هو الحق
سلام…
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
...
قطره قطره شراب ناب یادگار حاج اسماعیل دولابی
*کتاب مصباح الهدی*
...
ـ پادشاهی که یک پسر نازپرورده در دربار داشت دید اگر تا آخر کار شاهزاده در این ناز و نعمت بماند لیاقت
او را نخواهد یافت و روزی که به قدرت برسد مردم را در زحمت می گذارد و به آنها زورگویی می کند. این بود که
مأمورانش دستور داد به بهانه ی گشت و تماشا او را به کویر خشک و دورافتاده ای در کنار ده ویرانه ای برده و رها
کنند و باز گردند. آنها هم همین کار را کردند. شاهزاده که با آن لباسهای اشرافی تنها در کویر مانده بود قدم
می زد و با خود حرف می زد و مردم آبادی های اطراف را که رد می شدند به جای خدمه ی کاخ می گرفت و به
آنها امر و نهی می کرد که تخت مرا فلان جا بزنید و صبحانه ی مرا بیاورید و … .
مردم اول گفتند: او دیوانه است. اما دو سه نفر افراد عاقل و فهمیده ی آبادی که او را دیدند فهمیدند که
این لباسهای اشرافی و این خواسته ها تناسبی با کویر نداردو این پسر باید شاهزاده باشد و از جایی آمده
که این چیزها در آنجا برایش فراهم بوده است. این سلیقه ی انسان که هر چه می خواهد بخرد، هر چند
که جنسی را که فروشنده به او عرضه می کند خوب و با دوام باشد، می پرسد بهتر و بادوام ترش را
و ازدواج که می خواهد بکند به دنبال زنی می گردد که زیباتر و باکمال تر از او در دنیا نباشد و این
ی انسان که اگر مثلاً برای کاری به اداره ای برود و کمی او را معطل کنند اعتراض می کند که چرا من را
معطل کردید؛ اینها همه حکایت می کند که او شاهزاده ایست که سلطان او را برای رشد دادن به این
فرستاده است.
اگر به خواسته های انسان از قبیل عمر جاودان و غنای بی پایان و قدرت بی نهایت و … دقت کنیم
می شود که او مال این کویر دنیا نیست چون این قبیل چیزها در دنیا نمی تواند وجود داشته باشد که
آنها را در این عالم دیده و حالا هوس کرده باشد. آیا تا به حال فکر کرده اید که این اشتها و این روحیه
کجا آمده و در درون ما مخفی شده است؟
ـ خواسته های اصلی انسان هیچیک در عالم طبیعت یافت نمی شود. ثروت بی نهایت، عمر بی نهایت و … او مثل
ملک زاده ای است که او را به دهی برده و رها کرده اند و او با خود حرف می زند و اُرد چیزهایی را می دهد که در
داشته است غافل از اینکه اینجا ده است و آن چیزها در ده وجود ندارد. این آرزوها نشان می دهد انسان اهل ده
نیست و روزگاری در بارگاه سلطان هستی میزیسته است و امروز هم طالب همان منزل است.