سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بخشندگی، دوستی را نصیب [انسان [می کند و اخلاق را زینت می بخشد . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تلنگری برروح

به تدریج از سرمای هوا کاسته می شد. در واقع بعد از آخرین برف سنگینی که بارید ، برف های بعدی بی رمق و کم جان بودند و زمین آنها را نگه نمی داشت. هوای بیرون غار سرد و مرطوب بود و به همین دلیل هنوز نمی توانستیم در بیرون غار و کنار دریاچه مستقر شویم. بخصوص شب ها سرمای هوا غیر قابل تحمل می شد و گرمای غار برای ما یک نعمت بزرگ به شمار می آمد.

خدامراد داخل غار هم بیکار نبود. او توانسته بود با دست خالی برای خودش تبر و چکش و تیروکمان بسازد. همینطور برای شکار ماهی یک جور سبد جالب ساخته بود که ماهی ها از سوراخی بالای سبد وارد تونلی پیچ دار می شدند و بعد وقتی می خواستند خارج شوند به دلیل پیچ دار بودن دالان نمی توانستند از آن خارج شوند. او هر روز مقداری طعمه داخل سبد می ریخت و آن را کنار دریاچه داخل آب می گذاشت و روز بعد سبدراکه تعدادی ماهی در آن گیر افتاده بودند را از آب بیرون می کشید.

یک روز صبح که هوای بیرون خیلی سرد بود خدامراد را دیدم که کنار آتش نشسته است و با چوب حوصله روی زمین نقشه ساخت چیزی را روی خاک می کشد. خودم را به کنار آتش رساندم و با کنجکاوی پرسیدم:"می خواهید ساختمان بسازید؟"

خدامراد با تبسم گفت:"چیزی شبیه آن؟ دقت کرده ای ما یخچال نداریم که گوشت تازه را در آن نگه داریم؟"

به شوخی گفتم : " اگر هم یخچالی می داشتیم برقی نداشتیم که یخچال را روشن کنیم."

خدامراد بی تفاوت به شوخی من گفت:" ولی آب به اندازه کافی داریم. در واقع در راهروی پشت این غار یک چشمه جوشان آب شیرین است که دائم فعال است و آب آن از لابلای سنگ ها به بیرون غار می رود واز نهر پشت این تپه سنگی نهایتا داخل جنگل می ریزد. ما می توانیم از آب این چشمه استفاده کنیم!"

با تعجب گفتم: "منظورتان این است که از آب برق درست کنیم!؟"

او اینبار نتوانست خنده خود را نگه دارد.با لبخند گفت:" هنوز هم تکرار می کنم که ما یخچالی نداریم که بخواهیم برای آن برق درست کنیم؟"

روی زمین نشستم و به نقشه ترسیمی خدامراد روی زمین دقت کردم. چیزی دستگیرم نشد. به همین خاطر دوباره سوالم را تکرار کردم:" می خواهید ساختمانی بسازید؟"

خدامراد سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: "چیزی شبیه آن برای نگه داری گوشت به صورت تازه!"

دوباره به سرنقطه اول برگشتیم. به دیوار کنار غار تکیه دادم و گذاشتم خدامراد به نقشه ترسیمی خودش روی خاک زل بزند و وقتی حوصله اش از اینکار سررفت با من حرف بزند.

انگار حدس من درست بود. چون نیم ساعت بعد خدامراد یک لیوان جوشانده گیاهی داغ را برایم ریخت و روبرویم نشست و شروع به صحبت کرد. او گفت:" برای رسیدن به هرخواسته و آرزویی که در دل داری باید یاد بگیری که دائم بین اول و آخر آرزو رفت و آمد کنی!"

ساکت ماندم و گذاشتم حرفش را ادامه دهد. راستش چیزی برای گفتن نداشتم. او هم ادامه داد:" اول آرزو در ابتدا معلوم است. اما آخر آرزو هر بار عوض می شود. یعنی هر دفعه که از اول آرزو به سمت انتهای آن قدم می زنیم متوجه می شویم که از حالت تصور و خیال به صورت یک ماهیت مادی در حال شکل گرفتن است. استخوان بندی و اسکلت پیدا می کند و کم کم روی این استخوان و اسکلت گوشت و آجر می نشیند و بعد از چند بار آمد و رفت از این سمت به آن سمت نهایتا چیزی که آرزو کرده ایم به صورت جسمی استخواندار و محکم و قابل افتخار مقابل ما ظاهر می شود."

با سر اشاره ای به نقشه ترسیمی روی خاک کردم و گفتم: " یعنی شما نیم ساعت پیش داشتید از اول تا آخر یک آرزو قدم می زدید؟"

خدامراد به طور جدی و بدون هیچ مکثی سرش را تکان داد و گفت:" دقیقا! من می خواستم با روشی گوشت همیشه تازه در دسترمان باشد. حتی وقتی هوا سرد است و حوصله ماهی گیری نداریم و یا حتی بدتر از آن وقتی ماهی ها حال و حوصله صید شدن ندارند! به همین خاطر نقشه ساخت یک حوضچه ماهی کنار چشمه را داشتم می کشیدم. اگرآب چشمه را به چند تا حوضچه کوچک منتقل کنیم بدون اینکه مانع جریان آب چشمه شویم همیشه می توانیم ماهی تازه در اختیار داشته باشیم."

با اعتراض گفتم: " اما ما غیر از خاک و آتش چیزی نداریم؟"

خدامراد با تبسم همیشگی اش گفت:" این ها کم چیزی نیستند. اما ما برای ساخت حوضچه شاید حتی نیازی به اینها هم نداشته باشیم. برای همین چندبار از اول تا آخر نقشه را زیرورو کردم تا ببینم چه امکاناتی برایمان فراهم است و چه راه حل هایی می تواند ما را به آرزویمان برساند. باید دائم از این سمت آرزو به آن سمت اش یعنی لحظه آماده شدن حوضچه جابجا شویم تا راه حل ها توسط خالق هستی و کاینات مقابلمان آشکار شود."

در سکوت لیوان داغ جوشیدنی را نوشیدم و به سخنان خدامراد با دقت گوش دادم او ادامه داد:" مثالی می زنم. یک دانش آموز را در نظر بگیر که خودش را برای یک امتحان سخت آماده می کند. مثلا در نظر بگیر که او ده روز بیشتر برای آماده شدن وقت ندارد. تو به جای او بودی چگونه درس می خواندی؟"

با احتیاط گفتم: " بستگی به این دارد که این دانش آموز قبلا سرکلاس ، موضوع درس را فهمیده یا نه؟ اگر در تمام ساعات کلاس حضور داشته و تمام مطالب درسی را فهمیده ، خوب از اول کتاب شروع می کردم و به سمت انتهای آن پیش می رفتم وبقیه اش هم که معلوم است اجایی که وقت دارم به پیش می روم ."

خدامراد سرش را تکان داد و گفت:" به این ترتیب تمام این ده روز را برای همین امتحان باید وقت بگذاری و هیچ تضمینی هم وجود ندارد که کل کتاب را بفهمی و درک کنی و دریابی.

من اگر جای تو بودم به این شکل عمل می کردم.

ابتدا به سرعت تمام کتاب ها و جزواتی که دارم را از اول تا آخر ورق می زدم. فهرست مطالبی که باید مطالعه کنم را از همان ابتدا مشخص می کردم و مطالب به هم مرتبط و مستقل را از هم جدا می کردم و از همه مهم تر مفاهیم سخت و آسان را نیز تفکیک می کردم. این خیلی مهم است که در حین سفر از آغاز کار تا انتهای آن دیدی کلی و تصویری بزرگ از کاری که قرار است انجام شود درذهنمان ایجاد شود. مهم نیست که این تصویر بزرگ جاهای خالی زیادی داشته باشد. باید هم داشته باشد چون ما هنوز در ابتدای کار هستیم. اما در هر حال باید تا انتهای کار یعنی لحظه برآورده شدن کامل آرزو یکبار قبل از اینکه اصلا اتفاقی بیافتد حرکت کنیم و مدتی را در آن انتها در سکوت درونی خود ساکن شویم و به نقطه شروع یعنی جایی که الان هستیم خیره شویم."

با اعتراض گفتم: " اما این اتفاقات همه توهمی و ذهنی است. ما فقط به یک اسکلت شل و ژلاتینی از طرح کلی کاری که باید انجام دهیم می رسیم و این در حالی است که بخشی از زمان را برای اینکار ازدست داده ایم."

خدامراد ادامه داد:" عجله و شتاب وقتی نمی دانی کاستی ها و نداشته هایت چیست و فرشته آرزو باید اول کدام خانه ها را پر کند و به کدام حفره ها برسد ، چه فایده ای دارد. همین اسکلت شل و ژلاتینی که تو می گوئی بی ارزش است در رفت و آمد دوم محکم تر و قابل اعتماد تر می شود. فراموش نکن که تمام تلاش های بعدی تو روی این اسکلت سوار می شود. همینطور کاینات هم اگر بخواهد به تو کمک کند دقیقا می داند کجا به تو کمک برساند. یعنی در واقع کاینات به تو دقیقا می گوید که کجا دارد کمکت می کند تا تو احساس تنهایی نکنی. تو وقتی کمبودهایت را مشخص کردی و کاینات به طور نامریی آن کمبود را برطرف کرد می فهمی که دستی از غیب با تو همراهی می کند و تنها نیستی. وگرنه اگر سرت را پائین بیاندازی و کورکورانه به سمت جلو بروی به امید اینکه فرشته کاینات مسیر را برای تو باز می کند. نهایت کار اگر هم بالفرض به مقصد برسی ادعا خواهی کرد که همه کارها را خودت کردی و کاینات تو را در این میان تنها گذاشته است. اما وقتی دائم از ابتدای آرزو تا انتهای او در حال سیروسفر بودی آن موقع می فهمی که حتی وقتی خواب هستی هم دستانی نامریی در حال ساخت جاده هستند و جاهای خالی تصویر بزرگ تو را دارند پر می کنند."

دوباره به نقشه حوضچه خدامراد روی خاک اشاره کردم و گفتم:" شما احتمالا نیم ساعت پیش در لحظه آینده یعنی زمانی که حوضچه ساخته شده است زندگی می کردید و از آن زمان به من نگاه می کردید؟ درست است؟"

خدامراد دوباره لبخند زد و گفت:" دقیقا! با خودم گفتم که انتظار من از چنین حوضچه ای چیست؟ بعد خودم را دیدم که کنار چشمه نشستم ام و چند حوضچه در این سمت و آن سمت غار پر از ماهی هستند و آب چشمه به سمت این حوضچه ها هدایت می شوند و بعد از آن سمت حوضچه ها دوباره آب ها جمع می شوند و به نهر پشت تپه می ریزند. من ماهی ها را داخل حوضچه ها دیدم و حتی شنا کردن آنها را داخل آب حوض حس کردم. بوی ماهی تمام فضای دالان پشتی را فرا گرفته بود و خنکی چشمه ها حال و هوایی جالب به فضای دالان داده بود. کاشکی تو هم آنجا بودی و می دیدی که بدون داشتن یخچال و برق چه گوشت های تازه و سالمی در اختیار داشتیم!"

با چشمانی متعجب به خدامراد خیره شدم و با خنده گفتم:" ولی شما حتی یک سانتی متر از کنار آتش دور نشدید. چگونه همه این ها را احساس و مشاهده کردید؟"

و خدامراد گفت:" حوضچه ها حتما ساخته می شوند. من هم کسی هستم که این حوضچه را ساخته است. من حوضچه ساز هستم. نه به این خاطر که قرار است حوضچه را بسازم. بلکه به این خاطر که جرات کردم یکبار تا آخر مسیر بروم و آنجا ساکن شوم و از آن نقطه به لحظه آغاز بنگرم. چیزی که خیلی ها اینکار را نکرده اند و برای همین هم حوضچه ساز نیستند. "

سپس خدامراد به موضوع آن دانش آموزی که خودش را برای امتحان آماده می کرد پرداخت و گفت:" آن دانش آموز وقتی یکبار تا آخر درس ها را از روی جزوات و کتاب ها مرور کرد می فهمد که چه کم و کسری هایی دارد. مثلا می فهمد یک جلسه سرکلاس نبوده است. پس باید از یکی از دوستانش جزوه مربوط به آن درس را بگیرد وحتی نزد کسی برود و آن درس را دوباره گوش کند. حتی اگر لازم است معلم خصوصی برای اینکار بگیرد. همینطور می فهمد که کدام قسمت ها احتمال سوال آمدنشان زیاد است و کدام بخش ها نقش پشتیبان را به عهده دارند. می فهمد که باید چقدر برای هر قسمت وقت بگذارد. پس اینکارها را انجام می دهد و دوباره اگر گفتی چه می کند؟"

جرعه ای از نوشیدنی را سرکشیدم و نفسی عمیق کشیدم و گفتم:" دوباره سفر خود از ابتدا تا انتها را شروع می کند. سریع و با گام هایی بلند!"

و خدامراد همصدا با من ادامه داد:" این بار دیگر اسکلت ژلاتینی نیست. او این دفعه مثل قبل مجبور نیست در یک دشت بی نشانی قدم بزند. بلکه جاده ای خاکی مقابلش هست که بعضی جاهایش نیاز به تغییر مسیر و اصلاح دارد اما به هر حال جاده است. او به سرعت مطالب را مرور می کند. آنها را دسته بندی می کند. روابط بین مطالب را مشخص می کند. نقاط کلیدی را معلوم ساخته و نشان گذاری می کند. سوالات را علامت گذاری می کند و سرانجام به لحظه ای می رسد که تمام کتاب ها و جزوات تمام می شوند. او یکبار دیگر در آن نقطه می تواند بنشیند و از آن انتها به ابتدای کار خیره شود. او تصویری بزرگ و شفاف تر از گذشته از کل روند مطالعه خود در اختیار دارد. اکنون او دیگر آن انسان قبلی نیست. می فهمد که باید برای پوشاندن ضعف هایش درس هایی را از سال گذشته بازخوانی کند. حتی معلوم می شود که سرکلاس بعضی مفاهیم را کلا اشتباه فهمیده چون حواسش در آن لحظه جای دیگری بوده است. او از دید یک معلم یعنی کسی که به همه درس اشراف دارد به کتاب نگاه می کند و در نتیجه ذهنش به ذهن طراح سوال نزدیک تر می شود. او یک درس خوانده است همانطوری که من الان یک حوضچه ساز هستم."

خدامراد آنگاه چوبی برداشت و دوباره روی زمین نقشه کلی حوضچه اش را با حوصله رسم کرد. آنقدر با دقت اینکار را انجام می داد که من هم به کار او علاقه مند شدم. درواقع احساس کردم که این حوضچه ها به هر قیمتی که هست باید ساخته شوند و حتما هم ساخته می شوند و می خواستم در اینکار مشارکت داشته باشم. خدامراد حوضچه ساز با رفتن و اقامت در انتهای کار ، باعث شده بود من به واقعی شدن و حتمی بودن ساخت پروژه یقین پیدا کنم. او با رفتن به آن سو باعث شده بود که همه عوامل و نیروها در این سو برای رسیدن به او بسیج شوند. مدتی که گذشت بی اختیار گفتم:" چه لزومی دارد که اصلا حوضچه ای ساخته شود؟ می توانیم آن را در دل سنگ حفر کنیم؟"

خدامراد نگاهی به من انداخت و گفت:"و چرا باید حفر کنیم می توانیم از حفره های آماده داخل سنگ ها به عنوان حوضچه استفاده کنیم. برای هدایت آب از چشمه تا حفره ها هم می توانیم از ناودان های چوبی استفاده کنیم.یعنی تنه درخت را نصف کنیم و داخل آن را خالی کنیم و یکسرش را کنار چشمه بگذاریم و سردیگرش را داخل حفره! کار به همین راحتی تمام شد!"

سپس از جا برخاستیم و مشعلی برداشتیم تا به دالان پشت غار سری بزنیم، خدامراد در همین حین گفت:" نه فقط برای حوض ساختن یا درس خواندن ، به طور کلی برای تمام آرزوهایی که در زندگی داریم باید به همین روش دائم بین این سو و آن سوی آرزو سفر کنیم و به طور پیوسته از دو پنجره مستقل به اتفاقی که آرزویش را داریم خیره شویم. نهایتا وقتی آرزو برآورده می شود ما همراه با آن بزرگ می شویم و رشد می کنیم. اطرافیان ما هم با هر آرزویی که ما به جواب می رسانیم نظرشان نسبت با ما متحول می شود. آن دانش آموز حتی زمانی که تمام بخش های درس را با دقت مطالعه کرد و دیگر برای همیشه در آن سمت آرزوی خود ساکن شد اکنون نباید گمان نکند که همه چیز به اتمام رسیده و او باید به تفریح و خوشگذرانی بپردازد. او در طول این رفت و آمدها موفق شده است روح آن درس را در خمیره وجود خود جاری سازد و در نتیجه بخشی از آنچه یادگرفته شده است. آینده زندگی او هم بر اساس همین چیزی که یاد گرفته تغییر شکل یافته است . یعنی در آینده زندگی او اتفاقاتی رخ خواهند داد که این درسی که فرا گرفته آنجا به دردش می خورد. پس او بلافاصله باید آرزویی دیگر را در دلش ایجاد کند و سفری جدید را آغاز نماید. سفری به آنسوی آرزوی جدید."

چند روز بعد من و خدامراد موفق شدیم حوضچه های نگهداری ماهی را در داخل غار ایجاد کنیم. از آن روز به بعد ما همیشه ماهی تازه برای خوردن در اختیار داشتیم. این درحالی بود که هیچ یخچال و برقی در اختیارمان نبود.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/11/25 :: ساعت 12:21 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 369
>> بازدید دیروز: 133
>> مجموع بازدیدها: 1366554
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب