اگر بپذیریم که «فرهنگ، آن چیزی است که زندگی و ارزشهای انسانی را به وجود می آورد»(1) و با لحاظ کردن دیدگاه مکتبی و اعتقادیمان آن را «مجموعه نظام ارزشی اسلام در همه جوانب فردی و جمعی که کلیه روابط اعتقادی و عملی در ابعاد سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، علمی، فلسفی و مراحل سلوک باطنی را دربر می گیرد»(2) بدانیم، آن گاه بهتر می توان به اهمیت و ارزش شهادت به عنوان یک فرهنگ تأثیرگذار واصیل و نقشی که در اصلاح امور جامعه دارد پی برد.
«شهادت» در لغت به معانی: گواهی دادن ، کشته شدن در راه خدا / شهید گردیدن و عالَم شهادت در مقابل عالم غیب آمده است و «شهید» یعنی: حاضر، شاهد/ عالم به غیب و حاضر/ یکی از اسماء حسنای خدا و سرانجام کشته در راه خدا و دین(3)؛ روشن است که مراد ما از شهادت همان کشته شدن در راه خداوند است که در درجه اول موجب سعادت و رستگاری شهید و آن گاه سبب اصلاح نابسامانیهای جامعه می گردد. خون شهید موجی در جامعه برمی انگیزاند که خوبیها و نیکوییها را ترویج می کند و بدیها و زشتیها را از بین می برد. اگر سالار شهیدان، حضرت حسین بن علی علیه السلام ، هدف از قیام خود را «اصلاح در امت جد خویش»(4) می دانست، به این معنی بود که خون پاک او و یاران فداکار و از خود گذشته اش امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه استقرار می بخشید و نقش مؤثری در بیداری مردم و ایستادگی آنان در مقابل ظلم و جور بی حد و حصر حاکمان زمانه ایفا می کرد؟ و به راستی که آن حضرت چه هوشمندانه و از سر درایت و فراست به این نکته پی برده بودند.
تعبیر زیبا و رسای قرآن کریم که «شهیدان را زندگانی می داند که روزی خور خوان گسترده پروردگار خویش اند»(5) و جملاتی همچون: «شهید قلب تاریخ است»، «شهید شمع تاریخ است»، «گرداگرد کلمه شهید را هاله ای از نورانیت فرا گرفته است» و... که به ویژه در عصر انقلاب و دوران دفاع مقدس زبانزد خاص و عام شده بود، گوشه هایی دیگر از ارزش و اهمیت «شهید» و «شهادت» را می نمایاند.
تجلیل از شهیدان، به عنوان کسانی که در راه عقیده خویش به جهاد برخاسته و در این طریق به خون خویش در غلتیده اند، و تقدیس شهادت، به مثابه یک فرهنگ اصیل و ماندگار، در شعر فارسی سابقه دیرینه ای دارد و اگر شعرهایی را که ذیل عنوان «مرثیه» قرار می گیرند بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که بخش اعظم این مراثی به یاد کرد شهیدان اختصاص دارد. البته «آنچه بیشتر در ادبیات فارسی متداول شده و مرسوم است و در واقع بخش اساسی مراثی زبان فارسی را تشکیل می دهد همانا ذکر مصایب سالار شهیدان، حسین بن علی علیه السلام ، و اعوان و انصار آن حضرت در واقعه جانگداز کربلاست که شعرای معتقد، چه شیعه و چه سنی را بر آن داشته که شعر یا اشعاری درباره این حادثه دلخراش بسرایند»(6) و بدین سان در ترویج فرهنگ شهادت و دمیدن روح ایثار و جانبازی در کالبد جوامع اهتمام ورزند. از مشخصات اصلی بسیاری از این مرثیه ها آمیختگی عرفان و حماسه و تصویر جذاب و دلنشینی است که شاعران از «شهادت» ترسیم کرده اند. میراث ادب فارسی آکنده از شعرهای نابی است که شاعران در مرثیت شهیدان خصوصاً شهیدان کربلایی سروده اند و ما برای خودداری از اطاله کلام و پرداختن به بخش اصلی مقال، تنها به اشاراتی پراکنده در این باب اکتفا می کنیم.
مولانا جلال الدین محمد بلخی (672-604ق) شاعر بزرگ قرن هفتم و سراینده غزلهای شورانگیز در غزلی نغز، نام و یاد شهیدان کربلایی را که سرآمد شهیدان همه قرون و اعصارند این گونه گرامی داشته است:
کجایید ای شهیدان خدایی؟ | بلاجویان دشت کربلایی |
کجایید ای سبک روحان عاشق؟ | پرنده تر زمرغان هوایی(7) |
از دیگر شاعرانی که در عین پیروی از مذهب تسنن با آزادمنشی خاصی به مرثیه سرایی درباره شهیدان کربلا پرداخته است، می توان از «سیف فرغانی» (متوفّای اوایل قرن هشتم هجری) نام برد. او با لحنی تهییج کننده از دلْ خستگان ماتم حسین می خواهد که از صمیم قلب بر «کشته کربلا» بگریند. این گریستن جلوه زیبایی از تکریم شهیدان را به نمایش می گذارد و در عین حال نمادی است از اندوه و حسرت بر بازماندن خویش و عروج شهدا:
ای قوم دراین عزا بگریید | بر کشته کربلا بگریید |
با این دلِ مرده خنده تا چند؟ | امروز در این عزا بگریید |
... دلْ خسته ماتم حسینید | ای خسته دلان هلا! بگریید(8) |
در عصر صفوی که دوره رواج شعر شیعی است «محتشم کاشانی» (996 905ق) با سرودن دوازده بند معروف خویش با مطلع:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است | باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است(9) |
راه را برای سرایندگان پس از خود همچون «صباحی بیدگلی» (1206ق) و «وصال شیرازی» (1262 1197ق) و... باز کرد، اگر چه ترکیب بندهایی که اینان به تقلید از محتشم سروده اند هیچ یک از استحکام و تأثیرگذاری دوازده بند او برخوردار نیستند. او در این شعر 96 بیتی به نیکویی از عهده تصویر کردن مصایبی که بر اهل بیت عصمت و طهارت، خصوصاً امام حسین علیه السلام و اصحاب و اولاد ایشان، وارد شده برآمده است.
از میان شاعرانی که به دوران ما نزدیک تر بوده اند نیز می توان به یغمای جندقی (12761196ق)، ملک الشعراء بهار (13301264ش) و... اشاره کرد که شعرهایی در ستایش شهیدان و مراثی اهل بیت علیهم السلام سروده اند.
در عصر پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی دهه های چهل و پنجاه شمسی جریانی به نام «شعر مقاومت» وجود داشته که از جمله چهره های سرشناس آن می توان به: مرحوم مهرداد اوستا، سیدعلی موسوی گرمارودی، طاهره صفارزاده، دکتر شفیعی کدکنی و... اشاره کرد. در آثار شاعرانی از این دست مضامینی چون هجرت، شهادت و ... و نیز الهام گیری از شخصیتهای بزرگی همچون ابوذر، سلمان، میثم تمار و به ویژه حادثه خونین کربلا و فداکاریهای امام حسین علیه السلام و یارانش به چشم می خورد. برای ارائه نمونه ای از این گونه اشعار و به عنوان حسن ختام این بخش از مقاله به دو بیت از غزل زیبای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بسنده می کنیم:
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد | کز می جام شهادت همه مدهوشان اند |
نامشان زمزمه نیم شب مستان باد | تا نگویند که از یاد فراموشان اند(10) |
در شعر عصر انقلاب اسلامی که بیش از دو دهه از عمر آن می گذرد دایره مضامین آن چنان گسترده و متنوع است که پرداختن به هر مضمون خود بحثی جداگانه و طولانی می طلبد. موضوعهایی همانند انتظار فرج، عدالتخواهی، انتقاد صریح از رواج دنیاطلبی، تأسف و اندوه بر زوال ارزشها و ... در شعر انقلاب اسلامی از اهمیت و ارزش ویژه ای برخوردارند و شاعران آرمانخواه این عصر «دعبل» وار «دار خویش بر دوش گرفته اند» و در مسیر دفاع از ارزشهای مقدس انقلاب به جان می کوشند.
یکی از شاخص ترین مضامین شعر انقلاب اسلامی شهادت و شهادت طلبی است که «بخشی از عالی ترین مفاهیم شعر انقلاب را روحی سرخ و مقدس بخشیده است. شاعران انقلاب به مجاهدان صحنه های نبرد، که خاصه اولیاء اللّه محسوب می شوند، عشق می ورزند؛ چرا که اینان محبان صادق حضرت حقّ اند»(11) و جان شیرین خود را در طبق اخلاص نهاده به پیشگاه جانان تقدیم می کنند. در واقع «اگر به شعر انقلاب اسلامی به گونه باغستانی سرسبز با درختان تناور، لاله های سرخ و آتشین و جویبارهای زمزمه گر بنگریم سه درخت سر به فلک کشیده از لحاظ موضوع سخن در آن توجهمان را بیشتر جلب خواهد کرد: امام، شهدا و جنگ، سه درخت تناور باغستان شعر شاعران مسلمان اند و شاعران به این سه تناور سر به فلک کشیده بیش از دیگر مضامین سرسبز این باغ پرداخته اند»(12).
در این مجال در پی آنیم که کوشش شاعران انقلاب اسلامی را در پاسداشت یاد شهیدان و ترویج فرهنگ ماندگار شهادت ارج بنهیم و شعر انقلاب را که خود در حقیقت «شعر شهادت» است از این منظر تماشاگر باشیم.
شاعران انقلاب بیش از هر موضوع دیگری به تصویر کردن حادثه خونین عاشورا و ابعاد گوناگون این ماجرای شگفت انگیز تاریخ اسلام پرداخته اند و در قالبهای مختلف، اعم از کلاسیک و نو، در احیای فرهنگ عاشورا کوشیده اند. در شعر عصر انقلاب همه مراحل شکل گیری حماسه حسینی از حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا تا بازگشت ذوالجناح بی سوار به خیمه ها و اسارت پردگیان حرم حسینی به تصویر کشیده شده است. در اینجا سعی می کنیم که گوشه هایی از این تصاویر را به تماشا بنشینیم.
شاعر بزرگ و توانمند عصر انقلاب «علی معلم دامغانی» در مثنوی زیبایی سرِ بریده حضرت اباعبداللّه علیه السلام را «خورشیدی می بیند که بر خشک چوب نیزه ها گل» کرده است:
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید | بر خشکْ چوب نیزه ها گل کرد خورشید(13) |
او آن گاه با مروری بر سرگذشت اولیاء، انبیاء و ائمه، خود و خواننده شعرش را «داغدار زخم قابیل»، «برادر یوسف در چاه اوفتاده»، «شریک درد عیسی برفراز دار» و سرانجام «همراه امام حسین در شبگیر کردن از کربلا» می خواند و بر بی دردی ما و اینکه در ماجرای اسارت زینب کاری از پیش نبرده ایم دریغ می خورد:
... بی درد مردم، ما خدا، بی درد مردم | نامرد مردم، ما خدا، نامرد مردم |
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم | زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم |
از دست ما بر ریگ صحرا قطع کردند | دست علمدار خدا را قطع کردند |
نوباوگان مصطفی را سر بریدند | مرغان بستان خدا را سربریدند(14) |
«سید علی موسوی گرمارودی» شاعر نام آشنای این دوران و صاحب مجموعه های «خط خون» و «چمن لاله»، در شعر بلند «خط خون» این گونه با امام حسین علیه السلام به گفت و گو می نشیند:
درختان را دوست می دارم / و آب را / که مهر ما در توست.
خون تو شرف را سرخگون کرده است / شفق آینه دار نجابتت، و فلق محرابی / که تو در آن نماز صبح شهادت گزارده ای(15).
شاعر در بخشی از این شعر، خون امام حسین علیه السلام را خط فارقی می داند که کاینات را به دو پاره مشخص و مجزا تقسیم کرده است:
خونی که از گلوی تو تراوید / همه چیز و هر چیز را در کاینات به دو پاره کرد/ در رنگ اینک هر چیز: یا سرخ است یا حسینی نیست(16).
از چشم شاعر، مرگ سرخ اباعبداللّه علیه السلام به سخره گیرنده زندگی است:
آه، ای مرگ تو معیار / مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت و آن را بی قدر کرد که مردنی چنان، غبطه بزرگ زندگانی شد(17)...
و این نکته ای است که دیگر شاعران این دوره نیز از آن به عظمت یاد کرده اند. «حسن حسینی» در رباعی زیبایی این مضمون را چنین رقم زده است:
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت | با زخم نشان سرفرازی نگرفت |
زین پیش دلاورا، کسی چون تو شگفت | حیثیت مرگ را به بازی نگرفت(18)! |
و «نصراللّه مردانی» در غزلی با مطلع:
آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت | نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت(19) |
چنین بدیع و نغز به این نکته اشاره می کند:
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت | هر کجا دید نشانی زتو چالاک گذشت(20) |
و چنین است که عاشورا، این نیم روزی که به درازای ابدیت است، در شعر عصر انقلاب اسلامی سبب ایجاد بدایع و زیباییهای درخشانی می شود. شاعر انقلاب اسلامی معتقد است که ندای «هل من ناصر» امام حسین علیه السلام هنوز هم به گوش می رسد و حسین همچنان در طلب یاران فداکار و از جان گذشته است. این مضمون، به ویژه در دوره دفاع مقدس، از رواج خاصی برخوردار بوده است. به رباعی ذیل که موید این معنی است توجه کنید:
بنگر که چگونه «من» رها کرد و گذشت | از خویش بریده عزم «ما» کرد و گذشت | |
«هل من...» چو شنید، پای در راه نهاد | بر خون حسین علیه السلام اقتدا کرد و گذشت(21) |
آرزوی همراهی با حسین علیه السلام و یارانش و نایل آمدن به فیض عظمای شهادت، شاعر دوران ما را بر آن می دارد که این خواسته دیرین را در شعر خود منعکس سازد. «محمد رضا محمدی نیکو» در غزلی ناب با مطلع:
ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت | یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت(22) |
«یا لیتنا کنّا معکم» را چنین به تصویر می کشد:
کاش بودیم و سر و سینه و دستی چو ابالفضل | می فشاندیم سبک تر زکفی آب به پایت(23) |
پیوند حماسه دفاع هشت ساله ملت مسلمان ایران با عاشورای حسینی نیز در شعر انقلاب اسلامی جلوه های خاصی پیدا کرده است. شاعر این عصر گاه انگیزه مقدس رزمندگان اسلام را رسیدن به پای بوس امام شهیدان، حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام می داند و صحنه وداع رزمنده ای را با مادرش به زیبایی ترسیم می کند:
می روم مادر که اینک کربلا می خوانَدم | از دیار دور یار آشنا می خوانَدم |
مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع! | زانکه آن جانانه بی چون و چرا می خوانَدم |
... می روم آنجا که مشتاقانه با حلقوم خون | جاودان تاریخ ساز کربلا می خوانَدم(24) |
و گاه بر وحدت و همانندی راه امام حسین علیه السلام و رزمندگان اسلام این گونه تأکید می ورزد:
ره ما راه حسین است که با تیشه خون | همه بتهای زمین در شب روشن شکنیم(25) |
شوق دیدار حرم حسینی نیز گاهی موجد شعرهای زیبایی شده است. «قیصر امین پور» در غزلی که «به هوای زیارت امام حسین علیه السلام » و در حال و هوای خاص دوران دفاع مقدس سروده است، این شوق آسمانی را چنین به تصویر می کشد:
چند وقت است دلم می گیرد | دلم از شوق حرم می گیرد |
...دسته سینه زنی در دل من | نوحه می خواند و دم می گیرد(26) |
شاعر این دوره گاهی چنان با امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیت او احساس یکرنگی می کند که تو گویی خود در میان آنان بوده و آن همه مصیبتها را با گوشت و پوست خود لمس کرده است و این مایه درونی شدن حادثه کربلا در میان شاعران شیعی تبار این روزگار خود باعث شگفتی است:
پرچم زلفت رها در باد شد | وز شمیمش کربلا ایجاد شد |
آنچه شرح حال خویشان تو بود | تاب گیسوی پریشان تو بود |
صبر کن نی از نفس افتاده است | ناله بر دوش جرس افتاده است |
کاروان بی میر و بی پشت و پناه | در غل و زنجیر می افتد به راه(27) |
و حدیث تاثیر عاشورا و عاشوراییان در شعر امروز ماجرای پایان ناپذیری است که ما با بضاعتی اندک فقط بیانگر گوشه هایی از آن بودیم.
از بیان مسائل عاشورایی در شعر شاعران انقلاب که بگذریم، به «توصیف شهادت شهیدان شاهد» می رسیم. توصیف شهیدان در شعر انقلاب از ابعاد گسترده ای برخوردار است. گاهی شعر به شهید خاصی اختصاص یافته است و شاعر با ذکر نام شهید و تقدیم شعر خود به او به بیان ویژگیهای وی و غم سترگی که با در خون خفتن او بر دل شاعر سنگینی می کند، پرداخته است؛ مانند مثنوی زیبای علی معلم که به شهید «جمال فریدزاده» تقدیم شده است و مطلع آن چنین است:
به سوگ لاله گر این ها به داغ خواهم دید | به عمر کوته گل مرگ باغ خواهم دید(28) |
شاعر در ابیاتی از این شعر از رهبری امام خمینی قدس سره ، پای در راه نهادن و نهراسیدن از موانع و تبعیت از اوامر رهبری با تعبیر«جلودار» دم می زند و آن گاه به توصیف شهید با ذکر نام می پردازد:
عزیز همسفر روزگار عشق جمال | عجول حادثه گیر و دار عشق جمال |
به بام عرش به بال امید خوش رفتی | جمال پاک، جمال شهید خوش رفتی |
لهیب عشق برآمد، سمندرانه برو | زکوچه های شهادت قلندرانه برو |
تو قطره ای تو به آغوش رود می آیی | تو در بلاد شهیدان فرود می آیی |
تو خوش عنان و سبکبار می روی تو برو | تو پا به پای جلو دار می روی تو برو(29) |
چنین شعرهایی به ویژه در عصر دفاع مقدس و خصوصاً در مجموعه شعرهایی که سرایندگان آنها خود از رزمندگان جبهه های نبرد بوده اند به وفور به چشم می خورد. دراینجا فقط به ذکر عناوین بعضی از این شعرها اکتفا می کنیم:
«پنج سرود» / به یاد شهید جمشید بروجردیان دلاور دیده بان ایستگاه هفت (از مجموعه شعر همصدا با حلق اسماعیل، ص 58 به بعد).
غزل «دریا» / «برای شهید کوه پیما و همه آنها که با اروند رود به دریا پیوستند» (علیرضا قزوه، از نخلستان تا خیابان، ص 21).
مثنوی «ای گل خوشبو» / «برای شهید حسین پرنیان، مرد شالیزار» (زنده یاد سلمان هراتی، از آسمان سبز، ص 156-154).
غزل «دل آیینه» که شاعر آن را برای برادر شهیدش سروده است (منظومه شهادت، تهران، نشر شاهد، 1376ش، ص 15-14) و دهها نمونه دیگر که حتی اشاره به عنوان آنها مستلزم بحثی طولانی است.
این یادکرد شهیدان گاه به حسرت و اندوه شاعر بر «پای در گل ماندن خویش و عروج شهیدان» می انجامد؛ مثل نمونه های زیر:
... بشکوه بشکوه بشکوه یاد شهیدان که رفتند | اندوه اندوه اندوه سهم من و تو که ماندیم(30) |
«سهیل محمودی»
یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا | شعله از توست اگر گرم زبانی است مرا |
به تماشای تن سوخته ات آمده ام | مرگ من باد که این گونه توانی است مرا |
... عرق شرم دلم بود که از چشمم ریخت | ورنه بر کشته تو گریه روا نیست مرا(31) |
«ساعد باقری»
رفتند و رفتند و رفتند، ماندیم و ماندیم و ماندیم | آن قدر از نان سرودیم تا شعرهامان کپک زد(32) |
«محمود اکرامی»
بار بر دوش آنهاست، آه! آری همانها | پاکها، نازنینها، خوبها، مهربانها |
ما چه کردیم باری، ناله ای شکوه واری | شد وطن زنده اما زان جوانها و جانها(33) |
«سیمین بهبهانی»
در مواردی شاعر غمگنانه با خود می اندیشد که یاد شهیدان از خاطرها زدوده شده و این «فراموشی لاله ها» چه اندوه بزرگی است:
هلا! ای لاله های آشنا بی پرده می گویم
شما را داغ غربت کشت و ما را داغداریها(34)
و این اندوه جانکاه آن گاه کشنده تر می شود که کسانی بخواهند با نام «شقایق سیرتان» شهید به کام خویش کیسه بدوزند و به برآوردن مطامع خود مشغول باشند. ببینیم شاعر انقلاب در این مواقع چگونه از خود عکس العمل نشان می دهد:
دسته گلها، دسته دسته می روند از یادها | شمع روشن کرده ای در رهگذار بادها |
سخت گمنامید، اما ای شقایق سیرتان | کیسه می دوزند با نام شما شیادها(35) |
«یاد مردان خدایی» جلوه دیگری از فرهنگ اصیل شهادت را در شعر شاعران انقلاب رقم زده است. شهیدانی از این دست طیف وسیعی را دربر می گیرند؛ از شهیدانی که در راه به ثمر رسیدن انقلاب جان باخته اند، همچون شهید سید علی اندرزگو (شعر «مردی از تبار شرف»، همصدا با حلق اسماعیل، ص 51) تا شهدای محراب (غزل «زمزمه جاوید خون»، همان، ص 24) و از شهیدان هفتم تیر و هشتم شهریور سال 1360 تا سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی ، همگی تصویر روشن و درخشانی در آیینه شعر انقلاب به جای نهاده اند. تعدادی از این سوگْ سروده ها، با توجه به اینکه از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده اند، انعکاس وسیعی یافته اند و زبانزد خاص و عام اند؛ مثل قصیده «ای مجاهد شهید مطهر» (حمید سبزواری، منظومه شهادت، ص 156-152) و غزل «راه رجا بسته نیست»، در سوگ شهیدان رجایی و باهنر (همان، ص 159-157). ابیاتی از سوگنامه حمید سبزواری در رثای شهیدان رجایی و باهنر را زمزمه می کنیم:
هر دم از این رهگذار رهگذری می رود | وز پی مردان مرد پی سپری می رود |
عرصه نگردد تهی گرچه ز همسنگران | گه جگری می درند، گاه سری می رود |
... راه رجایی به جاست، شور رهایی به پاست | گرچه زنام آوران، ناموری می رود |
بی هنران را بگو، گنج هنر زان ماست | گرچه زملک هنر باهنری می رود |
و این رباعی نغز در سوگ شهید آیة اللّه مطهری که سروده «سید حسن حسینی» است:
هر چند شکسته ساز خوش آهنگش | در خویش فشرده، مرگ تنگاتنگش |
بر مزرع سرخ شیعه خوش می تابد | خورشید شقیقه شقایق رنگش |
(همصدا با حلق اسماعیل، ص 117)
آیینهای شست و شوی پیکر شهیدان و تشییع و تدفین این پرندگان خونین بال از دیگر جلوه های فرهنگ دیرپای شهادت است. چنین آیینهایی در عصر دفاع مقدس در تشجیع اُمّت مسلمان و پایداری آنان دررویارویی با خصم تأثیر شگرفی داشت. تصویرهایی که شاعران به عنوان وجدان بیدار جامعه از این گونه مراسم ترسیم کرده اند از چنان شکوه و عظمتی برخوردار است که به راستی خواننده را به وجد می آورد. نمونه هایی از این شعرها را ذیلا مرور می کنیم:
شهیدان را به نوری ناب شویی | درون چشمه مهتاب شویی |
شهیدان همچو آب چشمه پاک اند | شگفتا، آب را با آب شویی؟!(36) |
«یکی از خاطره های جاودانه و فراموش ناشدنی دوران دفاع مقدس خاطره تشییع جنازه شهیدان است. در این مراسم حزب اللّه با تکیه بر اصول و بنیادهای خدشه ناپذیر انقلاب با فریادهای توفنده خود با خون شهید بیعتی تازه می کردند»(37). ببینیم شاعران انقلاب این آیین باشکوه را چگونه در شعر خود جاودانی ساخته اند:
از شبنم اشک گونه هامان تر بود | تشییع جنازه گلی پرپر بود |
از منبر دستها که بالا می رفت | در صحن حسینیه دل محشر بود |
«علیرضا قزوه»
آن روز شتاب بود و تابوت شهید | دل در تب و تاب بود و تابوت شهید |
در خط افق در امتدادی خونرنگ | گل بود و گلاب بود و تابوت شهید(38) |
«محمود عباد»
آخرین وداع با شهیدان همواره توأم با سوز درون و داغ و درد است. در جریان دفاع مقدس بارها دیده شده که نزدیکان شهید در وداع آخرین، بوسه ای بر رخسار گلگون شهید می زده اند. شاعر این عصر از اینکه کسی بتواند بر آفتاب بوسه بزند اظهار شگفتی کرده است:
نوشیدن نور ناب کاری است شگفت | این پرسش را جواب، کاری است شگفت |
تو گونه یک شهید را بوسیدی؟ | بوسیدن آفتاب کاری است شگفت(39) |
شاعران گاهی از زبان مادران شهید، این شیرزنانی که گاه پیکر فرزندان قهرمان خود را به دست خویش به خاک می سپردند، با شهیدان به نجوا نشسته اند و حاصل آن به مرثیه ای چنین سوزناک بدل شده است:
تمام چارده سالگی اش را در کفن پیچیدم
با همان شور شیرین گونه که کودکی اش را در قنداق می پیچیدم
مظلوم کوچک من! با پای شوق خود رفته بود و اینک
با شانه های شهر بازش آورده بودند(40)...
و نیز از زبان مادری که با عکس جگرگوشه خویش به زمزمه پرداخته است مرثیه ای چنین اندوهگنانه و تاثیرگذار از زبان قلم جاری کرده اند:
به شوق خلوتی دگر که رو به راه کرده ای | تمام هستی مرا شکنجه گاه کرده ای |
محله مان به یمن رفتن تو رو سپید شد | لباس اهل خانه را ولی سیاه کرده ای |
چه روزها که از غمت به شکوه لب گشوده ام | و نا امید گفته ام که اشتباه کرده ای! |
چه روزها که گفته ام به قاب عکس کهنه ات | دل مرا شکسته ای، ببین گناه کرده ای |
ولی تو باز بی صدا درون قاب عکس خود | فقط سکوت کرده ای، فقط نگاه کرده ای(41) |
ذکر فضایل شهیدان و نمایاندن جلوه های دیگری از فرهنگ عظیم و حرکت آفرین شهادت در شعر عصر انقلاب اسلامی فصلی است پربار و سخن درباره آن فراوان می توان گفت. بضاعت اندک نگارنده و عدم دسترسی او به منابع و مآخذ بیشتر، اما بیش از این مجال ادامه بحث را فراهم نمی آورد. به امید آنکه صاحبنظران و سواران یکه تاز عرصه ادبیات انقلاب اسلامی در این باره به تحقیق و پژوهشی کامل بپردازند. چنین باد!
1 زنده یاد احمد زارعی، «گامی در ارزیابی شعر شاعران انقلاب اسلامی بر اساس میراث فرهنگی شعر فارسی»، مجموعه مقالات سمینار بررسی ادبیات انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات سمت، 1373ش، ص 280.
2 همان.
3 محمّد معین، فرهنگ فارسی معین، چاپ هشتم، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1371ش، ج 2، ص 2100 و 2095.
4 اشاره به بخشی از خطبه آتشین آن حضرت پیش از عزیمت به سرزمین کربلا: «... انّی لا اخرج اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما، بل لطلب الاصلاح فی امّة جدّی».
5 آیه 169 سوره آل عمران: «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فی سَبِیلِ اللّه اَموَاتا بَلْ اَحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرزَقُون».
6 ابوالقاسم رادفر، چند مرثیه از شاعران پارسی گو، تهران، امیرکبیر، 1365ش، ص 9.
7 جلال الدین محمّد بلخی، کلیّات شمس تبریزی، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، چاپ دوازدهم، تهران، امیرکبیر، 1367ش، ص 1004 (غزل 2707). |
8 ابوالقاسم رادفر، چند مرثیه از شاعران پارسی گوی، ص 58. |
9 برای خواندن صورت کامل این ترکیب بند که مرثیه ای است سوزناک و به گفته خود محتشم از آن «مرغ هوا و ماهی دریا کباب می شود»، بنگرید به: مأخذ پیشین، ص 80-70. |
10 محمّد رضا شفیعی کدکنی، در کوچه باغهای نشابور، تهران، انتشارات توس، 1344ش، ص 7-6. |
11 احمد زارعی، «گامی در ارزیابی شعر شاعران انقلاب اسلامی بر اساس میراث فرهنگی شعر فارسی»، ص 293.
12 سید حسن حسینی، شعر انقلاب (مقاله)، سوره (جنگ پنجم)، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1362ش، ص 159-157.
13 علی معلم دامغانی، رجعت سرخ ستاره، تهران، حوزه اندیشه و هنر اسلامی، 1360ش، ص 63. |
14 همان، ص 66-65. |
15 سید علی موسوی گرمارودی، خط خون، تهران، انتشارات زوّار، 1363ش، ص 139.
16 همان، ص 141.
17 همان.
18 سید حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1363ش، ص 149. |
19 از یادداشتهای شخصی نگارنده در کنگره سراسری شعر دانشجویان کشور، آذر ماه 1372، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی. |
20 همان. |
21 سید حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل، ص 134.