مقدمه
انسان موجودی است اجتماعی و پیوسته در جوامع بشری حزب ها، باندها و جناحهای مختلفی وجود داشته اند که برای دست یافتن به اهداف سیاسی، اقتصادی، نظامی و... با یکدیگر در مقابله و ستیز بوده اند.
برای شناخت هر دوره از تاریخ و شخصیتهای برجسته آن لازم است در درجه اول احزاب و محیط سیاسی، اجتماعی آن دوره را مورد بحث قرار دهیم، در غیر این صورت تحقیق و بررسی در مورد افراد، در فضایی مبهم و تاریک انجام یافته و از شناخت و معرفت صحیح و کافی محروم خواهیم شد.
بررسی زندگی معصومین(ع) نیز از این قاعده جدا نیست، بلکه از آن جهت که آن بزرگواران الگوهای عملی زندگی ما هستند، لازم است برای شناخت ایشان فضای سیاسی، اجتماعی و عوامل محیطی در زندگی هر یک از آنان به طور کامل مشخص و روشن شود تا بتوان خط سیاسی و چگونگی موضع گیری هایشان را الگو قرار داد.
در میان ائمه: پرماجراترین و سیاسی ترین زندگی متعلق به علی(ع) است که در شرائط مختلف مانند جنگ، صلح، پیروزی، گوشه نشینی و حکومت و... می تواند الگو و اسوه مناسب برای بشریت باشد.
در این مقاله به بررسی و تحلیل بعضی از وقایع این دوران می پردازیم.
در زمان جاهلیت مردم جزیرة العرب به صورت قبایل متفرق و اکثرا در حال جنگ با هم زندگی می کردند. بافت حکومتی منطقه، قبیله ای بود و نظام حکومتی واحد و منسجمی حکم فرما نبود; البته تنها در مکه مناصب و عناوینی همچون کلیدداری کعبه، سقایة الحاج و... وجود داشت که نوعی ریاست و برتری برای صاحبان عناوین بر دیگر مردم مکه ثابت می کرد.
با هجرت پیامبر گرامی اسلام(ص) به مدینه، حکومت واحد و منسجمی تشکیل شد که در واقع از اولین تجربیات حکومتی اعراب محسوب می شد.
در اثر فتوحات پیامبر رفته رفته جغرافیای حکومت اسلامی گسترش پیدا کرد و در عین حال رسول گرامی اسلام(ص) سعی بسیار می نمود تا ضمن گسترش جغرافیایی اسلام، تعلیمات و تربیت دینی مردم نیز گسترش و عمق پیدا کند; در همین راستا ضمن آموزش تازه مسلمانها، با سیاستهای بسیار حساب شده توانست بسیاری از قبایل را به هم نزدیک کرده و میانشان صلح و اخوت برقرار کند، به گونه ای که بعضی از قبایلی که سالهای متمادی با یکدیگر در حال جنگ بودند، با اعلام باطل بودن خونهای گذشتگان در صلح و صفا زندگی می کردند.
اما باید قبول کرد مدت 23 سال برای فراموش کردن عادات چند صد ساله جاهلی و عمیق شدن صلح و آشتی مدت بسیار کمی بود به همین جهت است که می بینیم در همان لحظات اول رحلت رسول خدا(ص) و بلکه از روزهای آخر عمر حضرت بار دیگر تعصبهای جاهلی و اختلافات داخلی شعله می کشد، دسته بندیها و باندبازیها شروع می شود و هر حزبی به سرعت برای دریافت سهم بیشتری از حکومت و .... نقشه ریخته و نیرو جمع می کند. به این ترتیب سخن رسول خدا(ص) که آینده را تیره و تاریک پیش بینی می کرد، به وقوع می پیوندد، به گونه ای که اسدالله غالب علی بن ابیطالب(ع) مرد جبهه ها و جنگها و کشنده ابطال عرب، برای مدت طولانی در خانه نشسته و سکوت اختیار می کند.
از آنجا که دانستن نظرات، برخوردها و عملکردهای علی(ع) می تواند الگوهای مناسبی برای مردم و سیاستمداران امروز جامعه اسلامی باشد، لازم می دانیم به بررسی احزاب سیاسی دوران امامت حضرت و مواضعی که ایشان در برابر این احزاب داشته اند، بپردازیم. زیرا هرچند بسیاری از آن تشکلها و احزاب سیاسی از میان رفته اند، اما فکر; اعتقاد و بینش آنها در قالبهای جدید موجود است.
در دوران امامت علی(ع) به طور کلی شش حزب مهم سیاسی به وجود آمد که هرکدام به گونه ای ادعای حکومت و خلافت رسول خدا(ص) را داشت و این تشکلها، جدا از شورشهای نظامی کوچک و بزرگی بود که بر علیه خلفا یا بر علیه اصل اسلام به وقوع می پیوست. این احزاب عبارت بودند از:
1 - حزب الله یا شیعیان به رهبری علی(ع) و فاطمه(س).
2 - حزب انصار که از دو قبیله اوس و خزرج تشکیل شده بود و به سرعت از میان رفت.
3 - حزب تیم و عدی به رهبری ابوبکر و عمر که یکی بعد از دیگری به قدرت رسیده، تشکیل حکومت دادند ولی با مرگشان تشکیلات حزبشان هم از میان رفت.
4 - حزب طلقا یا بنی امیه به رهبری ابوسفیان و معاویه که بعدها قاسطین نام گرفتند.
5 - حزب عثمانیها یا اصحاب جمل به رهبری عائشه، طلحه و زبیر که ناکثین نام گرفتند.
6 - خوارج یا مارقین که اکثرا افرادی متعصب و قشری بودند و اواخر حکومت علی(ع) پیدا شدند، این گروه حدود 5/1 قرن حیات سیاسی داشتند و سپس منقرض شدند، البته هنوز هم خطر فکری آنان به صورت پنهان در سینه های بعضی از افراد هست.
انصار ساکنان اصلی مدینه بودند، کسانی که اولین بیعت کنندگان و دعوت کنندگان پیامبر به شهرشان محسوب می شدند.
این حزب از جهت نیرو و نفرات در سطح بالایی بود، زیرا اکثر ساکنین مدینه از این گروه به حساب می آمدند، اما ضعفهای زیادی داشت که به سبب آن، قدرت ایستادگی در مقابل احزاب دیگر را نداشت و به سرعت شکست خورده، از میدان رقابت خارج گردید.
از ویژگیهای انصار می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف ) این گروه دچار اختلاف داخلی بود که مهمترین ضعف آن به شمار می آمد، زیرا انصار از دو قبیله «اوس » و «خزرج » تشکیل شده بود که در زمان جاهلیت سالها با یکدیگر جنگ و ستیز داشتند، هرچند با آمدن رسول خدا(ص) آتش این جنگها خاموش شد، اما کینه های پیشین به صورت آتش زیر خاکستر وجود داشت به گونه ای که هرکدام از جناحهای موجود در این حزب، از به قدرت رسیدن جناح دیگر واهمه داشت، و این مطلب به خوبی از اتفاقاتی که در سقیفه رخ داد، روشن می شود.
بعد از رحلت رسول خدا(ص) دو نفر از قبیله اوس به نامهای «معن بن عدی » و «عدیم بن ساعده » به عمر گفتند که انصار در سقیفه جمع شده اند و قصد دارند با «سعد بن عباده » خزرجی بیعت کنند و گفته اند اگر مهاجرین قبول نکردند، حکومت را تقسیم می کنیم حاکمی از ما و حاکمی از مهاجرین. (1) با شنیدن این خبر ابوبکر و عمر به طرف سقیفه رفته و در بین راه «ابو عبیده جراح » را نیز با خود همراه کردند.
آنچه در این ماجرا اهمیت دارد، این است که قبیله اوس برای جلوگیری از بیعت با «سعد بن عباده »، ابوبکر و عمر را از تصمیمات داخلی گروه خود، یعنی انصار مطلع کرده اند.
هنگامی که اوسی ها دیدند که «بشیر» با ابوبکر بیعت کرد به یکدیگر گفتند:
«والله لئن ولیتها الخزرج مرة لا زالت لهم علیکم بذلک الفضیلة و لا جعلوا لکم فیها نصیبا ابدا فقوموا فبایعوا ابابکر. فبایعوه فانکسر علی سعد و الخزرج ما اجمعوا علیه و اقبل الناس یبایعون ابابکر من کل جانب ». (2)
«به خدا قسم اگر قبیله خزرج به حکومت برسند، دائما بر شما فضیلت یافته و هیچ نصیبی از حکومت به شما نخواهند داد، پس برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید. آنگاه همگی با ابوبکر بیعت کردند; در نتیجه برنامه هایی که سعد و خزرج بر آن توافق کرده بودند، به شکست انجامید».
به این ترتیب معلوم می شود یکی از مهم ترین عوامل به قدرت رسیدن ابوبکر، اختلاف درونی حزب انصار بود.
علاوه بر آن که، اختلافات در درون خود خزرجی ها هم راه پیدا کرده بود، به گونه ای که بشیر بن سعد خزرجی اول کسی بود که با ابوبکر بیعت کرد و اتحاد انصار را برهم ریخت.
ابن قتیبه می گوید:
«هنگامی که بشیر دید قومش برای بیعت با «سعد بن عباده » اتفاق کرده اند، از روی حسادتی که به سعد داشت، برخاست و گفت: ای گروه انصار... محمد رسول 9 مردی از قریش بود و قومش برای سلطنت و میراثش استحقاق بیشتری دارند. هرگز خدا مرا در حال مخالفت با آنها نبیند. شما هم تقوا داشته باشید و با آنها مخالفت و تنازع نکنید. و چون عمر و ابوعبیده می خواستند با ابوبکر بیعت کنند، بشیر بر آنها سبقت گرفت و بیعت کرد». (3)
دومین ضعف انصار این بود که در هدفهای خود مردد بودند و حالت دفاعی به خود می گرفتند چنان که می بینیم در همان ساعات اولیه سقیفه این بحث مطرح می شود که اگر مهاجرین حکومت ما را قبول نکردند، می گوئیم «منا امیر و منکم امیر». (4) شاید علت این تردید و موضع دفاعی، ترسی بود که انصار از قریش داشتند، زیرا انصار قبیله ای نسبتا کوچک و در مقابل; قریش قبیله ای بسیار بزرگ با شاخه های فراوان بود که انصار برای پیروزی اسلام بارها با آنها جنگیده بودند.
سومین نقطه ضعف انصار نداشتن نیروهای سیاسی وزین، قدرتمند و قابل ارائه بود; سران حزب، مانند «سعد بن عباده » و «بشیر بن سعد» و... صاحب موقعیت اجتماعی، سیاسی لازم برای به دست گرفتن حکومت نبودند.
ضعف اقتصادی، چهارمین مشکل انصار بود که عموما مردمی کشاورز و فقیر بودند و امکانات مادی لازم برای مبارزه را نداشتند، برخلاف مردم مکه که از بازرگانان و سرمایه داران بزرگ بودند; علاوه بر آن که مردم مدینه هنگام پذیرایی و حمایت از مهاجرین مقدار زیادی از سرمایه واموال خود را در اختیار آنها قرار داده بودند.
پنجمین ضعف انصار نداشتن دستگاه اطلاعاتی قوی و عدم قدرت بر مخفی کاری بود زیرا به علت کمی تجربه در مسائل حکومتی و اطلاعاتی، کسی را به عنوان منبع خبری نداشتند. علاوه بر آن، نتوانستند خبر سقیفه را مخفی نگهدارند و قبل از آن که اجتماعشان ثمری داشته باشد، عمر و ابوبکر مطلع شدند و مسیر کار را به نفع خود برگرداندند.
مجموع این ضعفها باعث می شد از هرگونه شانسی برای به دست آوردن حکومت محروم بمانند، به همین جهت سعی کردند با استفاده از اصل غافلگیری و به دست گرفتن ابتکار عمل، قبل از دیگران برای خود بیعت بگیرند فلذا ماجرای سقیفه را به راه انداختند، اما هیچ سودی از آن نبردند، بلکه حزب خود را از یک نیروی بی طرف محترم به یک نیروی شکست خورده تبدیل کردند.
پی نوشتها:
1) منا امیر و منکم امیر، (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 11).
2) ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسة، ص 8 - ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 14 - تاریخ طبری(ده جلدی) ج 2، ص 242.
3) همان ماخذ.
4) امیری از ما و امیری از شما.