یکی از مدعیان فلسفه و از فروشندگان حکمت به قدرت, سالها پیش در یک روزنامه معروف بعد از ظهر سخنی نوشت که به شدت مورد تحسین و تصویب گردانندگان روزنامه قرار گرفت. او گفته بود "همه کس آزاد است که حق را بگوید"، ظاهر آزادیخواهانه این سخن, چنان بود که دهان همه آزادیخواهان را میبست و آنان را خلع سلاح میکرد اما باطن مزورانه آن, همان بود که به کار این روزنامه آمد و ستایش آنان را برمیانگیخت.
بلی همه کس آزاد است که حق را بگوید, خدا را شکر که همین قدر را دست کم قبول دارند و حقیقت را خاموش و مرده نمیخواهند اما همه سخن در این است که حقیقت چیست و کجاست و نزد کیست؟ اگر حقیقت آشکار بود, این همه نزاع دینی و فلسفی وجود نداشت, و میان هفتاد و دو ملت جنگ در نمیگرفت, و جهود و مسلمان نزاع نمیکردند و هر کسی از ظن خود یار آن نمیشد، نکند منظورشان این باشد که حق آن است که نزد ماست و همه کس آزاد است که حرفهای ما را بزند و اگر جز این بگوید لایق آزادی نیست. بلی منظور آن مدعی هم جز این نبود و ستایشگران او هم سم قاتل نهفته در آن جمله را خوب میشناختند و به جا تحسین میکردند.
شما هیچ آزادیستیزی را پیدا نمیکنید که با آن سخن ظاهرفریب مخالف باشد، به شما اجازه و آزادی میدهد که حق را بگویید و بجوئید، اما معیار و مصداق حق بودن را خودش معین میکند و شعاع دایره آزادی را به پرگار حقیقت خودبافته تقدیر میکند.
تصویر آزادی
از آن تزویر آزادیکش بگذریم و تصویر وفادارتری از آزادی را ترسیم کنیم. چه طور است بگوییم همه کس آزاد است حق را بجوید؟ این بسی صادقانهتر و کارسازتر است. در جستجوی حقیقت روان شدن, مسبوق به این فرض است که حقیقت روشن نیست و چه اعتراف عزیز و عظیمی است این اعتراف! و چه فروتنی حکیمانه و سقراطواری در آن موج میزند.
بلی آنچه مطلوب ماست، آزادی در جستجوی حقیقت است، نوبت بیان حقیقت بعدا فرا میرسد. برای این کار دو راه بیشتر وجود ندارد؛ یکی تقلید و دیگری تحقیق. کسانی هستند که به گمان خود حقیقتطلبند اما همه حقیقت را فقط از مرجع و منبع خاصی طلب میکنند و به آن خرسند هستند. این کار, معنایی جز تقلید ندارد و برابر با فروختن عقل خود و به دنبال آن آزادی خود به دیگری و آسوده از زحمت تحقیق نشستن است. مقلدان هم نه صوره نه ماده، نه ظاهرا نه باطنا خواهان آزادی نیستند و ندای آزادیخواهی سر نمیدهند و چنین مقولهای برایشان از بن ناآشناست.
اما رها کردن تقلید و حقیقتجویی مجدانه, آزادی را با تمام قامت در دستور کار قرار میدهد. یک محقق راستین به جز دلی حقیقتجو و روشی کارساز و آزادیی سخاوتمندانه چه لازم دارد؟ نیت پاک و ذهن بیغرض کافی نیست, روشمندی و روششناسی هم لازم است اما هر دو بدون آزادی به کاری نمیآیند و گوهر ناب حقیقت را از دریای واقعیت صید نمیکنند . ذهن به فرض، چون لوح سپید کاغذ است و روششناسی چون قلم, اما بدون مرکب آزادی, این صفحه همچنان سپید باقی خواهد ماند.
پس، آزادی و حقیقت هم عنان هستند و یکدیگر را صدا میزنند و روز و شب چون روز و شب, به دنبال هم میدوند.
آنکه گذشتگان میگفتند "حقیقت ما را آزاد خواهد کرد" سخن باطل نبود اما ناتمام بود. وقتی آن سخن کامل خواهد شد که بر آن بیفزاییم و آزادی ما را به حقیقت خواهد رساند.
حال اگر درست است که "همه کس آزاد است که حق را بجوید" و حق در رحم آزادی پرورش مییابد، آن گاه به حکم منطق و به طریق اولی این هم درست است که بگوییم: همه کس آزاد است که خطا کند". چون در جستجو افت و خیز هست, کمال و نقصان هست, راه و چاه هست, خستگی و نشاط هست و هزار نکته باریکتر از مو هست و هیچ آفریده مصون از خطا نیست پس جواز و رخصت حقیقتطلبی, عین جواز و رخصت لغزش کاری است. لغزشها در صراط حقیقتها نقدی مهم هستند که جوابها و هزیمتها به قدر ظفرها ارزش دارند و نقش و سود و زیان در این راه یکی است و در این جاست که هم نوا با "حافظ", به جرات میتوان گفت "که مستحق کرامت گناه کارانند" و آنکه میخواهد گناه و خطا نکند, به کرامت حقیقت و فضیلت ظفر نخواهد یافت و به قول "مولانا"
تاجر ترسنده طبع شیشه جان
در طلب نه سود بیند نه زیان
بل زیان بیند که محروم است و خوار
نور او نو شد که باشد شعلهخوار
به سراغ دانشگاه میآییم نمیگویم دانشگاه, خانه و مخزن حقیقت است و نمیگویم که دانشگاه مسجد و معبد حقیقت است, هیچ کدام از اینها نیست و نباید باشد، دانش نه خازن میخواهد نه عابد, دانشگاه, جستجوگاه حقیقت است, و چون چنین است و چون حقیقت جویی با آزادی ملازمه دارد، اگر یک جا و آزادی آکادمیک معنایی مبنایی جز این ندارد، اگر آزادی را از حقیقتجویان دانشگاه بگیرند، آن را بدل به قربانگاه دانش کردهاند. آزادیستیزان را به درستی باید حقیقتستیزان خواند، چون آزادی معبر حقیقت است و بستن راه آزادی, بریدن نفس حقیقت است.
دانشگاهیان اگر آزادانه و حقیقتجویانه و با آگاهی از احتمال لغزیدن, بحث و جدال دینی و فلسفی و سیاسی نکنند, و در افت و خیزها, راه کمال نپیمایند و از اشتباهاتشان درس نگیرند و جرات خطا کردن پیدا نکنند, چگونه جرات دانستن و فرصت دانستن پیدا خواهند کرد؟
خندهدارتر از این چیزی نیست که کسانی اینک از حوزه به دانشگاه میآیند تا به خیال خود, حقایق کشفشده و ثابتشده و انبارشده در جای دیگر را برای دانشگاهیان به ارمغان بیاورند و از آنان تسلیم و تعبد بطلبند, دانشگاهیان باید این خرمن تعبد و تسلیم را به صاعقه سوال بسوزانند. شعار دانشطلبانه و حقیقتجویانه دانشگاهیان همواره همین خواهد بود که:
جرات دانستن داشته باش
آزادی ما را به حقیقت خواهد رساند
همه آزادیستیزی عین حقیقتستیزی است
نقد کردن مهمترین راه فهمیدن.