پاداش حسن خلق
در روایتى دربارهى پاداش این عبادت عظیم ولى بىزحمت مىخوانیم که امام صادق علیه السلام فرموده:
إنّ اللَّهَ تَبارَکَ وَتَعالَى لَیُعْطِى العَبْدَ مِن الثَّوابِ عَلَى حُسْنِ الخُلُقِ کَما یُعْطِى المُجاهِدَ فِى سَبیلِ اللَّهِ یَغدُو عَلَیهِ وَیَرُوحُ «37»
. خداى تبارک و تعالى یقیناً بندهى خود را بر حسن خلق پاداشى چون پاداش رزمندهاى که شبانهروز در راه خدا مىرزمیده عطا مىکند.
انسان وقتى همهى مردم را- از زن و فرزند گرفته تا غریبهترین غریبهها- بندهى خدا ببیند و خود را نیز در همان جایگاه مشاهده کند و این حقیقت را هم به خود بقبولاند که همه از او بهترند، جایى براى به کارگیرى زشتىهاى اخلاق نسبت به بندگان خدا نمىماند، بلکه کوشش انسان در این نقطه متمرکز مىشود که با همگان در سایهى پرمایهى حسنات اخلاقى رفتار کند و حتى بدىهاى اخلاقى آنان را با زیبایىهاى اخلاقى پاسخ دهد، چنان که خداى مهربان در قرآن مجید از پیامبرش، تلافى بدىها را با خوبىها خواسته، و این واقعیت در حقیقت اوج اخلاق و قلّهى معنوى خصلتهاى مثبت است.
«وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ* وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» «38».
و نیکى با بدى یکسان است. [بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع کن؛ آن گاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است، گویى دوستى یکدل مىگردد.
و این [خصلت] را جز کسانى که شکیبا بودهاند نمىیابند و آن را جز صاحب بهرهاى بزرگ، نخواهد یافت.
آیهاى است کمنظیر، همراه با عالىترین مسائل معنوى و ارزشى، در بخش اوّل آیه اعلام مىکند که هرگز حسنه و نیکى و زشتى و بدى اخلاقى یکسان و برابر نیست، حسنهى اخلاقى راهى به سوى قرب و رضاى خداست، و زشتى اخلاقى راهى به سوى سخط و خشم حق و آتش دوزخ است، حسنهى اخلاقى مایهى ارزش انسان و امنیت و آرامش و دل خوشى فرد و خانواده و جامعه، و زشتى اخلاقى مایهى پستى و ناامنى و اضطراب فرد و خانواده و جامعه است.
در بخش دوم آیه، فرمان حکیمانه مىدهد، زشتى اخلاقى دیگران را به خود با روش اخلاقى بهتر و حالتى که نیکوتر است دفع کن که ناگهان میان تو و کسى دشمنى است گویا یارى و دوستى نزدیک و خودمانى است.
در بخش سوم آیه، مىگوید این حسنهى اخلاقى بهتر و برتر را که مقابلهى بدى با روشنى که روش بهتر است نمىپذیرند مگر کسانى که وجودشان را از انتقام گرفتن منع مىکنند، و بر مرز حقایق اخلاقى ثبات و پایدارى مىنمایند.
در بخش پایانى آیه، مىفرماید این روش را نمىپذیرند مگر آنان که از خیر و کمال و کرامت و بزرگوارى نصیب عظیم دارند.
پاداش صبر و بردبارى
آرى، صبر نمودن و پایدارى نشان دادن و ثبات قدم داشتن در امر معنوى، و در برابر تلخىها و برخوردهاى نامناسب دیگران براى استوار شدن حقایق اخلاقى در عمق نفس عبادتى بسیار مهم و داراى پاداشى باارزش است.
امام باقر علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت مىکند:
إذا کانَ یَومَ القیامَة جَمَعَ اللَّه عزّ وجلّ الخلائِقَ فِى صَعیدٍ وَاحدٍ، ونادى مُنادٍ مِن عند اللَّهِ یَسمَعُ آخرُهم کما یَسمَعُ أوّلُهم یقولُ: أین أهلُ الصبرِ؟ قَالَ: فیقومُ عُنُقٌ مِن النّاسِ مُستَقبِلُهم زُمرةٌ مِن المَلائِکةِ فیقولونَ لَهُم: ما کانَ صبرُکُم هَذا الَّذى صَبَرتُم؟ فیقولون: صَبَرنا أنفُسنا على طاعةِ اللَّه وصَبَرناها عَن مَعصِیةِ اللَّه.
قال: فَیُنادى مُنادٍ مِن عِندَ اللَّه: صَدَقَ عِبادِى خَلَوْا سبیلَهُم لِیدخُلوا الجنّةَ بِغَیرِ حسابٍ «39».
هنگامى که روز قیامت شود خدا همه را در یک سرزمین جمع مىکند و از جانب خدا ندا دهندهاى ندا مىدهد که اولین و آخرین آن ندا را مىشنوند مىگوید: اهل صبر و شکیبایى کجایند؟ پس گروهى از مردم از جاى برمىخیزند و دستهاى از فرشتگان از آنان استقبال مىکنند و به آنان مىگویند: صبر شما چه بود؟ مىگویند: ما وجودمان را بر طاعت خدا نگاه داشتیم و نسبت به معصیتش حبس نمودیم. پس ندا دهندهاى از سوى خدا ندا مىدهد: بندگانم راست مىگویند، راه را به روى آنان باز کنید تا بدون حساب وارد بهشت شوند.
پیوند میان خالق و مخلوق
امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید: خدا حسنات اخلاقى را پیوند بین خود و بندگانش به شمار آورده و در این زمینه روایت بسیار مهمى از حضرت نقل شده، که نمونهى آن در کتابهاى روایى بسیار کم است:
أنّه قَالَ لِوَلَدِهِ إنّ اللَّهَ عَزَّ وَجلَّ جَعَلَ مَحاسِنَ الأخلَاقِ وُصلَةً بَینَهُ وَبَیْنَ عِبَادِهِفیجب أحَدَکُم أن یتمسَکَ بِخُلُقٍ مُتَّصلٍ باللَّهِ «40»
. به فرزندانش فرمود: بىتردید خداى عزّ و جلّ زیبایىهاى اخلاق را پیوند میان خود و بندگانش قرار داده، پس به هر یک از شما واجب است متمسک به اخلاق متصل به خدا شود.
امام صادق علیه السلام در رابطه با زیبایىهاى اخلاقى مىفرماید:
اخلاق نیکو و خصلتهاى زیبا جمال در دنیا و نگاه دارندهى انسان از عذاب در آخرت است، کمال دین به آن است، و مایهى تقرب به سوى خداست، و حسنات اخلاقى در همهى انبیا و اولیا و اوصیا موجود بوده است...
و آنچه در حقیقت زیبایىهاى اخلاقى است جز خدا کسى نمىداند، پیامبر فرمود: حاتم روزگار ما حسن خلق و صفات حسنه است و حسن خلق لطیفترین حقیقت در دین و سنگینترین مایه در میزان است «41».
دارندهى حسنات اخلاقى عاشقانه آن را هزینه مىکند
حسنات اخلاقى هنگامى که در انسان جلوه مىکند چون کریم گشاده دستى هر لحظه مىخواهد خیرش را به دیگران برساند، صاحب حسنات اخلاقى در هزینه کردن این مایههاى ملکوتى نسبت به دیگران حتى حیوانات سر از پا نمىشناسد و زمان و مکان برایش مطرح نیست.
زینب کبرى علیها السلام قهرمان کربلا و مثل اعلاى ایمان و عمل، داستان عجیبى را از همسرش عبداللَّه بن جعفر به این مضمون نقل مىکند که عبداللَّه گفت: من از سفرى باز مىگشتم در حال خستگى به نزدیک قریهاى رسیدم، باغى سرسبز و خرّم در بیرون آن قریه بود، پیش خود گفتم بروم از صاحب باغ اجازه بگیرم تا اندک زمانى از خستگى راه بیاسایم.
کنار در ایستادم و سلام کردم، غلام سیاه نزدیک من آمد و با محبت مرا به درون باغ دعوت کرد، من بدون این که خود را معرفى کنم وارد باغ شدم. او گفت: من مالک باغ نیستم، مالک باغ در قریه است ولى این اجازه را دارم که عزیزى چون شما را بپذیرم. میان باغ رفتم و نقطهاى را براى استراحت در نظر گرفتم، نزدیک ظهر بود، غلام سفرهى نانش را باز کرد، تا خواست بسم اللَّه بگوید و لقمهى اوّل را از سفره بردارد، سگى وارد باغ شد، از خوردن باز ایستاد، در چهرهى سگ دقت کرد، او را گرسنه یافت، یک قرص نان نزد سگ گذاشت و سگ هم با حرص هرچه تمامتر خورد، قرص دوم و سوم را هم به سگ داد، وقتى خیالش از سیر شدن سگ آسوده شد، سفرهى خالى را جمع کرد و در گوشهاى گذاشت.
به او گفتم: خود غذا نمىخورى؟ گفت: ندارم، جیرهام در روز همین سه قرص نان است. گفتم: چرا همهى آن را به این سگ دادى؟ گفت: قریهى ما سگ ندارد، این سگ از جاى دیگر به این باغ آمد و معلوم بود خیلى گرسنه است و من تحمل گرسنگى این مهمان ناخواندهى زبان بسته را نداشتم. گفتم: پس با گرسنگى خود چه مىکنى؟ گفت: با صبر و حوصله روز را به شب مىآورم!
عبداللَّه گفت: من از کرامت و اخلاق و مهرورزى و برخوردش با سگى که از جاى دیگر آمده بود شگفت زده شدم، پس از استراحت به قریه رفتم و سراغ صاحب باغ را گرفتم. وقتى او را یافتم خود را معرفى کردم که من عبداللَّه بن جعفر داماد امیرالمؤمنین علیه السلام هستم. گفت: فداى قدمت، و به من اصرار ورزید که به خانهاش بروم. گفتم: مسافرم و براى رفتن عجله دارم، آمدهام باغ تو را بخرم. گفت: شما که زندگى و کارت در مدینه است، این باغ را براى چه مىخواهى؟ جریان را به او گفتم و پس از اصرار زیاد باغ را خریدم. گفتم: غلام را هم به من بفروش. غلام را هم فروخت. به باغ برگشتم و به غلام گفتم: تو را و باغ را از مالکت خریدم و تو را در راه خدا آزاد کردم و باغ را نیز به تو بخشیدم!
آرى، به قول قرآن اگر خوبى کنید به خود خوبى کردهاید.
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» .
اگر نیکى کنید به خود نیکى کردهاید.
و به قول امیرالمؤمنین علیه السلام حسنات اخلاقى پیوندى میان خدا و بندگان اوست.
پی بوشت ها:
______________________________
(1)- امالى مفید: 166، مجلس 21، حدیث 1؛ بحار الانوار: 66/ 380، باب 38، حدیث 38.
(2)- بقره (2): 83.
(3)- فجر (89): 17.
(4)- انسان (76): 8.
(5)- بقره (2): 215.
(6)- نساء (4): 6.
(7)- نساء (4): 3.
(8)- نساء (4): 2.
(9)- نساء (4): 6.
(10)- نساء (4): 10. (11)- ضحى (93): 6.
(12)- ضحى (93): 9.
(13)- «فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً* قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً* أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً* وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً* فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً* وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً» کهف (18): 77- 82.
(14)- امالى صدوق: 389، المجلس الحادى و الستون، حدیث 15؛ بحار الانوار: 72/ 18، باب 33، حدیث 6.
(15)- کافى: 6/ 3، باب فضل الولد، حدیث 12؛ بحار الانوار: 72/ 2، باب 31، حدیث 2.
(16)- قرب الاسناد: 45؛ بحار الانوار: 72/ 3، باب 31، حدیث 4.
(17)- ثواب الاعمال: 199؛ بحار الانوار: 72/ 4، باب 31، حدیث 9.
(18)- ثواب الاعمال: 200؛ بحار الانوار: 72/ 5، باب 31، حدیث 12.
(19)- نهج البلاغه: 833، حکمت 264.
(20)- فقه الرضا: 332، باب 85؛ بحار الانوار: 72/ 5، باب 31، حدیث 13.
(21)- من لا یحضره الفقیه: 4/ 15، باب ذکر جمل من مناهى النبى (ص)؛ بحار الانوار: 72/ 18، باب 33، حدیث 8.
(22)- کافى: 2/ 189، باب ادخال السرور على المؤمنین، حدیث 5 (با کمى اختلاف)؛ معانى الاخبار: 374، حدیث 1.
(23)- خصال: 1/ 224، حدیث 55؛ بحار الانوار: 72/ 19، باب 33، حدیث 13.
(24)- نهج البلاغه: 752، حکمت 24؛ بحار الانوار: 72/ 21، باب 33، حدیث 21.
(25)- کافى: 2/ 199، باب تفریح الکرب المؤمن، حدیث 3؛ ثواب الاعمال: 149؛ بحار الانوار: 71/ 321، باب 20، حدیث 87.
(26)- کافى: 2/ 158، باب البر بالوالدین، حدیث 4؛ بحار الانوار: 66/ 392، باب 38، حدیث 71.
(27)- کافى: 2/ 162، باب البر بالوالدین، حدیث 13؛ وسائل الشیعه: 21/ 505، باب 106، حدیث 27707.
(28)- کافى: 2/ 162، باب البر بالوالدین، حدیث 14؛ بحار الانوار: 71/ 56، باب 2، حدیث 14.
(29)- امالى طوسى: 454، المجلس السادس عشر، حدیث 1015؛ بحار الانوار: 71/ 73، باب 2، حدیث 60.
(30)- علل الشرایع: 2/ 479، حدیث 2؛ بحار الانوار: 71/ 74، باب 2، حدیث 66.
(31)- امالى صدوق: 427، المجلس السادس والستون، حدیث 1؛ بحار الانوار: 71/ 139، باب 4، حدیث 1.
(32)- مشکاة الانوار: 178، الفصل الثانى و العشرون؛ بحار الانوار: 71/ 140، باب 4، حدیث 5.
(33)- ثواب الاعمال: 133؛ بحار الانوار: 71/ 140، باب 4، حدیث 6.
(34)- مجموعه ورام: 1/ 57، باب العتاب؛ بحار الانوار: 71/ 141، باب 4، حدیث 11.
(35)- الزهد: 43، باب 7، حدیث 116؛ بحار الانوار: 71/ 142، باب 4، حدیث 12.
(36)- بحار الانوار: 71/ 143، باب 4، حدیث 19.
(37)- کافى: 2/ 101، باب حسن الخلق، حدیث 12؛ بحار الانوار: 68/ 377، باب 92، حدیث 10.
(38)- فصلت (41): 34- 35.
(39)- امالى طوسى: 102، المجلس الرابع، حدیث 158؛ بحار الانوار: 71/ 392، باب 28، حدیث 14.
(40)- نزهة الناظر: 52، حدیث 27؛ مستدرک الوسائل: 11/ 192، باب 6، حدیث 12719.
(41)- قال الصادق علیه السلام: الخلق الحسن جمال فی الدنیا، ونزهة فی الآخرة، وبه کمال الدین، والقربة إلى اللَّه عزّ وجل، ولا یکون حسن الخلق إلا فی کل ولی، وصفی؛ لأن اللَّه تعالى أبى أن یترک ألطافه بحسن الخلق، إلا فی مطایا نوره الأعلى، وجماله الأزکى؛ لأنها خصلة یخص بها الأعرفین به، ولا یعلم ما فی حقیقة حسن الخلق إلا اللَّه عز وجل، قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: خاتم زماننا إلى حسن الخلق، والخلق الحسن ألطف شیء فی الدین، وأثقل شیء فی المیزان، وسوء الخلق یفسد العمل، کما یفسد الخل العسل، وإن ارتقى فی الدرجات فمصیره إلى الهوان، قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: حسن الخلق شجرة فی الجنة، وصاحبه متعلق بغصنها، یجذبه إلیها، وسوء الخلق شجرة فی النار، وصاحبه متعلق بغصنها، یجذبه إلیها.
مستدرک الوسائل: 8/ 449، باب 87، حدیث 9967؛ بحار الانوار: 68/ 393، باب 92، حدیث 61.