وجود مبارک علّامه مجلسى که در کنار مسجد جامع اصفهان دفن شدهاند، بنا به نقل شاگردان ایشان، سید نعمت الله جزایرى، که با قلم خود نوشته است: من بیست سال از عمر خود را شبانه روز در جلسه درس مجلسى بودم.
ایشان مىفرماید: قبل از شب هفت استادم، واقعاً کنار قبر ایشان بىقرار بودم، توان بلند شدن از کنار قبر را نداشتم، دلم نمىخواست بروم، دلم مىخواست شبانه روز کنار این قبر بمانم. این قدر کنار قبر مجلسى، گریه کردم که بىحال شدم.
نمىدانم به خواب رفتم یا خیلى بىحال بودم، دیدم که قبر مرحوم مجلسى شکافته شد، و ایشان از قبر بیرون آمد و نشست کنار قبر، به من گفت: سید نعمت الله، من بعد از مردنم فهمیدم مردم. این خوابى که مرحوم سید نعمت الله جزایرى از استاد خود نقل مىکند، با روایات ما میزان است. این مرگ هم به نظر امیرالمؤمنین نوعى انتقال است. فرد مؤمن در یک خانهاى در یک شهرى زندگى مىکرده، حالا یک مرتبه چشم خود را باز مىکند و مىبیند در عالم برزخ است.
رؤیاى صادقه، به استناد قرآن
البته بنده به خواب خیلى اعتقاد ندارم، مگر این که تمام جریانات خواب با آیات قرآن مجید و روایات همخوانى داشته باشد. شاید بتوان گفت: نود درصد خوابهایى که به عنوان خواب مذهبى روى منبرها گفته مىشوند، یا در کتابها مىنویسند، با آیات و روایات هماهنگى ندارند؛ یعنى بىپایه و بىاساس هستند، که براى ما حجت و دلیل شرعى؛ یعنى الزام آور و قطعى نیستند.
در تمام قرآن مجید، خدا پنج خواب را نقل کرده است:
خواب حضرت یوسف علیه السلام، خواب حضرت ابراهیم علیه السلام، خواب پادشاه مصر و ظاهراً دو خواب نیز از وجود مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله است. خوابى که حضرت یوسف علیه السلام به خاطر پاکى خود دیدند، جریانات آیندهاش بود که خدا آن را در خواب به ایشان نشان داد.
دو خوابى که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله دیدهاند، خواب اول این بوده است که بعد از سالها که حضرت براى مکه بسیار دلتنگ شده بودند، در عالم خواب دیدند که به مکه رفته، وارد مسجد الحرام شدهاند. بعد از این خواب، این آیه نازل شد:
«إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ»
خیلى غصّه نخور من قدرت کفر را در مکه ضعیف مىکنم و بالاخره تو را به مکه برمىگردانم.
خواب دیگر آن بود که بعد از خواب آیه نازل شد: آنچه را که در خواب دیدى ما جنبه آزمایش براى مردم قرار دادیم و آن گرفتار شدن مردم بعد از مرگ پیامبر به حکومت بنىامیه بود.
ابراهیم نیز خواب دید، اسماعیل را در راه خدا قربان مىکند و در بیدارى به انجام این کار امر شد، خداوند به او فرمود:
«قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»
آنچه را که در خواب دیدى و در بیدارى مىخواستى انجام بدهى، از تو قبول کردیم. یعنى پاداش قربانى کردن اسماعیل را به تو دادیم. با اینکه ابراهیم سر اسماعیل را نبرید، خداوند در قرآن مىفرماید:
«إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»
به ابراهیم نیکوکار که فرزندش را به عنوان قربانى براى من آورد پاداش دادم.
حالت مؤمن در لحظه مرگ
خواب اگر موافق با آیات و روایات باشد، عیبى ندارد، این خواب درست است، چرا؟ چون با روایاتى که در باب مرگ نقل شده است، کاملًا هماهنگى دارد که یک روایتش این است.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: مؤمن چگونه مىمیرد؟ امام صادق علیه السلام اهل بصیرت است، حالت مردن را حس مىکند، مىبیند، فرمودند: آیا بر سر سفرهاى نشستهاى که کاسه ماست جلویت باشد؟ عرض کرد: بله، یابن رسول الله، فرمودند:
آیا اتفاق افتاده که یک وقت در کاسه ماست چشمت به یک موى بسیار ریز بیفتد؟
عرض کرد: بله، فرمودند: با این مو چه مىکنى؟ گفت: با دو انگشتم مو را مىگیرم و از ماست بیرون مىکشم. فرمودند: آیا ماست مىفهمد که مو را از او بیرون کشیدند؟
جان گرفتن به وسیله ملک الموت نیز مانند بیرون کشیدن مو از ماست مىباشد.
مرگ، هدیه پروردگار به مؤمن
رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرماید:
«الموت تحفة المؤمن» مرگ هدیه پروردگار به مؤمن است، خدا مىخواهد به آدم هدیه بدهد، مؤمن از مردنش که هدیه پروردگار است لذت مىبرد. اگر مرگ براى مؤمن لذت نداشت، چرا بعد از این که با شمشیر زهرآلود ابن ملجم فرق امیرالمؤمنین علیه السلام را شکافت با صداى بلند در محراب فریاد زد:
«فزت و ربّ العکبه» اگر براى او تلخ بود، این حرف را نمىزد. اگر مرگ براى حضرت سیدالشهداء علیه السلام سنگین بود، چرا در کتابهاى ما نقل کردند که وقتى تیزى خنجر شمر روى گلوى آن حضرت قرار گرفت و شمر لعین اولین بار خنجر را کشید و گلو را باز کرد، ابى عبدالله لبخند زد.
عنایت علامه مجلسى به اهل علم
به یکى از دوستانم گفتم: شما زحمت بکشید و فلان کتاب را براى من بفرستید؟
مىخواهم با کمک این کتاب کار زیبایى براى علامه مجلسى انجام دهم. چند روز بعد از این تصمیم، یکى از تجار به بنده گفت: آیا شما قصد دارید براى علامه مجلسى کار علمى انجام دهید؟ گفت: بله، ولى تو از کجا مىدانى؟ گفت: امروز صبح برادرم که پدر شهید است، از اصفهان به من زنگ زد و گفت: شب جمعه به زیارت قبر علامه مجلسى رفتم و فاتحه خواندم. شب در عالم خواب دیدم که قبر علامه مجلسى شکافته شد و علامه مجلسى از قبر بیرون آمد، یکى از کتابهاى خود را که ورق سفید داشت باز کرد، من عرض کردم: چرا قسمتى از ورقهاى کتاب سفید است؟ فرمود: این قسمت را دیگر ننوشتم، براى فلانى گذاشتم تا او این کار را تکمیل کند.
ما با علامه مجلسى چهارصد سال فرق زمان داریم، اما از قبر بیرون آمده و کتاب را باز کرده و صفحات سفیدش را نشان داده و اسم مرا برده است و به پدر شهید گفته است که این قسمت را ننوشتم و براى فلانى گذاشتم، ما تهران هستیم و چهارصد سال بعد، ایشان در اصفهان دفن است، نیت مرا مىخواند و به پدر شهید مىگوید.
بعد این تاجر به من گفت: اگر کار شما خرج دارد، من حاضرم خرج آن را بدهم.
گفتم: فعلًا که خرجى ندارم، من این کار را باید انجام بدهم، تقریباً پنج هزار صفحه مىشود، شما باید صبر بکنى این کار تمام بشود، اگر نیاز به خرج داشت، به تو خبر مىدهم که بعد هم به او خبر ندادم.
تعبیر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از عالم برزخ
خیال نکنید خانه ما بعد از مردن قبر است، این قبرها مال جسم است، حقیقت ما که همان روح است، در عالم برزخ در خانههایى به سبک خانههاى بهشت قرار مىگیرد، بدکاران هم در چالهاى شبیه به چالههاى جهنم قرار مىگیرند.
آنهایى که در برزخ در «حفرة من حفر النیران» که تعبیر پیامبر است قرار مىگیرند، آرزو مىکنند که قیامت نشود، چون همان چاله پرآتش برزخ برایشان بهشت است.
جهنم کجا و دوزخ برزخى کجا؟ این مرگ جسم است. اما مرگ دیگر، مرگ باطن است. از نشانههاى مرگ باطن این است که گوش انسان، شنواى مسائل الهى و سخنان ائمه نباشد.
وقتى ضرورى بودن رعایت احکام الهى مانند: حجاب را گوشزد کنید و منکر بشوند و بگویند: دنیا متمدن است، حال من زن و دخترم را در پارچه سیاه بپیچم که کسى رو و مویش را نبیند.
کسى که علم به ضرورى بون حجاب داشته باشد و منکر حجاب باشد، کافر است. یعنى اگر زنى با علم به ضرورى بودن به حجاب بگوید: من دیگر حجاب را نمىخواهم، قبول ندارم. این زن از شوهر خود بدون طلاق جدا است، از آن لحظه به بعد هر مقدار پیش شوهر بماند، زناکار مىباشند.
دخترى که با علم به ضرورى بودن حجاب منکر حجاب باشد، «1» به فتواى تمامى مراجع تقلید از هزار سال پیش تا به حال، مورد عقد واقع نمىشود و نمىتواند همسر فرد مسلمان شود. چون دختر کافر به عقد مسلمان در نمىآید. با تکیه بر فرمایش پیامبر صلى الله علیه و آله این افراد مردهاند.
«مات قلبه»
این آیه قرآن که در سوره مبارکه فاطر است. قرآن به چه کسى مرده مىگوید؟
رسول خدا صلى الله علیه و آله سیزده سال، صبح، بعد از ظهر، شب، در خیابان، کوچه، مسجد الحرام، دنبال سران مکه، عموها، سرعموها و فامیل نزدیک خود دوید و دغدغه داشت که اینها سخنان خدا را گوش بدهند و مؤمن بشوند تا نجات پیدا بکنند. آنها او را با سنگ یا چوب مىزدند یا به او فحش مىدادند، به او نسبتهایى همچون جادوگر، دروغگو، مجنون و دیوانه مىدادند. تا اینکه خداى متعال این آیه را نازل کرد:
«وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ»
حبیب من، بدن اینها قبر متحرک است و خودشان هم در این قبر، مرده هستند، تو مىخواهى چگونه این مردگان صدایت را بشوند، اصلًا صدایت را نمىشنوند.
سلمان و حضرت خدیجه، یاسر، سمیه، آنها زنده بودند که صداى تو را شنیدند و قبول کردند، عموى تو مرده است، تو در گوش مرده چه مىخواهى بخوانى؟ نشانه مرده بودن انسان این است که به حرف خدا، انبیا و ائمه گوش نمىدهد.