»» عدالت شرط ولایت 2
3 ـ عبدالله بن ابی یعفور میگوید:
به حضرت اباعبدالله امام صادق عرض کردم: ((من با مردم ارتباط دارم و تعجب میکنم از آن مردمی که از شما پیروی نمیکنند و به دنبال فلان و فلان میروند، اگرچه امین و راستگو و با وفا هستند و مردمی هستند که بدنبال شما هستند، اما امامت و وفا و راستگویی آنها را ندارند.))
امام صادق(ع) راست نشست و با غضب به من نگاه کرد و فرمود: هر کس که خدا را با پیروی از امام ستمگری که از جناب خدا نیست دینداری کند، دین ندارد و سرزنش نیست بر کسی که با پیروی از امام عادل از جانب خدا دینداری کند.
عرض کردم: آنها دین ندارند و بر آنها سرزنش نیست؟!!
امام فرمود: آری، آنها دین ندارند و بر دینداری آنها سرزنش نیست.
سپس فرمود: مگر قول خدا را نشنیدهای که فرمود: ((خداوند کارساز کسانی است که ایمان آوردهاند و آنها را از کلمات به نور میبرد))؟19
یعنی خداوند بهواسطه پیروی آنها از هر امام عادلی که از جانب خداست ایشان را از ظلمات گناهان به نور توبه و آمرزش میبرد و باز فرمود: ((و کسانی که کافر شدهاند، کارسازشان طغیانگران سرکشند که از نور به ظلماتشان میبرند)).
مقصود از این آیه این است که آنها نور اسلام داشتند؛ ولی چون از هر امام ستمگری که از جانب خدا نبود پیروی کردند، بهواسطه پیروی از او از نور اسلام بهظلمات کفر گراییدهاند. سپس خداوند واجب کرد که برای همیشه در دوزخ بمانند.
((پس آنها دوزخیانند و در آن جاویدان هستند ))20
مراد از امام در این روایت، کسی است که ولی امر مسلمانان باشد و اینکه مردم فلان و فلان را متولی خود میدانند، به این معناست که آنها را ولی امر خود میشمارند و امام در این روایت، همان ولی امر است که تصریح دارد بر اینکه امامی که از سوی خداست، باید عادل باشد و مسأله عدالت آنقدر مهم است که رعایت آن سبب بخشیده شده گناه گناهکاران میشود و در مقابل، هر کسی آن را رعایت نکند، ولایت امری طاغوتیانی را پذیرفته است که آنها را از نور اسلام خارج کرده و به ظلمات و تاریکی میکشانند و این امر سبب جاودانه ماندن مردم در آتش جهنم میشود. بنابراین دلالت این روایات بر مدعی تمام است، ولی سند آن به سبب وجود عبدالعزیز العبدی در سلسله سند ضعیف است.
4 ـ و منها معتبر سدیر بن حکیم از ابی جعفر(ع) نقل میکند:
امام صادق فرمود: حضرت پیامبر(ص) فرموده است که هیچ کس صلاحیت امامت را ندارد، مگر اینکه این سه خصلت را داشته باشد 1ـ تقوا و ورعی که او را از گناه و معاصی خداوند بازدارد و مانع باشد؛ 2ـ حلمی داشته باشد که مالک غضبش باشد؛ 3ـ ولایتی نیکو داشته باشد بر کسانی که والی آنهاست و مانند والد مهربانی باشد. کلینی میگوید: در روایتی دیگر آمده است: ((تا اینکه برای رعیت همانند پدری مهربان باشد))21
در این روایت، بیان میشود که کسی که تقوا و ورع نداشته باشد، صلاحیت امام شدن را ندارد. بنابراین امام باید عدالت و تقوایی داشته باشد که گناه نکند و در این روایت، امام ولی امری است که رعیتی داشته و کسانی از او پیروی میکنند. بنابراین دلالت حدیث بر اعتبار عدالت در ولی امر تام و تمام بوده و سند آن هم معتبر است.
5 ـ در اثبات الهدات از صدوق در قسمت صفاتالشیعه آمده است که:
حبیب سعستانی نقل میکند که حضرت امام محمد باقر فرمود: ((حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند که خداوند فرموده است: ((هر آیینه عذاب میکنم هر رعیتی را در اسلام که با پیروی از امام ستمگری که از سوی خدا نیست دینداری میکند. هرچند این رعیت پرهیزکار و متقی باشد و میآمرزد هر رعیتی را در اسلام که با پیروی از ولایت امام عادلی که از سوی خداست دینداری کند، هرچند این رعیت در اعمالش ظالم و گنهکار باشد))22
این روایت نیز با این بیان بر اعتبار عدالت در ولی امر دلالت دارد؛ البته این سخن در ذیل روایت حبیب ذکر شده است و استعمال لفظ رعیت و رعیت داشتن امام دلیل بر این است که مراد از ولی امر، امام است البته این روایت دو اشکال دارد:
اول: از حیث سند، این روایت مرفوعه بوده و سلسله راویان بین هشام و ابن متوکل ذکر نشدهاند و همانند مرسله است و دوم : از جهت متن: صدوق در عقاب الاعمال عین این روایت را به سند صحیح نقل کرده است، ولی عبارت آخر آن این چنین است.
لاعفونّ عن کل رعیه فی الاسلام اطاعت امامات هادیا من الله عزوجل.23
و هر آینه میآمرزم هر رعیتی را در اسلام که از یک امام هدایت کننده که از جانب خدا آمده پیروی و اطاعت کند.
این روایت بیان میکند که امام باید هادی باشد و هادی بودن اقتضا دارد که عمل امام تنها در افعال مربوط به ولایت امری خود صحیح باشد. بنابراین اشکالی ندارد که امام بین خود و خدا در تکالیف شخصی خود عادل نبوده و گناهکار باشد. گفتنی است این روایت به دو صورت بیان شده است و هر دو نسخه روایت این را میرسانند که عدالت تنها در خصوص اعمال ولایت معتبر است و اما مدعای ما اعم از آن است.
6 ـ صدوق در خصال در باب ششم به سند صحیح از عمار بن مروان نقل میکند که:
ابا عبد الله فرمود: ((سحت (مال حرام) انواع زیادی دارد: از جمله: آنچه که به انسان میرسد، به خاطر اعمالی که برای والیان ظالم انجام داد و دیگر: اجر و مزد قاضیان و فاسقان الحدیث))24
و این رویات در وسائل به سند صحیح در معانی الاخبار نیز آمده است25 و عیاشی در تفسیر خود از عمار بن مروان آن را نقل کرده است.
این صحیحه دلالت دارد بر اینکه آنچه در قبال انجام کار برای والیان ظالم به انسان میرسد، حرام است و علت حرمت این اعمال آن است که کارهای رهبران ظالم حرام است و در نتیجه، عمل برای آنها و مزد این اعمال حرام است و علت حرام بودن اعمال والیان ظالمان آن است که ولایت آنها به خاطر ظالم بودنشان در شریعت ثابت است و ظلم مصداق گناهان کبیره است. بنابراین صحیحه دلالت میکند بر اینکه هر کس مرتکب گناه کبیره شده و عادل نباشد، صلاحیت ولایت امری ندارد.
البته گفتنی است که روایت دلالت دارد بر اینکه ولایت کسی که در اعمال ولایت ظالم باشد، اعتبار ندارد و دلیلی نداریم بر اینکه شامل والیانی شود که گناهان دیگری نیز مرتکب شدهاند و شاید علت حرمت این باشد که نبایستی ولی امر به رعیتش ظلم کند و گفته شد که مدعای ما اعتبار عدالت به معنای اعم است و صحیحه تنها به آن مورد خاص ـ ظلم در امر ولایت ـ دلالت میکند.
7 ـ در نامهای که امام علی(ع) خطاب به اهل مصر همراه مالک فرستاد، هنگامی که او را والی آن سرزمین قرار داد چنین آمده است:
به خدا سوگند، اگر من تنها با آنان روبهرو شوم و آنان زمین را پر میکردند، نه باکی داشتم و نه هراسی، و من هم بر گمراهی آنان و هم بر هدایت خودم آگاه بوده و از جانب خداوند باور دارم.
و من مشتاق هستم؛ ولی من از این جهت اندوهگین و ناامید هستم که زمام امور این امت را سفیهان و فاسقان امت به دست بگیرند و در نتیجه مال خدا را دست به دست بگردانند و بندگان خدا را برده خود کنند و با صالحان بجنگند و فاسقان را یاور خود گردانند. از میان آنان، کسی است که حرام نوشیده و حد بر او جاری شده است و از آنان کسی است که اسلام نیاورده، مگر اینکه مال اندکی بسویش انداختند و اگر چنین چیزهایی نبود، من اینقدر شما را تشویق و ترغیب به مبارزه نمیکردم و اگر سستی میکردید، شما را ملامت نمیکردم و وقتی که ابا میکردید و زیر بار نمیرفتید، شما را رها کرده و به حال خودتان میگذاشتم)).26
ضمیرهای غایب در روایت به اولیای شیطان، همانند معاویه بازمیگرد که با حضرت علی(ع) مخالفت ورزیده و با او بیعت نکردند و حتی با حضرت به جنگ پرداختند و حضرت علی(ع) تصریح میکند که به تنهایی آماده کارزار با آنان بوده و مشتاق به دیدار با خداوند است و یقین دارد که او هدایت شده و دشمنانش گمراه هستند. و اعلان میکند که ناراحت و ناامید است از اینکه کار امت اسلامی به دست فاسقان و فاجران افتاده و بیت المال را مصرف میکنند، درحالی که صرف اموال در مصارف اسلامی را مراعات نمیکنند و با صالحان در جنگ هستند و فاسقان را یار و همراه خود قرار دادهاند، و امام دلیل میآورند که آنها در گذشته مرتکب گناهان شدهاند.
8 ـ حضرت علی(ع) در کلامی که امام حق را توصیف میکند27 ، میفرماید:
ای مردم، جایز نیست افرادی همانند معاویه، امین بر خون و احکام و ناموس و غنایم و صدقات باشند.
او در خود و دینش مورد سوء ظن است و تجربه نشان داده است که او خیانت به امانت کرده است، سنتها را شکسته است، کتاب خدا را ترک کرده است. هم خود و هم پدرش ملعون هستند، رسول خدا او را در 10 مورد لعنت کرد و پدر و برادرش را نیز لعنت کرد.28
بنابراین سزاوار نیست که یک بخیل والی بر ناموسی و خون و غنائم و احکام و امور مسلمانان باشد؛ زیرا در اموال مردمان طمع میکند و نباید والی جاهل باشد؛ زیرا با جهل خود مردم را گمراه میکند و نباید جفا کار و خشن باشد که در نتیجه با جفای خود با مردم قطع ارتباط میکند و نباید ترسو باشد که در نتیجه، قومی را میگیرد و دیگری را رها میکند و نباید والی رشوهگیر باشد؛ چون حقوق مردم را پایمال میکند و نباید والی کسی باشد که سنت پیامبر را به تأخیر انداخته و در امر آن کوتاهی کند؛ زیرا امت را نابود میکند و نباید یاغی و ستمکار باشد که حق را پایمال میکند و نباید والی فاسق باشد چون به شرع هتک حرم می کند
این حدیث اشاره دارد به اینکه ولی باید به معنای عامش عادل باشد. امام(ع) ابتدا تصریح دارد به اینکه جایز نیست امثال معاویه امین مردم باشند و علت را چنین بیان میکند که معاویه هم در خودش و هم دینش متهم بوده و ناقض سنت است. سپس میفرماید شما میدانید که ولی امر نباید صفات ذکر شده را داشته باشد؛ همانطور که در تمام نهجالبلاغه تصریح شده. بنابراین با توجه به مقدمه اضافه در تمام نهجالبلاغه، شکی باقی نمیماند که مراد از عدم الابتغاء (سزاوار نبود) این است که فاسق صلاحیت ولایت امری مسلمانان را ندارد.
9 ـ نهج البلاغه:
سخنان را امام هنگامی ایراد فرمود که مردم نزد او جمع شدند و از او خواستند که از طرف آنها با عثمان صحبت کند و اشتباههای عثمان را به او بازگو کند. [تا او] رضایت مردم را بدست آورد. امام پیش عثمان آمد و به او گفت: من سفیر مردم هستم و به او تذکر داد که تو آنچه را باید بدانی میدانی. پس امام فرمود: از خدا بترس درباره خودت. به خدا قسم، تو کور نیستی تا اینکه تو را بینا کنند و تو جاهل نیستی تا تو را عالم کنند. راهها روشن است و علایم دین استوار است.
پس بدان که بهترین بندگان نزد خدا، پیشوایی عادل است که هم خود هدایت شده باشد و هم مردمان را هدایت کند. پس سنتی را که معلوم است برپا کند و بدعتی را که مجهول است نابود کند.
و همانا سنتهای روشن نشانههایی دارند و همچنین بدعتها هم ظاهر بوده و نشانههایی دارند و بدترین مردم نزد خدا پیشوای ستمکاری است که هم خود گمراه است و هم مردم را گمراه میکند. بنابراین او سنتهای پذیرفته شده را میمیراند و از بین میبرد. بدعتهای از بین رفته و ترک شده را زنده میکند و من از رسول اکرم (ص) شنیدم که فرمود ((روز قیامت امام ظالم و ستمکار آورده میشود، در حالی که هیچ یاوری نداشته و کسی نیست برای او عذر بیاورد. بنابراین در آتش جهنم افتاده میشود و مثل سنگ آسیاب دور دوزخ میچرخد، سپس او را در قعر جهنم میاندازند و زندانی میکنند (ر.ک: نهجالبلاغه خطبه 163).
استدلال: از جمله شروط امامت آن است که باید عادل باشد؛ پس امام حکم میکند که بدترین مردم نزد خداوند امام جائر است. از کلام پیامبر فهمیده میشود که امام باید عادل باشد.
البته ممکن است اشکال شود که امام علی(ع) بیان میدارد که رهبر و پیشوا باید عادل شود تا از برترین بندگان خدا شود و عدالت آن است که اصلا مرتکب گناه کبیرهای نشده باشد.
حضرت علی (ع) پیشوا و رهبر امت اسلامی را امر میکند که قبل از آموختن ادب به دیگران خود را در ظاهر و باطن اصلاح نماید و امر دلیل وجوب است. اصلاح و ادب کردن خود شامل هر امر الزامی و غیرالزامی ـ که از جانب خدا آمده ـ میشود و در واقع، تعبیر دیگر عدالت و حتی بالاتر از عدالت است. بنابراین عدالت شرط امامت و ولایت امری است. البته گفتنی است که این روایت نهایتا اشاره دارد براینکه امام باید خود را در تمامی وظایف و تکالیفش عادل کند. امام در ادامه، در وصف رهبر عادل میفرماید: ((هدی فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة)) و در مورد امام جائر نیز میفرماید: ((امات سنة ماخوذة و احیا بدعة متروکة)) این دو جمله امام اشاره دارند بر اینکه امام باید عامل به تکالیفی باشد که متوجه ولایت امری اوست؛ بنابراین روایت بر مورد ما اطلاق ندارد. ولی عنوان عدالت برای اثبات دعوی کافی باشد.
10 ـ حضرت علی (ع) میفرماید:
هر کس خود را امام و پیشوای مردم نمود، بایستی قبل از آموختن به دیگران، خود را تعلیم دهد و قبل از آنکه زبانش را ادب کند، باطن و سیرتش را ادب کند و کسی که معلم و ادبکننده نفس خودش است، سزاوارتر است از کسی که معلم مردم و ادب کننده آنهاست.29
این روایت به عدالت است.
11ـ صاحب تحف العقول روایتی از امام صادق در تفسیر قسم حلال و حرام ولایت نقل میکند که امام فرمود:
یکی از دو قسم ولایت، ولایت والیان عدل است که خداوند به رهبری و سرپرستی آنان بر مردم امر کرده است و همچنین است ولایت کارگزاران این رهبران تا کسانی که کمترین نوع ولایت را دارا بوده و تحت رهبری آن پیشوای عادل هستند.
قسم دوم ولایت، ولایت والیان جور و کارگزاران و والیان آنها است؛ تا کسانی که پائینترین نوع ولایت را داشته و تحت رهبری آن ظالم هستند.
اما وجه حلال از ولایت، ولایت والی عادلی است که خداوند به شناخت او و ولایتش و کار برای آن پیشوا در امر ولایت او و والیانش و کارگزاران والیانش امر کرده است. البته در آنچه که خدا به آن والی عادل امر کرده است بدون آنکه در آنچه خدا فرستاده، کم یا زیاد و یا تحریف کند.
پس اگر رهبر و پیشوا به این جهت عادل باشد، ولایت و رهبری و عمل برای اوست و یاری کردن و تقویت او در امر ولایت حلال بوده و کسب با او نیز حلال است. زیرا با ولایت رهبران و کارگزاران عادل، حق و عدالت احیا شده و ظلم و فساد از بین میرود.
بنابراین چنانچه کسی برای تقویت حکومت تلاش نموده و او را در امر رهبری کمک میکند، تلاش کرده است خدا را اطاعت کند به او نزدیک شود. و اما وجه حرام ولایت، ولایت والی جائر و ولایت والیان اوست؛ یعنی رئیس آنها و پیروان او تا پائینترین کسی که ولایت دارد عمل برای آنها و کسب با آنها در امر ولایتشان حرام بوده و هر کسی کاری با آنها بکند، چه کم باشد و چه زیاد عذاب میشود؛ زیرا هر کاری به خاطر کمک به آنها گناه بزرگی است. برای آنکه در ولایت والی جائر، زیر پا گذاشتن حق، زنده کردن باطل، اظهار ظلم و جور و فساد و باطل کردن کتاب و قتل پیامبران و مؤمنان و نابود کردن مساجد و عوض نمودن سنت خدا و شرایع او است و برای همین کار، با آنها و یاری کردنشان و کسب با آنها در غیر موارد ضروری مثل حفظ خون و ... حرام است)) 30.
این روایت نیز اشاره دارد بر اینکه باید ولی امر عادل بوده و ولایت فاسق جائر مشروعیت ندارد. و این عدالت مطلق است. از آن جهت که ولی امر هم باید هم تکالیف شخصی ـ به عنوان یکی از افراد مردم ـ و هم تکالیفی را که به خاطر ولایت امریش متوجه اوست انجام دهد.
دلالت این روایت بر مدعای ما تام و تمام است. اما سند آن مشکل دارد و همانند سایر روایات تحف مرسله است. هرچند متن این روایت به گونهای است که تنها از معصوم صادر میشود.
12ـ کلینی در صحیح از هشام بن سالم حفصی و ابن بختری از اباعبدالله(ع) نقل میکند که از حضرت پرسیده شد: امام چگونه شناخته میشود؟
امام فرمود:
((با وصیت ظاهری و فضیلت، همانا هیچکس نمیتواند نسبت به امام در مورد دهان، شکم، و عورت طعنهای بزند و به امام بگوید که او دروغگوست مال مردم را میخورد و مانند اینها))31
بیان دلالت:
عبارت امام که فرمود ((ان الامام لایستطیع احد الی آخر)) تعبیر دیگری بر لزوم عادل بودن امام است؛ بنابراین هیچکس نمیتواند به او طعنه زده و بگوید امام گناه کرده است. بنابراین از این عبارت امام استنباط میشود که رهبر و پیشوا باید عادل باشد.
البته با تأمل درمییابیم که روایات به موضوع کلام ما ربطی ندارد؛ چون موضوع بحث ما ولی غیر معصوم است که در زمان غیبت، متولی اداره امور مردم است؛ ولی بحث صحیحه به معصوم(ع) اختصاص دارد و مراد از آن وصیت ظاهری که وسیله برای شناخت امام معصوم است، وصیتی است که امام سابق برای امام بعدی کرده است و امام بعدی وصی امام قبل از خود است. خلاصه کلام آنکه اخبار فراوانی که از حیث سند معتبر هستند، بر این دلالت میکنند ولی امر باید عادل باشد، هم نسبت به تکالیف شخصی، از آن جهت که یکی از افراد جامعه است و هم نسبت به تکالیفی که متوجه او است، از آن جهت که ولی امر امت است.
پاورقیها:
19 ـ بقره / 275.
10 ـ اصول کافی، ج 2، ص 21.
13 ـ بقره / 216.
15 ـ کهف / 28
16 ـ شعراء 2 ـ 151
17 ـ اصول کافی، ج اول، ص 375، باب من دان الله بغیر امام، ج 2.
12 ـ الکافی، ج 5، ص 108، ج 62، باب عمل السلطان من ابواب الشیعه.
14 ـ الکافی، ج 6، ص 7 ـ 406، باب تحریم الخمر فی الکتاب ج دوم.
1 ـ الدراسات، فصل دوم، باب چهارم، ج اول، ص 289 و 275.
11 ـ بقره، 229.
18 اصول کافی، ج اول، ص 376، باب من دان الله بغیر امام من الله ج 4.
20 ـ الکافی، ج اول، ص 375، باب من دان الله بغیر امام من الله ج 3.
23 ـ عقال الاعمال، ص 246، ((عقاب من اطاع امام جابر الیسن من الله))
29 . نهجالبلاغه، حکمت 70.
25 ـ الوسائل، باب 5، یکتب به ح 12
26 ـ نهج البلاغه نامه 62، ص 452.
21 ـ الکافی، ج اول، ص 407، باب ملورجب علی الرعیه من حق الامام ج 8
24 ـ خصال، ص 30 ـ 639.
28 ـ حمام، نهج البلاغه، ص 508، خ 61.
2 ـ بقره، 124.
27 ـ این کلام قبل از ایام شهادت حضرت در ضمن یک خطبه طولانی ایراد شده است و قبل از آن، مقداری اضافه است که بیان میشود.
22 ـ اثبات الهداه، ج اول، فصل 9، ص 123.
3 ـ مفردات، راغب اصفهانی و (آمیّن بیت الحرام) بر همین معنا به کار میرود. 3 ـ توبه / 12.
31 . الکافی، ج اول، ص 284.
30 الوسائل، باب 2، مما یکتسب به، ح 1.
4 ـ اسراء / 2 ـ 71 قصص : 41 ـ 40 ـ 39 4 . توبه/ 12
5 ـ قصص / 41، 40، 39.
6 ـ انبیاء: 3 ـ 71.
7 ـ فرقان / 74.
8 ـ اصول کافی، ج اول، ص 174.
9 ـ اختصاصی، ص 23.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:4 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]