نمی دانم چرا گاهی میان راه و بیراه، بیراهه را انتخاب می کنم!
و چرا گاهی میان نور و تاریکی، تاریکی را برمی گزینم!
چرا گهگاه میان روشنایی و ظلمت، ظلمت را انتخاب می کنم!
و گاهی بین خوب و بد، بدی را برمی گزینم!
نمی دانم چرا گاهی میان راست و دروغ، دروغ را انتخاب می کنم!
و میان زیبایی و زشتی، زشتی را برمی گزینم!
نمی دانم چرا؟!
نمی دانم چرا گاهی خدا کناری می نشیند و به من اجازه انتخاب می دهد؟!
چقدر خوب می شد اگر همیشه مجبورم می کرد به آنچه خود خواسته است و پسندیده است.
نمی دانم به کدامین دیوار دست بزنم که فرو نریزد!
بر کدامین زمین پای نهم که فرو نرود!
و به کدامین نور دل خوش کنم که بی سو نگردد و خاموش نشود!