تقوا و پرهیزکارى
لقمان در سخنان حکیمانهاش به فرزندش مىگوید: در این دنیایى که دریایى عمیق است و خلق بسیارى در آن غرق شدهاند کشتى خود را تقوا قرار داده تا این کشتى تو را از میان امواج خطر و طوفانهاى خانمان برانداز هوا و هوس سالم به ساحل نجات برساند.
تقوا از مادهى «وقى» است. وقى یعنى حصار، قلعهى حمایت، حافظ، نگهدار و سپر که این حصار محکم الهى با تمرین ترک گناه به وجود مىآید و انسان را در پناه و حمایت و حفظ خود قرار مىدهد و در نتیجه در دنیا از شرور و فتن و فساد و معصیت و گناه و تجاوز در امان قرار مىگیرد و در آخرت از عذاب دوزخ و آتش ابد مصونیت مىیابد.
از امام صادق علیه السلام از تفسیر تقوا پرسیدند: حضرت جوابى معنوى و پاسخى ملکوتى دادند:
أن لَایَفْقِدَک اللَّهُ حَیثُ أمرَک وَلَا یَراک حَیثُ نَهاک «17»
در آنجا و در موقعیت و مکانتى که فرمانت داده قرار داشته باشى (مانند بودن در همهى عبادات و بودن در عرصهى خدمت به خلق و انجام کار خیر جایت را خالى نبیند) و در آنجا که تو را نهى فرموده نباشى مشاهدهات نکند.
و این توضیح حضرت در حقیقت بیان عمق تقواست.
قرآن و آثار تقوا
آنان که علاقه دارند خود را تا آنجا که قدرت دارند و مىتوانند از دچار شدن به فتنه و فساد و گناه و معصیت و خلاصه گرفتار شدن به عذاب قیامت حفظ کنند و در این زمینهها تقوا به خرج دهند هدایت قرآن نسبت به آنان مؤثر است.
«ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» «18».
این است کتابى که در (حقانیت) آن هیچ تردیدى نیست، (و) مایهى هدایت تقوا پیشگان است.
آنان که مىخواهند برّ و نیکى از افق وجودشان طلوع کند و به هر خیر و خوبى آراسته شوند همهى برّ و خیر و خوبى و نیکى در تقواست.
«وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى» «19».
بلکه نیکى آن است که کسى تقوا پیشه کند.
آنان که مىخواهند فرداى قیامت علم بىجهل، عزت بىذلّت، ثروت بىفقر، حیات بىمرگ به دست آورند «20» راهى جز پیشه کردن تقوا و پرهیز از همهى معاصى و روى آوردن به همهى واجباتى که به آنان تعلّق مىگیرد ندارند.
«... وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «21».
و از خدا بترسید، باشد که رستگار گردید.
آنان که مشتاق معیت با حق هستند و علاقه دارند همیشه و در همه جا با خدا باشند و از انس با او لذت ببرند و از سرمایهى همراهى با او و همراهى او با خود بهرهمند شوند باید تقوا پیشه کنند.
«... وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» «22».
و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقوا پیشگان است.
آنان که از سختى عقاب و جریمهى خدا بیم دارند و نمىخواهند چشم به هم زدنى دچار عذاب قیامت شوند، چارهاى جز تقوا ورزیدن ندارند.
«... وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ» «23».
و از خدا بترسید و بدانید که خدا سخت کیفر است.
آنان که دوست دارند براى آخرت خود بهترین زاد و توشه را تهیه کنند و کنار آن زاد و توشه تا ابد با آسودگى خاطر بهرهمند گردند و از هر شر و رنج و مشکلى در امان باشند باید به تهیهى تقوا برخیزند که به فرمودهى قرآن، تقوا بهترین زاد و توشه براى انسان است.
«... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى...» «24».
و براى خود توشه برگیرید که در حقیقت، بهترین توشه، پرهیزگارى است.
آنان که مىخواهند در همهى شؤون حیات و براى همیشه مورد محبت خدا قرار گیرند و در عرصهى محبوبیت حضرت دوست راه یابند، تنها کارى که این محبوبیت را تحقق مىدهد، تقوا است.
«... فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» «25».
بىتردید خداوند، پرهیزگاران را دوست دارد.
آنان که علاقه دارند از کید و مکر دشمنان در امان بمانند و دوست دارند هیچ کیدى از سوى دشمن به آنان زیان نزند باید در حصار تقوا منزل گزینند و در پناه تقوا بیارامند.
کسانى که مىخواهند زحماتشان و کار و کوششان چه در مرحلهى عبادت و چه در زمینهى خدمت به خلق خدا و چه در اعمال خیر مورد قبول حضرت حق قرار گیرد و به این خاطر به بهشت ابد راه یابند واجب است تقوا پیشه کنند، یعنى درب همهى گناهان را به روى خود ببندند؛ زیرا باطن گناه آتش است و این آتش خوبىها را مىسوزاند و نمىگذارد باقى بماند تا به نقطهى قبول حق برسد!
«... إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» «26».
خدا فقط از تقوا پیشگان مىپذیرد.
کسانى که عاشق رحمت خدایند و اشتیاق رسیدن به آن را دارند و مىخواهند هم چون ماهى در دریا غرق رحمت دوست شوند باید از راه تقوا خود را به آن حقیقت الهیه برسانند و با بال تقوا به آن آسمان بىنهایت پرواز کنند.
«... وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» «27».
و پرهیزگارى نمایید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.
جامعه و ملّتى که دنبال برف و باران به موقع و از پى ارزاق فراوان هستند و علاقه دارند از هر درى برکات الهى به آنان ببارد و همهى مشکلاتشان از برکت آن برکات حل شود باید به ایمان و تقوا روى آرند و در این دو زمینه قدم ثابت داشته باشند.
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ...» «28».
و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مىگشودیم.
آنان که مىخواهند قدرت تشخیص حق را از باطل در همهى امور پیدا کنند و زشتىهایشان محو شود و مورد آمرزش حضرت حق قرار گیرند و ازفضل و احسان عظیم پروردگار بهرهمند شوند واجب است در همهى امور زندگى خویش تقوا را رعایت نمایند.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» «29».
اى کسانى که ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید، براى شما [نیروى] تشخیص [حق از باطل] قرار مىدهد؛ و گناهانتان را از شما مىزداید؛ و شما را مىآمرزد؛ و خدا داراى بخشش بزرگ است.
روایات و تقوا
یعقوب بن شعیب مىگوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم مىفرمود:
مَا نَقَلَ اللَّهُ عَزّ وَجلّ عَبداً مِن ذُلِّ المَعَاصِى إلَى عِزِّ التَّقوَى إلّاأغنَاهُ مِن غَیرِ مَالٍ وَأعَزَّهُ مِن غَیرِ عَشِیرَةٍ وَآنَسَهُ مِن غَیرِ بَشَر «30»
. خداى عز و جل بندهاى را از ذلّت گناهان به عزت تقوا منتقل نکرد مگر این که او را بدون مال بىنیاز کرد و بدون قوم و قبیله عزت بخشید و بدون یک بشر انس داد.
امام باقر علیه السلام مىفرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام همواره مىفرمود: براى اهل تقوا نشانههایى است که به آنها شناخته مىشوند: راستى در سخن، اداى امانت، وفاى به پیمان، کمى عجز و بخل، صلهى ارحام، مهرورزى به ناتوانان، کمى موافقت با زنان، بذل نیکى، حسن خلق، گستردگى بردبارى و پیروى دانش در آنچه که انسان را به خدا نزدیک مىکند، خوشا به حال اهل تقوا، و بر آنان باد خوبى عاقبت «31».
مردى به محضر حضرت سجاد علیه السلام آمد و گفت: من گرفتار زنانم، روزى زنا مىکنم و روزى روزه مىگیرم، آیا روزهام کفارهى زنایم مىشود؟ حضرت به او فرمود: چیزى نزد خدا محبوبتر از این نیست که اطاعت شود و از معصیت او بپرهیزند، بنابراین نه زنا کن و نه روزه بگیر، سپس او را نزدیک خود خواند و دستش را گرفت و به او خطاب کرد، عمل اهل دوزخ را انجام مىدهى و امید به ورود به بهشت را دارى؟ «32»
در وصیت پیامبر به ابوذر است:
عَلَیکَ بِتَقوىَ اللَّه فإنّهُ رأسُ الأمرِ کُلّه «33»
. بر تو باد به تقوا و خداترسى، زیرا تقوا رأس همهى کارهاست.
ایمان
ایمان که ظرف پاک و باارزشش قلب است به معناى باور واقعى و تصدیق حقیقى است.
باور داشتن خدا و قیامت و فرشتگان و پیامبران و وحى بودن قرآن ایمان است که محصولش عمل صالح و اخلاق حسنه است و از برکت آن اعمال را مىپذیرند و گناه را مىبخشند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در روایتى بسیار مهم دربارهى ارزش ایمان مىفرماید:
مَا مِن شىءٍ أحبّ إلى اللَّه مِن الإیمان والعملِ الصالِحِ وَتَرکُ مَا أُمِرَ أن یُترَک «34»
. چیزى نزد خدا محبوبتر از ایمان و عمل شایسته و ترک محرماتى که به ترک آن فرمان دادهاند نیست.
امام صادق علیه السلام دربارهى ارزش مؤمن فرموده:
المُؤمنُ أعظمُ حُرمَةً مِن الکَعْبَة «35»
. مؤمن از نظر حرمت و احترام از کعبه عظیمتر است.
و در روایتى آمده که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به کعبه نظر انداخت و فرمود:
مَرحباً بالبیتِ مَا أعظَمَک وأعظمَ حُرمَتک عَلى اللَّه، واللَّه للمؤمِن أعظَمُ حُرمَةً مِنک؛ لأنّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنْکَ وَاحِدَةً وَمِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَة: مَالَه وَدَمَه وَأن یظن بِه الظن السوء «36»
. خوشا به بیت، چه باعظمتى و چه بزرگ است حرمتت بر خدا، به خدا سوگندن مؤمن حرمتش از حرمت تو بزرگتر است، زیرا خدا یک حرمت براى تو قرار داده و براى مؤمن سه حرمت، حرمت مال، حرمت خون و حرمت این که به او گمان بد برده شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام دربارهى ایمان فرموده:
الإیمان شجرةٌ أصلُها الیَقین، و فرعُها التُقى، وَنورُها الحیاء، وثَمرُها السّخا «37»
. ایمان درختى است که ریشهاش باور استوار قلبى و تنهاش تقوا و نورش حیا و میوهاش سخاست.
و نیز از آن حضرت روایت شده است:
أصلُ الإیمانِ حُسنُ التَّسلیمِ لِأمرِ اللَّه «38»
. ریشهى ایمان نیکو تسلیم بودن نسبت به فرمان خداست.
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
الإیمان عقدٌ بِالقلبِ ولَفظٌ باللسانِ وعَملٌ بِالجَوارِح «39»
. ایمان اعتقاد به قلب و گفتن به زبان و عمل بوسیلهى اعضا است.
ایمان بار بسیار سنگین معنوى است که کشتى زندگى انسان را از میان امواج و طوفانهاى دریاى دنیاى مادى و از میان خطرات و فتنهها با آرامى و استوارى به ساحل نجات مىرساند.
توکل
بادبان کشتى نجاتبخش انسان توکل است، حقیقتى که قرآن و روایات انسان را براى حل مشکلات و تقویت روح و آسان شدن زندگى و ادامهى حیات دینى به آن دعوت مىکنند.
توکل تسلیم بودن به خواستههاى حق و اعتماد صد در صد به قدرت و کارگشاى او و او را در همهى امور زندگى وکیل و کارگذار گرفتن است.
انسان هنگامى که به طور جدى به خدا اعتماد کند و حضرت او را وکیل خود بگیرد، یقیناً آن محبوب مهربان و آن قادر مشکل گشا همهى زمینههاى مادى و معنوى و انسانى را به گونهاى به نفع انسان هماهنگ مىکند که امور در جریان اصلى خود قرار مىگیرد و هر کارى در جهت منافع مشروع انسان پیش مىرود.
«... فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» «40».
هنگامى که بر انجام کارى پس از طى مقدمات آن و مشورت با صالحان تصمیم گرفتى بر خدا اعتماد و توکل نما، زیرا خدا متوکّلان را دوست دارد.
«... فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا» «41».
از منافقان و دورویان و سست دینان و یاوه گویان روى گردان و بر خدا توکل کن و خدا از نظر کارسازى و قیام به امور بندگان کافى است.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: ابلیس گفت: پنج کس است که مرا بر آنها تسلطى نیست و دیگر مردمان در قبضهى قدرت من هستند:
مَنِ اعتَصَمَ بِاللَّهِ عَن نیّةٍ صَادِقَةٍ وَاتَّکَلَ عَلَیهِ فِى جَمیعِ أُمورِهِ، وَمَن کَثُر تَسبیحَه فى لَیلِه وَنَهارِهِ، وَمَن رَضِىَ لِأخیهِ المُؤمِنِ مَا یَرضاهُ لِنَفسِهِ، ومَن لَم یَجْزَعْ عَلَى المُصیبَةِ حِینَ تُصیبُه، ومَن رَضِىَ بِما قَسَّم اللَّهُ لَه وَلَم یَهْتَمَّ لِرِزْقِه «42»
. کسى که از روى نیت صادقه به خدا تمسک جوید و در همهى امورش بر خدا توکل نماید و تسبیحش در شب و روز زیاد باشد و براى برادر مؤمنش آنچه را براى خود مىپسندد بپسندد و بر مصیبت چون به او رسد بىتابى ننماید و به آنچه خدا از روزى، نصیب او نموده، راضى باشد و براى روزى خود تن به زحمت و رنج غیرمتعارف ندهد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از امین وحى جبرئیل پرسید توکّل بر خدا چیست؟ جبرئیل گفت:
العِلمُ بِأنَّ المَخلُوقَ لَایَضُرُّ وَلَا یَنْفَعُ، وَلَا یُعطِى وَلَا یَمنَعُ، وَإستِعمَالُ الیَأْس مِنَ الخَلقِ. فَإذَا کانَ العَبدُ کَذلک لَم یَعمَل لِأحدٍ سِوَى اللَّهِ، وَلَم یَرْجُ وَلَم یَخفْ سِوَى اللَّهِ، وَلَم یَطمَعْ فِى أحَدِ سِوَى اللَّهِ فَهذا هُوَ التَّوکُّلُ «43»
. آگاهى به این که مخلوق زیان و سود نمىزند و عطا و منع به دست او نیست و ناامید بودن از همهى خلق. چون عبد این چنین باشد براى احدى جز خدا نمىکوشد، و به احدى امید نمىبندد، و از کسى نمىترسد جز خدا، و طمع در کسى نمىکند جز خدا، این است توکل.
داستانى از توکل یک انسان باایمان
عبداللَّه هبیرى که از شخصیتهاى ایمانى و انسانى خدمتگذار و دلسوز بود سالیانى چند فقط به خاطر خدمت به مردم و پیش گیرى از ظلم در ادارات بنى امیه کارگزار بود. پس از سقوط بنى امیه بیکار شد و از خدمترسانى به مردم باز ماند و پس از هزینه کردن آخرین حقوق مالىاش در مضیقه و تنگدستى افتاد.
روزى از شدت تنگدستى و بیکارى به در خانهى احمد بن خالد وزیر مأمون که مردى بداخلاق و تندخو بود آمد. احمد که او را مىشناخت از دیدن او بسیار ناراحت شد و به او اعتنایى نکرد، عبداللَّه به طور مکرر به خانهى وزیر مراجعه کرد ولى پاسخى نشنید و محبتى ندید. احمد که از پى در پى آمدن عبداللَّه به ستوه آمده بود به غلامش گفت او را به هر صورتى که مىدانى از در خانهى من بران و به او اعلام کن که من هیچ گونه کمکى به تو نخواهم کرد!
غلام که عبداللَّه را آدم باشخصیت و انسان باوقار و بزرگوارى مىدید از دادن آن پیام تلخ خوددارى کرد و خود از نزد خود سه هزار دینار طلا به خانهى عبداللَّه برد و گفت: وزیر سلام رساندند و گفتند این مقدار پول را مصرف کنید که براى آینده هم فکرى خواهیم کرد.
عبداللَّه گفت: من به گدایى در آن خانه نیامدم، نیازى به پول وزیر ندارم، من اعتماد و توکلم به خداست، خدا کلید حلّ مشکلات مشکل داران را به دست اهل قدرت و مکنت و ثروت و مال و منال قرار داده است، امروز که احمد بن خالد وزیر مملکت است، کلید حل مشکل من از جانب خدا در دست اوست. من اگر در خانهى او مىآیم به شخص خودش کار ندارم، مرتب مىآیم که اگر کلید حل مشکل من در دست اوست از آن دست بیرون آورم و اگر نیست پس از ثابت شدنش رفت و آمدم را قطع مىکنم، پول را به صاحبش برگردان که من فردا هم به محل نخستوزیرى خواهم آمد.
احمد بن خالد روز دیگر چون چشمش به عبداللَّه افتاد، بسیار ناراحت شد و به ندیمش گفت: مگر پیام مرا به او نرساندى؟ غلام داستان برخوردش را با عبداللَّه گفت. وزیر به خشم آمد و گفت: با قدرتى که در اختیار دارم به حسابش خواهم رسید!
احمد بن خالد هنگامى که پس از گفتگویش با غلام وارد بر مأمون شد، مأمون گفت: یکى دو روز است تصمیم دارم براى استان مصر که استانى ثروتمند است استاندارى بفرستم. به نظر تو چه شخصى براى آن منطقه لیاقت دارد؟
نخستوزیر که تصمیم داشت یکى از دوستان نزدیکش را معرفى کند و به قول معروف رابطه را بر ضابطه ترجیح دهد خواست بگوید عبداللَّه زبیرى، زبانش بىاختیار پیچانده شد و گفت: عبداللَّه هبیرى. مأمون گفت: مگر عبداللَّه هبیرى زنده است؟ او مردى است عاقل و کاردان و براى این پست بسیار مناسب است. وزیر گفت: او دشمن خاندان بنى عباس است. مأمون گفت: آنقدر به او محبت مىکنیم تا دوست ما شود. وزیر گفت: او به سن کهولت رسیده و براى این پست شایسته نیست. مأمون گفت: او عقل فعال و دنیایى از تجربه است، فعلًا سیصد هزار درهم جهت خرج سفر در اختیارش بگذار تا به مصر رود و به کارگردانى آن منطقهى حاصل خیز مشغول شود.
لقمان حکیم در پایان موعظهاش به فرزندش فرمود: باید عقل ملاح کشتى زندگى و قطبنمایش دانش و علم و سکّانش صبر باشد «44»، بىتردید این گونه زندگى که کشتىاش تقوا و بارش ایمان و بادبانش توکل و ملاحش عقل و قطبنمایش دانش و سکّانش صبر باشد زندگى معقول و پربار و مفیدى است و ساحل نجاتش بهشت الهى است.
پی نوشت ها:
(1)- «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» رعد (13) 43.
در مصادر روایى خاصه در روایات مختلف بیان شده است که «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است.
کافى: 1/ 229، باب أنه لم یجمع القرآن...، حدیث 6؛ أمالى صدوق: 564، المجلس الثالث والثمانون، حدیث 3؛ بشارة المصطفى: 193؛ بصائر الدرجات: 212، باب 1؛ روضة الواعظین: 1/ 105؛ مناقب: 2/ 29، فصل فى المسابقة بالعلم؛ وسائل الشیعه: 27/ 181، باب 13، حدیث 33546، 33564، 33589؛ بحار الانوار: 23/ 191، باب 10، حدیث 11 و...
(2)- غرر الحکم: 254، فضیلة حسن الخلق، حدیث 5361؛ هدایة العلم: 183.
(3)- نهج البلاغه: 174، خطبهى 86.
(4)- کافى: 2/ 90، باب الصبر، حدیث 9؛ بحار الانوار: 68/ 73، باب 62، حدیث 6.
(5)- کافى: 2/ 89، باب الصبر، حدیث 4؛ تحف العقول: 281؛ بحار الانوار: 68/ 91، باب 62، حدیث 46.
(6)- کافى: 8/ 150، حدیث من ولد فى الإسلام، حدیث 132؛ وسائل الشیعه: 19/ 266، باب 6، حدیث 24559.
(7)- تحف العقول: 278؛ بحار الانوار: 75/ 135، باب 21، حدیث 3.
(8)- نهج البلاغه: 425، خطبهى 184 (معروف به متقین).
(9)- کافى: 1/ 15، کتاب العقل و الجهل، حدیث 12؛ وسائل الشیعه: 15/ 206، باب 8، حدیث 20291.
(10)- تفسیر امام عسکرى: 325، التواضع وفضل خدمة الضعیف، حدیث 173؛ بحار الانوار: 72/ 117، باب 51، حدیث 1.
(11)- معانى الاخبار: 381، باب النوادر المعانى، حدیث 9؛ بحار الانوار: 72/ 465، باب 95، حدیث 4.
(12)- مصباح الشریعه: 72، باب الثانى و الثلاثون فى التواضع؛ بحار الانوار: 72/ 121، باب 51، حدیث 12.
(13)- عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: قدم أعرابی على النبی صلى الله علیه و آله و سلم فقال: یا رسول اللَّه! تسابقنی بناقتک هذه، قال: فسابقه فسبقه الأعرابی، فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: إنکم رفعتموها فأحب اللَّه أن یضعها، إن الجبال تطاولت لسفینة نوح وکان الجودی أشد تواضعا، فحط اللَّه بها على الجودی.
الزهد: 61، باب التواضع والکبر؛ بحار الانوار: 72/ 123، باب 51، حدیث 18.
(14)- عن عبد الرحمن بن الحجاج، عن أبى عبد اللَّه علیه السلام قال: أفطر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم عشیة خمیس فى مسجد قبا، فقال: هل من شراب، فاتاه أوس بن خولى الأنصارى بعس مخیض بعسل، فلما وضعه على فیه نحاه، ثم قال: شرابان یکتفى بأحدهما من صاحبه لا أشربه ولا أحرمه، ولکن أتواضع للَّهِ، فان من تواضع للَّهِ رفعه اللَّه، ومن تکبر خفضه اللَّه، ومن اقتصد فی معیشته رزقه اللَّه، ومن بذر حرمه اللَّه، ومن أکثر ذکر الموت أحبه اللَّه.
کافى: 2/ 122، باب التواضع، حدیث 3؛ وسائل الشیعه: 15/ 277، باب 31، حدیث 20505.
(15)- کافى: 2/ 123، باب التواضع، حدیث 11؛ بحار الانوار: 72/ 132، باب 51، حدیث 34.
(16)- بحار الانوار: 72/ 132، باب 51، ذیل حدیث 34.
(17)- عدة الداعى: 303؛ بحار الانوار: 67/ 285، باب 56، حدیث 8.
(18)- بقره (2): 2.
(19)- بقره (2): 189.
(20)- المفردات راغب.
(21)- بقره (2): 189.
(22)- بقره (2): 194.
(23)- بقره (2): 196.
(24)- بقره (2): 197.
(25)- آل عمران (3): 76.
(26)- مائده (5): 27.
(27)- انعام (6): 155.
(28)- اعراف (7): 96.
(29)- انفال (8): 29.
(30)- کافى: 2/ 76، باب الطاعة و التقوى، حدیث 8؛ بحار الانوار: 67/ 282، باب 56، حدیث 1.
(31)- خصال: 2/ 483، حدیث 56؛ تفسیر عیاشى: 2/ 213.
(32)- کافى: 5/ 541، باب الزانى، حدیث 5؛ عدة الداعى: 313؛ بحار الانوار: 67/ 286، باب 56.
(33)- خصال: 2/ 523، حدیث 13؛ بحار الانوار: 67/ 289، باب 56، حدیث 21.
(34)- بحار الانوار: 64/ 71، الأخبار، حدیث 37.
(35)- خصال: 1/ 27، حدیث 95؛ بحار الانوار: 65/ 16، باب 15، حدیث 20.
(36)- روضة الواعظین: 2/ 293، مجلس فى ذکر مناقب أصحاب الأئمة؛ بحار الانوار: 64/ 71، الأخبار، حدیث 39.
(37)- غرر الحکم: 87، حقیقة الایمان، حدیث 1441.
(38)- غرر الحکم: 87، حقیقة الایمان، حدیث 1444؛ هدایة العلم: 62.
(39)- معانى الاخبار: 186، حدیث 2؛ بحار الانوار: 66/ 65، باب 30، حدیث 13.
(40)- آل عمران (3): 159.
(41)- نساء (4): 81.
(42)- خصال: 1/ 285، حدیث 37؛ بحار الانوار: 90/ 177، باب 3، حدیث 4.
(43)- معانى الاخبار: 260، حدیث 1؛ بحار الانوار: 68/ 138، باب 63، حدیث 23.
(44)- کافى: 1/ 16، کتاب العقل و الجهل، حدیث 12؛ تحف العقول: 383؛ وسائل الشیعه: 15/ 206، باب 8، حدیث 20291.