پیش درآمد
علاّمه متقی و زاهد بزرگ حضرت آیة اللّه شیخ محمد بهاری همدانی ـ ره ـ (متوفای رمضان 1325 ه·· .ق.) از چهرههای شناخته شده عرفان و اخلاق و تهذیب نفس بوده است. وی نزد مرحوم آیة اللّه حسینقلی درجزینی همدانی تلمّذ نموده، مراحل اخلاق نظری و حکمت عملی را آموخت وخود نیز بدان عامل شد بگونهای که سیره عملی واخلاقی وی، زبانزد خاص و عام گردید. مرقد این عارف عظیم الشأن در شهر بهار در کنار گلزار شهدا، و زیارتگاه مردم است. علاّمه مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی گفته است: کتاب «تذکرة المتّقین»1 مجموعهای از پیامها و کلمات علمای بزرگ و عرفای بنام؛ همچون جمال السالکین، مرحوم حسینقلی درجزینی همدانی نجفی (متوفای 1311 ه·· .ق.) و دانشمند متّقی سید احمد بن ابراهیم موسوی تهرانی (متوفای 1332 ه·· .ق.) و سالک الی اللّه شیخ محمد بن میرزا محمد بهاری همدانی نجفی است که این دو از شاگردان ملاّ حسینقلی همدانی بودهاند.2
مرحوم شیخ محمد بهاری، دفتر اوّل از چهار دفتر کتاب تذکرة المتقین را به خود اختصاص داده و مطالب ژرفی را آورده که شامل: آداب توبه و بازگشت و تقرب الی اللّه و مراقبت نفس و ... میباشد. او در پایان، آداب حجّ را مورد بحث و بررسی قرار داده و مفاهیم دقیق و لطیفی را مطرح نموده است؛ که زائر خانه خدا را متوجّه اسرار مناسک الهی حجّ میکند و عرفان و شناخت خاصّی به او میدهد. اینک توجه دلباختگان خانه کعبه و عاشقان بیتِ معشوق را بدان جلب میکنیم:
آداب حج
اَلْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی اَشْرَفِ اْلانْبِیاءِ وَ الْمُرسَلینَ،
مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ.
و بعد، فَاعْلَمْ اَیُّهَا الطّالِبُ لِلْوُصُولِ اِلی بَیْتِ اللّه الْحَرامِ این که حضرت احدیت ـ جَلَّ شَأْنُهُ الْعَظیم را بیوتاتِ مختلف میباشد؛ یکی را «کعبه ظاهری» گویند که تو قاصد او هستی. دیگری را «بیت المقدس» و دیگری را «بیت المعمور» و دیگری را «عرش» و هکذا تا برسد به جایی که خانه حقیقی اصلی است که آن را «قلب» نامند که اعظم از همه این خانههاست، وَ لا شَکَّ وَ لا رَیْبَ فی اَنَّهُ لِکُلِّ بَیْتٍ مِنَ الْبُیُوتِ لِطالِبِه رُسُوم وَ آداب، اما معنای «خانه او» چه باشد، ازبابت تشریف است این اضافه یاطور دیگر است، مقصود بیان آن نیست، غرض دراین رساله ، بیان آداب کعبه ظاهری است، غیر از آن آدابی که در مناسک مسطور است. ضمنا شاید اشاره به آداب کعبه حقیقی هم فی الجمله بشود.
اولاً بدان، غرض از تشریع این عمل شریف، لَعَلَّ این باشد که مقصود اصلی از خلقت انسان، مَعْرِفَةُ اللّهِ وَ الْوُصوُلُ اِلی دَرَجَةِ حُبّهِ وَ اَلاُنسِ بِهِ است وَ لایُمْکِنُ حُصُولُ هذَیْنِ الاْمْرَیْن اِلاّ بِتَصْفِیَة الْقَلْبِ. وآنهم ممکن نباشد جز به کَفُّ النّفْسِ عَنِ الشَّهوتِ وَ الانْقِطاعُ مِنَ الدُّنْیا الدَّنْیَّةِ وَ ایقاعُها عَلَی الْمشاقِ مِنَ الْعِباداتِ، ظاهرِیَّةً وَ باطِنیِّةً.
از اینجا بوده که شارع مقدس عبادات را یک نسخ نگردانیده بلکه مختلف جعل کرده، زیرا که به هر یک از آنها رذیله ای از رذائل، از مکلّف زایل میگردد تا با اشتغال به آنها، تصفیه تمام عیار گردد، چنانکه با صدقات حقوق مالیه و ادای آنها قطع میل کند از حطام3 دنیوی وکما اینکه صوم قطع میکند انسان را از مشتهیات نفسانی و صلات نهی میکند از هر فحشا و منکری و هکذا سایر عبادات و چون عمل حج مجمع العناوین بود با زیادی. چه، این که مشتمل است بر جمله ای از مشاقّ4 اعمال که هر یک بنفسه صلاحیت تصفیه نفس را دارد؛ مثل انفاق المال الکثیر والقطع عن الاهل و الاولاد والوطن و الحشر مع النفوس الشریرة و طی المنازل البعیدة مع الابتلاء بالعطش فی الحرّ الشدید فی بعض الأوان والوقوع علی اعمال غیر مأنوسه لا یقبلها الطباع من الرمی والطواف و السعی و الاحرام و غیر ذلک.
با این که دارای فضائل بسیاری است. ایضا از قبیل تذکر به احوال آخرت به رؤیت اصناف خلق و اجتماع کثیر فی صقع واحد علی نهج واحد لا سیما فی الاحرام والوقوفین.
ورسیدن به محل وحی و نزول ملائکه بر انبیاء از آدم تا خاتم ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ و تشرف به محل اقدام آن بزرگواران، مضافا بر تشرف بر حرم خدا و خانه او، علاوه به حصول رقت که مورث اصغاء قلب است، به دیدن این امکنه شریفه با امکنه شریفه اخری که رساله گنجایش تفصیل آنها را ندارد، الحاصل چون حج دارای جمله ای از مشاق و فضائل کثیره ای از اعمال بود ورسول خدا ـ ص ـ فرمود: «مبدل کردم رهبانیت را به جهاد و حج ...» و انسان نمیرسد به این کرامت عظمی الا به ملاحظه آداب و رسوم حقیقی آن و هی امور:
الاول این که: هر عباردتی از عبادات باید به نیت صادقه باشد، و به قصد امتثال امر شارع بجا آورده شود تا عبادت شود. کسی که اراده حج دارد، اولا باید قدری تأمل در نیت خود بنماید. هوای نفس راکنار گذارد، ببیند غرضش از این سفر، امتثال امر الهی و رسیدن به ثواب و فرار از عقاب اوست یانه، نستجیر بالله غرضش تحصیل اعتبار یا خوف از مذمت مردم یا تفسیق آنها یا از ترس فقیر شدن، بنابراین که معروف است هر که ترک حج کند، مبتلا به فقر خواهد شد. یا امور دیگر از قبیل تجارت وتکیّف و سیر در بلاد و غیر ذلک. اگر درست تأمل کند خودش میفهمد که قصدش چطور است و لو به آثار اگر معلوم گردید که غرض خدانیست، باید سعی در اصلاح قصد خود نماید، لااقل ملتفت باشد به قباحت این عمل که قصد حریم ملک الملوک را کرده، برای اینگونه مطالب بی فایده لااقل به نحو خجالت وارد شود نه به طرز غرور و عُجب.
الثانی این که: تهیه حضور ببیند از برای مجلس روحانیین یا بجا آوردن یک توبه درستی با جمیع مقدمات که از جمله آنهاست رد حقوق، چه از قبیل مالیه باشد، مثل خمس و رد مظالم و کفارات و غیرها، یا ازغیر مالیه باشد، مثل غیبت و اذیت و هتک عرض و سایر جنایات بر غیر، که باید استحلال از صاحبانش بنماید به آن تفاصیلی که در محل خود مذکور است و خوب است بعد از این مقدمات، آن عمل توبه روز یکشنبه را که در منهاج العارفین مسطور است بجا بیاورد و اگر پدر یا مادری دارد ـ مهماامکن ـ آنها را هم، از خود راضی کند تا پاک و پاکیزه از منزل درآید، بلکه تمام علایق خود را جمع آوری نموده، شغل قلبی خود را از پشت سرش قطع نماید تا به تمام قلب رو به خدای خود کند، همچنین فرض کند که دیگر بر نمی گردد.
پس بناءا علی هذا باید و صیت تام و تمامی بکند به اطلاع اشخاص خیّر و دانا تا بیان کنند که کیفیت وصیت باید چگونه باشد کار را بر وصی تنگ نگیرد، بلکه به نحو توسعه در امر ثلث خود وصیت کند که مسلمانی بعد از فوت او در حرج نیفتد ومعذلک اهل و عیالش را به کفیل حقیقی واگذارد، فانه خیر معین و نعم الوکیل.
الحاصل، کاری کند که اگر بر نگردد هیج جزئی از جزئیات کار او معوق نماند، بلکه دائما باید چنین باشد شخصی که اطلاع تام به وقت مردن خود ندارد.
الثالث این که: اسباب مشغله قلبی در سفر، برای خود فراهم نیاورد تا او را در حرکات و سکناتش، که باید به یاد محبوب خود باشد، باز دارد، چه از قبیل عیال و اولاد باشد یا رفیق ناملایم الطبع یا مال التجاره یا غیر آن. مقصود این است که خودش به دست خود اسبابی فراهم نیاورد که تمام همتش درسفر مصروف آن باشد بلکه اگر بتواند بااشخاصی همسفر شود که تذکر ایشان بر او غالب باشد یا همیشه اگر غفلت ورزید آنها او را به یاد خدا بیندازند. قصه سید بن طاووس ـ قدس سره ـ با همسفران معروف است.
الرابع این که: مهما امکن سعی در حلیت خرجی خود بنماید وزیاد بردارد واز انفاق مضایقه ننماید، زیرا که انفاق در حج انفاق در راه خدا است. چرا باید انسان دلگیر باشد از زیادی خرج! بهترین توشهها را بردارد و زیاد بذل نماید که درهمی از او در احادیث اهلبیت ـ سلام اللّه علیهم اجمعین ـ به هفتاد درهم است.
ازهد زهاد، اعنی سید سجاد ـ سلام اللّه علیه ـ وقتی که حج میفرمودند؛ ازقبیل بادام، شکر، حلویات و سویق5 بر میداشتند.
باری از جمله سعادت شخص است اگر در این سفر چیزی از او بشکند یا تلف شود یا دزد ببرد یا مصارف او زیاد شود، باید کمال ممنونیت را داشته بلکه شاد باشد، زیرا که همه اینها بر میزبان است. در دیوان اعلی ثبت است که به اضعاف مضاعف، تلافی خواهند کرد. نمیبینی اگر کسی تو را به میهمانی به خانه خود بطلبد و در اثنای راه صدمه بر تو وارد آمده باشد اگر میزبان بتواند ـ مهما امکن ـ جبران آن را متحمل میشود؟! چونکه خود طلبیده با این که لئیم است و عاجز فکیف ظنک با قدر القادرین و اکرم الاکرمین. حاشا و کلا او کرم از که کمتر از عرب بادیه نشین باشد، نعوذ بالله من سوء الظن بالخالق.
و صدق این مقاله بر کسی واضح است که میان اعراب بادیه نشین گردیده و دیده باشد.
الخامس این که: باید خوش خلق باشد وتوضع بورزد از رفیق و مکاری و غیره کوچکی بنماید و از لغو و فحش و درشت گوئی و ناملایم در حذر باشد، نه حسن خلق، تنها آن است که اذیتش به کسی نرسد بلکه از جمله اخلاق حسنه آن است که از غیر، تحمل اذیت بنماید. بل نه تنها متحمل شود بلکه در ازای او خفض جناح6 کند الی ذلک یشیر قوله فی الحدیث القدسیه: حاصل آن این که «رضایت خود را در جفای مخلوق پنهان کردهام هر که درصدد رضا جویی از ما است باید ایذاء غیر را متحمل شود.»
السادس این که: نه تنها قصد حج کند و بس بلکه در این ضمن، باید چندین عبادت راقاصد باشد که یکی از آنها حج است، از قبیل زیارت قبور مطهره شهدا و اولیا و سعی در [قضای] حوائج مؤمنین و تعلیم و تعلّم احکام دینیّه و ترویج مذهب اثنا عشریه و تعظیم شعائر اللّه وامر به معروف ونهی از منکر و غیر ذلک.
السابع این که: اسباب تجمع و تکبّر برای خود فراهم نیاورد بل شکسته دل و غبار آلوده، رو به حریم الهی رود، همچنان که درمناسک هم اشاره به آن شده در باب اِحرام.
الثامن این که: ازخانه خود حرکت نکند مگر این که نفس خودش را در هر چه با خودش برداشته باجمیع رفقای خود و اهل خانه و هر چه تعلق به او دارد، امانتا به خالق خود ـ جل شأنه ـ بسپارد با کمال اطمینان دل، از خانه بیرون رود، فانه جلت عظمته نعم الحفیظ و نعم الوکیل و نعم المولی و نعم النصیر.
آدابی دیگر هم دارد، آن را در مناسک نوشتهاند.
بلی اهتمام تام به صدقه دادن داشته باشد، به این معنا که صحت خود را بخرد از خالق خود، به این وجه صدقه.
التاسع این که: اعتمادش به کیسه خود وقوه و جوانی خود نباشد، بلکه در همه حال، بالنسبه به همه چیز باید اعتماد او به صاحب بیت باشد. مقدمات بیش از اینهاست لیکن غرض تطویل در رساله نویسی نیست (در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.)
باید تأمل کند و بداند که این سفر جسمانی الی اللّه است و یک سفر دیگری هم روحانی، الی الله باید بکند.
به دنیا نیامده برای خوردن و آشامیدن، بلکه خلق شده از برای معرفت و تکمیل نفس، آنهم سفر دیگری است، کما این که در این سفر حج، زاد و راحله و همسفر و امیر حاج و دلیل و خدام و غیره لازم دارد که اگر هر کدام نباشد کار لنگ است و به منزل نخواهد رسید بل به هلاکت خواهد افتاد، در آن سفر هم بعینه به اینها محتاج است والا قدم از قدم نخواهد برداشت واگر بدون اینها خیال کرده راه برود، قطعا رو به ترکستان است. کعبه حقیقی نیست. اما راحله او در این سفر بدن اوست باید به نحو اعتدال از خدمت آن مضایقه نکند و نه چنان سیرش بکند که جلو او را نتواند بگیرد و یاغی و طاغی شود، نه چنان گرسنگی به آن بدهد که ضعف بر او مستولی شود و از کار عبادت بازماند خیر الامور اوسطها، افراط و تفریط آن مذموم است.
اما زاد او اعمال خارجیه اوست که تعبیر از آن به تقوا میشود از فعل واجبات و ترک محرمات و مکروهات و اتیان به مستحبات واصل معنای تقوا پرهیز است که اول درجه آن پرهیز از محرمات است وآخر درجه آن پرهیز از ماسوی اللّه ـ جلّ جلاله ـ و بینهما متوسطات. فحاصل الکلام این که هر یک از ترک محرمات و اتیان به واجبات به منزله زادی است که هر یک را درمنازل اخرویه احتیاج افتد بدرجات الحاجه که اگر همراه خود نیاورده باشی مبتلا خواهی بود، نستجیر باللّه من هذه البلوی العظیمه.
واما همسفر مؤمنین هستند که به همت همدیگر و اتحاد قلوب این منازل بعیده را طیران خواهند نمود و الیه یشیر قوله ـ عزّ ـ من قائل « تعاونوا علی البرّ والتقوی.»
ولعل بدون اجتماع، کار انجام نگیرد وشاید از این جهت رهبانیت دراین امت منع شده باشد.
استاد ما ـ رضوان الله علیه ـ میفرمود: «خیلی کار از اتحاد قلوب ساخته گردد که از متفرد بر نمیآید» اهتمام تامی در این مطلب داشت، همنیطورهاست، همه مفاسد، زیر سر اختلاف قلوب است که شرح آن به طول انجامد شاید اگر موفق شدم اشاره کنم که همسفر و رفیق چه درحضر و چه درسفر باید به چه نحو باشد و تو با او به چه نحو باید سلوک کنی.
و اما امیر حاج دراین سفر، ائمه طاهرین ـ سلام اللّه علیهم اجمعین ـ هستند که باید سایه بلند پایه آن بزرگواران بر سر تو باشد و متمسک به حبل المتین ولای آنها باشی، به کمال التجاء به آن خانواده عصمت وطهارت، تا بتوانی چند قدمی راه بروی والا شیاطین جن و انس در قدم اول تو را خواهند ربود، مثل چاپیدن و غارت کردن عرب بدوی حجاج را بی امیر حاج کما هو واضح خصوصا هر چه به حرم نزدیک شود. بلی اگر خود را به حرم رسانید دیگر ایمن است از هر خوف «ومن دخله کان آمنا.» اما هیهات که بتواند سرخودی به آن جا رسد. این نخواهد شد، و الله العالم.
و اما دلیل این راه: اگر چه ائمه طاهرین ـ سلام الله علیهم ـ ادلاء علی الله هستند ودلیلند، لکنه معذلک ماها از آن پستی تربیت و منزلت که داریم از آن بزرگواران هم اخذ فیوضات بلا واسطه نمیتوانیم بکنیم، محتاجیم در دلالات جزئیه و مفصله به علمای آخرت و اهل تقوا تا به یمن قدوم ایشان و به تعلیم آنها درک فیوضات بنمائیم که بی وساطت آنها درک فیض در کمال عسرت و تعذر است و لذا محتاج به علما هستیم، پیش خود کار درست نمی شود.
باری، چون به میقات رسد، لباس خود را در آورد در ظاهر و ثوب احرام بپوشد و در باطن قصدش این باشد که از خودش خلع کرده لباس معصیت وکفر و ریا ونفاق را و پوشیده ثوب طاعت و بندگی را و همچنین ملتفت باشد همچنانکه در دنیا خدای خود را بغیر ثوب زیّ خود و عادت خود غبار آلوده، سر برهنه و پا برهنه ملاقات میکند، همچنین بعد از مردن خواهد ملاقات کرد عمال خدای خود را به کمال ذل وانکسار وعریان پس درحال تنظیف، باید قصدش تنظیف روح باشد از شرک معاصی و به قصد احرام هم عقد توبه صحیح ببندد؛ یعنی حرام کند بر خود به عزم و اراده صادقه کل چیزهایی را که خداوند عالم حرام نمود بر او که دیگر بعد از مراجعت ازمکه معظمه پیرامون معاصی نگردد و در حین لبیک گفتن باید ملتفت باشد که این اجابت ندایی است که به این متوجه شده.
اولا: قاصد باشد که قبول کردم کلّ طاعتی که از برای خداوند متعال است.
و ثانیا: مردد باشد که این عمل از او قبول خواهد شد یا نه. قضیه سید الساجدین ـ سلام اللّه علیه ـ را به نظر بیاورد که در احرام نمیتوانستند لبیک بگویند، غش میکردند و از راحله خود میافتادند. سؤال میشد، جواب میفرمودند: میترسم خداوند بفرماید: «لالبیک» و هم به نظر بیاورد ازاین کیفیت، یوم محشر را که تمام مردم به این شکل از قبر خود بیرون میآیند لخت و عورند وسربرهنه و ازدحام آورنده. بعضی در زمره مقتولین و برخی در نمره مردودین. بعضی متنعم بعضی معذب و بعضی متحیر در امر بعد ازآن که جمیعا در ورطه اولی متردد بودند. چون داخل حرم شود باید حالش حال رجاء و امن باشد از سخط و غضب الهی، مثل حال مقصری که به بستخانه7 رسیده باشد. به مفاد آیه شریفه «ومن دخله کان آمنا» جای زیادی رجاء و امیدواری، همین جاست چه این که شرف بیت عظیم است و صاحب آن به راجی خود کریم. جا دارد توسعه رحمت، زیرا که تو در آنجا میهمان خاص اکرم الاکرمین هستی. او پی بهانه میگشت که تو را یکمرتبه در عمرت به خانه خود دعوت کرده باشد (اگرچه همیشه میهمان او بوده ای) حالا میسر شده حاشا و کلا از کرم او که هر چه خواهش داشته باشی و از او هم برآید، مضایقه داشته باشد، ما هکذا الظن به جلت عظمته این چنین گمانی را به بعضی از اسخیای عرب نباید برد، فضلا عن الجواد المطلق. دیگر حالا تو نتوانی بیاوری یا بیاوری و نتوانی نگهداری یا از اصل ندانی چه باید بخواهی یا کاری کنی به دست خودکه مقتضی بذل به تو نباشد. تقصیر کسی نیست، گدایی با کاهلی نمیسازد، بلی عیب در اینجاست که غالب مردم که مشرف به مکه شدند، اعظم همشان این است که زود صورت این اعمال را از سر وا کنند، علی سبیل الاستعجال آن وقت آسوده در فکر خرید خود باشند، اما حواس به قدر ذرّه ای، پیش معنای این اعمال باشد. نه، با این که همه حواس میهمان باید پیش میزبان باشد و چشمش به دست او و حرکات و سکناتش به میل او. حتّی روزه مندوب بی اذن او مذموم است. چه، جای این که در خانه او هتک عرض او را بکنی و هتک عرض سلطان السلاطین اشتغال به مناهی اوست. کدام حاجی از حجاج متعارفه که وارد حرم الهی شود در آید و اقلا صد معصیت از او سرنزند، از دروغ و غیبت و اذیّت به غیر و سخن چینی و تعطیل حق غیر و فحش به عکّام8 وحمله دار و غیره که ورقه گنجایش تفصیل آنها را ندارد، و اللّه اعلم.
چون شروع به طواف نماید، باید هیبت عظمت و خوف و خشیت و رجاء عفو و رحمت شراشر9 وجود او را بگیرد. اگر جوارح خارجیه نلرزد، اقلا دلش بلرزد، مثل آن ملائکه که حول عرش دائما به این نحو طواف میکنند. اگر بخواهد متشبه به آنها باشد، چنان که در اخبار است و باید ملتفت باشد که طواف منحصر به طواف جسمانی نیست بلکه یک طواف دیگری هم هست که طواف حقیقی آن است و آن را «طواف قلبی» گویند به ذکر رب البیت و اصیل بودن آن برای این است که اعمال جسمانیه را امثله آنها قرار دادهاند که انسان از اینها پی به آنها ببرد، چنانکه مضمون روایت است. و ایضا باید بداند همچنانکه بی قطع علاقه از اشغال دنیویه و زن و فرزند و غیره، نمیشود به این خانه آمد، آن کعبه حقیقی هم چنانست که عمده حجب علقه است و در بوسیدن حجر و ملصق به مستجار و استلام حطیم و دامن کعبه را گرفتن باید حال او حال مقصری باشد که از اذیت و داغ و کشتن فرار کرده به خود آن بزرگ ملتجی شده که او از تقصیراتش بگذرد. این است که گاهی دست و پایش را میبوسد، گاهی دامن او را میگیرد، گاهی خود را به او میچسباند. گاهی مثل سگ تبصبص میکند. گاهی گریه میکند. گاهی او را به اعز اشخاص پیش او قسم میدهد. گاهی تضرع مینماید که بلکه او را از این مهلکه نجات دهد، خصوصا اگر کسی باشد که بداند غیر از او ملجأ و پناهی نیست، ببین تا فرمان استخلاص نگرفتهای از خدمت او بر میگردی؟ لا ورب الکعبه. در امورات دنیویه، انسان چنین است و اما بالنسبه به عذاب اخروی، چون نسیه است، هیچ در فکر این مطالب نیست. حجاج دروغی قدری میدوند دور کعبه بعد میروند به تماشای سنگها و بازارها و دیوارها.
باری، چون به سعی آید، باید سعیش این باشد که این سعی را به منزله تردد در در خانه سلطان قرار دهد، به رجاء عطا و بخشش و اما در عرفات از این ازدحام خلق و بلند کردن صداهای خودشان به انواع تضرع و زاری و التماس به اختلاف زبانها و افتادن هر گروهی پی ائمه خودشان و نظر به شفاعت او داشتن حکایت محشر را یاد آورد. اینجا کمال تضرع و الحاح10 را بکند تا آنجا مبتلا نشود و بسیار ظنّ قوی داشته باشد بر حصول مراداتش، زیرا که روز شریف موقف11 عظیم و نفوس مجتمع و قلوب به سوی الهی منقطع و دستهای اولیا و غیرهم به سوی او ـ جلّ شأنه ـ بلند شده و گردنها به سوی او کشیده شده چشمها از خوف او گریان و بندها از ترس او لرزان و روز، روز احسان، و ابدال و اوتاد در محضر حاضر، بنای سلطان بر بخشش و انعام و همچنین روز خلعت پوشی صدر اعظم دولت علیّه12 ـ عجل اللّه فرجه و سهل مخرجه ـ در چنین روزی استبعاد ندارد، حصول فیض به اعلا مدارجه، بالنسبه به کافه ناس و خلایق، آیا گمان به خالق خود داری که سعی تو را ضایع گرداند، با این که منقطع شده ای از اهل و اولاد و وطن، آیا رحم نمیکند غربت تو را ما هکذا الظن به ولا المعروف من فضله. واز اینجاست در حدیث وارد شده: «من اعظم الذنوب ان یحضر العرفات و یظن انه لا یغفر له (اللهم ارزقنا).» چون از عرفات کوچ کند، روبه حرم آید، از این اذن ثانوی به دخول حرم تفأل زند به قبولی حجش وقربش به خدای خود و مأمون بودن او از عذاب الهی.
چون به منا رسد رمی جمار کند، ملتفت باشد که روح این عمل در باطن دور کردن شیطان است، فان کان کالخلیل فکالخلیل و الا فلا.
باری چون حرم را وداع کند، باید درکمال تضرع و مشوش الحال باشد که هر کس او را ببیند ملتفت شود که این شخص عزیزی را گذاشته و میرود مثل گذاشتن ابراهیم اسماعیل ـ علیهماالسلام ـ و هاجر را. بنای او بر این باشد که اول زمان تمکن، باز عود به این مکان شریف بنماید و باید ملتفت میزبان باشد در همه حال، مبادا به بی ادبی او را وداع نماید که دیگر او خوش نداشته باشد. این میهمان ابد الآباد به خانه او قدم گذارد، اگر چه این میزبان ـ جلّ جلاله ـ سریع الرضاست لیکن مراعات ادب مهما امکن ـ باید از این طرف بشود، اگر بتواند حتی المقدور آن بقعههایی که رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلم ـ عبادت کرده در آنها؛ مثل کوههای مکه معظمه به قصد تشرف از محل اقدام مبارکه نه به قصد تماشا و تفرج حاضر گردد، و بلکه به قصد قربت مطلقه، دو رکعت در آنجاها نماز بخواند، بلکه اگر ممکن باشد قدری در آنجاها زیاده از متعارف توقف کند، و اگر حج اولی اوست، البته داخل خانه کعبه شدن را ترک نکند با آن آداب مأثوره در شرع مطهر که در کتب مسطور است.