عارفى ابلیسى را دید پایش را داخل مسجد مىگذارد و سریع بیرون مىآید پرسید: چرا چنین مىکنى؟
گفت: یک عابد زاهد نماز مىخواند مىخواهم بروم نمازش را از آن حالت
معنوى بیندازم ولى یک نفر از اولیاء خدا گوشه مسجد خواب است از ترس او که در خواب است مسجد نمىروم.
اگر ما یک قدرتى فوق قدرت ابلیس کسب کنیم که قدرت کسب آن را هم داریم ما جزء مخلصین مىشویم، دیگر به ما نمىتواند دست پیدا کند. الان که همه جانبه راه به ما دارد در خانه ما، در دل ما، اخلاقیات ما، روحیات ما، مانند خونى که در رگهاى آدم جارى است در تمام وجود آدم مىرود و مىچرخد، چطور مىتواند در درون ما بیاید مگر هر دلى دچار حسرت و ریا، یا دچار نفاق و غرور و عصبانیت و خشم هست.
ضعف شیطان
این شیطان در وجودش در حال کشتى است، حسرت که از خدا نیست، حسرت از ابلیس است، ریا از خدا نیست بلکه از ابلیس است، غرور و کبر که از خدا نیست از ابلیس است، بخل و سوء ظن از ابلیس است در وجود خیلى از انسانها این مسائل در جریان است و دلیل بر این است که شیطان مثل خون مىتواند در همه وجود بچرخد؛ مگر اینکه ما داراى قدرتى بشویم که از ما بترسد اگر از ما بترسد دیگر سراغ ما نمىآید. دشمن اگر نترسد سراغ انسان مىآید.
با توجه به اینکه، پروردگار در قرآن مجید مىفرماید شیطان یک موجود ضعیف است چرا بر ما تسلط دارد چون ما از او ضعیفتریم.
پروردگار در قرآن مىفرماید:
«إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَنِ کَانَ ضَعِیفًا» مکر شیطان ضعیف است، نقشههاى شیطان ضعیف است.
اما چگونه یک موجود ضعیف مىتواند راحت ما را به دام بیندازد؛ چون از خودش ناتوانتر پیدا کرده است. اما اگر از خودش قویتر پیدا کند احمق نیست که درافتد. با اهل خدا کار ندارد؛ چون چند مرتبه که سراغ آنان آمد ضربه به نماز بزند، ضربه به جهاد بزند، ضربه به امور مالى بزند، ضربه به بندگى بزند و ما توجهى به او نکردیم و الله بار دیگر سراغ ما نمىآید.
قوىتر از شیطان هواى نفس است که سراغ انسان مىآید. اگر آن را هم که بیرون کردیم دیگر راحت مىشویم، دیگر دشمنى نمىماند که با ما جنگ و جدال بکند.
براى اهل خدا ابتلاء و آزمایش و حادثه مانند افتادن در آتش است یا بریدن سر فرزند به دست خویشتن است. فرقى ندارد که حادثه مالى باشد یا حادثه بیست و پنج سال مبارزه با فرعون مصر است. حادثه هزار شبانه روز گرسنه و تشنه و زندانى شدن پیغمبر و یارانش و خانواده او حتى بچههاى شیر خواره در شعب ابىطالب باشد. مسئله زندان نبود تحریم اقتصادى هم شده بودند.
اول صبح چون عربستان روز و شبش در چهار فصل مساوى است تمام دوازده ماه، شب دوازده ساعت، روز هم دوازده ساعت است، دوازده ساعت از طلوع تا شب آفتاب مىتابید در این شعب پیغمبر و مسلمانها و زن و بچهها داخل شعب بودند تا صبح، گرماى این دره خفه کننده بود ولى با کمال نشاط این هزار شبانه روز را ماندند و هر وقت صورت روى خاک گذاشتند گفتند:
«الحمد لله على کل حال»
و یک کلمه نگفتند خدایا! قبل از اینکه ما مسلمان بشویم این همه بلا به سرمان نمىآمد، این چه دینى است که قبول آن باید به قیمت این همه حادثه تمام بشود.