وجود حضرت حق محبّت و عشق بىنهایت است و همه موجودات خانه آفرینش و ذرات عرصهگاه هستى را از خمیر مایه محبّت آفریده است و زمینه مهرورزى و هزینه کردن محبّت را براى همه فراهم آورده است.
بر این اساس انسان مىتواند با تحقق شرایط لازم، محبّت خدا و همه موجودات را به خود جلب نماید و محبوب همه موجودات شود، چنان که حضرت امام زین العابدین علیه السلام این حقیقت را در زیارت امین اللَّه از محضر حضرت حق درخواست کرده است:
«مَحْبُوبَةً فِى أَرْضِکَ وَسَمائِکَ».
خدایا! مرا در میان همه اهل زمین و همه اهل آسمانهایت محبوب گردان.
ولى با یک دنیا تأسف بسیارى از مردم در هر روزگار و زمانى با آلوده نمودن خود به کارهاى ناپسند وکردارهاى ناشایسته و رذایل اخلاقى و در یک کلمه با بىرحمى و بىمهرى به خود و بىمهرى به دین خدا و بىمهرى به دیگران مانع از رسیدن محبّت و رحمت خدا و محبّت و مهر و عشق موجودات به خود شدند.
این خدا نیست که به انسان مهر نمىورزد و این دیگران نیستند که انسان را از محبّت خود محروم مىسازند، این موجودات نیستند که نمىخواهند به انسان محبّت نمایند بلکه این خود انسان است که مانع رسیدن محبّت خدا و غیر خدا به خود است.
نور، لازمه وجودىاش تابیدن و هزینه کردن روشنایى است و در این زمینه از هیچ جا و هیچ کس دریغ نمىورزد ولى اگر انسان هنگام تابش نور همه درها را ببندد و همه پنجرهها را مسدود کند و همه شیشههاى در و پنجره را قیر اندود سازد و پردههاى ضخیم را بکشد، البته فضاى اطاق از نور و منافعش بىبهره مىشود و این خود انسان است که با دست خود چنین محرومیت و خسارتى را براى خود به بار آورده است واین کاهلى و تنبلى و سستى شخص نیازمند است که او را از نور محروم نموده است و به قول گذشتگان «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟!».
آرى؛ نور، بىدریغ مىتابد ولى هنگامى که به مانع و سد برخورد کند، برمىگردد و ماوراى مانع و سدّ، از منافع آن بىبهره و محروم مىشود.
انسان بىرحم در محرومیت از مهر خدا و دیگران، همچون کسى است که با اختیار خود وجودش را از تابش خورشید و منافع آن محروم مىسازد.
حکایت سمره
مردى در مدینه از شخصى به نام سَمره خانهاى خرید که سمره در فروش خانه درخت خرماى وسط حیاط آن خانه را از فروش استثنا کرد و آن را براى خود نگاه داشت.
سمره هر روز براى دیدن درخت خرمایش به خانه فروخته شده مىآمد و مزاحم مالک خانه مىشد.
مالک خانه به رسول خدا صلى الله علیه و آله شکایت برد، رسول خدا صلى الله علیه و آله سمره را خواست و به او فرمود: این درخت را به مالک خانه بفروش، سمره از فروش امتناع کرد، حضرت فرمود: من به خاطر فروش این خانه درختانى را در بهشت براى تو ضمانت مىکنم، سمره باز هم از فروش درخت امتناع نمود و رسول خدا صلى الله علیه و آله نهایتاً براى آزاد شدن مالک خانه قاعده معروف «لا ضرر ولا ضرار فى الاسلام» را فرمود یعنى هیچ حکم ضررى در اسلام وجود ندارد.
سمره سنگ دل و بىمحبّت مىخواست از مزاحمت نسبت به دیگران دست برندارد ولى پیامبر صلى الله علیه و آله با بیان آن قاعده که به مالک اجازه مىداد درخت را از ریشه درآورد و به کوچه بیندازد تا سمره درختش را هر کجا که مىخواست انتقال دهد، شر او را از سر صاحب خانه دور کرد «1».
سمره بىمهر و محبّت نسبت به برترین و بهترین مخلوق آفرینش، حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله بىادبى روا داشت و از اطاعت آن حضرت روى گردانید و خود را با اختیار خود از درختان بهشتى محروم کرد و در برابر مهر و رحمت خداى عزیز با دست خود به صورت مانع و سدى ظاهر شد.
انسان سنگدل
جوانى مؤمن به اینجانب مراجعه کرده، گفت:
پدر همسرم چند سال است با مادر خود در حالى که در یک خانه زندگى مىکنند قهر و جدایى دارد و ما قدرت آشتى دادن او را با مادرش نداریم، اگر امکان دارد ساعتى نزد او آیید شاید با شنیدن آیات قرآن و روایات از زبان شما با مادرش آشتى کند، من به خاطر خدا به خانه آن مرد تندخو و لجباز رفتم و آنچه در زمینه تبلیغ آیات و روایات نسبت به حق مادر هنر داشتم به کار گرفتم، نهایتاً آن مرد جسور پس از دو سه ساعت سخن گفتن من، به من گفت: اگر من به این آیات و روایات توجه نکنم و خواسته حق را به کار نگیرم چه خواهد شد؟ گفتم عاق مادر مىشوى و در قیامت دچار عذاب خواهى گشت، گفت: من مىخواهم به عذاب دچار شوم و عاق مادر گردم، شما بیش از این در بیان مسائل اسلامى خود را خسته مکن!
راستى شگفتآور است رحمت و مهر خداوندى و عشق و محبّت دیگران چون خورشید مىخواهد به عرصه حیات انسان بتابد و انسان با سنگدلى و جسارت، خود را از آن ممنوع و محروم مىسازد!!
فریادِ الهىِ صدو بیست و چهار هزار پیامبر و هزاران وصى و دوازده امام و هزاران عالم ربّانى در فضاى هستى و زندگى به گوش مىرسد که همه یک دل و یک زبان مىگویند: انسان! بیا دست در دست ما بگذار تا تو را به دریاى بىنهایت مهر خدایى برسانیم و تو را به گونهاى رشد دهیم که محبوب همه اهل زمین و اهل آسمانها شوى،
«مَحْبُوبَةً فِى أَرْضِکَ وَسَمائِکَ» «2».
خدایا! مرا در میان همه اهل زمین و همه اهل آسمانهایت محبوب گردان.
سنگدل، پشیمان بىسود
این محرومان سنگدل و فراریان از مهر و رحمت، هنگامى ارزش این حقیقت و آثار پر برکت آن را درک مىکنند که زمان جبران سپرى شده و کار از کار گذشته است، اینان به فرموده قرآن مجید از پشیمانى و عذرخواهى خویش پس از سپرى شدن زمان، سودى نمىبرند «3» و بر فرض که به دنیا بازشان گردانند به خاطر این که بىمهرى و سنگدلى و فساد و رذالت جزء طبیعت آنان شده، به وعدهاى که در اصلاح خود مىدهند عمل نمىکنند و راه باطل خود را دوباره ادامه مىدهند!!
[حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ] «4».
[دشمنان حق از دشمنى خود باز نمىایستند] تا زمانى که یکى از آنان را مرگ در رسد، مىگوید: پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصیرهایى که از من سر زده به دنیا] بازگردان؛* امید است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنیا] واگذاشتهام کار شایستهاى انجام دهم. [به او مىگویند:] این چنین نیست [که مىگویى] بدون تردید این سخنى بىفایده است که او گوینده آن است، و پیش رویشان برزخى است تا روزى که برانگیخته مىشوند.
خداى مهربان در این دنیا انسان را به عظیمترین نعمتها چون عقل و نبوت و امامت و اختیار و قدرت و دیگر امکانات مجهز نموده، انسان وقتى از این نعمتها بهره نگیرد البته به خسارت غیر قابل جبران دچار مىشود و هنگام مرگ که زمان کشف حقایق و آگاهى کامل است، در عین پشیمانى، درخواست بازگشت مىکند ولى به او پاسخ منفى مىدهند.
درخواست نجات سنگدلان
این نامهربانان سنگدل و بىرحمهاى ظالم که محبتى به خدا و پیامبران نورزیدند و دیگران را نیز از مهر و محبّت مثبت محروم نمودند و بر اثر بىرحمى به خود، عذاب ابد را براى خود فراهم آوردند، در قیامت هنگامى که دچار عذاب دوزخ مىشوند پنج بار درخواست نجات و بازگشت به دنیا براى انجام کار شایسته مىکنند که خداى متعال چهار بار جواب آنان را مىدهد و براى مرتبه آخر آنان را براى ابد از دعا و درخواست نجات محروم مىکند:
مرتبه اول:
[قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ] «5».
مىگویند: پروردگارا! دوبار ما را میراندى و دوبار زنده کردى، اکنون به گناهانمان معترفیم، پس آیا راهى براى بیرون آمدن [از دوزخ] هست؟
خدا به آنان پاسخ مىدهد:
[ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ] «6».
این [سختىِ عذاب] به سبب این است که چون خدا به یگانگى [و بدون معبودانتان] خوانده مىشد [یگانگىاش] را انکار مىکردید، و اگر براى او شریک و همتایى قرار داده مىشد، باور مىکردید؛ پس [اکنون] داورى ویژه خداى والامرتبه و بزرگ است.
مرتبه دوم:
[وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ] «7».
و اگر ببینى زمانى که [این] مجرمان [منکر قیامت] نزد پروردگارشان سرهایشان را به زیر افکندهاند [مىبینى که مىگویند:] پروردگارا! [به آنچه ما را وعده داده بودى] بینا شدیم و [به دعوت حق] شنوا گشتیم، پس ما را به دنیا برگردان تا کار شایسته انجام دهیم، بىتردید ما باور کننده [همه حقایق] هستیم.
حضرت حق پاسخ مىدهد:
[... أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ] «8».
... شما نبودید که پیش از این سوگند یاد مىکردید که هرگز براى شما زوال و فنایى نیست؟!
مرتبه سوم:
[... رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ...].
... پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام مىدادیم...
خداى تعالى پاسخ مىدهد:
[أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ] «9».
... آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس مىخواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر مىشد؛ و [آیا] بیم دهندهاى به سوى شما نیامد؟ پس بچشید که براى ستمکاران هیچ یاورى نیست...
مرتبه چهارم:
[رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ* رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ] «10».
پروردگارا! تیرهبختى و شقاوت ما بر ما چیره شد، و ما گروهى گمراه بودیم.* پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آر، پس اگر [به بدىها و گمراهىها] بازگشتیم، بىتردید ستمکار خواهیم بود.
حضرت حق پاسخ مىگوید:
[... قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ] «11».
[... اى سگان!] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید!.
پس از آن به فریاد و ناله آنان و درخواستهایشان پاسخ نمىدهند و پاسخ ندادن به آنان اوج سختى عذاب براى آنهاست.
به این حقیقت باید اعتراف کرد که هر بدى و رنج و عذابى چه در دنیا و چه در آخرت به ما مىرسد به وسیله خود ما به ما مىرسد و به قول ناصر خسرو: «از ماست که بر ماست» و قرآن هم به این مطلب هشدار مىدهد:
[... ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ...].
... و آنچه از بدى به تو رسد، از سوى خود توست...
آرى؛ عذاب و بدى به سبب معاصى و گناهان حاصل مىشود، گناهانى که کار کرد خود انسان است و این حقیقتى است که به وسیله آیات قرآن و روایات و تجربه حیات بشر ثابت شده است و در آن هیچ تردیدى نیست.
پاداش و کیفر محصول اعمال و اخلاق انسان است، اعمال و رفتارى که انسان به اختیار و اراده خود و در کمال آزادى از خود ظهور مىدهد و در این زمینه نکته بسیار جالبى در روایتى نقل شده که ذکرش خالى از فایده نیست.
حضرت امام رضا علیه السلام مىفرماید:
«شَکَا یُوسُفُ فِى السِّجْنِ إلَى اللَّهِ، فَقَالَ: یَا رَبِّ بِمَا استَحْقَقْتُ السِّجْنَ؟
فَأوْحَى اللَّهُ إلَیْهِ: أنْتَ اخْتَرْتَهُ حِیْنَ قُلْتَ: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ هَلَا قُلْتَ: العَافِیَةُ أَحَبُّ إلَىَّ مِمَّا یَدْعُونَنِى إلَیْهِ؟ «12».
یوسف در زندان به حضرت حق شکایت کرد که پروردگارا! به چه سبب من مستحق زندان شدم؟ خدا به او وحى کرد: خودت به خواست خودت این مورد را انتخاب کردى، آنگاه که گفتى: پروردگارا! زندان براى من از آنچه مرا به آن مىخوانند محبوبتر است، چرا نگفتى: خدایا! عافیت براى من از آنچه مرا به آن دعوت مىکنند محبوبتر است؟!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 22/ 60، باب 37 (مضمون روایت).
(2)- مفاتیح الجنان، زیارت امین اللَّه.
(3)- «لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ». [روم (30): 57].
(4)- مؤمنون (23): 99- 100(5)- غافر (40): 11.
(6)- غافر (40): 12.
(7)- سجده (32): 12. (8)- ابراهیم (14): 44.
(9)- فاطر (35): 37. (10)- مؤمنون (23): 106- 107.
(11)- مؤمنون (23): 108. (12)- تفسیر قمى: 1/ 354؛ نور الثقلین: 2/ 424؛ بحار الأنوار: 12/ 247، باب 9 حدیث 12.