»» آل سعود و عربستان
مقدّمـه
در عربستان سعودی تاکنون سرشماری دقیقی نشده است و شاید هم این کار ممکن نباشد.1 تعداد سکنه این کشور را حدود ده میلیون نفر تخمین میزنند که غالباً در صحاری نجد و حجاز و احساء و بیابانهای کشورهای همسایه ییلاق و قشلاق میکنند. مساحت قلمرو سعودیان تقریباً یک میلیون و هفتصد و پنجاه کیلومتر مربع است که بیش از دو سوم آن را ریگزارهای نفود2 و رَبْع الخالی3 و صحراهای لم یزرع و کوهستانهای خشک فراگرفته است و رودخانه قابل ذکر و باران کافی و رطوبت و بطور کلی آب و هوای مساعد ندارد. بیش از نیمی از سکنه این کشور صحرانشین و دامدارند و زیر چادر به سر میبرند و پیوسته در حال کوچکند. قسمتهایی از مرزهای خاکی سعودی هنوز مشخص نشده و به صحاری کشورهای همسایه میپیوندد.
این کشور از شمال به اردن و عراق و از مشرق به دریای سرخ و از جنوب به خلیج عدن و اقیانوس هند و کشورهای یمن و حضرموت و مسقط و عمان و از مشرق به خلیج فارس و دریای عمان و امارات و قطر و بحرین و شارجه (شارقه) و ابوظبی و عجمان و رأس الخیمه و فُجَیره و القوین و کویت و عراق منتهی میشود.
عربستان در طول تاریخ و تا دهه سوم قرن بیستم هرگز روی امن و آسایش ندیده و هیچ وقت همه قبایل و اراضی آن، زیر سلطه یک حکومت درنیامده بود. شیوخ عشایر عرب در صدر اسلام و در عهد خلفای اموی و عباسی و خواندگاران عثمانی فقط گاهی به اسم با سلطان و خلیفه بیعت میکردند، امّا در عمل سر به هیچ قانون حتی قوانین اسلام فرو نمیآوردند. نخستین بار که تمامی قبایل عرب زیر سلطه یک حکومت درآمدند و امن و نظام در صحاری عربستان مستقر گشت و مناطق پراکنده شبیه جزیره به هم پیوست، در عهد دولت عبدالعزیز ابن سعود4 در نیم قرن اخیر بود.
امروزه عربستان به استانهایی چون نجد، حجاز، احساء، تهامه، عَسیر و نجران... تقسیم میشود که علی رغم اختلاف منطقه و اقلیم همه به وسیله حکمران سعودی اداره میشود. نجد قلب صحرا و موطن آل سعود و منشأ فرقه وهابی حنبلی است. در شمال نجد، منطقه جبل شَمَّر واقع است که در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میدان تاخت و تاز آل رشید بوده است. در جنوب شرقی جبل شَمَّر، ناحیه قصیم و وادی ذوالرُمَّه و اراضی نجد واقع است. شهرهای عُنَیْزَه و دِرْعِیَّه و بُرَیْدَه، موطن آل سعود و منشأ فرقه وهابی در نجد است. شهرستان سُدَیْر و شهر مَجمَّعه در جنوب شرقی قصیم5 میباشد. آبادیهای نجد عموماً در واحهها و وادیها و شعاب جبال طُوَیْق بنا شدهاند. ناحیه وَشْم در جنب وادی مَحْمِل و شهر ریاض پایتخت عربستان هر دو در ناحیه عارِض واقعند. حجاز را گاهی استان غربی عربستان مینامند و شهرهای مکه و مدینه و یَنْبُع و جدَّه و طایف از بلاد حجاز به شمار میروند. شهر نظامی جیزان ـ جازان ـ در ناحیه عسیر در تهامه و در ساحل دریای سرخ است. اَبْها که هشت هزار پا از سط دریا ارتفاع دارد مرکز ناحیه عَسِیر خاص، میباشد و شهر تاریخی نجران در مرز یمن واقع است. اَحْساءِ و قطیف و ظَهْران6 و خُبَر و دَمّام در ساحل خلیج فارس قرار دارند و اکثریت سکنه آنها شیعی مذهبند. نفت عربستان از این منطقه استخراج میشود و عمدتاً از بندر نفتی «رأس التَنوره» و از خلیج فارس صادر میگردد.
شهرها و استانها و اراضی عربستان غالباً به نامهای باستانی یا به اسم عشایری که در آنها ساکنند خوانده میشود. این تقسیمات حدود مشخصی ندارند بخصوص که اهالی آنها مرتباً در حال کوچند و نسبت جمعیت این کشور با مساحت آن از پنج نفر در هر میل مربع کمتر است. در این کشور کشاورزی و صنعت عمدهای ـ غیر از نفت ـ وجود ندارد و فقط یک عُشر از مجموع اراضی آن قابل زراعت میباشد.
سالهای اول قرن بیستم، دوران اوج سیاست استعماری و فعالیّتهای اقتصادی و ژئوپلیتیک انگلستان در خاورمیانه و خلیج فارس بود. خطر پیشرفت سریع آلمان در منطقه که تا عراق و خلیج فارس پیش آمده بود و راه هند را به خطر میانداخت، دولت انگلیس را بر آن داشت تا از سویی داردانل و باب المَنْدَب و سایر تنگهها و معابر و بنادر راه هند را در کنترل خود درآورد و از سوی دیگر قدرت خویش را در خلیج فارس و دریای عمان تثبیت و بیرقیب و دولتهای منطقه را فرمانبردار خویش سازد. در همین مسیر «لرد کرزن» نایبالسلطنه انگلیس (در مستعمرات هند) به سال 1321/1903 به خلیج فارس آمد و شیخ کویت و سایر مشایخ کنار خلیج را تحت الحمایه دولت متبوع خود ساخت و راهدریایی خلیج فارس و دریای عمان را بر روی آلمان و سایر دول اروپایی بست.7
دولت انگلیس در سال 1322/1904 با شتاب اختلافات خود را با فرانسه و روس رفع کرد و با آن دو دولت، اتحادیهای برای رویارویی با آلمان تشکیل داد. در سال 1325/1907 روس و انگلیس برای بریدن پای آلمان از خاورمیانه و خلیج فارس، طبق معاهدهای مناطق نفوذ و فعالیت خود را در ایران و سایر بلاد منطقه قسمت کردند. دولت انگلیس برای تأسیس پایگاه مطمئنی در منطقه، از طرفی شریف حسین پادشاه حجاز را به وسیله کلنل لورنس فریب داد و به فکر تاسیس دولت متحد اسلامی و اتحاد اسلام و عرب انداخت و از طرف دیگر دفتر اتحاد اسلام «پان اسلامیزم» را در لندن تأسیس نمود و سر رشته ارتباط سران و دولتمردان کشورهای مسلمان را در دست خود گرفت. ـ همان دفتری که بعدها بیشتر منادیان وحدت اسلام باآن سرو کار پیدا کردند ـ بنا به اصل «فَرِّق تَسُدْ = تفرقه بینداز تا در مقام ریاست باقی بمانی» دنیای اسلام را تجزیه و تضعیف کرد و به بهانههای ناسیونالیستی، آنها را به جان هم انداخت و دولتمردان مسلمان را زیر بال خود گرفت. بعد هم که آلمان در برابر او سرسختی نشان داد، جنگ جهانی را به راه انداخت که حاصل آن شکست آلمان و عثمانی و روی کار آمدن دولتهای دستنشانده و احزاب نژادپرست و تقویت قومیت عربی... و مآلاً سیادت انگلستان بر خاورمیانه عربی بود. خانم گِرتُورد بل منشی سرپرسی کاکس کمیسر عالی انگلیس در بغداد، ضمن نامهای که به پدرش نوشته سیاست بریتانیا را در خاورمیانه ضمن یک جمله چنین خلاصه کرده است: «پدر، از بس که شاه ساختم خسته شدم!»8
مبانی سلطنت آل سعود
در سال 1320/1902 عبدالعزیز بن عبدالرحمان معروف به ابن سعود9 و ملقب به شاهین صحرا10 در بیست سالگی خود با اقدامی اسطوره مانند موفق شد ریاض را تصرّف کند و سلطنت عربستان سعودی را بنیان نهد. مبانی دولتی که وی تأسیس کرد ـ و پیشینه آن به قرن هجدهم میلادی میپیوندد ـ بر شمشیر و محمل حکومت او ترویج مذهب حنبلی وهابی بود.11 یک روحانی متعصب نجدی به نام شیخ محمد بن عبدالوهاب در اواسط قرن هجدهم موفق شد تحصیلات «سلفی»12 و نظرات نوظهور خود را در نجد ترویج کند و امیر شهر دِرِعیَّه را مرید و طرفدار خود سازد. در سال 1157/1744 بین این عالم نجدی و امیر محمد ابن سعود،13 امیر دِرعیه پیمانی بسته شد که به موجب آن، امیر سعودی از سوی خود و اعقاب خویش پشتیبانی و اطاعت از شیخ و اعقاب او و سایر علمای وهابی را برعهده گرفت و شیخ نیز قبول کرد که خود و اولاد و پیروانش پیوسته راهنما و مدافع و یاور امیر سعودی باشند و تمام نیرو و نفوذ خود را در حمایت از آن خاندان به کار برند. این همان پیمان است که عبدالعزیز و سایر ملوک سعودی و نیز مشایخ آل شیخ پیوسته محترم شمردهاند. ابن عبدالوهاب و فرزندانش تا امروز حامی جدی سلطنت سعودی و عهدهدار امور شرعی و فرهنگی و قانونی و قضائی بودهاند و شاهان سعودی پیوسته فرمان پذیر ایشان بوده و به حکم و فتوای شورای دینی وهابی به شاهی میرسند یا از سلطنت ـ چنانکه درباره سعود بن عبدالعزیز عمل شد ـ خلع میگردند.
شیخ محمد بن عبدالوهاب (1115 ـ 1206/1073 ـ 1792)
محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان بن علی نجدی تمیمی مکنّی به ابن عبدالوهاب، در تاریکترین ادوار تاریخ نجد در شهرکی به نام عُیَیْنَه ـ نزدیک ریاض ـ در خانواده اهل علم متولد شد. او بنیانگذار یک فرقه مذهبی حنبلی است که مخالفانش پیروان او را مُدَیِّنه ـ یعنی دین سازان ـ یا وهابیّه خواندند ولی خود شیخ نام هم مسلکان خویش را اهل توحید و موحدین گذاشت. پدرش شیخ عبدالوهاب عالمی نیکنام بود و در عیینه امور شرعی و قضایی و تدریس را برعهده داشت. او شخصاً تعلیم و تربیت محمّد را زیر نظر گرفت و محمّد که هوش و استعداد بسیار داشت هنوز ده ساله نشده بود که تمامی قرآن و بسیاری از احادیث صحاح سته را از بر کرد و وقتی بیست ساله شد تمامی علوم شرعی و ادبی رایج در نجد را فراگرفته بود. در آن موقع توجهش به محیط وحشی و عقاید جاهلی و بدوی اعراب درندهخوی خونخوار عُینیه و سایر بلاد نجد جلب شد و معتقد گردید که معتقدات عراب حجاز ازاسلام به دور و پستترین نوع بتپرستی و خرافهگرایی است. پس تصمیم جدّی به مبارزه مسلّحانه و بیامان با بعضی رسوم و کارهای رایج در بلاد اسلامی گرفت. او ساختن بقعه وگبند بر مزارات و پا گرفتن و گچکاری و سنگانداختن بر قبور و ایستادن و زیارت خواندن در مقابر و سفرهای زیارتی ـ غیر از سفر مکه و مدینه و بیتالمقدس14 ـ و استعمال دخانیات و سینهزنی و قمهزنی و زنجیرزنی... و بطور کلی هر رسم و عادتی که به تشخیص وی در عهد رسولالله و سلف صالح نبوده، بدعت و حرام و مرتکب آن را واجبالقتل دانست و فتوا داد که برای محو این عادات و رسوم باید شمشیر به دست گرفت و جهاد کرد.
رؤسای قبایل و شیوخ و علمای نجد ـ از جمله برادر شیخ محمد که شیخ سلیمان نام داشت ـ با او به مخالفت پرداختند و کار را چنان بر او تنگ کردند که مجبور شد زادگاه خویش را ترک کند و به «حُرَیْمِلاء» برود (1139/1726) ولی در حریملاء هم کسی گوش به حرف او نداد و ناگزیر شد به حجاز سفر کند. در مکّه حج را به سنّت حنابله سلفی ادا کرد و در مدینه چندی در حوزه درس عبداللّه بن ابراهیم بن سیف نجدی و محمد حیات سِنْدی حضور مییافت. بعد از راه شام به نجد بازآمد و سپس به بصره رفت. بصریان که سخنان شیخ را مخالف معتقدات خود دیدند، بر او شوریدند و او را مجبور ساختند با پای برهنه و شکم گرسنه راه صحرا در پیش گیرد. اگر مردی به نام ابوحُمَیْدان به داد او نرسیده و بر خر خود سوارش نکرده بود در بیابان تلف میشد. بعد به ایران آمد و چندی در اصفهان به تحصیل ادامه داد. سپس به کربلا و نجف رفت. گرچه در ایران و عراق زمینه مساعدی برای قبول دعوت وهابی نیافت امّا دیدن پارهای رسوم مذهبی، او را در پیکاری که در پیش داشت استوارتر ساخت. مورخان نجدی چیزی از سفر ابن عبدالوهاب به ایران ننوشتهاند و گویند وی از بصره به زبیر و احسا و از آنجا به حریملاء بازگشت.15
اما علمای اسلام در حریملاء درصدد قتل وی برآمدند و محمد ناچار گریخته و به عُیَیْنَه پناه برد. در عیینه بخت به او روی آورد و عثمان بن حَمَد بن مَعْمَر امیر آن شهر او را در خانه خود پذیرفته خواهرش را به همسری وی داد و او پس از سالها رنج و مجاهده در عمر سی و هشت ـ نه سالگی سر بر بالین آسایش نهاده صاحب خانه و خانواده و پشتیبان گردید. اتفاقاً همسرش نیز زنی باهوش و کارآمد بود و به شوهرش کمک بسیار کرد.
شیخ در عیینه مذهب خود را آشکار کرد و جمعی به دعوت او درآمدند. او اعلان کرد هرکس از مذهب حنبلی سلفی پیروی نکند از اسلام خارج و واجبالقتل است. نخستین اقدام او آن بود که به دستیاری پیروانش درختهای مقدسی را که زنان بر آنها دخیل میبستند کند و سوخت. بعد بقعه زید بن الخطاب16 ـ برادر عمر بن الخطاب ـ را که در جنگ با مسلمیه کذاب شهید شده و زیارتگاه بود ویران کرد. زن شوهرداری هم نزد شیخ به گناه زنا اعتراف کرد که به حکم وی سنگسار شد. او در عیینه حوزه درس فقه دایر کرد و خود به تدریس پرداخت... علمای عیینه و سایر بلاد نجد که دعوت شیخ را در حال پیشرفت دیدند نامههایی به سلیمان بن محمد امیر احساء نوشته خطر روزافزون وهابیان را گوشزد و رفع این غائله را تقاضا کردند. سلیمان نامهای به امیر عیینه ـ که از امیر احساء مدد مالی میگرفت ـ نوشته دستور تبعید شیخ و قتل او را در صورت مقاومت صادر کرد. محمد بن عبدالوهاب وقتی از این دستور خبر یافت و دانست که دیگر کاری از دست برادر همسرش ساخته نیست ناچار به درعیه گریخت و مقدر بود که آن شهر موطن و مدفن او باشد و در آنجا سنگ بنای دولت سعودی را کار بگذارد (1157/1744) امیر درعیه محمد بن سعود ـ بنیانگذار سلطنت سعودی ـ وجود شیخ را وسیله مناسبی برای دستاندازی به شهرهای همسایه و امتداد قدرت در نجد یافت. او به دیدار شیخ رفت و به تشویق همسرش (موضی) پیمانی با او منعقد کرد که خود و جانشینانش پیوسته حامی و مبلّغ مذهب وهابی باشند. شیخ نیز از سوی خود و اعقابش قول داد که هرگز دست از یاری و پشتیبانی سعودیان برندارند. ابن عبدالوهاب بعد از امضای این پیمان تا نزدیک نیم قرن که زنده بود در درعیّه ماند و در آنجا خط و قواعد خروج هولانگیز وهابی را مشخص کرد. در چارچوب مسلک ابداعی خود پایههای سلطنت سعودی را محکم ساخت و به تأیید محمد بن سعود و بعد از او پسرش عبدالعزیز و سپس سعود بن عبدالعزیز همت گماشت و آنان را به جنگ و کشتار مخالفان برانگیخت و موجب پرشدن خزانه سعودی و وسعت قلمرو سعودیان در نجد و حجاز و عراق و خلیج فارس و سایر بلاد عرب گردید. خود شیخ در بیشتر جنگهای وهابیان سلاح در دست شرکت میکرد او هنوز زنده بود که هیبت وهابیان سراسر عربستان و خاورمیانه را فراگرفته بود. و پیروان بیترحّم خود را ـ که مانند خوارج یا قرامطه یا پیروان صاحب الزنج کوچکترین نشانی از مهر و شفقت نداشتند ـ «الاخوان» یا «اِخوانُ مَن اطَاع اللّه»17 مینامید و موفق شد از راهزنان نجدی دستجاتی با انضباط و جنگاورانی وحشتآفرین بسازد که توانستند مسیر تاریخ را در عربستان تغییر دهند. او روز آخر ذی قعده سال 1206/1792 بعد از عمری دراز، بیش از نود و یک سال،18 در درعیه فوت کرد و همانجا به خاک سپرده شد، بدون اینکه بر قبرش بقعهای بسازند یا امروز مکان دفن او معلوم باشد.
تألیفات بسیاری از محمد بن عبدالوهاب برجای مانده که مشهورترین آنها به عناوین ذیل است: کتاب التوحید، رساله کشف الشبهات، تفسیر سورة الفاتحة، اصول الایمان، تفسیر شهادة اَنْ لا اِله الا اللّه، معرفَةُ العبد ربَّه و دینه، المسائل التی خالف فیها رسولالله اهل الجاهلیة، فضل الاسلام، نصیحة المسلمین، معنی الکلمة الطیّبة، الأمُر بالمعروف و النهیِ عن المنکر، مفید المستفید، مجموعة الخطب، رسالةٌ فی انّ التقید جایز لاواجبٌ، کتاب الکبائر...که همه به چاپ رسیده و جملگی در اثبات مذهب حنبلی سَلفی است. اولاد شیخ ـ معروف به آل الشیخ ـ پیوسته مورد احترام شاهان سعودی بوده و سمت مفتی بزرگ و وزیر فرهنگ و آموزش و رئیس دانشگاه و قاضی محاکم دادرسی را برعهده دارند. دعوت وهابی و چگونگی انتشار و آثار آن از زمان حیات شیخ تا امروز پیوسته از مسائل بحثانگیز دنیای اسلام بوده است. پیروانش او را پیشوای انقلاب فکری مسمانان و راهگشای مصلحانی چون شهاب الدین آلوسی و سید جمالالدین افغانی و شیخ محمد عبده مصری و جمالالدین قاسمی شامی و خیرالدین تونسی و صدیق حسنخان بهوپالی هندی و امیر علی هندی و شیخ محمد اقبال لاهوری و أبوالأعلی مودودی لاهوری19... میدانند ولی سایر مسلمانان، بخصوص شیعیان، بشدّت با این عقیدت و مؤسس آن مخالفت میورزند، بخصوص بعد از آنکه وهابیان به سال 1316/1898 کربلا را قتل عام و ویران کردند و حرم مطهر حسین بن علی ـ ع ـ و عباس بن علی ـ ع ـ را به آتش کشیدند. کینه مسلمانان نسبت به آنان شدت یافته کتابهای بسیار در ردّ و طعن بر فرقه وهابیّه به رشته تحریر درآوردهاند. مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب «الذریعة الی تصانیف الشیعه»20 برخی از این ردّهها را به شرح ذیل نام برده است:
1 ـ الاوراق البغدادیه، تألیف شیخ ابراهیم راوی عراقی.
2 ـ الفجر الصادق فی الرّد علی منکری التوسل والکرامات و الخوارق، تألیف جمیل صدقی زهاوی شاعر معاصر عراقی.
3 ـ دلیل واقعی.
4 ـ صلح اخوان، تألیف شیخ داوود نقشبندی بغدادی.
5 ـ المنحة الوهبیّه.
6 ـ الصواعق الإلهیّه، تألیف شیخ سلیمان بن عبدالوهاب برادر شیخ محمد بن عبدالوهاب...
اینها ردّیّههای علمای اهل سنت است. اما بعضی ردّیّههای علمای شیعه به این شرح است:
7 ـ الآیات البیّنات.
8 ـ البراهین الجلیّه فی دفع شبهات الوهابیّه، تألیف سید حسین قزوینی.
9 ـ المشاهد المشرّفة و الوهابیون، تألیف شیخ محمد علی بن محمد جعفر.
10 ـ منهج الرّشّاد، تالیف شیخ جعفر کاشف الغطاء.
11 ـ الهادی، تألیف محمد بن حسین فارسی در ردّ کتاب کشف الشبهات ابن عبدالوهاب که غیر از پیروان خود را در آن کتاب کافر شمرده است.
12 ـ الردّ علی الوهابیّه، تألیف شیخ محمد جواد بلاغی.
13 ـ الرّد علی الوهابیّة، تألیف میرزا محمد علی اردوبادی.
14 ـ الرّدّ علی الوهابیّة، تألیف سید محمود لواسانی عصار.
15 ـ الرد علی الوهابیّة، تالیف شیخ مهدی اصفهانی.
16 ـ الردّ علی الوهابیّة، تألیف شیخ هادی کاشف الغطاء.
17 ـ کشف الإرتیاب فی اشیاع محمد بن عبدالوهّاب، تألیف سید محسن امین عاملی.21
شیخ عبداللّه قصیمی بغدادی ردّی بر این کتاب با عنوان «الصراع بین الاسلام والوثنیة» نوشته که آن هم در مصر به چاپ رسیده است.
برای مزید اطلاع درباره این کتابها باید به مجلدات الذریعة و معاجم و فهارس مطبوعات عربی و فارسی مراجعه کرد و جهت اطلاع از تفصیل عقاید ابن عبدالوهاب و داوری در ماهیّت و ارزش و آثار آن، مطالعه کتابهایی که در ذیل این مقاله صورت داده شده سودمند است.
آل سعــود
آل سعود از اعقاب ربیعة بن نزار بن معد بن عدنان و از بنی بکر بن وائل و بنی ذُهْل ابن شیبان بشمار میروند. چون جدّ اعلای ایشان محمد بن سُعود در درعیّه بر بنیاد تعالیم ابن عبدالوهاب حکومت این طایفه را تأسیس کرد آنان را «آل سُعود» خواندند. نسبت سعود را چنین آوردهاند: سعود بن مُقرّن بن مَرْخان بن ابراهیم بن موسی بن ربیعة بن مانع مریدی.22
مانع23 از مشایخ قبیله بکر بن وائل بود و در قصبه دُروع از توابع طایف میزیست. او به سال 850/1446 به دعوت پسر عم خود ابن دِرْع که امیر منفوحه24 و حجر الیمامه25 و جَزْعه، در نجد بود نزد وی رفت و واحه المُلَیْبِید و الغُضَیَّه را از او به تیول گرفته به کشاورزی پرداخت. امّا مانع و پسرش به شیوه سایر مشایخ عرب خوی جنگجویی و تجاوز داشتند و گاهگاه به قبایل همسایه حمله میبردند. ربیعه به آل یزید تاخته مردان آن قبیله را از دم تیغ گذراند و زنان و اموالشان را تصاحب کرد. پسر او هم که موسی نام داشت از راهزنان معروف نجد بود و در عهد او، آل سعود به صورت دستهای غارتگر در نجد شناخته شدند. ابراهیم دو پسر به نام وَطْبان و مُقَرِّن داشت که اوّلی سردودمان آل وطبان ـ ساکن زبیر نزدیک بصره ـ بود و دوّمی جدّ اعلای آل سعود است که در نجد به سلطنت رسیدند. از احوال مُقرّن و نیاکان او تفصیلی در تاریخ باقی نمانده است. همین قدر میدانیم، سعود پسر مقرن نخستین فرد معروف این خاندان است که در درعیّه به امارت رسید. وی بر آل مَعْمَر که اخوال او بودند تاخته اهالی درعیه را قتل عام کرد و آل مَعْمَر را به عُیَیْنَه متواری ساخت و خود در آن شهر به امارت نشست. او در سال 1140/1727 در درعیه درگذشت و پسرش محمّد حکمران آن شهر شد.
محمد بن سعود (1140 ـ 1179 ه·· . ق.)
چنان که گذشت، محمد بن عبدالوهاب وقتی نتوانست در عیینه بماند به درعیه رفت. وی در آنجا به خانه یکی از شاگردانش که عبداللّه بن سُوَیْلِم نام داشت وارد شد و سایر شاگردان و مریدانش دور او را گرفتند. محمد بن سعود به تشویق برادرش ثِنْیان و مُوضِی همسرش از فرصت استفاده کرده به دیدار شیخ رفت و با او پیمان اتحاد منعقد کرد. از آن پس شیخ محمد مجال پیدا کرد نقشههایی را که سالها در سر کشیده بود عملی کند و دولت وهابی را بر پایهای استوار تأسیس نماید. محمّد به اشارت شیخ و ارشاد او ارتشی مجذوب و خونریز از اعراب تشکیل داده شروع به دستاندازی و غارت قبایل نجد کرد. «عُرَیْعر» امیر احساء و حسن بن هبةاللّه امیر نجران، در سال 1178/1765 برای رفع غائله وهابیان بر درعیّه تاختند. لیکن محمد بن سعود به تدبیر شیخ این خطر را دفع کرد. امیر احساء را ناگزیر از بازگشت به شهر خویش کرد و با امیر نجران پیمان صلح منعقد نمود. دهام بن دَوَاس، امیر ریاض دشمن سرسخت شیخ از سال 1160/1747 حملات خود را به درعیّه آغاز کرده بود که سالها ادامه داشت و موجب کشتار بسیار از طرفین شد. امیران حُرَیْمِلاء و ضَریِّه نیز هر وقت فرصت مییافتند بر درعیّه حمله میبردند. امّا محمد بن سعود مقاومت میکرد و ابن عبدالوهاب نیز در میدان جنگ حاضر میشد و روحیّه سربازان را تقویت میکرد. سرانجام محمد بن سعود در 1179/1765 بعد از بیست سال حکمرانی و جنگ درگذشت و جای خود را به پسرش عبدالعزیز سپرد.
عبدالعزیز بن محمد (1179 ـ 1218 ه·· . ق.)
در مدت دویست ساله حکومت آل سعود دو امیر در این خاندان به قدرت و مهابت و قساوت شهرت یافتند؛ یکی عبدالعزیز بن محمد بن سعود26 و دیگری عبدالعزیز بن عبدالرحمان. اولی به پشتیبانی شیخ محمد بن عبدالوهاب کشوری وسیع به تصرف آورد و دومی مملکت عربی سعودی را تأسیس کرد.
عبدالعزیز بن محمد به سال 1185/1773 بر عشایر متحد نجد تاخت و آنان را در قریه حایر27 شکست داد. بعد سپاهیان امیر ریاض را در سال 1187/1773 تار و مار کرد و پس از مرگ دهام شهر ریاض را به تصرف آورد. در 1190/1776 شهر ثَرْمَدَه را گشود و سال بعد دو ناحیه مهم سُدَیْر و وَشْم تسلیم او شدند.28 سپس با امیر عیینه و سایر مشایخ نجد پیمان آشتی منعقد کرد و بیشتر قبایل آن خطه به عقیدت وهابی گراییدند. او اراضی خرج و تهامه و شهرهای مجمعه و حرمه و بُرَیْدَه را تصرف کرد و در جنگ با غالب بن مُساعد شریف مکه پیروزی با او بود. در حمله به جبل شَمَّر و حایل و قصیم بعد از قتل و غارت بسیار، آن نواحی را به تصرف آورد و با قتل عامهای بیرحمانه، اعراب سراسر عربستان را مرعوب و فرمانبردار خود ساخت.
اگر درنده خویی عبدالعزیز و پسرش سعود نبود، نه امارت سعودی دوام مییافت و نه مسلک وهابی رواج پیدا میکرد. به فرمان او هر مسلمان غیر وهابی چه شیعی و چه سنی واجبالقتل و مال و ناموسش بر وهابیان حلال بود. تا کشف نفت هزینه ارتش و بودجه کشور سعودی از همین محلها، تأمین میشد. از جمله فتوحات عبدالعزیز که موجب شهرت او در عربستان شد، فتح مکه و مدینه و طایف بود که مشاهد متبرکه و قبور ائمّه را ویران کرد و رسوم وهابی را در حجاز جاری ساخت. تصرّف بحرین و چند امارت ساحلی خلیج فارس سابقهای برای آل سعود بوجود آورده که همواره به آن استناد میکنند. در اواخر امارت عبدالعزیز بود که شیخ، در عمر نود و یک سالگی ـ و به قول «ابن بِشْر» مورخ نجدی در نود و هشت سالگی درگذشت.
از کارهای ننگین عهد عبدالعزیز این بود که پسرش سعود به امر او و فتوای علمای وهابی در فروردین 1217 ه·· . ق. به کربلا حمله کرد و اهالی آن شهر مقدس را قتل عام نموده، حرم حسین بن علی ـ ع ـ و عباس بن علی ـ ع ـ را ویران کرده به آتش کشید. در این حمله که به بهانه دستاندازی اعراب شیعی خزاعِل به حُجاج نجدی صورت گرفت شهر کربلا کاملاً غارت شد و خیابانهای آن از کشتگان انباشته گردید. اعراب وهابی کشتگان را برهنه میکردند و لباسشان را میربودند.29 به مشاهد کربلا هر اهانتی توانستند کردند و جواهرات نفیس و پردهها و قندیلها و هر چه طلا و نقره و اشیاء گرانبها و نذورات که در خزانه حرمها بود یغما کردند. سپس اشیاء غارتی را بر شتران بار کرده به طرف نجد بازگشتند. میخواستند نجف را نیز ویران و قتل عام کنند لیکن سیلاب بهاری راه را برایشان بست و ناچار به درعیّه بازگشتند.30
امّا یکی هم پیدا شد که به شیوه خود وهابیان از امیر سعودی انتقام بگیرد. در تابستان 1218 /1803 روزی عبدالعزیز هشتاد و سه ساله در مسجد طریف در درعیه پیشاپیش نمازگزاران امامت میکرد. ناگاه مردی در کسوت درویشان از پشت سر بر او حمله کرد و کارد خود را تا دسته در پشت او فرو برد و او را به قتل آورد. گفتند که وی مردی شیعی از اهالی کربلا بود31 و بدین طریق انتقام خون ناحق همشهریان خود را گرفت. او از چندی پیش به صورت طالب علم به درعیه آمده نزد مشایخ وهابی مشغول تحصیل بود. مردی آرام و سربراه مینمود و همه روزه برای نماز در مسجد میآمد و پشت سر عبدالعزیز نماز میگزارد تا آن روز که مجال یافت و کار او را ساخت. وهابیان بر آن مرد حمله برده سرش را بریدند و عبدالعزیز نیز بعد از ساعتی چند جان داد.
متصرفات سعودی در عهد عبدالعزیز به شرح ذیل بود: عَسِیر و تهامه، حجاز، عُمان، احساء، قطیف، زیاره و بحرین، وادی الدّواسِر، خَرْج، مُحْمِل وَشْم، سُدَیْر، قَصِیم، جبل شَمَّر، درعیّه، مَجْمَعَه، مَنیح، بِیشَه، رَنیّه، تُرابه و...
در زمان عبدالعزیز انگلیسیها خاندان سعودی را شناختند و با سعودیان رابطه دوستی برقرار کردند. «اولریخ ژاسپر زیتس»32 مستشرق آلمانی در همان ایام با لباس درویشی به مکّه آمد و در موسم حج در عرفات سعود بن عبدالعزیز را دیدار کرد ـ که سادگی او را میستاید ـ این مستشرق را در یمن کشتند و یادداشتهای ارزشمند سفر حجازش از بین رفت.
سعود دوم که وهابیان او را کبیر لقب دادهاند (1163 ـ 1229 ه·· . ق.)
او امیری شجاع ولی سفّاک و بیباک بود و از نیروی ابتکار و اراده و سرعت عمل بهره کافی داشت. فتوحات سعودی در شبه جزیره عربستان و خلیج فارس به دست او انجام گرفت و در سی سال آخر عمر پدرش، همه امور کشور سعودی در دست او بود. سعود به سال 1203ه·· .ق. /1788م به حکم ابن عبدالوهاب از سوی پدر به ولایت عهد منصوب شد و بعد از مرگ عبدالعزیز مدت یازده سال بر عربستان سلطنت میکرد. حتّی مورخان وهابی هم نتوانستهاند درندهخویی و قتل عامهای هولناک او را پنهان دارند. اشراف حجاز و امرای عرب طی نامههایی باب عالی را متوجه خطر روزافزون قدرت پیشتاز وهّابیان ساختند و به آنان فهماندند که این طایفه به عربستان بسنده نمیکنند و هدفشان تسلط بر سراسر متصرفات عثمانی و همه مسلمانان است. سرانجام دربار اسلامبول تصمیم به رفع غائله وهّابی گرفت و محمد علی پاشا حکمران مصر را مأمور کرد لشکری مجهّز به عربستان اعزام کند و سعودیان و وهّابیان را از بیخ و بن براندازد. در همین اوقات بود که سعود در عمر شصت و شش سالگی در درعیه به بیماری سرطان روده درگذشت و از عذاب مشاهده ویرانی کشورش به دست مصریان نجات یافت.33
ارتش مصر در عربستان
هیبت وهّابیان تخت سلاطین عرب را به لرزه درآورده بود. در آن ایّام کسی از بیم هلاکت جرأت سفر حج و زیارت نداشت. شریف غالب34 پادشاه حجاز از هول جان تظاهر به وهابیگری میکرد و بعد از شکستی که از سعود خورد (1221 ه·· .ق.) دستور داد قبور ائمه را در بقیع و سایر مشاهد و مزارات متبرّکه را در مکه و مدینه با خاک یکسان کنند. او استعمال دخانیات را حرام اعلان کرد و مذهب حنبلیِ سفلیِ وهابی را در حجاز رسمیت داد... اما او و سایر بزرگان حجاز در نهان با دربار اسلامبول مکاتبه داشتند و برای نجات کشور خود میکوشیدند. سرانجام سلطان سلیم بن مصطفی (متوفی در 1222 ه·· .ق.) امپراطور عثمانی مصمّم به براندازی وهابیان و آلسعود شد و محمد علی پاشا را مأمور این مهم فرمود. او هم ارتشی مخلوط از سربازان ترک و آلبانی و عرب به فرماندهی پسرش طوسون پاشا به حجاز اعزام داشت. طوسون در سال 1227 /1812، از بندر یَنْبُع وارد مدینه شد و آن شهر را گشوده به سوی مکه شتافت. گرچه مقاومت وهابیان شدید بود امّا در برابر آتش توپخانه مصریان کاری از پیش نبردند و شکست یافتند. طوسون وارد مکّه شد و بعد از چند روز محمد علی پاشا نیز وارد مکّه گردید. او شریف غالب را به جرم اهمال و سازشکاری معزول و زندانی کرد و برادرش سرور بن غالب را به مقام شریف مکّه منصوب نمود.35
شکست آل سعود و سقوط درعیّه
بعد از سعود بن عبدالعزیز پسرش ابراهیم (ف 1235ه·· .ق.) به امارت درعیّه رسید ولی از سویی بین او و عمویش عبدالله بن عبدالعزیز بر سر جانشینی اختلاف افتاده بود و در نتیجه جنگ خانگی سعودیان را ناتوان میکرد و از سوی دیگر ارتش مصر به سوی نجد در حال پیشروی بود. محمد علی پاشا که از پیروزی ارتش خود اطمینان حاصل کرده بود به قاهره برگشت و طوسون را با عده کافی و توپخانه قوی روانه نجد ساخت. طوسون بدون هیچ مانعی تا قلعه رس ـ دویست و هفتاد کیلومتری شمال شرقی مدینه ـ پیش رفت ولی در آنجا با مقاومت شدید وهابیان برخورد کرد و با دادن تلفات بسیار نتوانست به پیشروی ادامه دهد. ناچار به پیشنهاد وهابیان تن به ترک مخاصمه داد و به قاهره بازگشت.
محمد علی پاشا از طوسون به سبب ضعفی که نشان داده بود خشمگین گشت و او را توبیخ و از امارت معزول کرد و پسر دیگرش ابراهیم پاشا را مأمور تسخیر نجد ساخت. ابراهیم با لشکری تازهنفس به نجد رفت و خود را به درعیّه رسانده پایتخت آل سعود را در محاصره گرفت. او با آتش سنگین توپخانه مقاومت وهابیان را درهم شکست و آنان را ناگزیر به تسلیم بلاشرط ساخت. عبدالله بن سعود ـ که برادر را برکنار کرده و خود به جای او نشسته بود ـ بعد از شش ماه مقاومت قلعه و پادگان درعیّه را تحویل مصریان داد (1234 /1818) و هیأتی را به ریاست عمش عبدالله بن عبدالعزیز ـ که شیخ آل سعود بود ـ همراه شیخ علی بن محمد بن عبدالوهاب نزد ابراهیم پاشا فرستاد. به دستور ابراهیم اموال و املاک خاندان سعودی و ابن عبدالوهاب ضبط شد و عبدالله بن سعود را به اسلامبول بردند که در آنجا محکوم به سربریدن گردید. علمای وهابی و امرای سعودی را یا سر بریدند و یا تیرباران کردند و بعضی را به دهانه توپ بستند یا پی سپر سمّ ستوران ساختند. احمد بن رشید حنبلی قاضی درعیّه را در حضور ابراهیم شکنجههایی شدید دادند از جمله دندانهایش را یکی یکی کشیدند. سپس پایتخت سعودی را به آتش کشیدند و تمامی خانهها و آبادیهای آن را ویران کردند و شهر را با خاک یکسان کردند. نخیلات و باغها و زراعتهای درعیّه را نیز معدوم نمودند... زنان و کودکان و پیران بقیة السیف را به سایر بلاد نجد کوچاندند و بعض امرای سعودی و مشایخ اولاد عبدالوهاب را به قاهره تبعید کردند. وقتی ارتش مصر از درعیّه برمیگشت دیگر در آن شهر هیچ مال و آبادی و هیچ ساکنی باقی نمانده بود.36
بعضی نتایج لشکرکشی ابراهیم پاشا به نجد
نتایج لشکرکشی مصریان به عربستان را میتوان به صورت ذیل جمعبندی کرد:
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/11/5 :: ساعت 11:48 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]
>> بازدید امروز:
274
>> بازدید دیروز:
651
>> مجموع بازدیدها:
1356830