چند سالى به انگلستان مىرفتم، یکى از سالها در مجلسى از مجالس عرب زبان شیعه شرکت کردم، سخنرانى با بیانى رسا و ذکر مصیبتى هنرمندانه براى آن جمعیت سخنرانى داشت، پرسیدم این سخنران کیست و از کدام کشور است؟ پاسخ دادند از اهالى قاهره مصر است، و شغلش دادیارى و قضاوت در محاکم مصر بوده ولى پس از آن که مذهب اهلسنت را رها کرد و مشرف به مکتب اهلبیت شد به جرم تشیع او را از محکمه اخراج کرده و همه حقوقش را از بین بردند.
به دیدارش مشتاق شدم، از داستانى که بخاطر قبول مکتب اهلبیت که تنها مکتب حق در همه جهان است برایش پیش آمده پرسیدم؟ پاسخ داد: روزى مرد و زن جوانى مسیحى براى طلاق به دادگاه مراجعه کردند، و از آنجا که در مسیحیت طلاق جز در موردى که زن به شوهر خیانت کند و دامن با ارتباط با مرد دیگر آلوده کند وجود ندارد دادخواست طلاق دادند، با زن صحبت کردم از وضع و وجناتش پیدا بود اهل خیانت نیست، با مرد سخن گفتم اصرار بر این داشت که خیانت واقع شده، از او اثبات مسئله را همراه با دلیل و بینه خواستم، درخواست مهلت کرد، ولى برایم روشن بود که از طرف مرد به آن زن افترا و تهمت وارد مىشود، در هر صورت به مرد گفتم مکتب غیر منطقى دارید که اولًا طلاق در آن نیست و زن یا مرد تا آخر عمر باید بسوزند و بسازند، ثانیاً وقتى مرد علاقهمند به جدائى شد مىتواند با تهمت زدن به زن از زن جدا شود، گفت مکتب شما اهل سنت غیر منطقىتر است، زیرا اثبات تهمت به زن مسیحى از طرف شوهر ممکن است نیاز به زمان طولانى داشته باشد و چه بسا اثباتش غیر ممکن باشد و طلاق صورت نگیرد، اما قانون شما مىگوید مرد بدون این که زن کمترین تأثیرى داشته باشد مىتواند در یک لحظه با گفتن انت طالق ثلاثه از زن جدا شود، و همسرش را پس از سالها زحمت براى شوهر و آوردن فرزند رها کند، آیا آئین مسیحیت غیر منطقى است یا آئین شما، من پس از این گفتار به فکر فرو رفتم و سخن او را در ردّ فقه اهل سنت به ویژه در باب طلاق منطقى یافتم، به چند مکتب فقهى مراجعه کردم، مکتب اهلبیت را بسیار محکم و استوار و مطابق قرآن مجید دیدم، این مذهب را اختیار کردم و شیعه شدم، وقتى حکومت از تشیع من با خبر شد، مرا از اداره بیرون کرد و همه حقوقم را قطع نمود، شیعیان قاهره مرا با آغوش باز پذیرفتند، و از من براى سخنرانى در مجالسشان دعوت کردند، به لطف حق و عنایت اهلبیت مورد محبت شیعه چه در قاهره چه در خارج قرار گرفتم، از طریق مجالس ماه رمضان و محرم و صفر زندگىام بهتر از زمان کارمندىام در دادگسترى مصر اداره مىشود، و حتى حقوق بازنشستگىام را نیز جبران کرد.