بهاءالله که خود را به تب و زکامی زده از داخل چادر نظاره گر ماجراست عبدالخالق اصفهانی با شمشیر خود گلوی خویش را بریده و در حال فرار از بین فریب خوردگان است و محمد علی بارفروشی در کنار طاهره با آن وضع افتضاح شمشیر به دست ایستاده )
در سال 1264 ه. ق. که هنوز علی محمد باب زنده بود و در زندان ماکو روزگار می گذرانید حسینعلی بهاء و محمد علی بارفروشی ( معروف به قدوس ) با طاهره ( قرة العین ) به همراه گروهی از پیروان باب در بدشت گرد آمدند. این سه نفر با هم قرار گذاشته بودند تا در میان بابیان اعلام دارند که احکام اسلامی نسخ شده و دوران آن سپری شده است و پیروان باب موظف نیستند حدود و قوانین دینی را رعایت کنند!! واضح است که این ادعا به هرج و مرج و فساد می انجامید . ممکن بود مورد اعتراض بسیاری از بابیان فریب خورده قرار گیرد، از این رو نقشه ای کشیدند که طاهره موضوع مذکور را عنوان کند چرا که زنان کمتر مورد تعرض شدید واقع می شوند و مقرر داشتند که بهاء و قدوس موقتا خاموشی گیرند ولی به محض بروز اختلاف به کمک طاهره بشتابند.
کواکب الدریه، ماجرای پشت پرده را چنین گوشزد می کند:
" قرة العین (طاهره) این مسئله را طرح کرد که به قانون اسلام ارتداد زنان سبب قتل ایشان نیست بلکه باید ایشان را نصیحت و پند داد تا از ارتداد خود برگردند و به اسلام بگرایند لهذا من در غیاب قدوس این مطلب را که قوانین اسلام نسخ شده است گوشزد اصحاب می کنم، اگر مقبول افتاد، مقصد حاصل و الا قدوس سعی نماید مرا نصیحت کند که از این بی عقلی دست بردارم و از کفری که شده برگردم و توبه نمایم. این رای نزد خواص پسندیده افتاد و در مجلسی که قدوس به عوان سردرد، حاضر نشده و بهاءالله هم تبی و زکامی عارضشان شده بوده و از حضور معاف بودند {عباس افندی در کتاب تذکرة الوفاء ص 307 می نویسد : جمال مبارک را حکمة نقاهتی عارض یعنی نقاهت عین حکمت بود! } قرة العین پرده برداشت و حقیقت مقصود را گوشزد اصحاب نمود.( کواکب الدریه ج1 ص130 از کتب معروف بهائیان )
نبیل زرندی، می نویسد :
" ناگهان حضرت ! طاهره بدون حجاب با آرایش و زینت و زیور به مجلس ورود فرمود. حاضرین که چنین دیدند گرفتار دهشت شدید گشتند، همه حیران و سرگردان ایستاده بودند زیرا آنچه را منتظر نبودند می دیدند... عبدالخالق اصفهانی که از جمله حاضرین بود، از مشاهده آن حال با دست خود گلوی خویش را برید و از مقابل حضرت ! طاهره فرار کرد و فریاد زنان دور شد. چند نفر دیگر نیز از این امتحان !!! بیرون نیامدند و از امر تبری کرده و به عقیده سابق خود برگشتند!!! ( کتاب تاریخ خود بهائیان : مطالع الانوار ص296 و 297 )