مسافرى از ایران به هند مىرود. هند خیلى بزرگ و شبه قاره است و جمعیت آن از یک میلیارد بیشتر است. این طور که در بررسىها نوشتهاند، مردم هند وابسته به پانزده میلیون دین هستند. خدا یک دین بیشتر ندارد، آن هم اسلام است. از زمان حضرت آدم علیه السلام دین خدا اسلام بوده و تا قیامت نیز همین است. این پانزده میلیون دینى که در هندوستان حاکم است، تماماً ساخت بشر است.
این مسافر نقل کرده است: من چون مدتى باید در هند مىماندم، کارهاى خرید، آشپزى و خوراکم را خودم انجام مىدادم. روزى براى خریدن گوشت به مغازه قصّابى رفتم. نمىدانستم این قصّاب مسلمان نیست؛ چون نباید مسلمان از کافر گوشت بخرد، چون که ذبح آنها صحیح نیست، ولى باظاهرکه نمىشد فهمیداین شخص درچه دینى است.
در نوبت ایستادم. هر کسى هر مقدارى گوشت مىخواست، خرید. من مىدیدم این قصّاب قبل از این که گوشت هر کدام را بکشد، برمىگردد و پرده سفیدى را ذرّهاى کنار مىزند و بعد دوباره مىآید، گوشتها را مىکشد و تحویل مشترى مىدهد.
نوبت من شد. لهجه هندى را یاد گرفته بودم. به او گفتم: چرا هر مشتریى مىآید و گوشت مىخواهد، مىروى این پرده سفید را کنار مىزنى؟ گفت: من بتپرست هستم. شکل بتى را که مىپرستم، درست کردهام و آنجا پشت پرده روى طاقچه گذاشتهام. مىروم و بت را نگاه مىکنم و با نگاه به او حواسم جمع مىشود که بت به من مشرف است و عمل مرا مىبیند، لذا خجالت مىکشم که در ترازو و گوشت فروشى تقلّب کنم.
اگر کسى در همه امور زندگى خود، خدا را بیننده و ناظر خود و خود را مسافر و دنیا را مسافرخانه و مرگ را پل این سفر ببیند، آیا دیگر تخلف مىکند؟ مال مردم را مىبرد؟ ظلم و معصیت مىکند؟ نه. غافلان و جاهلان گناه و معصیت مىکنند.