چند تذکر:
1- این که سؤال کننده در المراجعات به آیه «یوم لایغنی مولی عن مولی » استدلال کرده که مولی به معنی صدیق می آید، صحیح و قطعی نیست، زیرا دیدیم که تفلیسی مولی را در این آیه به معنی خویشاوند دانسته است. و در تفسیر ابن عباس هم ذیل آیه چنین می گوید: «یعنی قرابة عن قرابة شیئا و کافر عن کافر و قریب عن قریب شیئا من الشفاعة و لامن عذاب الله ». (53) ظاهرا منظورش این است که مولی در این آیه به معنی کسی است که عهده دار امر کسی دیگر است و می خواهد به او کمک کند، از قبیل خویشان، و دوستان; و لذا در تفسیر المیزان مثلا (نظیر آنچه در مجمع البیان آمده) ذیل آیه، می گوید: «والمولی هوالصاحب الذی له ان یتصرف فی امور صاحبه و یطلق علی من یتولی الامر و علی من یتولی امره; و المولی الاول فی الآیة هوالاول والثانی هوالثانی » (54) (و کلمه مولی به معنای کسی است که حق دارد در امور [شخص] دیگری تصرف کند، و هم به آن کسی که وی نسبت به او ولایت دارد اطلاق می شود; و کلمه مولای اولی در آیه شریفه به معنای اولی و دومی به معنای دوم است) (55)
2- این که تفلسیی در وجه سوم می گوید مولی به معنی دوست آمده، اولا مولی را در این آیه ها به معنی ولی و ناصر گرفته اند، چنان که ابن عباس معادل آن را ناصر آورده، (56) و در تفسیر کشاف می گوید: «مولی الذین آمنوا: ولیهم و ناصرهم ». و ثانیا اگر هم به معنی دوست باشد، منظور دوست دارنده است، نه محبوب، چنان که از سیاق آیه معلوم است.
3- این که در وجه چهارم مولی به معنی «هم عهد» ضبط و به آیه «ولکل جعلنا موالی » استشهاد شده ظاهرا اشتباهی در این جا رخ داده است، زیرا موالی در آیه مزبور به معنی وارثان است، که دنباله آیه هم در همان عبارت تفلیسی آمده: «یعنی العصبه »; امکان دارد مصحح اشتباه کرده باشد.
و اما بررسی معانی مولی در قرآن; کلمه مولی و جمع آن (موالی) 21 مرتبه در17 آیه آمده است، که در ذیل آنها را به ترتیب سوره ها آورده، ضمنا بعد از کلمه مولی یا موالی تفسیری که در تنویر المقباس از ابن عباس (با علامت س) و در کشاف از زمخشری (باعلامت ز) آمده با تعیین صفحه و از کشاف به اضافه تعیین جلد ذکر می کنیم، بدین قرار:
1- در سوره بقره(2)، آیه آخر: واعف عنا واغفرلنا وارحمنا انت مولانا: اولی بنا (س ص 42). سیدنا و نحن عبیدک، اوناصرنا، او متولی امورنا (ز -ج 1، ص 333).
2- در سوره آل عمران (3)، آیه 150: بل الله مولاکم: حافظکم ولاکم علی ذلک و ینصرکم علیهم (س - ص 58). ای ناصرکم (ز - ج 1، ص 425).
3- در سوره نساء (4)، آیه 33: ولکل جعلنا موالی: یعنی الورثة لکی یرث (س - ص 69). الوراث (ز - ج 1، ص 504).
4- در سوره انعام(6)،آیه 62: مولاهم الحق: ولیهم بالثواب و العقاب بالحق و العدل. ویقال مولاهم الحق: معبودهم بالحق (س ص 111). مالکهم الذی یلی علیهم امورهم (زج 2،ص 32).
5و6- در سوره انفال (8)، آیه 40: فاعلموا ان الله مولیکم نعم المولی و نعم النصیر: مولاکم: حافظکم و ناصرکم علیهم، نعم المولی: الولی بالحفظ و النصرة (س - ص 148). ای ناصرکم و معینکم، فثقوا بولایته و نصرته (ز - ج 2، ص 220).
7- در سوره توبه (9)، آیه 51: «هو مولینا» اولی بنا (س - ص 159). ای الذی یتولانا و نتولاه، ذلک بان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لامولی لهم (ز ج 2، ص 278).
8- در سوره یونس(10)، آیه 30: وردوا الی الله مولیهم الحق: الیهم الحق (س ص 173).
ربهم الصادق ربوبیته، اوالذی یتولی حسابهم و ثوابهم (ز ج 2، ص 344).
9- در سوره نحل (16)، آیه 76: و هوکل علی مولاه: ثقل علی ولیه و قرابته عیال علی عائله (س - ص 227). ای ثقل علی من یلی امره و یعوله (ز ج 2، ص 623).
10- در سوره مریم (19)، آیه 5: وانی خفت الموالی: یعنی الورثة، من ورائی: من بعدی (س - ص 254). کان موالیه - و هم عصبته (اخوته و بنو عمه) - شرار بنی اسرائیل فخافهم علی الدین (ز - ج 3، ص 4).
11- در سوره حج (22)،آیه 13: لبئس المولی: الرب، ولبئس العشیر: الخلیل و الصاحب (س - ص 278). الناصر (ز - ج 3، ص 147).
12 و13 - باز در سوره حج آیه آخر: واعتصموا بالله هو مولیکم: حافظکم، فنعم المولی: الحافظ (س - ص 284); ... فاعبدوه وثقوا به ولاتطلبوا النصرة الامنه، فهو خیر مولی و ناصر (ز ج 3 - ص 173).
14- در سوره احزاب (33)، آیه 5: فاخوانکم فی الدین: فادعو هم باسم اخوانکم عبدالله و عبدالرحمن و عبدالرحیم و عبدالرزاق، و موالیکم: و باسم موالیکم (س - ص 350). اخوانکم فی الدین والولایة فیه...، یرید الاخوة فی الدین و الولایة فیه (ز ج 3، ص 522).
15 و16- در سوره دخان (44)، آیه 41: یوم لایغنی مولی عن مولی شیئا: ولی حمیم یعنی قرابة عن قرابة شیئا و کافر عن کافر و قریب عن قریب شیئا من الشفاعة و لامن عذاب الله (س ص 418). ای مولی کان من قرابة او غیرها، عن ای مولی کان (ز ج 4، ص 280).
17و18 - در سوره محمد (47)، آیه 11: ذلک بان الله مولی: ناصر الذین آمنوا و ان الکافرین لامولی: ناصر لهم (س - ص 428) ولیهم و ناصرهم (ز ج 4، ص 319).
19- در سوره حدید (57)، آیه 15: ماواکم النار هی مولاکم: اولی بکم النار (س ص 457/458). قیل هی اولی بکم ... و حقیقة مولاکم: محراکم و مقمنکم (جای شایسته و سزاوار شما)، ای مکانکم الذی یقال فیه هو اولی بکم...، و یجوز ان یراد هی ناصرکم، ای لاناصرلکم غیرها...، و قیل تتولاکم کما تولیتم فی الدنیا اعمال اهل النار (زج 4، ص 476).
20- در سوره تحریم (66)، آیه 3: والله مولیکم: حافظکم و ناصرکم (س ص 477). سیدکم و متولی امورکم (ز ج 4، ص 565) .
21- باز در سوره تحریم، آیه 5: و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه: حافظه و ناصره و معینه علیکما (س ص 477). ای ولیه و ناصره (ز ج 4، ص 566).
بنابراین، معانی ای که ابن عباس در تفسیر مولی و موالی آورده عبارتند از:
1- اولی، ذیل آیات: 1-7 و19.
2- حافظ، ولی، ناصر، و معین، ذیل آیات: 2- 5-12-13-17-18-20- و 21.
3- ورثه و عصبه، ذیل آیات:3 - و 10.
4- ولی و متولی (سرپرست)، ذیل آیات: 4-6- و9.
5- معبود و اله و رب، ذیل آیات: 4- 8 - و 11 (در آیه 4، دو احتمال داده است).
6- خویشاوند، ذیل آیات: 15 - و16.
7- ظاهرا، دوست: ذیل آیه 14.
و معانی ای که زمخشری آورده عبارتند از:
1- اولی، ذیل آیه 19.
2- ولی، ناصر و معین، ذیل آیات: 1، 2، 5،6، 11، 12،13،17، 18،19 و 21.
3- ورثه یا وراث و عصبه، ذیل آیات:3 و 10.
4- ولی و متولی (سرپرست)، ذیل آیات: 1، 8،9 و 20.
5- رب، ذیل آیه 8 (در آیه 8، دو احتمال داده است).
6- خویشاوند: ذیل آیات 15 و16.
7- ظاهرا، دوست: ذیل آیات:7، 14 و19 (در آیه 19،3 احتمال داده است).
8 - سید، ذیل آیات: 1 و 20 (در آیه 1،3 احتمال و در آیه 20، دو معنی ذکر کرده است).
9- مالک، ذیل آیه 4.
پس ابن عباس و زمخشری هر دو، هفتمین معنا را دوست تلقی کرده، و نیز هر دو، آیه شماره 4 (فاخوانکم فی الدین و موالیکم) را به این معنی تفسیر کرده اند. علاوه بر این که می توان گفت زمخشری آیه های شماره 7 (هو مولینا) و شماره 19 (ماواکم النار هی مولاکم) را هم به این معنی دانسته است. تفلیسی هم در وجه سوم گفت مولی به معنی دوست می آید، و آیه های سوره محمدصلی الله علیه وآله و سوره تحریم را در ذیل آن ذکر کرد.
حال ببینیم حق مطلب چیست؟
قبلا توجه داشته باشیم که بحث به این صورت است: که ثابت شود که مثلا در فلان آیه و عبارت راهی ندارد جز این که لغت موردنظر به فلان معنا باشد; البته اگر این طور ثابت شد، حتی اگر اهل لغت هم آن معنا را برای آن لغت ذکر نکرده باشند می گوییم توجه نداشته اند و کارشان نقص دارد.
نه به این صورت که بگوییم فلان لغت در فلان عبارت معنایش چنین است، و دلیلمان این باشد که وقتی لغت را به این معنی بگیریم عبارت مزبور غلط نمی شود; گرچه اگر به آن معناهایی هم که در کتب لغت ذکر شده معنی کنیم باز صحیح است ; مثلا در آیه «یوم لایغنی مولی عن مولی شیئا» می بینیم اگر مولای دوم را به معنای محبوب بگیریم، عبارت غلط نمی شود، اما اگر به معنای خویشاوند هم بگیریم - چنان که تفلیسی گفت (در وجه نخستین)، و هم چنین ابن عباس و زمخشری (ص 16، شماره 15و16)، باز صحیح خواهد بود; و یا ممکن است در آیه یا عبارتی، ببینیم معنای محبوب موجب غلط شدن آن نمی شود، و اگر معنای دیگری هم که در کتب لغت آمده، مثل تابع، مطیع و جز آنها را اراده کنیم - باز صحیح است; در این صورت دلیل نمی شود که برخلاف قاعده و اصل، از معنای متبادر یا حقیقی آن و معانی ای که لغویان ذکر کرده اند عدول نموده، معنای دیگری برای لغت مورد بحث اثبات کنیم.
با این مقدمه می گوییم: کلا آیاتی که به نظر ابن عباس و زمخشری و تفلیسی و امثال آنان، در آنها مولی به معنی دوست (محبوب؟) آمده، پنج آیه است، که در ذیل هر یک را مطرح نموده مورد بررسی قرار می دهیم:
1- آیه 5 سوره احزاب: «فاخوانکم فی الدین وموالیکم »، که در تفسیر ابن عباس و زمخشری آمده بود.
لکن دیدیم که تفلیسی، در وجه ششم موالی را در این آیه به معنی آزاد کردگان دانسته است، و طبرسی در مجمع البیان (ذیل آیه) می گوید: و موالیکم: ای بنوا اعمامکم (موالی شما: یعنی پسرعموهایتان)، و بعد دو نظریه دیگر (آزاد شده ها، و دوستان) را هم نقل کرده است. و معنای محبوب ظاهرا معنایی تحمیل گونه است.
2- آیه 51 سوره توبه: «هو مولینا»، که زمخشری تفسیر کرد به الذی یتولانا و نتولاه.
می گوییم: این که می گوید الذی یتولانا و نتولاه (آن که ما را دوست دارد و آن که ما او را دوست داریم محب ما و محبوب ما)، اولا نمی شود هر دو معنی مراد باشد، زیرا لازمه اش استعمال لفظ در بیش از یک معنا است که مورد اشکال است. (57) و ثانیا اصلا منظور این نیست که در دو معنی به کار رفته، بلکه منظور این است که چون او یاور و سرور یا دوستدار ما است، ما هم او را دوست می داریم (و به او اطمینان داریم، و بر او توکل می کنیم ... الی غیر ذلک)، پس مولی در همان معنی یاور، سرور، یا دوستدار استعمال شده است. و ثالثا ابن عباس و دیگران مولی را در این آیه به معنی اولی دانسته اند.
3- آیه 11 سوره محمد صلی الله علیه وآله: «ذلک بان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لامولی لهم »، که تفلیسی در وجه سوم عنوان کرده بود.
اما در ص 15، تذکر 2، بحث شد که مولی را به معنی ناصر گرفته اند. و اگر هم در معنی دوستی باشد، منظور محب است نه محبوب.
4- آیه 15 سوره حدید: «ماواکم النار هی مولاکم ».
که غالبا آن را به معنی اولی تفسیر کرده اند، یا به معنی ناصر. و اگر هم در معنی دوستی باشد، ظاهرا منظور محب است.
5- آیه 5 سوره تحریم: «و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه »، در وجه سوم از وجوهی که تفلیسی عنوان نموده است.
و دیدیم که به حافظ و ناصر و معین تفسیر شده است.
نتیجه بحث
خلاصه بحث آن که - علاوه بر این که متبادر از مولی در عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه »، سرور و صاحب اختیار است (به معنای حقیقی کلمه، که مفادش همان اولی در تصرفات است، و با امامت یکی می شود)، و معنای حقیقی آن همین معنا است، و به علاوه، چنان که بحث کرده اند، دلایل قطعی در بین هست که در این عبارت معنی دوستی مورد نظر نبوده است - ، اساسا دلیلی برای این مطلب که مولی به معنای محبوب آمده باشد، در دست نیست، و اگر در روز واپسین و یوم الندامه حسابرسی کنند (که خواهند کرد)، و به آنان که تعصب بیجا به خرج داده و خواسته خدا و رسول صلی الله علیه وآله را زیر پا گذاشته اند بگویند چرا چنین کردید پاسخی نخواهند داشت. ان الله لطیف خبیر.
یادداشتها
1- در فرهنگهای عربی معانی متعددی برای نفس ذکر کرده اند، از قبیل: روح، چشم، خون، شخص انسان، تن، عین چیزی، و جز آنها (لسان العرب و غیره).
2- گاهی هم جان و روان را فرق می گذارند; رک: فرهنگ معین، و لغتنامه دهخدا.
3- رک: کتب کلامی شیعه، مانند شرح تجرید الاعتقاد، بخش امامت، مساله سوم (ص 366); شرح باب حادی عشر، بخش امامت، مبحث چهارم (ص 44).
4- دو مرجع پیشین، به ترتیب: مساله هفتم (ص 381 تا397)، و مبحث پنجم (ص 44 - عبارت شرح باب حادی عشر بعدا نقل می شود).
5- سوره آل عمران (3)، آیه 60.
6- تفاسیر شیعه، مانند: مجمع البیان طبرسی، ذیل آیه مزبور (ج 2، ص 451 به بعد); والمیزان، ذیل آیه (ج 3، ص 242 به بعد). و تفاسیر اهل تسنن، مانند: کشاف زمخشری، ذیل آیه (ج 1، ص 368); و تفسیر طبری، ذیل آیه مزبور و دو آیه قبل از آن (ج 6، ص 467 تا 475).
7- رک، مثلا: تبیان شیخ طوسی; و مجمع البیان طبرسی، هر دو ذیل آیه و تفاسیر دیگر.
8- رک، مثلا: تفسیر طبری; و تفسیر کشاف، هر دو ذیل آیه; و جز آنها.
9- شرح باب حادی عشر، بخش امامت، مبحث پنجم (ص 45).
10- فاضل مقداد، در بحث صفات سلبیه، اثبات کرده که اتحاد بطور کلی باطل است (ص 21).
11- شرح تجرید علامه، بخش امامت، مساله هفتم (ص 385).
12- سوره آل عمران (3)، آیه 93.
13- سوره انعام (6)، آیه 54.
14- سوره یونس (10)، آیه 15.
15- سوره بقره (2)، آیه 44.
16- سوره اعراف (7)، آیه 23.
17- تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ص 48 (بعدا تمام عبارت ابن عباس نقل خواهد شد).
18- تفسیر المنار، ذیل آیه (ج 3; ص 322).
19- مسند احمدبن حنبل، ج 4، ص 357; وسائل الشیعه، ج 11، ص 436 تا 438.
20- در گذشته هم از این گونه اعمال انجام داده اند، چنان که مسلم در کتاب حدیثش، معروف به صحیح مسلم، در باب فضائل علی علیه السلام، روایت غدیر را کاملا نقل نکرده و مقداری از آن را حذف کرده است; به نقل از المراجعات، ص 207.
21- تفسیر المیزان، ذیل آیه مباهله (ج 3، ص 257 به بعد).
22- سوره بقره (2)، آیه 49; سوره اعراف (7)، آیه 141; سوره ابراهیم (14)، آیه 6. نظیر این آیات در چند مورد دیگر آمده است، مانند: سوره اعراف(7)، آیه 127; سوره قصص(28)، آیه 4; سوره مؤمن (یا غافر: 40); آیه 35.
23- سوره نساء (4)، اول سوره.
24- همان، آیه 3.
25- سوره آل عمران، آیه 42.
26- سوره نساء، آیه 32.
27- همان، آخر سوره.
28- اسباب النزول، ص 75.
29- مجمع البیان طبرسی، ذیل آیه مباهله.
30- تفسیر کبیر فخر رازی، ذیل آیه (جزء هشتم، ص 86).
31- تبیان شیخ طوسی، ذیل آیه (ج 2، ص 485).
32- تفسیر برهان، ذیل آیه (ج 1، ص 286).
33- نورالابصار شبلنجی، باب دوم، ص 223/224; و تفسیر خازن، ذیل آیه (ج 1، ص 242).
34- درالمنثور، ذیل آیه (ج 2، ص 39).
35- تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ذیل آیه (ص 48).
36- المیزان، ذیل آیه (ج 3، ص 260 به بعد).
37- همان، ص 245.
38- مخصوصا فارسی زبانان کمتر به این مغالطه توجه دارند، و اذهانشان بیشتر مورد سوء استفاده واقع می شود.
39- المراجعات، مراجعه 58، شماره 1; الصواعق المحرقه، ص 41.
40- المراجعات، مراجعه 58، شماره 2; الغدیر، ج 1، ص 384.
41- الغدیر، ج 1، ص 366.
42- تهذیب اللغه، ذیل ماده ولی (ج 15، ص 448).
43- کابلی در صواقع، ص 383; به نقل عبقات الانوار، ج 1، ص 18.
44- عبقات الانوار، ج 8، ص 292.
45- ظاهرا حلیف و عقید به یک معنی هم به کار می روند، و همان مولی الموالاة (تفسیر کشاف، ج 1، ص 504/505) است.
46- الغدیر، ج 1، ص 362 به بعد.
47- مآخذ اهل تسنن درباره این مطالب در عبقات الانوار، ج 5، از ص 233 به بعد ذکر شده است.
48- المحلی، تالیف ابن حزم، ج 4، ص 161; به نقل از الغدیر، ج 1، ص 334. و نیز صواعق المحرقه،ص 215; و ملحق به آن (که در آخر الصواعق چاپ شده) به نام طهیر الجنان و اللسان، ص 32، و 35; و در موضع اخیر یک دلیل دندان شکن هم آورده و بدین مضمون می گوید اگر قتال با علی موجب قدح باشد پس چرا عایشه و زبیر و طلحه و دیگران هم با علی جنگیدند؟ (مصادره).
49- سوره احزاب (33)، آیه 36.
50- مولاکم را در این آیه غالبا، حتی ابن عباس، چنان که نقل کردیم، به معنی اولی بکم دانسته اند، و زمخشری در ذیل آیه (ج 4، ص 476) یک وجه لغوی برای آن ذکر کرده است.
51- المراجعات، مراجعه 57.
52- وجوه قرآن، ذیل لغت مولی (ص 278).
53- تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ذیل آیه (ص 418).
54- تفسیر المیزان، ذیل آیه (ج 18، ص 157).
55- ترجمه تفسیر المیزان، ج 18، ص 236.
56- تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، ذیل دو آیه (ص 428، و ص 477).
57- اصول الفقه، مبحث «استعمال اللفظ فی اکثر من معنی » (استعمال لفظ در بیش از یک معنا)، (ج 1، ص 32).
مشخصات تفاسیر و برخی دیگر از مآخذ
1- علی بن احمد واحدی (م: 468 ه ق): اسباب النزول، مطبعه هندیه مصر، 1315.
2- شیخ محمد عبده (م: 1294 ه) و محمد رشیدرضا (م: 1354 ه ): تفسیر المنار، فقط 12 جلد منتشر شده، بیروت، 1373/1374.
3- علامه طباطبائی (معاصر): تفسیر المیزان، 20 جلد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، از1393 به بعد.
4- سیدهاشم بن سلیمان بحرانی (م 1107 یا1109 ه ق): تفسیر برهان، چهار جلد رحلی، تهران، 1334هش.
5- شیخ ابوجعفر طوسی (385-460 ه ق): تفسیر تبیان، ده جلد، داراحیاء التراث العربی، افست از چاپ نجف،1376 ه .
6- ابن عباس (صدر اسلام): تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، یک جلد، تهران، انتشارات استقلال.
7- محمدبن جریر طبری (224-310): جامع البیان عن تاویل القرآن (یا فی تفسیر القرآن)، معروف به تفسیر طبری، 30 جلد، دارالمعارف مصر، 1374 ه ق.
8- جلال الدین سیوطی (849-911): تفسیر درالمنثور، شش جلد، دارالمعرفة، بیروت، 1314.
9- جارالله محمودبن عمر زمخشری (قرن پنجم و ششم ه ): تفسیر کشاف، چهار جلد، نشر ادب الحوزه، بیروت،1366 ه .
10- فضل بن الحسن طبرسی (قرن پنجم و ششم ه ): تفسیر مجمع البیان، ده جلد، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1373/1374 ه .
11- محمدبن عمر معروف به فخر رازی (م 660 ه ق.): مفاتیح الغیب، معروف به تفسیر کبیر فخر رازی، 32 جزء در16 مجلد، مصر، مطبعة البهیه، 1934-1962؟.
12- سید محمد باقر موسوی: ترجمه تفسیر المیزان، 20 جلد، انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین)، شماره 266، قم، 1367.
13- شیخ محمدرضا مظفر (معاصر): اصول الفقه، دو جلد، بیروت، منشورات اعلمی.
14- ابن حجر هیتمی (م 974 ه ): الصواعق المحرقه، و ملحق آن: تطهیر الجنان و اللسان، مکتبة القاهرة، 1375 ه .
15- میرحامد حسین هندی لکنهوی (م 1306 ه ق.): عبقات الانوار، ناشر حسین مولانا، چاپ جدید،1407 به بعد.
16- علامه امینی (معاصر): الغدیر، 20 جلد (11 جلد چاپ شده)، بیروت،1397.
17- خواجه نصیرالدین طوسی (597-672 ه )، و علامه حلی (648-726 ه ): کشف المراد (فی شرح تجرید الاعتقاد، معروف به شرح تجرید علامه، مؤسسه نشر اسلامی (جامعه مدرسین)، شماره 413، قم،1407.
18- علامه حلی (همان)، و فاضل مقداد (م 826 ه .): النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، معروف به شرح باب حادی عشر، تحقیق دکتر مهدی محقق، انتشارات دانشگاه مک گیل، شعبه دانشگاه تهران، شماره 38، 1365 ه ش.
19- سید مؤمن بن سید حسن شافعی شبلنجی (قرن 13 و 14 ه ): نورالابصار، بیروت،1409 ه .
20- حبیش بن ابراهیم تفلیسی (م 558ه ): وجوه قرآن، انتشارات دانشگاه تهران، شماره 720، 1340 ه ش.
21- محمدبن الحسن الحر العاملی: وسائل الشیعه، تهران، انتشارات اسلامیه،1387 ه ق