»» آیا امام علی (ع) یک فیلسوف بود؟2
ریاضیات
دو نفر مشغول غذا خوردن شدند; یکى پنج قرص نان داشت و دیگرى سه تا. مردى از کنار آن ها مى گذشت، گفتند: بنشین و با ما غذا بخور. نشست و با آن ها غذا خورد. وقتى غذا به پایان رسید، هشت درهم گذاشت و گفت: این به عوض غذایى که خوردم. صاحب پنج قرص نان به دیگرى گفت: پنج درهم مال من است و سه درهم مال تو. ولى صاحب سه قرص نان گفت: فقط در صورتى راضى مى شوم که هشت درهم را به طور مساوى به دو قسمت تقسیم کنیم. چون اختلافشان بالا گرفت، نزد على(علیه السلام)آمدند و ماجرا را نقل کردند. حضرت به صاحب سه قرص نان فرمود: به سه درهم راضى شو. گفت: جز به حق راضى نمى شوم. حضرت فرمود: حق تو فقط یک درهم است. گفت: چطور؟ حضرت فرمود: تو سه قرص نان داشتى و دوستت پنج قرص نان که مجموعاً مى شود هشت قرص نان. این هشت قرص نان را به 24 ثلث تقسیم مى کنیم. سهم تو از این 24 ثلث، 9 ثلث مى شود و سهم دوستت 15. تو 8 ثلث را خوردى، بنابراین، فقط 1 ثلث از تو رفته و دوستت نیز 8 ثلث خورده، بنابراین، 7 ثلث از او رفته و مرد سوم هم 8 ثلث خورده که هشت درهم ـ یعنى به عوض هر ثلث یک درهم ـ پرداخت کرده است. پس در عوض 1 ثلث که از تو رفته یک درهم مال توست و در عوض 7 ثلث که از دوست تو رفته هفت درهم مال اوست. این همان حق است که مى خواهى. صاحب سه قرص نان به یک درهم راضى شد و سه درهمى را که ادعا مى کرد از دست داد.
زنى خدمت حضرت على(علیه السلام) آمد، عرض کرد: اى امیرالمؤمنین، برادرم مرد و ششصد دینار باقى گذاشت، ولى به من تنها یک دینار دادند. از شما مى خواهم در این زمینه منصفانه حکم نمایید.
حضرت بدون تأمّل فرمود: شاید برادرت دو دختر داشت که32 از 600 دینار ـ یعنى 400 دینار ـ به آن ها مى رسد و مادرى دارد که 61 ـ یعنى 100 دینار ـ به او مى رسد و زنى دارد که 81 ـ یعنى 75/12 دینار به او مى رسد و 12 برادر دارد که 24 دینار ـ هر کدام دو دینار ـ مال آن هاست و سهم تو هم یک دینار است. آن زن گفت: آرى، درست است.( )
در این باره، موارد متعددى از على(علیه السلام)وجود دارد که در کتاب عجائب احکام امیرالمؤمنین، اثر سیدمحسن امین و در پایان جزءدوم کتاب التکامل فى الاسلام، اثر احمد امین عراقى مى یابید.
علم شیمى
در بخش دوم کتاب منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه آمده است که از حضرت على(علیه السلام) در مورد کیمیا سؤال شد. فرمود: کیمیا آب جامد، هواى راکد، آتش گردان و زمین سیّال است. بار دوم از حضرت پرسیده شد، کیمیا از چیست؟ فرمود: از جیوه، سرب، زاج( )، آهن و رنگار مس سبز مى باشد.
در کتاب عجائب الکیمیاء، تألیف اوت مکدوچل، ترجمه دکتر احمد ریاض و دکتر یوسف صلاح الدین آمده است: این چیزها اجسام اولیه و مواد خام کیمیاست.
دکتر زکى نجیب محمود در کتاب جابر بن حیان، دانشمند شیمیدان، ص 46 مى گوید: «جابر بن حیان در چند جا تصریح مى کند که منبع علم او پیامبر(صلى الله علیه وآله)و على بن ابى طالب و جعفر صادق و یا سایر اعضاى این خاندان شریف است.( ) او مى گوید: از کتب من دانش پیامبر و على و مولایم امام صادق و سایر فرزندان این خاندان شریف از علم سابق و حال و آینده تا قیامت را برگیرید.»
شکى نداریم که جابر بن حیان اولین کیمیاگر عرب و شاگرد امام جعفر صادق، نوه على(علیه السلام)، است و در این علم بیش از سیصد کتاب دارد که بسیارى از آن ها به لاتین و آلمانى ترجمه شده و غرب از این کتاب ها استفاده هاى زیادى کرده است. خود جابر تصریح مى کند و قسم مى خورد که هر چه از علم کیمیا دارد، از امام على(علیه السلام) و فرزندان او دارد.
علم نحو
علما اتفاق نظر دارند که امام على(علیه السلام)نخستین پایه گذار علم نحو است. ابوالقاسم زجاجى در امالى به نقل از ابوالاسود دوئلى مى گوید: «امام على(علیه السلام)صحیفه اى به من داد که در آن چنین آمده بود: به نام خداوند بخشنده مهربان. کلام یا اسم است یا فعل و یا حرف. اسم بیانگر خود مسمّاست، فعل بیانگر حرکت و کار مسمّاست و حرف از معنایى خبر مى دهد که نه اسم است و نه فعل ... و بدان اى ابوالاسود، چیزها سه قسم است: ظاهر، ضمیر و آنچه نه ظاهر است و نه ضمیر.
اخلاق
امام على(علیه السلام) معتقد است که اخلاق مردم به اختلاف کشورها و شهرها مختلف مى شود و این کاملاً موافق نظریه اى است که مى گوید: تحقیق و بررسى کامل در مورد هر انسانى مستلزم بررسى و تحقیق محیط و سرزمینى است که در آن زندگى کرده; زیرا محیط هر کس در اخلاق و روش او تأثیرزیادى دارد و در او شعور خاصى ایجاد مى کند که گرایش خاصى به وى مى دهد و هر قدر هم اخلاق مردم یک سرزمین، متفاوت باشد، قدر مشترکى خواهند داشت.
امام على(علیه السلام) مى فرماید: «انّما فَرَّقَ بینهم مبادِىءُ وَطَنِهم و ذلکَ اَنّهم کانوا فِلْقةً مِنْ سَبَخِ ارض و عَذْبِها و حَزْنِ تُرْبة وَسهِلها فَهمُ على حَسَبِ قُرْبِ ارضِهم یَتَقاربونَ و على قدرِ اختلافِها یَتفاوَتون»; آنچه بین مردم تفاوت به وجود آورده آغاز سرزمین آن هاست; چه این که آن ها از قطعه اى از زمین شور و شیرین، سفت و سست ترکیب یافته اند و بر حسب نزدیک بودن خاکشان با هم نزدیکند و به مقدار فاصله خاکشان با یکدیگر متفاوتند.
علم و علما
على(علیه السلام) در تقسیم و تصنیف و بیان موضوعات علوم زمان خود مى فرماید: «الفقهُ للادیانِ و الطبُّ لِلابدانِ و النحوُللّسانِ و النّجومُ لمعرفةِ الزّمانِ»; فقه براى ادیان، طب براى بدن ها، نحو براى زبان و نجوم براى شناخت زمان است. اما علما را به سه قسم تقسیم مى نماید:
1. تَعَلَّم العلمِ لِلمراء و الجِدالِ;
2. تَعلُّمه لِلاستطالِة و الحِیَلِ;
3. تَعلُّمه لِلفقهِ و العملِ.
امّا الاول، فانّکَ تَراهُ مُماریاًلِلرّجالِ فی اندیة المقالِ قد تَسربل بالتَّخشع و تَخلّى عنِ الورعِ فَدقَّ اللّهُ خیز و مَهُ و قطَعَ مِنه خَیشومَه.
و اَمّا الثانی فاِنّه یَستطیلُ على اشباهِه مِن اَشکالِه و یَتواضعُ لِلاغنیاءِ مِن دُونِهم فَهو لِحلوائهم هاضمٌ ولدینه حاطمٌ فاَعمىَ اللّهُ بَصرهُ و محى مِن العلماءِ اَثرهُ.
اَمّاالثالث، فتراهُ ذاکآبة و حزن،قامَ للَّیل فی حندسِهوانحنى فى بُرنُسهِ،یَعملُویَخشى، فشَدَّ اللّهُ ارکانَه و اَعطاهُ یومَ القیامةِ اَمانه»;
عده اى علم را براى بحث و جدل فرا مى گیرند، گروهى علم را براى برترى جویى و حیله گرى فرا مى گیرند گروهى علم را براى فهم و عمل فرا مى گیرند.
گروه اول را مى بینى که در گفتوگو با افراد، بحث و جدل مى کنند، اظهار خشوع مى نمایند و از تقوا خالى اند، خداوند سینه آن ها را مى کوبد و بینى شان را قطع مى کند.
گروه دوم بر هم قطاران خود برترى مى جویند و براى ثروتمندان غیردانشمند تواضع مى کنند، حلواى شیرین آنان را مى بلعند و دین خود را مى سوزانند، خداوند چشمان آنان را کور و اثر آن ها را در بین علما محو مى کند.
گروه سوم را مى بینى که با حزن و اندوهند، در تاریکى شب به پا مى خیزند و با شب کلاهشان رکوع مى کنند، عمل مى نمایند و مى هراسند. خداوند ارکان آن ها را محکم نموده، در روز قیامت در امان خود قرار مى دهد.
سخنان امام(علیه السلام) در این باب قابل احصا نیست. غرض ما در مثال هایى که در این فصل ذکر کرده ایم، صرفاً اشاره به این بود که امام(علیه السلام) به زندگى و مسائل آن نظرى کلى و جامع نموده و همانند فلاسفه به دنبال اسباب و انگیزه ها بوده است، اگرچه است که شمارش همه جهاتى را که کلام امام(علیه السلام)شامل آن است،بسیارسخت مى نماید.
براى اثبات این که على(علیه السلام) پیشواى فیلسوفان و نخستین مرجع آن ها بوده همین کافى است که هر فیلسوف مسلمانى ادعا مى کند که به نظر على(علیه السلام)اشاره کرده است.
استاد عقّاد در کتاب عبقریة الامام مى گوید: «على(علیه السلام) داراى ویژگى منحصر به فردى است که هیچ امامى غیر او دارا نیست و آن این که او به هر مذهبى از مذاهب فرقه هاى اسلامى (از بدو پیدایش آن ها در صدر اسلام) مرتبط است; او پایه گذار یا محور این فرقه هاست و به ندرت فرقه اى در اسلام یافت مى شود که على(علیه السلام) از بدو پیدایش، معلم آن یا موضوع و محور مباحث آن نباشد. بین او و بین علماى کلام و توحید و نیز بین او و علماى فقه و شریعت و علماى ادب و بلاغت زنجیره اى متصل برقرار است. بنابراین، او استاد همه آن هاست.»
استادعقّاد درجاى دیگرى مى گوید: «در توحیداسلامى، قضاى اسلامى،فقه اسلامى، علم نحو عربى و فن کتابت عربى نخستین هدایت و جهت دهى از آنِ على(علیه السلام) است; به گونه اى که مى توانیم او را شالوده و بنیانى شایسته براى دائرة المعارف علوم اسلامى در همه اعصار یا دائرة المعارفى براى همه علوم اسلامى در صدر اسلام بنامیم. در عین حال، على(علیه السلام)داراى حکمت هاى نابى است که موجب مى شود نه تنها فرهنگ امّت اسلام در اعصار گوناگون، بلکه فرهنگ همه امّت هاى دیگر نیز به نام او ثبت گردد. n
پاورقیها:
* این مقاله از کتاب فلسفات اسلامیة، چاپ مکتبة الهلال، 1421 هـ. ق گرفته شده و زیر نظر «واحد ترجمه عربى» مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله)ترجمه شده است.
18ـ آنچه را دانشمندان از ماهواره هاى فضایى دریافت کرده اند حاکى از آن است که درجه حرارت در زهره به 425 درجه سانتیگراد مى رسد. بنابراین، زندگى در آن جا محال است.
13ـ خواجه نصیرالدین طوسى، متوفاى 672 ق و بهاءالدین عاملى، متوفاى سال 1301 ق گفته اند: «هیچ مانعى از این که زمین متحرک باشد، وجود ندارد.» (شهرستانى، الهیئة والاسلام) عجیب تر از آن، این که احمد امین مصرى در کتاب یوم الاسلام، چاپ 1958 م، ص 89 مى گوید: خواجه نصیرالدین طوسى در فهم زمینه از انیشتین سابقه دارتر است; یعنى نظریه نسبیت که شکاف اتم مبتنى بر آن است. خواجه نصیرالدین طوسى پیش از انیشتین به نظریه نسبیت که شکستن و خرد کردن اتم را براساس آن بیان داشته، پى برده است.
10 و 11ـ سیدکاظم محمدى،پیشین، خطبه 186، ص 105 / خطبه 1، ص 2
19 و 20ـ سیدکاظم محمدى، پیشین، خطبه 83 / همان، خطبه 108
1ـ این را از باب مسامحه مى گوییم; چرا که کلمه «فیلسوف» و مانند آن بر کسى اطلاق مى شود که حقایق را از طریق عقل و تجربه بشناسد، اما امام، که علومش برخاسته از وحى از طریق پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) است، فوق همه فلاسفه مى باشد.
14الى16ـ سیدکاظم محمدى، پیشین، خطبه 211، ص 130 / خطبه 91، ص 39 / خطبه 91
17ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ 1305 ق، ج 14، ص 113
12ـ به دلیل اهمیت علمى این کتاب، به آن اعتماد کردیم; زیرا در تألیف آن سه تن از دانشمندان بزرگ غربى ـ اوربون، وهیس، و مونت گمرى ـ همکارى نموده، دو نفر به نام هاى دکتر احمد حماد حسینى و دکتر صلاح الدین عبدالسلام، آن را ترجمه کرده اند، دکتر عبدالحلیم منتصر به بررسى و تحقیق آن پرداخته و «مکتبة النهضة المصریه» با همکارى «مؤسسه فرانکلین» آن را منتشر کرده است.
25ـ محمدباقرمجلسى، پیشین، ج السماء والعالم، ص381; فؤاد ادیب خلیفه به من گفت: حامله شدن زن به چهار فرزند، بسیار اتفاق افتاده است.
22 و 23ـ سیدکاظم محمدى، پیشین، کلمات قصار، ش. 454
21ـ ادیب معاصر فرانسوى، هنرى لوفیفر، تعبیر دیگرى از این معنا دارد; مى گوید: انسان همانند جامعه اى که در آن زندگى مى کند، مجموعه اى از متناقضات است و همان گونه که جامعه متناقضى که فرد در آن زندگى مى کند، باید تجزیه گردد، ترکیب فردى نیز باید تجزیه شود. پاسکال مى گوید: انسان موجود نادر و عجیب الخلقه اى است که راهى براى شناخت او نیست.
24ـ همان، کلمات قصار، ش. 419
26ـ سیدکاظم محمدى، پیشین، قصار، ش. 171
2 و 3ـ سیدکاظم محمدى، المعجم المفهرس الالفاظ نهج البلاغه، چاپ دوم، نشر امام على، 1369، خطبه 189، ص 109 / خطبه 152، ص 78
27ـ28ـ همان، کلمات قصار، ش. 8 / ش. 128
29ـ این تقسیم بر اساس مذهب اهل سنّت که قایل به تعصیب هستند، صحیح است، نه بر اساس مذهب شیعه; زیرا شیعه با وجود دختران و مادر به برادران ارثى نمى دهند و در این مسأله 81 را به زوجه و 61 را به مادر و بقیه را به دو دختر مى دهند.
31ـ گفته شده که آنچه نه ظاهر است و نه ضمیر، اسم اشاره است، ولى صحیح آن است که منظور از آن کلام محذوف است; مانند آیه: «و جَاء ربُّک» که مراد جاءَامُرِ ربّکَ است و اسم اشاره جزو کلمات ظاهر محسوب مى شود.
30ـ زاج نوعى نمک است.
4 الى 8ـ همان، خطبه 186، ص 106 / ص 105 ـ ص 78 / همان / کلمات قصار، ش. 295
9ـ مرحوم صدرالمتألهین شیرازى در تفسیر آیه «جعل لکم الارْضَ فراشا»، از بعضى فیلسوفان نقل مى کند که «فلک، از همه اطراف، زمین را به یک میزان به طرف خودجذب مى کند» وملاّصدرا،متوفاى سال 1050 ق، بیش از دویست سال پیش از نیوتن که نظریه جاذبه را به او منسوب مى کنند، مى زیسته است.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/11/5 :: ساعت 11:58 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]