استوار است که نتیجه طبیعى کارکردهاى نظریهپردازان و سیاستگذاران ـ در تمام عرصههاى اجتماعى ـ بوده است. ترسیم چهرهاى ولایى و ارزشى از دولت خدمتگزار، مسئول، قانونمدار و مقتدر علوى، مىتواند تمایز ماهوى حکومت عدل را با حکومتهاى رقیب روشنتر کرده، راهحل پایدارى براى تقابل دولت و ملت را نشان دهد.
دولت علوى افزون بر رفاه عمومى، اهتمام خود را براى سعادت مردم به کار بست و اولین رسالت خود را اجراى احکام و آموزههاى الهى قرار داد، و در این مسیر، برقرارى عدالت اجتماعى را مهمترین هدف فعالیتهاى سیاستهاى اقتصادى خود نهاد. سیاستهاى اقتصادى امام به گونهاى طراحى و اجرا شد که کرامت و عزت انسانها رعایت شده، به واقعیات و شرایط موجود نیز توجه کافى گردید.
بنابراین اساس مقاله حاضر در دو بخش تنظیم گردید: در بخش اول، نقش و ماهیت دولت، رابطه آن با مردم، وظایف و منابع مالى و سرانجام اندازه دولت مورد بحث قرار مىگیرد. سپس در بخش دوم، سیاستهاى اقتصادى دولت، تعریف سیاستهاى اقتصادى، تبیین وضعیت اقتصادى در زمان خلافت حضرت و اهداف سیاستهاى اقتصادى به ویژه سیاستهاى مالى، بررسى و تحلیل مىگردد . خلاصه و نتیجهگیرى نیز در آخر ارائه مىشود.
مسئله نقش دولت به گونهاى نزدیک با سازمان اجتماعى که در آن وجود دولت مسلم فرض مىشود مرتبط است، سازمان اجتماعى که براى جامعه متصور است، احتمالا طیف پیوستهاى از دیدگاه آزادسازى (حدأقلکننده دولت) تا دیدگاه جمعگرا (حداکثر کننده دولت) را در بر مىگیرد . بر اساس هر یک از این دیدگاهها، اهداف، وظایف، امکانات و اختیارات دولت قابل ترسیم است. بحث درباره سازمان اجتماعى و فلسفه سیاسى حکومت از منظر امام على علیه السلام از حوصله این مقاله بیرون است، ولى به اجمال درباره ماهیت و هدف دولت و مردم اشاره کرده، تمایزات اساسى دولت امیرالمؤمنین را با دولتهاى رقیب برمىنماییم. سپس با بررسى وظایف و منابع دولت علوى به گمانهزنى در حدود دخالت دولت در اقتصاد در اندیشه امام على علیه السلام مىپردازیم.
دولت، تجلى برتر وحدت سیاسى مردم یک جامعه است. اساس این وحدت، عاطفه (جغرافیا، نژاد، خون، زبان و تاریخ) یا فکر (الهى یا الحادى و ...) است. (2) اما آنچه که هر جامعهاى را وا مىدارد تا دولت تشکیل دهد، انگیزه اجتماعى زیستن انسانها است. تنظیم روابط متقابل انسانها، اجراى مقررات و ضمانت اجرایى، مستلزم وجود دستگاه قدرتمندى است. از این رو امام على علیه السلام در پاسخ به شعار لا حکم الالله از سوى خوارج چنین پاسخ مىدهند: مردم، به زمامدار نیازمندند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار؛ تا مؤمنان در سایه حکومتش به کار خویش مشغول و کافران هم بهرهمند شوند و مردم در دوران حکومت او زندگى را طى کنند و به وسیله او اموال بیتالمال جمعآورى گردد و به کمک او با دشمنان مبارزه شود. نیکوکاران در رفاه و مردم از دست بدکاران در امان باشند. (3) ایجاد امنیت، نظمآفرینى و پاسدارى از حقوق مردم و جلوگیرى از تعدى، شأن هر حکومتى است . برخى از سخن على علیه السلام چنین فهمیدهاند که تنها عامل تعیینکننده قوه اجرایى، توانمندى در تدبیر امور کشور، حفظ امنیت و حراست از مرزها است؛ (4) یعنى حکومتها وظیفهاى جز رسیدگى به حاجات اولیه مردم ندارند، خواه حکومت دینى و خواه حکومت غیردینى. (5) حال آنکه مراد امام در این خطبه، بیان اهمیت نظم و امنیت است؛ زیرا بنابر فرموده دیگرى از امام على علیه السلام، «پیشواى دادگر از باران پیوسته بهتر است و جانور درنده و آدمخوار از فرمانرواى ستمکار بهتر مىباشد و فرمانرواى بیدادگر از فتنه دائمى نیکوتر است.» (6) شارح این کلمات در این مقام مىگوید: «بدیهى است که ظلم یک کس هر چند بسیار ولى سهل باشد نسبت به این که فرمانروا و حاکمى نباشد که آن سبب هرج و مرج مىشود. و هر که را قدرتى بر فتنه و شر مىباشد آن را پیشه گیرد و فتنه دائمى گردد.» (7) افزون بر این، تأمل در بیانات امیرالمؤمنین نشان مىدهد که اجراى قانون اسلام وظیفه اصلى حکومت اسلامى است: (8) وجود امام براى امت لازم است تا امورشان را برپا دارد و آنان را امر و نهى نماید و حدود را در بینشان اجرا نموده و با دشمنان بستیزد و (9) ... . بنابراین حوزه وظایف دولت اسلامى، پیگیرى مصالح مردم و سامان بخشیدن به امور جامعه است، و در یک جامعه اسلامى این امور، اعم از امور دنیوى و آخرتى است. به عبارت دیگر هدف دولت، سعادت بشر (اصلاح مردم) است. (10) برقرارى حاکمیت خداوند و استوارسازى ارزشهاى الهى و رشد کرامتهاى انسانى، محور تمام نقشهاى دولت در تمام زمینههاى اجتماعى است؛ چنان که امام على علیه السلام مىفرماید : همانا، زمامدار امین، خدا در زمین و برپادارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگیرى از فساد و گناه در میان مردم است. (11) البته از منظر اسلامى ارزش امور دنیایى مردم به اعتبار ارزش امور اخروى است. در واقع دولت اسلامى با فراهم نمودن رفاه و آسایش افراد جامعه، زمینه دیندارى را مهیاتر نموده، ارزشهاى الهى را ترویج مىکند. همچنین مسئولیت امور اخروى، بعد جدیدى به نقش دولت مىدهد و بنابراین امکان مىدهد تا دولت سیاستهایى را پیش گیرد که با تحقق آنها مسلمانان تکالیف دینى خود را به نیکى انجام داده، کمالات الهى و انسانى را کسب نمایند.
چنین دولتى تنها مىتواند در محدوده شریعت عمل کند. متفکران اسلامى میان دو حوزه عملیات دولت در محدوده شریعت فرق مىگذارند. (12) اولین حوزه اختیارات دولت، شامل اجراى مقررات و قوانین ثابت ـ مانند وضع زکات و منع ربا ـ است، و دومین حوزه جایى است که شریعت در اختیار حاکم اسلامى قرار داده است (منطقةالفراغ) (13) تا با توجه به شرایط و ضرورتهاى اجتماعى، قوانین و مقرراتى را وضع و اجرا نماید و یا در مقام تزاحم قوانین ثابت، تصمیم لازم را اتخاذ نماید؛ چنان که امام علیه السلام بر اسب زکات بستند و بدین وسیله مالیاتى غیرثابت (حکومتى) را وضع کردند. (14) همچنین براى مبارزه با احتکار و گرانفروشى تمهیداتى اندیشیدند و حفظ سطح زندگى مردم را بر لوازم و پیامدهاى مالکیت شخصى ترجیح دادند.
بنابراین دولت علوى ـ و به طور کلى دولت اسلامى ـ هم در هدف و هم در محدوده عمل، با دولتهاى دیگر فرق ماهوى دارد. دولتهاى لیبرال و سوسیالیستى در جهان امروز، یا به دنبال رفاه مادى عمومى و یا در پى حداکثر کردن رفاه کارکنان دولت (نظریه انتخاب عمومى) و یا هر دو هستند. (15) اما در اندیشه جامعنگر امیر عدالت، هدف غایى دولت سعادت مادى و معنوى همه مردم است . از این رو تشخیص سعادت و رسیدن به آن از توان اندیشه محدود انسان خارج است و نیازمند رهبرى امت که از غیب مدد گیرد (16) و لاجرم در محدوده شریعت عمل نماید. بر اساس آموزههاى علوى، هیچ چیزى جز برقرارى عدالت ـ به عنوان هدف میانى وظایف دولت ـ به اصلاح جامعه کمک نمىکند. آنچه حکومت علوى را در این زمینه از دیگر دولتها متمایز و برتر مىسازد، آن است که عدالت در این حکومت، نه یک آرمان دور بلکه یک برنامه نزدیک و عملى است. (17)
دولت علوى، به حسب ماهیت و جوهر خود، دولتى خیرخواه و خدمتگزار است؛ زیرا چنین دولتى هدفش تحقق حاکمیت الهى، و استوارسازى ارزشهاى انسانى و تکریم انسانها (تعقیب سعادت مردم) مىباشد.
امام على علیه السلام به کارگزاران خود خاطر نشان مىکند: پس خود داد مردم را بدهید و در معاشرت با آنان انصاف را فرو مگذارید و براى برآوردن نیازهایشان، حوصله به خرج دهید. شما خازنان رعیت هستید و وکیلان امت و سفیران امامان. (18) در اندیشه امام على علیه السلام حکومت طعمهاى نیست که دولتمردان بدان طمع ورزند؛ بلکه امانتى است در دست آنان. اشعث بن قیس که در دوران حکومت خلیفه سوم، استاندار آذربایجان بود، حکومت را به معناى رایج عصر خود، یعنى خود محورى و خودکامگى مىپنداشت؛ از این رو امام بدو نوشت: کارى که به عهده تو است طعمه تو نیست، بلکه بر گردنت امانتى است. آن که تو را بدان گمارده، نگهبانى امانت را به عهدهات گذارده. تو را نرسد که آنچه خواهى به رعیت فرمایى، و بىدستورى به کارى دشوار درآیى. در دست تو مالى از مالهاى خدا است عز و جل، و تو آن را خزانهدارى تا آن را به من بسپارى. امیدوارم براى تو بدترین والیان نباشم. والسلام. (19) امام والیان را نه فقط به انصاف با مردم بلکه به خوشرفتارى و مهرورزى سفارش بسیار فرموده است؛ چنان که به مالک اشتر نیز مىنویسد: مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانى درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى؛ زیرا آنان دو گروهند: یا همکیشان توأند هستند یا همانند تو در آفرینش ... . (20) کارگزارى در دولت علوى با توجه به اهداف بلند و انسانساز دولت، قبل از تخصص نیازمند تعهد و خودسازى است؛ هرچند تنظیم دقیق وظایف و حقوق کارگزاران و نظارت بر عملکرد آنان از سیاستهاى مهم دولت علوى بوده است. آن که خود را پیشواى مردم مىسازد، پیش از تعلیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد، و پیش از آن که به گفتار تعلیم فرماید، باید به کردار ادب نماید، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایستهتر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب آموزد. (21) علاوه بر نیت خیرخواهانه و سلوک متواضعانه کارگزاران، اساس روابط مردم و دولت بر حقوق متقابلى استوار است که در کلام على علیه السلام بزرگترین حقوق واجب الهى بشمار آمده، موجب پایدارى روابط و اصلاح امور دولت و جامعه و برپائى دین و آشکار شدن عدالت و .. . مىگردد: بزرگترین حقها که خدایش واجب کرده است، حق والى بر رعیت است، و حق رعیت بر والى، که خداى سبحان آن را واجب نموده و حق هر یک را بر عهده دیگرى واگذار فرمود، و آن را موجب برقرارى پیوند آنان کرد و ارجمندى دین ایشان. پس حال رعیت نیکو نگردد جز آن گاه که والیان نیکورفتار باشند، و والیان نیکورفتار نگردند جز آن گاه که رعیت درستکار باشد. پس چون رعیت حق والى را بگزارد و والى حق رعیت را به جاى آورد، حق میان آنان بزرگمقدار شود، و راههاى دین پدیدار، و نشانههاى عدالت بر جا، و سنت چنان که باید اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایدارى دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته (22) و... . یکى از حقوق مهم در دولت علوى مشاورت با مردم و مشارکت آنان در تصمیمگیرىها است که امام علیه السلام آن را یکى از سیاستهاى اصولى خود در ابتداى خلافت اعلام فرمودند : اى مردم این امر (حکومت) امر شما است؛ هیچکس جز آن که شما او را امیر خود گردانید، حق حکومت بر شما را ندارد. ما دیروز هنگامى از هم جدا شدیم که من پذیرش ولایت شما را ناخوشایند داشتم، ولى شما این را نپذیرفتید و جز این که من تشکیل حکومت دهم، رضایت ندادید . آگاه باشید که من کسى جز کلیددار شما نیستم و نمىتوانم حتى یک درهم به ناروا از بیتالمال برگیرم (23) ... . على علیه السلام امور مردم را آشکارا اداره مىکرد و در هر امر بزرگ و مهمى با آنان به مشورت مىنشست. اگر آنان در امرى مخالفت مىکردند، رأى آنها را مىپذیرفت و بدان عمل مىکرد و همین امر سبب مىشد که آنان گستاختر شوند. (24) در دولت علوى از آن جا که قانون شریعت حاکم است و بر اساس آن حقوق متقابل مردم و حکومت تعیین مىگردد، نیازى به انداختن پرده جهل راولزى براى تعیین معیارهاى عدالت اجتماعى نمىباشد. (25) دولتها نیز در الگوى حکومت علوى، اسرارى جز آنچه براى حفظ مصالح ملى لازم است، ندارند : بدانید، حقى که شما بر عهده من دارید، این است که چیزى را از شما مخفى ندارم، جز اسرار جنگ را، و کارى را بىمشورت شما نکنم، جز اجراى حکم خدا را و ... . (26)
دوران حکومت امام علیه السلام با آشفتگىهاى سیاسى و توطئههاى فراوان داخلى توأم بود . عدم ثبات و کشمکشهاى داخلى، فرصتهاى بسیارى را براى تحول و اصلاحات اقتصادى مورد نظر حضرت از بین برد. بنابراین دستورالعملهاى امیرالمؤمنین به کارگزاران، منبع مغتنم و مناسبى براى ترسیم چند و چون وظایف دولت در اندیشه حکیمانه حضرت مىباشد. اهم این وظایف که در واقع احیاى وظایف دولت نبوى و برخاسته از ماهیت متمایز دولت اسلامى است، به شرح زیر است:
آموزش مردم و ایجاد زمینههاى پرورش کرامت انسانها و اصلاح مردم، از مهمترین وظایف دولت اسلامى است. امام علیه السلام تلاش براى اصلاح مردم را از وظایف واجب پیشوایان شمرده، مىفرماید: (27) بر امام واجب است که حدود اسلام و ایمان را به افراد جامعهاش بیاموزد. (28) در عهدنامه خود به مالک اشتر اصلاح مردم را وظیفه حکومت قلمداد مىکند. (29) در جاى دیگر مىفرماید: «اما حق شما بر من این است که شما را نصیحت کنم ... و به شما آموزش دهم تا جاهل نمانید و شما را تربیت کنم تا بیاموزید [و بر طبق آن رفتار کنید] ....» (30) در ضمن خطبهاى وظیفه امام را چنین مىشمارد: همانا بر امام نیست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده: کوتاهى نکردن در موعظه و کوشیدن در نصیحت و زنده کردن سنت و ... . (31) عملکرد خود را نیز در این باره چنین توصیف مىنماید:
آیا حکم قرآن را میان شما جارى نداشتم و ...؟ رایت ایمان را میان شما پابرجا کردم و مرزهاى حلال و حرام را برایتان جدا ... و با گفتار و کردار خویش معروف را میان شما گستردم و با خوى خود شما را نشان دادم که اخلاق گزیده چیست، ... . (32)
حکومت علوى با اجراى حدود الهى و سنت نبوى سهم بزرگى در برپایى نظام اسلامى داشت و وظیفه خود مىدانست تا از دین پاسدارى و با کجاندیشىها و بدعتها مبارزه منطقى کند. امام علیه السلام این مهم را در شمار وظایف دولت نبوى برشمرده، مىفرماید: بدو حکمهاى نادانسته را آشکار کرد و بدعتها را که در آن راه یافته بود، کوفت و بر کنار کرد، و حکمهاى گونهگون را پدیدار. (33) وظیفه پاسدارى از دین را براى دولت اسلامى برترین عبادت قلمداد مىکند و خطاب به عثمان مىفرماید: بدان که فاضلترین بندگان خدا نزد او امامى است دادگر، هدایت شده و راهبر، که سنتى را که شناخته است بر پا دارد و بدعتى را که ناشناخته است، بمیراند. (34) در نامهاى به عمر بن ابىسلمه مخزومى هنگام عزل او ازولایت بحرین، دلیل عزل او را چنین بیان مىکند: من مىخواهم به سروقت ستمکاران شام بروم، و دوست داشتم تو با من باشى؛ چه تو از کسانى هستى که از آنان در جهاد با دشمن یارى خواهند و بدیشان ستون دین را برپا دارند. انشاءالله. (35) نیز کارنامه امام در مبارزه با تحجرگرایى خوارج و پافشارى بر اصول مسلم شریعت در مقابل طمع مارقین گواه صدقى بر اهتمام امام علیه السلام بدین امر بوده است.
برقرارى امنیت در سرحدات و داخل کشور، همواره از دغدغههاى اصلى دولتها است. بنابراین امام على علیه السلام فلسفه تشکیل حکومت را برقرارى امنیت برمى شمارند و مىفرمایند : مردم به زمامدار نیازمندند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار؛ تا مؤمنان در سایه حکومتش به کار خویش مشغول و کافران هم بهرهمند شوند و مردم در دوران حکومت او زندگى را طى کنند و به وسیله او اموال بیتالمال جمعآورى گردد و به کمک او با دشمنان مبارزه شود، جادهها امن و امان، حق ضعیفان از نیرومندان گرفته شود، نیکوکاران در رفاه و مردم از دست بدکاران در امان باشند. (36) آن جا که رابطه انسان با انسان، رابطه ظالم و مظلوم، غارتگر و غارت شده و آزادىستیز و آزادىخواه است، هدف دولت علوى ایجاد امنیت براى مظلومان است: فیا من المظلومون من عبادک. (37) معیار تقدس جامعه و دولت اسلامى طبق بیان پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم وجود آن اندازه از امنیت است که حق ضعیف را بتوان بدون اضطراب و لکنت زبان از قوى بستاند: لن تقدس امتى یؤخذ للضعیف حقه منالقوى غیر متمتع. (38) این معیار شامل دو مطلب است: یکى این که مردم بهطور کلى روحیه ضعف و زبونى را از خود دور کنند و در مقابل قوى ـ هر اندازه که قوى باشد ـ شجاعانه بایستند، به لکنت زبان نیفتند و ترس نداشته باشند، و دیگر این که اصلا نظامات اجتماعى باید طورى باشد که در مقابل قانون، قوى و ضعیفى وجود نداشته باشد. (39)
امام على علیه السلام وصیت رسول گرامى اسلام را درباره نیازمندان در دوران حکومت خود به جد پىگرفت. پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم به امیرالمؤمنین فرمودند: امور طائفه دیگر از مساکین و نیازمندان را پایمال نکن و لازم است که براى آنها بخشى از مال خدا را اختصاص ده و حق معینى را که خداوند متعال از زکات براى آنان قرار داده است، بین آنها توزیع نما. (40) بنابراین امام علیه السلام ضمن سفارش به مالک اشتر نسبت به افراد تهیدست، مىفرماید : براى رضاى خدا آنچه را که از حق خود درباره ایشان به تو امر فرموده به جا آور و قسمتى از بیتالمال که در دست دارى و قسمتى از غلات و بهرههایى که از زمینهاى غنیمت اسلام به دست آمده در هر شهرى براى ایشان مقرر دار. (41) حکومت علوى تأمین از کارافتادگان و بازنشستگان را سرلوحه برنامه خود قرار داده است. امام به مالک توصیه مىکند که: تیماردار یتیمان باش و غمخوار پیران از کارافتاده که بیچارهاند و دست سئوال پیش کسى دراز نکنند و این کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقى دشوار و گران آید ... . (42) به قثم بن عباس، کارگزار خود در مکه مىنویسد: در مال خدا که نزد تو گرد مىآید، نظر کن! آن را به عیالمندان و گرسنگانى که نزدیکت هستند بده، و آنان که مستمندند و سخت نیازمند . و مانده را نزد ما بفرست تا ما نیز آن را به نیازمندانى که نزد ما هستند، قسمت کنیم . (43) این حکایت نیز از امیرالمؤمنین معروف است که روزى پیرمردى نصرانى را دید که تکدى مىکند از حاضران پرسید، او کیست؟ گفتند: نصرانى است. حضرت فرمود: «او را به کار گرفتهاید تا آن جا که پیر و ناتوان گردیده و رهایش نمودهاید.» سپس دستور داد تا از بیتالمال بر او انفاق نمایند. (44) برنامههاى تأمین اجتماعى حکومت علوى چنان گسترده بود که هیچکس در کوفه به سر نمىبرد ـ حتى از پایینترین طبقات مردم ـ مگر این که از گندم (خوراک)، مسکن و آب فرات بهرهمند بود. (45)
یکى از برنامههاى روشن حکومت علوى، برقرارى عدالت و احقاق حق مظلومان و برخورد شدید با تبعیضها، انحصارات، رانتخوارىها، و پایمالکنندگان اموال عمومى بوده است. امام در روز دوم خلافت، سیاستهاى خود را در این زمینه به اطلاع مردم رساند: (46) سوگند به خدا [اگر بخشیده عثمان را بیابم] به مالک آن بازگردانم، اگر چه از آن زنها شوهر داده و کنیزکان خریده شده باشد؛ زیرا در عدل و درستى، وسعت و گشایش است و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سختتر یابد. (47) کلبى مىگوید: آن گاه فرمان داد همه سلاحهایى را که در خانه عثمان پیدا شده بود و آنها را علیه مسلمانان به کار گرفته بودند، بگیرند و در بیتالمال نهند. همچنین مقرر فرمود شتران گزینه (نجائب) زکات را که در خانهاش بود، تصرف کنند و شمشیر و زره او را هم بگیرند؛ اما کارى به سلاحهایى که در خانه عثمان بود و بر ضد مسلمانان از آن استفاده نشده بود، نداشته باشند و از تصرف همه اموال شخصى عثمان که در خانهاش و جاهاى دیگر است، خوددارى شود. نیز دستور فرمود اموالى که عثمان به صورت پاداش و جایزه به یاران خود و هر کس دیگر داده است، برگردانده شود. چون این خبر به عمرو بن عاص رسید، (48) براى معاویه نوشت: «هر چه باید انجام دهى انجام بده که پسر ابىطالب همه اموالى را که دارى از تو جدا خواهد کرد؛ همانگونه که پوست عصا و چوبدستى را مىکنند.» (49) امام علیه السلام بر اساس همین شیوه زمامدارى مالک را به شدت از رانتجویى اطرافیانش برحذر مىدارد و به او چنین مىنگارد: و بدان که والى را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان خوى برترىجویى و گردنکشى است و در معاملات با مردم رعایت انصاف نکنند. ریشه ایشان را با قطع موجبات آن صفات قطع کن؛ به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را به اقطاع مده؛ مبادا به سبب نزدیکى به تو پیمانى ببندند که صاحبان زمینهاى مجاورشان را در سهمى که از آب دارند یا کارى که باید به اشتراک انجام دهند، زیان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند؛ پس لذت و گوارایى نصیب ایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد. امام علیه السلام در یک کلام انحصارطلبى دولت را نفى مىکند؛ آن جا که به مالک مىفرماید: و ایاک و الاستئثار بما الناس فیه اسوة؛ (50) و بپرهیز از این که به خود اختصاص دهى، چیزى را که همگان را در آن حقى است.»
توجه به حقوق مردم در بیتالمال و دقت در رساندن حقشان به طور کامل به آنان، نکته بسیار عمیقى است که باید کسانى که پیروى از الگوى حکومت علوى در سر مىپرورانند از امامشان بیاموزند. حقى را که خداوند براى مردم قرار داده است با بهانههایى حتى نظیر فسق و نفاق نمىتوان از آنان دریغ نمود. در بلنداى نظر امیر مؤمنان، بهاى ایمان در ظرفهاى کوچک دنیایى نمىگنجد. سنت نبوى و سیره علوى سفره رحمت خداوند را آن چنان گسترده مىدانند که براى تمامى مخلوقات خداوند در آن نصیبى است و از این رو على علیه السلام از پیروانش مىخواهد که این حق الهى را پاس دارند و خود را به این صبغه کریمانه الهى بیارایند. امام خطاب به کژاندیشان خوارج، سنت نبوى را چنین یادآور مىشود: ... مىدانید که رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم ... دست کسى را که مرتکب دزدى شده بود قطع کرد و زناکار غیر محصن را تازیانه زد؛ ولى سهمى را که از غنایم نصیبشان مىشد به آنان پرداخت و رخصت داد که با زنان مسلمان ازدواج کنند. رسولالله صلى الله علیه وآله وسلم آنان را به سبب گناهى که مرتکب شده بودند، مؤاخذه کرد و حد خدا را بر ایشان جارى ساخت؛ ولى از سهمى که اسلام برایشان معین کرده بود، منعشان ننمود و نامشان را از میان مسلمانان نزدود. (51)
حکمت علوى به پیروى از تعلیمات الهى، انسانها را مأمور عمران و آبادى زمین و بهرهمندى از آن مىداند. درباره وظیفه آدم علیه السلام پس از هبوط به زمین مىفرماید: فاهبطه بعد التوبة لیعمر ارضه بنسله
خداوند آدم علیه السلام را پس از توبه به زمین فرود آورد، تا با نسل او زمین خود را آباد گرداند. (52) امام براى به فعلیت رساندن وظیفه یاد شده به دست مردم، دولت را موظف به آباد کردن زمین مىنماید. از این رو در ابتداى نامه خود به مالک، یکى از وظایف اصلى او را آباد کردن مصر برمىشمارد. (53) حکومت علوى با درک توان بخش خصوصى در آبادکردن زمین، مسئولیت عمده دولت را حمایت از این بخش و کاستن از موانع بر سر راه تولید مىداند. از این رو به مالک مىنویسد که خراج را طورى تنظیم کند که مانع تولید نشود و نسبت به امور بازرگانان و صنعتگران توجه خاصى مبذول داشته، به آنان کمک نماید. (54) امام على علیه السلام براى حمایت از بازار ـ همانند زمان پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم ـ به ساختن بازار اقدام کرده و سپس آن را در اختیار تجار قرار داده است. (55) از ایشان روایت شده است که از حجرههاى بازار کرایه نمىگرفت. (56) در روایتى دیگر آمده است که از گرفتن اجاره کراهت داشت. (57) در نامهاى به فرظةبن کعبالانصارى کارگزار بهقباذات (58) به او سفارش مىکند، در لایروبى نهرها به کشاورزان کمک نماید. بلاذرى نامه حضرت را چنین گزارش کرده است: اما بعد؛ گروهى از مردم منطقه مأموریت تو نزد من آمدند و یادآورى کردند که نهرى از آنها پنهان و از بین رفته است و در صورتى که آن نهر را حفر نموده و آماده سازند، دیار آنها آباد مىگردد و بر پرداخت خراج خود توانایى پیدا مىکنند و بر بیتالمال مسلمین نیز افزوده مىشود. از من خواستند نامهاى به تو بنویسم تا آنها را به کار گرفته، براى حفر نهر و لایروبى آن، آنها را جمع نمایى و در این راه به آنان کمک مالى کنى. اما من این را صحیح نمىدانم که کسى را مجبور به کارى بکنم که کراهت دارد. آنها را دعوت نما، پس اگر نهر آن گونه بود که آنها مىگفتند، هر کسى بخواهد او را براى کار بفرست و نهر از آن کسى است که روى آن کار کند، نه آنان که مایل به همکارى نیستند. اگر آن را آباد سازند و قوى گردند، براى من محبوبتر است از آن که ضعیف شوند. والسلام. (59)
بهبود زندگى مردم و افزایش درآمدها و بهرهمندى آنان از بیتالمال نیز از وظایف مهم حکومت علوى بود. دولت اسلامى نه تنها براى تأمین نیازهاى اساسى از کارافتادگان و بازنشستگان و فقرا تلاش مىکند، بلکه مىکوشد تا جامعه اسلامى از رفاه در شأن خود برخوردار باشد . امام على علیه السلام افزایش درآمدهاى مردم را حق مردم بر دولت برمىشمارد: فاما حقکم على ... و توفیر فیئکم علیکم (60) همچنین در ترسیم وظایف زمامدار مىفرماید: و اصدار السهمان على اهلها؛ (61) یعنى تقسیم اموال بیتالمال در بین مستحقان. (62)
امام على علیه السلام شخصا اوضاع بازار را زیرنظر داشتند و ضمن دعوت بازاریان به رعایت موازین اخلاقى و شرعى، نرخها را بررسى کرده، بر معاملاتى که بین مشترى و فروشنده در جریان بود نظارت مىکردند و با احتکار و گرانفروشى نیز سخت مبارزه مىنمودند.
از امام باقر علیه السلام چنین روایت شده است که آن حضرت، بامداد هر روز، از منزل خود در کوفه، به طرف بازار روانه مىشد و در حالى که تازیانهاى دو سویه به نام سبیبه بر دوش آویخته بودند، بازار به بازار مىگشتند. در هر بازار نزد سوداگران مىایستادند و ندا مىدادند که اى گروه تجار، از خداوند ـ عزوجل ـ بترسید. چون تجار صداى حضرت را مىشنیدند، دست از کار کشیده، گوشها بدو سپرده و چشم بر او مىدوختند. آن گاه حضرت مىفرمود: پیش از کار از خدا خیر بخواهید و با تسهیل کار داد و ستد برکت جویید، و به خریداران نزدیک شوید و خود را به حلم بیارایید کنید و از سوگند باز ایستید و از دروغ کناره گیرید و از ستم دورى جویید... ربا نگیرید و با پیمانه و ترازوى درست کار کنید، و مال مردم را کم نگذارید و در زمین فساد نکنید. سپس بازارهاى کوفه را مىگشتند و آن گاه باز مىگشت و [در دارالحکومه] براى رتق و فتق امور مردم مىنشست. (63) در فضایل الصحابه از ابىالصهبار چنین نقل مىکند:
«على بن ابىطالب را در شط کلاء دیدم که از قیمتها مىپرسیدند.» (64) در دعائم الاسلام روایت شده است که على علیه السلام در حالى که تازیانهاى در دست داشت، در بازارها قدم مىزد و هر کس را که کم فروشى مىکرد و یا در تجارت غش مىنمود، با آن مىزد. اصبغ مىگوید: روزى به حضرت گفتم یا امیرالمؤمنین، بگذار این کار را من به جاى شما انجام دهم و شما در خانه بنشینید. حضرت فرمود: «اى اصبغ این چه نصیحتى است که به من مىکنى؟.» (65) امام، به این نیز بسنده نمىکردند و افرادى را براى نظارت و رسیدگى به امور بازار در مناطق دیگر مىگماشتند؛ چنان که به رفاعة بن شداد قاضى منصوب خود بر اهواز نامهاى نوشت و در آن امر نمود که ابن هرمه را از بازار بردارد و شخص دیگرى را متولى بازار نماید . (66) امام علیه السلام هم بازاریان را به رعایت حال خریداران و ارزان فروشى تشویق مىکرد و هم پیوسته بر قیمتها نظارت و با احتکار و گرانفروشى مبارزه مىکردند. از این رو به مالک چنین دستور مىدهند: از احتکار منع کن که رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم از آن منع کرده است و باید خرید و فروش به آسانى و بر موازین عدل صورت گیرد؛ به گونهاى که در بها نه فروشنده زیان ببیند و نه بر خریدار اجحاف شود. پس از آن که احتکار را ممنوع داشتى، اگر کسى باز هم دست به احتکار کرد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب عبرت دیگران گردد؛ ولى کار به اسراف نکشد. (67) امام همچنین از شکلگیرى انحصار در بازار نهى کردهاند. به مالک مىنویسند: و اعلم مع ذلک أن فى کثیر منهم ضیقا فاحشا، و شحا قبیحا، و احتکارا للمنافع، و تحکما فى البیاعات و ذلک باب مضرة للعامة و عیب على الولاة؛ «با این همه بدان که بسیارى از ایشان [ بازاریان] را روشى ناشایسته است و حریصاند و بخیل، احتکار مىکنند و به میل خود براى کالاى خود بها مىگذارند. با این کار به مردم زیان مىرسانند و براى والیان نیز مایه ننگ و عیب است.» (68) مرحوم خویى در معناى «تحکما فى البیاعات» مىنویسد که آن حرص جهنمى است که موجب تشکیل شرکتها و انحصارات جبارانه مىشود. از این رو کالاهاى مورد نیاز مردم را با انواع حیله و با نیروى سرمایه جمعآورى کرده و بهر قیمتى که خود مىخواهند و با هر شرط و قراردادى آنها را مىفروشند و منافع خود را دو چندان مىنمایند. (69) مرحوم خویى برداشت خود را با معناى احتکار منافع تأیید مىکند و احتکار را بر دو قسم مىداند:
.1 احتکار اجناس، که موضوع بحث فقها در باب بیع است و برخى حکم به حرمت و برخى دیگر حکم به کراهت آن دادهاند.
.2 احتکار منافع، که مقصود از آن حرص در گرفتن سود و فایده از معاملات، بیش از مقدار مشروع است؛ به طورى که این حرص و ولع موجب تشکیل شرکتهاى انحصارى شود.
از نظر وى گویا منظور حضرت، قسم دوم احتکار است؛ زیرا اولا امام على علیه السلام نتیجه ضیق فاحش و بخل قبیح را احتکار خوانده است؛ در حالى که منظور از احتکار در فقه، احتکار اجناس و حبوبات مىباشد. دوم این که حضرت «تحکما فى البیاعات» را به احتکار منافع عطف نمودهاند که ال در البیاعات (جمع معرف به الف و لام) افاده عموم مىکند؛ در حالى که احتکار فقهى چنین معنایى را نمىرساند. (70) برخى از فقها چنین تفسیرى را از احتکار منافع خیلى روشن نمىپندارند؛ ولى در معناى «تحکما فى البیاعات» تفسیر فوق را ممکن مىدانند؛ زیرا «زورگویى در خرید و فروش به این است که یک چیزى از قیمت عادله گرانتر فروخته شود در اثر این انحصاراتى که تولید کردند و سطح قیمتها را یک عده خاصى در اختیار خودشان گرفتند. این سبب مىشود که در خرید و فروش زورگویى بشود و این عمل غیر از احتکار است.» (71)
دولت اسلامى براى تأمین وظایف خود اقدام به جمعآورى مالیات و تنظیم بیتالمال کرد. (72) از این رو امام على علیه السلام کارگزارانى را براى جمعآورى زکات، خراج، جزیه و .. . تعیین نمودند. (73)