ابن ابى الحدید معتزلى در فصلى پیرامون «سبقت على (ع) در هجرت» مىنویسد: امیرالمؤمنین علیهالسلام بر ابوبکر و غیر او قبل از هجرت به مدینه، پیشى گرفت؛ زیرا پیغمبر اکرم (ص) بارها از مکه هجرت کرد و در میان قبائل عرب مىگشت و از سرزمین قومى به قوم دیگرى مىرفت و در این هجرتها به جز على علیهالسلام هیچ کس با او نبود.
وى اضافه مىکند که در هجرت پیغمبر (ص) به سوى قبیله «بنى شیبان»، (45) هیچ یک از سیرهنویسان اختلاف ندارند که با آن حضرت، على علیهالسلام و ابوبکر همراه بودند و آنها سیزده روز از مکه دور بودند و سپس به آنجا بازگشتند، در حالى که آنچه از یارى بنىشیبان انتظار داشتند، نزد آنان نیافتند.
در هجرت به طائف نیز على علیهالسلام و زید بن حارثه با رسول خدا همراه بودند و ابوبکر با آنها نبود.
ابن ابى الحدید در پایان مىنویسد: اما در هجرت او صلىالله علیه و آله به سوى بنى عامر بن صعصعه و خویشان آنها از قبیله «قیس عیلان» هیچ کس با آن حضرت همراه نبود، مگر على علیهالسلام به تنهایى. و این هجرت در پى وفات ابوطالب پیش آمد که به رسول خدا وحى شد : از مکه خارج شو، زیرا که یاورت درگذشت. پیغمبر (ص) در حالى که تنها على علیهالسلام همراه او بود، به سوى بنى عامر بن صعصعه رفت و دعوت خود را بر آنان عرضه داشت و از آنان براى اسلام یارى طلبید و آیات قرآن را برایشان تلاوت کرد، اما آنها نپذیرفتند؛ پس آن دو به مکه بازگشتند. مدت غیبت آن حضرت در این هجرت ده روز بود. (46)
پیغمبر اکرم (ص) دوبار میان مسلمانان پیوند برادرى منعقد فرمود. یک بار در مکه و پیش از هجرت، و بار دیگر در مدینه و در آغاز هجرت. پیمان برادرى که در مکه بسته شده بود، با هجرت به مدینه تغییر کرد و بیشتر مسلمانان برادران جدید دینى یافتند. رسول خدا در مکه با على (ع) پیمان اخوت بست.
چند ماه پس از هجرت (به نقلى حدود هشت ماه) پیغمبر اکرم (ص) میان حدود نود یا صد نفر از اصحاب که نیمى مهاجر و نیمى انصارى بودند، برادرى برقرار کرد و فرمود: «در راه خدا دو به دو با هم برادرى کنید». مراسم برادرى انجام شد، تا موقعى که دیگر کسى جز على (ع) باقى نماند. على (ع) به پیغمبر (ص) عرض کرد: یا رسولالله باى همه برادرى تعیین کردید، ولى براى من مشخص نفرمودید. رسول خدا (ص) فرمود: «سوگند به خدایى که مرا به حق مبعوث فرمود، تو را بازنگذاشتم جز براى خودم. نسبت تو به من مانند هارون به موسى است با این تفاوت که پس از من پیامبرى نخواهد آمد. تو برادر و وارث من هستى، تو با من و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من خواهى بود. تو برادر و یار من هستى». سپس پیغمبر اکرم (ص) این آیه را تلاوت فرمود:... اخوانا على سرر متقابلین. (47)
هنگامى که دختر عالیقدر رسول خدا به سن ازدواج رسید، بزرگان مهاجران و انصار به خواستگارى آن حضرت آمدند، ولى پیغمبر اکرم (ص) به آنها مىفرمود: من در مورد ازدواج دخترم منتظر امر خدا هستم. اصحاب از پاسخ منفى پیغمبر (ص) اظهار نارضایتى کردند. رسول اکرم (ص) فرمود : «این خداست که مانع ازدواج شما با زهرا است». سرانجام هنگامى که على (ع) به خواستگارى آمد، پیغمبر (ص) فرمود: «عقد شما دو تن را خداوند خود در آسمانها خوانده است». (48)
همسرى حضرت فاطمه زهرا (ص) از فضیلتهاى بزرگ على (ع) است. از پیغمبر اکرم (ص) روایت شده است که «اگر على خلق نمىشد، هیچ همشأنى براى فاطمه وجود نداشت». (49)
ازدواج این دو وجود مقدس در سال دوم هجرت صورت گرفت اما در ماه و روز آن بین مورخان اختلاف است.
امیرالمؤمنین (ع) در تمام غزوات رسول خدا (ص) به جز «تبوک» حضور داشت و پس از پیغمبر اکرم (ص) مهمترین و اساسىترین نقش را در پدید آمدن پیروزىهاى اسلام و یا پایدارى در مقابل دشمن ایفا کرد. علاوه بر حضور در غزوات، امیرالمؤمنین (ع) فرماندهى چند سریه را نیز برعهده گرفت که درهمه آنها سربلند و پیروز بود. در ذیل ابتدا نقش آن حضرت در غزوات را بررسى مىکنیم و سپس به سریههایى که على (ع) فرماندهى کرد، مىپردازیم.
على (ع) پرچمدار بزرگ سپاه اسلام: از پیش از اسلام، پرچم در میدان جنگ اهمیت بسیارى داشت، زیرا افتادن پرچم نشان شکست بود و موجب فرار جنگجویان مىشد. پرچمدارى در میدان جنگ یکى از منصبهاى مهم قریش شناخته مىشد. در اسلام نیز پرچم و پرچمدارى در جهادها بسیار اهمیت داشت و کسى که پرچم اصلى را از پیغمبر(ص) مىگرفت، در واقع پس از پیغمبر اکرم (ص) فرمانده و مهمترین چهره سپاه اسلام در جنگ بود.
به روایت ابن سعد، على بن ابیطالب (ع) در روز جنگ بدر و در تمام جنگها و غزوهها پرچمدار رسول خدا بود. (50) ابن اثیر نیز روایت مىکند که در همه میدانهاى جنگ پرچم پیغمبر اکرم (ص) در دست سعد بن عباده (رئیس انصار) بود، ولى به هنگام وقوع جنگ على بن ابیطالب پرچم را به دست مىگرفت . (51)
در جنگ بدر: رسول اکرم (ص) به منظور حمله به کاروان تجارى قریش با گروهى معدود (313 نفر) که فاقد امکانات مناسب براى جنگ تمام عیار بودند، از مدینه خارج شد؛ ولى بالاجبار در بابر لشکر حدودا هزار نفره قریش که با امکانات کافى و به قصد جنگ و سرکوبى مسلمانان به میدان آمده بودند، قرار گرفت.
پرچم رسول خدا در این جنگ در دست على (ع) بود. (52) در آغاز مطابق معمول آن زمان سه تن از رجال قریش یعنى عتبة بن ربیعه و برادرش شیبة بن ربیعه و فرزندش ولید بن عتبه به میدان آمدند و مبارزه طلبیدند. سه تن از انصار به مقابله آنها شتافتند. عتبه با لحن تحقیرآمیزى گفت: ما را به شما نیازى نیست. کسانى باید به جنگ ما بیایند که همشأن ما باشند. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: اى عبیده (فرزند حارث بن عبدالمطلب عموى پیغمبر)، و اى حمزه، و اى على! برخیزید. هنگامى که این سه تن به میدان آمدند، عتبه آنها را شناخت و با غرور گفت: آرى شما همشأن ما هستید. آن گاه عبیدة بن حارث در برابر عتبه، و حمزه مقابل شیبه، و على (ع) در برابر ولید بن عتبه قرار گرفتند و به یکدیگر حمله کردند. حمزه و على (ع) به حریفان خود مهلت ندادند و آن دو را به قتل رساندند. عبیده و عتبه ضربهاى به یکدیگر وارده کرده بودند و هنوز هیچ یک از پا در نیامده بودند. على (ع) و حمزه به کمک عبیده رفتند و عتبه را کشتند. (53)
آن گاه جنگ سراسرى به وقوع پیوست، که با امدادهاى غیبى و رهبرى رسول خدا و دلاورى بىمانند على (ع) این جنگ با پیروزى سپاه اسلام خاتمه یافت. هفتاد تن از مشرکان قریش به هلاکت رسیدند و هفتاد تن نیز به اسارت درآمدند. به اعتراف عموم سیرهنویسان اهل تسنن بیشترین سهم را در هلاکت مشرکان امیرالمؤمنین على (ع) داشت. واقدى تعداد مشرکان از پاى درآمده به دست على (ع) را بیست و دو تن (54) و ابن ابى الحدید سى و پنج تن یعنى درست نیمى از کل تلفات مشرکان را به دست آن حضرت مىداند و مىنویسد:... در این جنگ هفتاد تن از مشرکان کشته شدند که على (ع) نیمى از آنها را کشت و نیم دیگر را مسلمانان و فرشتگان از پاى درآوردند. (55) شیخ مفید نیز شمار مشرکانى را که در بدر به دست تواناى على (ع) به تنهایى در جنگ بدر کشت، بىآن که در این باره اختلافى داشته باشند، ذکر کردهاند. آن گاه اسامى سى و شش تن از مقتولان را آورده است. (56)
از چهرههاى مهم مشرکان قریش که امیرالمؤمنین به هلاکت رساند، مىتوان از حنظلة بن ابى سفیان، عاص بن سعید، طعیمة بن عدى، نوفل بن خویلد، عاص بن منبه، حاجب بن سائب، و ابوقیس بن فاکهه که جز مستهزئان پیغمبر اکرم (ص) بودند، نام برد.
رسول خدا هرچند بر اسراى جنگ بدر منت گذاشت و در ازاى فدیه آنان را آزاد کرد، اما دو تن از بزرگان اسیر قریش که در دوران رسالت پیغمبر (ص) در مکه از راه تبلیغاتى و فرهنگى به جنگ اسلام آمده بودند و یا بىشرمانه به پیغمبر اکرم (ص) اهانت کرده بودند، محکوم به اعدام کرد. یکى از آنان «نضر بن حاث جمعى» بود که به دست مقداد اسیر شده بود که رسول خدا به على (ع) فرمود: اى على گردنش را بزن. على (ع) نیز برخاست و او را گردن زد. (57) دیگرى «عقبة بن ابى معیط» بود که در منزلگاه بعدى على (ع) به فرمان پیغمبر اکرم (ص) او را به قتل رسانید. (58)
در جنگ احد: همچون جنگ بدر پرچم رسول خدا به دست امیرالمؤمنین (ع) بود. در احد نیز مانند بدر، فتح به وسیله او محقق شد. امتیازى که در جنگ احد نصیب على (ع) شد، به سبب شکیبایى و ثبات قدم و به جان خریدن رنج و بلا، بیش از جنگ بدر بود. با آن که همه گریختند و مردان دلاور جنگى لغزش پیدا کردند، او از میدان نگریخت؛ و رنجى که در این جنگ براى رسول خدا کشید، هیچ کس ندید. خداوند به وسیله شمشیر على (ع) سرهاى اهل شرک و گمراهى برید و غم و اندوه پیغمبر خود را مرتفع ساخت. در این جا بود که جبرئیل در میان فرشتگان زمین و آسمان در فضل او سخن گفت و پیامبر هدایت آنچه را که (از فضائل) اختصاص به على (ع) داشت و از توده مردم پنهان بود، بیان فرمود. (59)
امیرالمؤمنین (ع) در آغاز این جنگ پرچمدار مغرور مشرکان را به نام «طلحة بن ابى طلحه» به هلاکت رسانید. (60) پس از قتل پرچمدار اصلى مشرکان، هشت تن دیگر از دلاوران قریش را که پرچم به دست گرفته و به میدان آمدند، یکى پس از دیگرى کشت به گونهاى که بعد از آنان دیگر پرچم شرک برداشته نشد. (61) پس از قتل این پرچمداران بود که لشکر کفار رو به هزیمت نهاد و مسلمانان به جمعآورى غنائم به دست آمده پرداختند. (62)
به روایت طبرى، هنگامى که على بن ابیطالب (ع) پرچمداران را کشت، رسول خدا (ص) گروهى از مشرکان قریش را دید. به على (ع) فرمود: به آنها حمله کن. على (ع) بر آان حمله برد و جمعشان را پراکنده کرد و عمروبن عبدالله جمحى را کشت. سپس پیغمبر اکرم (ص) گروه دیگرى از مشرکان قریش را دید و به على فرمود: به آنان حمله کن. على (ع) بر آن گروه نیز حمله برد و آنها را پراکنده کرد و شیبة بن مالک را کشت. در این هنگام جبرئیل به پیغمبر عرض کرد: یا رسولالله، ایثار و فداکارى این است. رسول خدا (ص) فرمود: او (على) از من است و من از او هستم. جبرئیل عرض کرد: و من نیز از شما دو تن هستم. پس از این بود که مردم ندایى شنیدند که:
لا سیف الا ذوالفقار
و لا فتى الا على (63)
پس از آن که برخى از مسلمانان تدبیر پیغمبر اکرم (ص) را براى محافظت از تنگه (یمینین» اجرا نکردند و همین امر موجب شد خالد ولید از پشت سر به مسلمانان یورش آورد، اوضاع تغییر کرد و مسلمانان شکست خوردند و عموم آنها پا به فرار گذاشتند. در این موقعیت این على (ع) بود که رسول خدا را در برابر خطر حملات دشمن در این لحظات سخت سرنوشت ساز حمایت و حفاظت کرد. (64)
على (ع) در این جنگ به نقلى نود زخم برداشت و دستى که نگاهدارنده مظلوم و درهم شکننده ظالم بود، در این جنگ شکست. (65) به روایت دیگرى در جنگ احد مچ دست على (ع) که پرچم رسول خدا را در دست داشت، شکست و پرچم از دست او افتاد. مسلمانان به على (ع) کمک کردند تا پرچم را بگیرد. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: پرچم را در دست چپ او قرار دهید، که على پرچمدار من در دنیا و آخرت است. (66)
همچنین روایت دیگرى حاکى از آن است که بر سر و صورت و سینه و شکم و دستان و پاهاى على (ع) در این جنگ نود زخم وارد شده بود. (67)
ابن اثیر نیز روایت مىکند که در جنگ احد شانزده ضربه بر على اصابت کرد که هر ضربه کافى بود او را بر خاک افکند، اما این نشد مگر آن که جبرئیل او را بلند مىکرد. (68)