»» آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری 1
برای ارائه تصویری روشنتر از موضوع بحث، لازم است در ابتدا به توضیح دقیق در باب واژگان اصلی بحث بپردازیم تا ناخواسته گرفتار نزاع لفظی نشویم.
آثار: مفهوم این واژه روشن است اما در باب گستره آن متذکر میشویم که هرگونه اثر فردی یا اجتماعی، ذهنی یا عینی را شامل است. به عبارت دیگر، به تمام ابعاد زندگی نظر داریم که آیا تأثیری از خداباوری پذیرفته است یا نه؟ و اگر تأثیری پذیرفته، کدام است؟ و طی چه فرایند روانشناختیای بوده است؟
روانی ـ اجتماعی: با این قید، بحث را در ابتدا به روانشناسی فردی و سپس به روانشناسی اجتماعی محدود میکنیم. یعنی مباحث سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، موردنظر نیستند مگر اینکه صبغه روانی اجتماعی داشته باشند.
باور13: اندیشمندان علوم تربیتی و روانشناسی، حیطههای روانی وجود انسان را به سه حیطه شناختی14، عاطفی15، و رفتاری16 تقسیم میکنند. در اینکه واژه «باور» بر کدام یک از این حیطهها، صدق میکند اختلاف نظر هست. گاهی آن را به حیطه شناختی صرف مربوط دانسته و میگویند: باور یعنی شناخت عمیق، شناخت تغییر ناپذیر، یقین داشتن به یک مطلب؛ گاهی باور را به حیطه عاطفی مربوط میدانند، یعنی با گرایش وعدم گرایش، با میل و انزجار، با احساس خوشایندی و بدآیندی مترادف میدانند: بر این اساس، باور داشتن به خدا یعنی احساس عاطفی مثبت به خدا داشتن، یعنی خدا را دوست داشتن و ... .
مراد این نوشتار از باور، معنایی است که هم شامل «ایمان»17 میشود و هم شامل «معرفت»18 و در مباحث روانشناسی اجتماعی با عنوان «نگرش19» شناخته میشود و بنابراین لازم است در باب «ایمان» و «نگرش» بحثهای مستقل و مفصلتری داشته باشیم. باور، اگر با شواهد کافی در دسترس، باشد «معرفت» است و اگر با شواهد کافی در دسترس نباشد «ایمان» است20. اما وقتی در مقولات دینی بحث میکینم، بیشتر با مباحث نوع دوم سروکار داریم. مباحثی که به طور مستقیم با شواهد کافی اثبات نشدهاند، بلکه یا شناختهای سطح بالاتر، واسطه این بارو شده21 و یا عقل در جا زده و نیازهای وجودی درونزاد عمل میکنند و انسان بدون شواهد کافی، باورمند میشود.22 به تعبیر دیگر در اینجا باور دینی همان ایمان است و باز به تعبیر روشنتر، باور میتواند دینی یا غیر دینی23 باشد، اما ایمان، تقسیم به دینی و غیر دینی نمیشود، بلکه همیشه دینی است. پس اگر بحث از خداباوری میکنیم، گرچه از حیث مفهوم با «ایمان به خدا» مترادف نیست، اما از حیث مصداق یکی هستند.
خدا24: برای این واژه معانی متعددی گفته شده و ضرورت دارد دقیقا مرادمان را بیان کنیم. خدای مورد نظر ما خدایی است که ویژگیهای خاصی را دارا است؛ شامل سحر و جادو و یا هرامر متافیزیکی و یا حتی خدای هر دین الهی و آسمانی نمیشود؛ بلکه فقط خدای معرفی شده قرانی مورد نظر است و نه حتی خدای فلاسفه یا عرفا یا فقیهان اسلامی. بحث در اثبات وجود خدا نیز نیست، بلکه مراد ارائه یک تعریف است، تعریفی که تفهیم و تفهم را راحتتر میکند. ولی از آنجا که 1) کیفیت تعریف،تابع کیفیت معرفت است و 2) معرفت، دو نوع عقلی و قلبی دارد. 3) و جهت گیری اصلی این نوشتار یک جهتگیری روانشناختی است 4) و جهتگیری روانشناختی در باب خدا، بیشتر با معرفت قلبی تناسب دارد تا معرفت عقلی. 5) و اصولاً تفاوتهای متعددی بین معرفت عقلی و معرفت قلبی هست25، 6) علاوه بر همه اینها، هر کدام از دو قسم معرفت، خودش دارای مراتب متعددی است و هر فردی ممکن است در مرتبه خاصی از معرفت باشد و هر مرتبهای نیز شرایط و موانع خاص خود را دارد. با توجه به این مقدمات معلوم میشود که از یک طرف، ارائه چنین تعریفی، کار آسانی نیست و از طرف دیگر بدون ارائه این تعریف، ادامه بحث ممکن و نتیجه بخش نخواهد بود ولذا باید تلاش کنیم تا تعریف روانشناختی مورد نظر را به خوبی تبیین کنیم، چون آثار خداباوری ارتباط مستقیم با ویژگیهایی دارد که به خدا نسبت داده و باور داریم. حال اگر ملاحظه شود که خدای مورد بحث، خدائی است که همه مردم از طریق قلب خود، او را میشناسند ولذا باید مشترک بین مردم باشد، باز تعریف خدا مشکلتر میشود و ما مجبوریم دنبال مفهومی از خدا بگردیم که حداقل شامل دو عنصر مشترک با تعاریف دیگران داشته باشد 1) امری باشد متعالی26 2) متعلق سر سپردگی تام انسان باشد27. اگر این قدر مشترک و همگانی از مفهوم خدا را به خوبی تصویر کردیم، آنگاه تصویر خدای مورد نظر قرآن نیز آسانتر خواهد شد. برای ایجاد تصور مورد نظر لازم است دو کار انجام شود. 1) هر کسی به تجربیات درونی خودش در باب آن امر متعالی رجوع کند 2) به بعضی تجربههای درونی دیگران از زبان خودشان توجه کنیم.28
اگر بخواهیم تعریفی روانشناختی از خدا ارائه کنیم، همین نیاز و احساس نیاز درونی، مناسبترین دریچه ورود است و بسیاری از اندیشمندان نیز روی آن تأکید فراوان کردهاند. «فروید نیاز انسانی به دین را به عنوان مسألهای صرفا روانشناختی تحلیل کرد. او میگفت دین از آرزوی وهمیای برای داشتن پدری محافظ بر میخیزد. ... اشلایر ماخر29 همچون فروید، نیاز انسان به امر تام و وابستگیاش به عالم را میفهمد.... سارتر30، ملحد فرانسوی، در زندگینامه خویش اقرار میکند که من نیازمند خدا بودم؛ او به من داده شده بود؛ بدون اینکه بدانم در جستجوی او بودهام، او را دریافت کردم.»، «کلمه خدا را نمیتوانیم به طور دقیق تعریف کنیم ولی معمولاً مقصود از آن عبارت است از آنچه که دارای مفهوم نهائی است و سرچشمه همه چیز وبالاترین ارزشها و منبع تمام ارزشهای دیگر میباشد. خدا همان است که شایستهترین هدف و مقصود زندگی است»31، ویلیام جیمز معتقد است، ما وقتی کلمه الوهیت را بر زبان میآوریم، آن حقایق اولیه و واقعیای را که در انسان یک حس وقار و طمأنینه بر میانگیزد در نظر میآوریم32؛ باز در جای دیگر اظهار میدارد که من به خوبی میپذیرم که سرچشمه زندگی مذهبی، دل است و قبول هم دارم که فرمولها و دستورالعملهای فلسفی و خدا شناسی مانند مطالب ترجمه شدهای است که اصل آن به زبان دیگری است... به این معنی که در دنیا، ابتدا یک احساسات مذهبی وجود داشته است و بعد علم کلام ایجاد شده است.33
از آنچه که تاکنون گفته و نقل قول شد نتیجه میشود خدایی که میتواند همگانی و درونزاد34 باشد، و از نیازهای درونی انسان سرچشمه بگیرد، همان چیزی است که به نام «امر متعالی» نامیده شده است و هر کسی یا هر مذهبی ممکن است بر گوشهای از این مفهوم بسیار وسیع انگشت گذاشته و آن را در میدان معنی شناختی مفاهیم مورد قبول خودش معنی کرده باشد؛ ما اکنون این مفهوم را در میدان معنی شناختی مفاهیم اسلامی بررسی میکنیم. معمولاً هر واژه کلیدی، یک معنای اصلی دارد و یک معنای نسبی35. ولی قابل توجه است که معنای نسبی دربردارنده معنای اصلی نیز هست. آن امر نهایی مورد بحث ما، معنی اصلی خدا است36. «در قرآن کلمه الله، کلمه کانونی والایی است که نه تنها بر میدان معنی شناختی خاص داخل واژگان حکومت دارد، بلکه بر سراسر واژگان مشتمل بر همه میدانهای معنی شناختی، یعنی همه دستگاههای تصوری مندرج در زیر آن، مستولی است،... در نظام و دستگاه قرآنی، حتی یک میدان معنی شناختی واحد نیست که مستقیما با تصور مرکزی الله، مرتبط و در زیر فرمان آن نبوده باشد»37 اینکه گفته میشود فرهنگ اسلامی و جامعه اسلامی، خدا محور است به همین معنی است. یعنی تمام تصورات و معانی، گرد همین مفهوم مرکزی و از آن متأثر میشود. پس روشن شد که معنی نسبی قرآن مورد نظر است و وقتی گفته شود که خداباوری چنین و چنان اثراتی دارد، مفهوم نسبی38 خدا، در قرآن مورد نظر است و چون کم و کیف آثار خداباوری تابع ویژگیهای خداباوری است، هر کسی به هر مقدار، آن ویژگیها را با حالات روانشناختی خودش بیشتر احساس کند، به همان مقدار به خدای مورد نظر قرآن بیشتر رسیده است و به همان مقدار آثار خداباوری را در زندگی فردی و اجتماعی خودش ملاحظه خواهد کرد.
معنای ایمان
ایمان حالت روانی است که در هر انسانی ممکن است ایجاد شود و دارای سه عنصر عقیده و شناخت، علقه قلبی و عاطفی، و رفتار جوارحی خواهد بود. علاوه بر اینکه تحلیل عقلی به اینجا منتهی میشود که انسان در ابتدا نسبت به موضوعی شناخت پیدا کرده و سپس نسبت به آن، جهتگیری عاطفی و انگیزش اتخاذ میکند و در نهایت بر اساس آن شناخت و آن بعد عاطفی و انگیزشی است که به مقتضای آن عمل میکند، برای اثبات و تبیین این سه عنصر ایمان، شواهد و مؤیدات قرانی فراوانی نیز در اختیار است. ما فقط از باب نمونه به بعضی از آنها اشارهای خواهیم کرد.
ممکن است چنین به نظر برسد که عمل، اثر و نتیجه ایمان است و قرآن هم همیشه عمل صالح را پس از ایمان و جدای از آن ذکر کرده است. ولی به نظر ما عمل کردن به مقتضای اعتقادات، جزء ایمان است و ذکر آن پس از ایمان شاید بخاطر تفاوت متعلق یا تأکید باشد، چون به گمان بعضی میتوان فریب کاری کرد و بدون عمل، اظهار ایمان نمود و قرآن این را رد میکند.
یکی از ارکان اصلی ایمان این است که فرد به مقتضای آن حالت روانیاش عمل کند و زندگیاش را بر آن اساس شکل دهد. خداوند میفرماید: «آیا افراد گمان میکنند که به زبان ابراز ایمان میکنند و مورد امتحان واقع نمیشوند؟»39 و در جای دیگر میفرماید: «کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و عمل صالح انجام دهند، دارای پاداش هستند»40 و اصولاً بسیاری از وظایفی که خداوند بر افراد مؤمن مقرر میفرماید، وظایفی رفتاری هستند مثل «استعانت جستن از نماز و صبر»،41 «استفاده و خوردن از روزیهای طیب و پاکیزه»،42 «انفاق از روزی که خداوند در اختیار ما قرار داده است»،43 «وصی ایمان44 و امثال آن نوعی عمل به حساب میآیند.
بعد شناختی و پیوند قلبی را نیز بطور آشکار از بعضی آیات قرآنی میتوان استفاده کرد. وقتی عدهای به پیامبر گفتند ما ایمان آوردهایم، به حضرت وحی شد که «به اینها بگو شما ایمان نیاوردهاید، بلکه بگوئید اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در قلبهایتان وارد نشده است».45
از این آیات و امثال اینها استفاده میشود که اقرار به زبان و یا حتی عمل تنها، کافی نیست؛ بلکه باید در قلب راسخ شده باشد؛ پیوند قلبی لازم است؛ روایات بسیاری نیز داریم که با بیانهای مختلف، به عنصرهای عمل و پیوند قلبی تصریح میکنند، امام علی(ع) میفرمایند: «پیامبر(ص) فرمود: ای علی بنویس، عرض کردم چه بنویسم؟ فرمود بنویس ایمان چیزی است که در قلب راسخ شده و اعمال نیز آن را تصدیق میکنند؛ ولی اسلام چیزی است که بر زبان جاری میشود...»46 یا در جایی دیگر میفرمایند: «ایمان عبارت است از معرفت قلبی و گفتار زبانی و عمل با اعضاء»47.
از سویی دیگر ممکن است چنین تصور شود که هر گاه قرار باشد درباره موضوعی، شناخت و عاطفه کافی داشته باشیم، تا بر اساس آن عمل کنیم؟ دیگر تمایزی بین موضوعات دینی و غیر دینی باقی نمیماند، تمایزی بین ایمان و معرفت تصور نمیشود. ولی، با قدری توجه بیشتر، متوجه میشویم که تمایز هست. و آن عبارت است از اینکه اگر قضایا و مفاهیم را به سه دسته خردپذیر و خردگریز و خردستیز تقسیم کنیم، معرفت فقط در حیطه خردپذیر معنی پیدا میکند؛ اما ایمان به حیطه خردگریز هم تأثیر میگذارد و بسیاری از موضوعات خردگریز را مادامی که خرد ستیز نباشند میپذیرد و بر اساس قواعد و اصول کلی خرد پذیر، آنها را بیان میکند. پس اگر برای ایمان، عنصر شناخت و عقل قائل هستیم به این معنی است که اولاً خردستیز نیستند و ثانیا خردگریزها را به امور خردپذیر ارجاع و تحویل میکند. «ایمان نوعی باور است که از حد شواهدی که در دسترس ما هست فراتر است. یعنی شواهد در دسترس آن را اقتضا نمیکنند، با فقدان شواهد مواجهیم، به عبارت دیگر باوری که با شواهد کافی در دسترس باشد معرفت است و باوری که با شواهد کافی در دسترس نباشد، ایمان است...»،48 اگر چه بر اساس تعریفی دیگر، نباید ایمان و متعلقات آنرا، بطور مطلق، فاقد استدلال عقلانی بدانیم، کلن بر اساس همان تعریف نیز حس و مشاهده بیرونی، نسبت به متعلقات ایمان امکان ندارد.
آنچه مورد نظر ماست، مطالعه ایمان از دیدگاه روانشناختی است و لذا بر این نکته تأکید میکنیم که آیا روان انسان، توان و اجازه کنار آمدن با مطالب خرد گریز را دارد یا نه؟ آیا اراده انسان اجازه دارد چیزی را بدون تأیید عقل، مطابق با واقع بداند؟ «این نکته خیلی مهم است که عقل و اراده ما چه نسبتی با همدیگر دارند... جیمز میگوید: اتفاقا از لحاظ روانشناختی، اراده ما خیلی از عقل ما قویتر است... او میگوید ما هم میتوانیم و هم اجازه داریم که چیزی را مطابق با واقع بدانیم، آنهم نه بخاطر اینکه واقعا مطابق با واقع است، بلکه بخاطر اینکه دلبستگیهایمان این طور میگوید. او میگوید، ما آن قدر دلبستگی وجودی داریم که اگر بخواهیم همیشه دغدغه مطابق با واقع را داشته باشیم، سرمان بی کلاه میماند. ... انسانها ملتزم نشدهاند که شواهد کافی برای احراز مطابقت با واقع یک چیز، آن را انکار کنند.49
بسیاری از متعلقات ایمان در قرآن چنان است که اگر از وحی و ایمان کمک نگیریم، ممکن است راهی به آنها نداشته باشیم، بعضی از موضوعات ایمان عبارتند از: خداوند، ملائکه، کتب آسمانی، پیامبران، غیب و روز قیامت؛ در این موضوعات، باید از معرفت تنها نا امید و سوار بر مرکب ایمان شد و پیش رفت و البته خواستن و کسب چنین ایمانی، همانند همه رفتارهای دیگر انسانی، رفتاری است اختیاری و شرایط و موانع در آن مؤثر است. خداوند میفرماید: «اگر خدا میخواست همه افراد ایمان میآوردند»50 و گاهی سرزنش میکند که چرا ایمان نیاوردید51 و گاهی امر به ایمان آوردن52 میکند، این آیات به خوبی نشان میدهد که ایمان، حالتی است اکتسابی و اختیاری و تدریجی؛ فرد میتواند مؤمن باشد یا نباشد و یا درجاتی از ایمان را داشته باشد. در واقع، انسانها همه در یک طیف وسیعی قرار دارند که یک سر آن کفر محض است و سر دیگر آن، ایمان محض؛ و بین این دو نیز مراتب و درجات فراوان هست53 ایمان با بعضی از امور نیز قابل ازدیاد است54 و هرکسی به هر نسبت که از ایمان بر خوردار باشد، از آثار آنهم سود خواهد جست. آنها که به خدا ایمان آوردهاند ترسی بر آنها نیست و غمگین نمیشوند55، دارای اجر هستند56، داخل بهشت میشوند57، مورد غفران خداوند هستند58، پیروزند59، با صالحین خواهند بود60، خداوند ولی آنها است61، گناهانشان بخشیده خواهد شد62، خداوند سلطه کافران را بر آنها قرار نداده است63، «در تنهایی از تقوی و در تنگدستی از صدقه دادن غافل نیستند؛ به هنگام مصیبت صبور و به هنگام خشم، دارای حلم هستند، از راستگویی دست نمیکشند، حتی زمانی که خوف ضرر بر ایشان باشد»،64 «شادیشان در چهره نمایان و خشمشان در قلب پنهان است.
معنای نگرش
بعد روانی انسان دارای سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری است که ارتباط محکم و غیر قابل تفکیک با یکدیگر دارند. پیاژه، شناخت و عواطف را شدیدا در تعامل با یکدیگر میداند و میگوید: میتوان آنها را تشبیه به اتومبیل و بنزین کرد که از تعامل آنها حرکت ایجاد میشود و بدون هر کدام، دیگری حرکت آفرین نخواهد بود65. «هیچ رفتاری نیست که هر قدر هم عقلی باشد، واجد عوامل عاطفی به عنوان محرک نباشد، و نیز بالعکس نمیتوان شاهد حالات عاطفی بود، بدون آنکه ادراک یا فهم که ساخت شناختی آن حالات را تشکیل میدهند، در آنها مداخله داشته باشند.... دو جنبه عاطفی و شناختی، در عین حال جدائی ناپذیر و تحویل ناپذیرند66».
این سه بعد را در روانشناسی اجتماعی باهم مورد مطالعه قرار میدهند و نام آنرا نگرش میگذارند. «نگرش در روانشناسی اجتماعی، حالتی از آمادگی روانی است، بر اساس تجربه، که تأثیر مستقیم در رفتار خود در برابر یک شییء یا در یک موقعیت معینی میگذارد .... به این تعریف، توضیحات دیگری نیز باید اضافه کرد. 1ـ نگرش میتواند خصوصی یا عمومی باشد ... 2ـ میتواند فردی یا اجتماعی باشد ... 3ـ نگرش سرشار از عواطف است. 4 ـ چارچوبی مرجعی، برای ادراک است67... 5 ـ بنابراین نگرش تأثیری مستقیم در رفتار دارد ... 6 ـ نگرش یک چیز ذاتی نیست... 7ـ نگرش بتدریج شکل میگیرد و نسبتا پایدار است».68
ممکن است در جزئیات تعاریف نگرش، اندک تفاوتهائی دیده شود ولی «در همه تعاریف مفروض این است که نگرش بر رفتار مؤثر است. مضافا اکثر تعاریف اشارهای به ماهیت چند بعدی نگرش نیز میکنند. مثلاً اسکورد69 و بیکمن70 به مؤلفههای شناختی، عاطفی و رفتاری اشاره میکنند».71
این معنی و برداشت از نگرش، اختصاص به مؤلفین جدید ندارد، بلکه حتی در کتب قدیمی مربوط به 30 سال پیش، نیز همین مضمون یافت میشود.72
«تمام روانشناسان اجتماعی، مدل 73ABC، نگرش را که سه مؤلفه عاطفی، رفتاری، شناختی برای نگرش قائل است، قبول دارند. مؤلفه عاطفی به هیجانات مثبت یا منفی ... و مؤلفه رفتاری به نحوه خاصی از عملکرد... و مؤلفه شناختی به فکر و تفسیری خاص اشاره دارند»74 و این سه مؤلفه در هر صورت با هم هماهنگ هستند.
پس از معلوم شدن معنای نگرش و برخی ویژگیهای آن، مطلب دیگر این است که یکی دیگر از موارد اتفاقنظر روانشناسان این است که ابعاد روانی انسان دارای سطوح هشیار75، نیمه هشیار76، ناهشیار77 است. ناهشیاری عاطفی بیشتر مورد بحث واقع شده و روشنتر است؛ چون برای اولین بار که فروید بر ضمیر ناهشیار تأکید کرد به ناهشیاری عاطفی نظر داشت و از آن پس نیز مورد پذیرش عام واقع شده است. اکنون بسیاری از درمانگریهای روانی بر مبنای ناهشیاری عاطفی قرار گرفته و موفق بوده است. در واقع، کسی منکر ناهشیاری عاطفی نیست؛ ولی در باب ناهشیاری شناختی، کمتر تأکید شده است و در اینجا نیز بطور مستقیم موضوع بحث ما نیست ولذا به تعریف و ویژگیهای آن نمیپردازیم.78
رفتارهای ناهشیار نیز بسیار فراوانند؛ مکانیزمهای دفاعی79، لغزشهای زبان80، خوابگردیها81، رؤیاهای روزانه82، خود تکلمیها83، و امثال اینها، همه و همه، رفتاریهای ناهشیارند. رفتارهای ناهشیار، از عواطف و شناختهای ناهشیار ناشی میشود.
بدینترتیب به خوبی روشن میشود که نگرش هم میتواند به طور کلی ناهشیار باشد، هم میتواند بعضی از مؤلفههایش هشیار و بعضی ناهشیار باشد و میتواند هم بطور کامل هشیار باشد.
مقایسه ایمان و نگرش
از آنچه تا کنون در باب ایمان و نگرش، از متون ویژه هر کدام، بیان و تحلیل شد، بدست میآید که این دو، مشترکات زیادی با یکدیگر دارند. درباره ایمان ویژگیهای زیر گفته شد:
1 ـ حالتی است روانی 2ـ اکتسابی و 3ـ سه عنصر دارد؛ رفتاری و عقیدتی (عقیدتی شامل شناخت و عاطفه است) 4ـ عمل بر اساس عقیده قلبی شکل میگیرد. 5 ـ در تمام زندگی فرد تأثیر میگذارد. 6ـ تدریجی و قابل ازدیاد و استکمال است. 7ـ خرد ستیز نیست ولی محدود به حدود خردپذیر نیز نمیباشد. 8 ـ روان آدمی، توان و اجازه پذیرفتن امور خردگریز را به خود میدهد. 9ـ امری است اختیاری. 10ـ مراتب و شدت و ضعف دارد (ایمان محض در یک سر طیف و کفر محض سر دیگر طیف است). 11ـ آثار روانی شگرفی بر مؤمن دارد. 12ـ قابل امتحان است (علاوه بر ابراز زبانی، باید در رفتار هم تجلی کند). 13ـ شرایط وموانعی در آن متصور است. 14 ـ تفکیک اجزاء آن، از باب مسامحه است و الاحقیقتی واحد و بسیط دارد. 15ـ موضوعات و متعلقات آن، موضوعات دینی است. به همین صورت در آنچه راجع به نگرش گفته شد، ویژگیهای زیر را برای آن تصویر کردیم:
1ـ دارای سه حیطه شناختی، عاطفی، رفتاری است. 2ـ این سه حیطه با یکدیگر تعامل و تأثیر و تأثر دارند. 3ـ ابعاد آن جدائی ناپذیر و تحویل ناپذیرند. 4ـ اکتسابی است و تجربه در آن مؤثر است. 5 ـ نسبتا پایدار است و پس از ایجاد، تغییر آن آسان نیست. 6ـ هر یک از اجزاء یا کل آن میتوانند هشیار یا ناهشیار باشند. 7ـ نگرش میتواند خصوصی یا عمومی (فردی یا اجتماعی) باشد. 8 ـ مرجعی است برای جهت دهی فرایندهای روانی، مثل ادراک حسی. 9ـ بتدریج شکل میگیرد. 10ـ ساختاری است فرضی و به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازهگیری نیست. 11ـ غالبا از طریق رفتار به آن پی میبریم. 12ـ موضوع آن هر چیزی میتواند باشد.
اکنون با استفاده از مطالب گذشته و مقایسه این دو ستون از ویژگیهای ایمان و نگرش، متوجه میشویم که این دو در تمام آن ویژگیها، به جز یک ویژگی، مشترک هستند و آن عبارت است از اینکه موضوعات و متعلقات ایمان، فقط موضوعات دینی است در حالی که موضوعات و متعلقات نگرش اعم است از دینی و غیر دینی؛ نگرش به هر چیزی میتواند تعلق بگیرد.
شکل شماره 3، نحوه تأثیر و تأثر مؤلفههای هر نگرش بر یکدیگر و کل هر نگرش برنگرشهای دیگر را نشان میدهد. مرکز این شکل، نمایانگر درونیترین، و عمیقترین و اساسیترین نگرشهای فرد و پیرامون آن، نمایانگر بیرونیترین و فرعیترین نگرشهای فرد است. مرکز تصویر، بیشتر حالات روانی خود فرد و پیرامون آن بیانگر تجلیات اجتماعی آن حالات روانی است.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:41 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]