تمدن لازم و ضرورى است که داراى دو جنبه باشد: مادى و معنوى.
جنبه مادى آن همان نیروى حسّى و همه آن امورى است که از حس پیروى میکند و یا آن را مدد میرساند.
اختراعات و اکتشافات از نیروى بخار و برق و اتم گرفته تا انواع اتومبیلها و هواپیما و فضاپیما و کشتى و زیردریائى و ... بدیهى است که همه نیروهاى مادى هستند، و نیز آنچه براى آسایش زندگى روزانه مردم عقل و علم پدید آورندهاند نظیر ماشین هاى خودکار در جهات مختلف نیز مادى است، حتى وسائل و ابزارى که براى رسیدن به این هدف بکار میگیریم مانند علوم ریاضى و طبیعى در شمار نیروهاى مادى هستند زیرا نتیجه آنها براى زندگى انسان همین اختراعات و اکتشافاتى است که آسایش و رفاه نسبى مادى آدمى را فراهم میآورند، حتى مدارس و آموزشگاهها و دانشگاههائى که میلیونها نفر را به این منظور تعلیم میدهند از نیروهاى مادى تمدن به شمار میآیند.
اما جنبه روحى یا نیروى معنوى تمدن عبارت است از هدف هاى شریف الهى و انسانى و اخلاقى و کوشش در رسیدن به آنهاست: کوشش براى عبادت رب و بهبود روابط انسانها و بالا بردن شعور اجتماعى و افزایش آگاهى افراد از نظر سیاسى و عادت دادن انسانها به این که در راه فضیلت و بندگى و مصلحت آدمیان گام بردارند و درباره خوبى و نیکى و زیبائى بیندیشند و آرمانهائى براى رستگارى انسانها داشته باشند و دلهایشان به مهر و محبت هم نوع بتپد، و هم چنین به موازات پیشرفت زندگى و وسعت تمدن آئینها و قوانینى براى تعلیم و تربیت صحیح مردم و پدید آوردن بنیادهائى براى تغذیه روح و باطن انسانها و در راه نیکى و خدمت به آدمیان وضع شود، این همه جنبه روحى تمدن و از نیروهاى معنوى آن است.
هیچ تمدنى را تمدن راقى و والا و از همه نظر مفید نمى نامند مگر آن که داراى هر دو جنبه باشد، و این هر دو جنبه در آن به شکل متعادل و متوازنى پدید آید، اینک در پرتو این اجمال نگاهى به تمدن این روزگار که سال 2006 میلادى و 1385 شمسى هجرى است بیفکنیم تا بیابیم آیا تمدنى که از آن برخوردار شده و در حوزه آن بسر میبریم تمدن صالح و درست یا فاسد و تباهکننده است؟ تمدن راقى و والاست یا راکد و مضمحل کننده، مایه امید انسان است یا زمینه نا امیدى انسان!؟
اگر با دیده دقیق عقل و با چشم انصاف و با توجه به آثار منفى روحى این تمدن به آن نظر کنیم به وضوح و بدون ابهام میبینیم که تمدن امروز از لحاظ نیروى مادى به پیروزى هاى غیرقابل انتظار رسیده ولى از نظر نیروى معنوى و روحى با شکست بسیار سختى روبروست و به پستیهائى که ابداً انتظار نمى رفت گرائیده است، ظاهربینان و شهوت رانان و غافلانى که زرق و برق ظاهر و زیب و زیور صورت و آسایش مادى و تن آسایى را خوش میدارند، براى تمدن مادى امروز به اندازهاى کف زدهاند و آنقدر هورا کشیده و شعار دادهاند که دیگر صدایشان گرفته و دست هایشان از کار افتاده است! ولى آنان که بیدار و دلسوزاند، و جز مصلحت و کمال و تعالى روح انسان را نمى طلبند و زیبائى صورت را بدون زیبائى سیرت نمى خواهند و همواره در پى رستگارى و کرامت انساناند از تمدن امروز نا امید شده و آن را نه این که منجى آدمیان نمى دانند، بلکه زمینهاى براى هلاکت و نابودى آنان به حساب میآورند و گروهى هم یکسره دل از این تمدن بریده و در جهان رؤیاهاى خود به سر برده و مدینه فاضله را در خواب و خیال مجسم میسازند و جز در خواب و خیال نمى دانند.
هواپیماها پهنه آسمانها را تسخیر کرده اند، فضاپیماها انسان را به کره ماه رسانده اند، سفینه هاى عظیم و پیچیده به سوى ستارگان در حرکتاند تا اسرار وجود آنها را به سوى خاکیان مخابره کنند، زیردریائیها به اعماق اقیانوسها میروند، نیروى برق و اتم به صورت جادوئى محض آنچه را نشدنى بوده شدنى کرده است، با فشار بر یک تکمه، روشنائى و گرما و سرما و خوراکى و پوشاکى و آب و هوا و ... هرچه را بخواهى حاضر میبینى، با وسائل حیرت انگیز مخابراتى بدون درنگ از این سوى جهان با آن سوى جهان صحبت میکنند و تو گوئى که از خانهاى تا خانهاى و از پنجرهاى تا پنجره دیگر سخن میگویند و هنگام این سخن گوئى چهره دیگرى را نیز میتوان دید و هرچه را که در هر جا هست و در هر موقع که اراده کنى از پس دریاها و کوهها پیش روى خواهى داشت.
شمارش این اختراعات و اکتشافات و امور فنى تمدن امروز کار دشوارى است، گوئى که جهان همه رازهاى خود را از آغاز آفرینش در سینه نگه داشته بود تا امروز همه آنها را به مردان مخترع و مکتشف تمدن حاضر باز گوید، و گوئى در این روزگار طبیعت درصدد تصفیه حساب اسرارش برآمده است. ولى بیداران بى نظر، و خردورزان با ارزش، و صاحبدلان آگاه با همه وجود میگویند فریب این ظواهر را نباید خورد، یک ضرب المثل تازى میگوید: «خانه و آرایش آن فریبت ندهد» آن که در آن ساکن است آب خوش از گلویش پائین نمى رود، به مکان نگاه مکن به ساکنانش بنگر، مشکل بیکاران، بحران فکرى و روانى جوانان، افزایش روز افزون ساکنان تیمارستان، بى خانمانى و نا امیدى اکثر مردم کره زمین، جنگ هاى ننگین و غیرمنطقى در گوشه و کنار پنج قاره، زور و فشار و تجاوز و تعدى از هر گونه و به هر بهانه، تسلیحات عجیب و غریب دولتها به ویژه مستکبران از فرق سر تا نوک پا، فریب ها، دروغ ها، دزدى ها، اختلاس ها، راه زنى هاى زمینى، هوائى، دریائى، فسادهاى اخلاقى، عریانى، نیمه عریانى، روابط نامشروع از هر نوعش، رسوائى هاى جنسى و هرگونه ناروائى ها، کج روى ها، و تباهیها و هر شکل فحشا و منکرات، همه و همه دراین خانه مجلل زیبا، و در این کاخ باشکوه تمدن امروز روى نشان میدهد، در این قصر عظیم، و آسمان خراش تمدن، انسان هاى خوشبخت واقعى کیستند و کجاى آن قرار دارند، این کشتى زیباى پر از بار و بنه و آکنده از زاد و توشه سفر به کدام کرانه امن و امان خواهد رسید و اصولًا ساحل نجاتش کجاست؟!
«برتولد برشت» که رشد یافته در دامن تمدن امروز است و به درک گوشهاى از نارسائى این تمدن موفق شده در کتابش مینویسد: در جامعه و ملتى که پول در آن حاکم و فرمان رواست و بدست آوردنش جز از راه بدى و نامشروع میسر نیست نیکى دروغ میشود!
«توماس مان» در مقدمه کتاب «آخرین نامه شهیدان» مینویسد: «در جهانى که به یک سیر قهقرائى خطرناک افتاده و در آن کینه خرافى با وحشت عمومى دست به دست هم داده، در جهانى که نارسائى فرهنگى و اخلاقى آن سرنوشت بشریت را به دست سلاح هاى مخرب که سرعتى کراهت آور دارند سپرده است: سلاحهائى که انبارشدهاند تا اگر لازم باشد جهان را به ویرانهاى تبدیل کنند چه تهدید سفاهت آمیزى جهانى که پیرامونش را ابرهاى مسموم فرا گرفته است کاهش سطح فرهنگ واقعى، مُثله شدن آموزش، بى رگى و بى غیرتى در پذیرفتن بى رویه گى هاى یک دادگسترى سیاسى، جنت مکانى ها، سود پرستى کور، از میان رفتن وفادارى و ایمان که از دو جنگ تراویده یا دست کم بر اثر دو جنگ رونق گرفته است، در برابر جنگ جهانى سوم که نیستى بشرى را به دنبال خواهد داشت، حفاظى بس نارساست.»
راز همه این تیره روزیها در طغیان جانب مادى تمدن بر جانب معنوى و روحى آن است، راز این ناکامى و بدفرجامى در آن است که تمدن امروز که فقط و فقط بر عقل و علم تنها تکیه دارد نتوانسته آدمى را به دیده اعتبار بنگرد، و هر چند فاصله را کوتاه کرده و جدائیها را از میان برداشته و جهان بزرگ را کوچک نموده و همه جهانیان را ساکنان یک خانه کرده است ولى نتوانسته فاصله میان مردمان را و دورى روحها را، و جدائى دلها را از میان بردارد، مکانها را به هم نزدیک کرده ولى ساکنان آن را با تزریق کینه و دشمنى و پراکنده کردنشان به صورت حزب حزب، دسته دسته و ملیت گرائى از هم دور ساخته.
اینجاست که انسان به استوارى و استحکام آیات قرآن که تمدن را با اوضاع بى مهارش و با آلوده بودنش به فحشا و منکرات نتیجه خواست شیطان و بازیچه دست او میداند پى میبرد:
إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ ....
جز این نیست که شیطان «چه جنى و چه انسى و چه آشکار و چه پنهان»، همواره میخواهد میان شما دشمنى و کینه اندازد.
تمدن در دانش جغرافى پیش رفته ولى در علم اجتماعى عقب مانده و به جائى نرسیده، کوهها و دشتها و اعماق زمین و فضا و دریا را کشف کرده و حتى بر دل ذره نیز راه یافته ولى قلب انسان را نتوانسته تسخیر کند و به دل آدمیان راه نیافته است، از نظر جغرافى به وحدت انسان کمک کرده ولى از نظر اجتماعى به تفرقه میان آدمیان کوشیده، تمدن امروز بسیار شگرف، شگفت و تواناست ولى بسیار ناآگاه، نابینا و ناشکیباست.
تمدن امروز پرسیده است که چگونه زندگى میکنیم و چگونگى زندگى را بهبودى بخشیده ولى نپرسیده است براى چه زندگى نمى کنیم و براى چه باید زندگى کنیم و هدف زندگى چیست؟ تمدن امروز در پاسخ دادن به این پرسشها خاموش است، علم میتواند چگونگى زندگى را بهبود بخشد ولى نمى تواند هدف زندگى را بنمایاند، علم مددى براى چندى است ولى راهنماى چونى آن نیست.
تمدن جدید اندیشه ناسیونالیزم را نیرو داده ولى همین اندیشه به صورت افراطى گرى وبال گردن جهان شد و بدبختیها ببار آورد، در تمدن جدید ملتها و ملیت آنان را در نظر گرفتند ولى در همه این راهها و رفتارها روى بهروزى ندیدند و با این روال جهان از این ملال رهائى نخواهد یافت مگر آن هدایت الهى قافله سالار آن شود و انسان را آگاهانه به هدف اساسى و کمال مطلوب خود رهنمون شود و با مایه این تمدن دنیائى پر از صلح و صفا، هم دلى و یکرنگى، کمک و تعاون، نیکى و تقوا، مهر و محبت، دلسوزى و خیرخواهى، و دورى از بى تفاوتى و خالى بودن از کینه و عداوت و نیرنگ و فریب و زور و زر بسازد.
به شور و شرهائى که در هر شأنى از زندگى بروز کرده است بیندیشید و هربار که معلولى از این گونه رخ نشان داد به علت و ریشه اصلى آن راه یابید، خواهید دید که علت العلل این است که در این تمدن همواره ملت و ملیت هدف بوده و نه انسان انسانیت، تسلیحات روز افزون، کینهها و جنگ هاى پراکنده و بزرگ و کوچک، افزایش بیکاران و فقیران، گرانى کالاها و خواربار، دشمنى میان احزاب و دار و دسته ها، دشمنى میان ملت ها، نبود سرمایه مناسب براى اصلاحات، افراط و تفریط در پول و امور مادى در موارد بیجا و نامناسب، زورگوئیها و فشارها و افزون خواهیها همه وهمه سببش گمراهى و تنگ نظرى بوده است: تنگ نظرى سیاستمداران نسبت به ملت هایشان و تأیید توانگران و سرمایه داران بى رحم و وحشى و حیوان صفت، و فریب دادن مردان دین و هنر و ادب و اندیشه که بازوئى براى زورمندان ماده پرست باشند.
جنبه مادى و مادهپرستى در تمدن جدید بر همه چیز چیره شده است: اخلاق را هم به ملاحظات مادى رعایت میکنند، برنامه هاى تعلیم و تربیت را یا براساس تعصب وطن پرستى و یا به خاطر دست یابى به شغلها و کارهائى که پول بیشتر در میآورد تهیه و تنظیم میکنند، اموال دولت هاى جهان غلباً یا صرف اغراض جنگى و یا هوا و هوس هاى سررشته داران امور میشود، کارخانه هاى بزرگ و ماشین هاى غول آسا سبب شدهاند که دارندگانشان به انسان همان گونه بنگرند که به پیچ و مهره کوچک و ناچیزى در آن دستگاه هاى بزرگ مملوک خود مینگرند، بدین گونه ماده و ماده پرستى همه اندیشه دست اندرکاران تمدن امروز را که اقتصاد دانان و عالمان و سیاستمداران باشند فرا گرفته است.
در این گیرودار اگر کسى براى اصلاحات روحى و معنوى و تربیتى و اخلاقى دم زند، تو گوئى نغمه ناسازى سرداده یا سخن یاوهاى گفته و اندیشه کهنهاى عرضه داشته است، و این تلقى غلط به وسیله به اصطلاح متمدنان و روشنفکران امروز محصول بدترین بیمارى آنان که خودفراموشى است میباشد، اى کاش اینان به گوش هوش فریاد رئیس سازمان ملل را در پى اوج بحران خاورمیانه عربى که نومیدانه در جلسه سازمان ملل گفت: هیچ گاه در تاریخ بشر اخلاق سیاسى و اخلاق انسانى به طور کلى تا این حد سقوط نکرده بود میشنیدند تا بفهمند تمدن بدون معنویت چه بلاها که بر سر انسان نیاورده و چه مصیبت هاى غیرقابل جبرانى که پیکر حیات نزده.
دنیا و تمدنش براى جلوگیرى از این سقوط غم انگیز و یا به جبران آن چه کرده است، چه اقدامى به عمل آورده است، کدام دولت، کدام ملت، کدام نهاد، کدام دانشگاه، کدام سازمان میخواهند این ورشکستگى تمدن را سامان دهد و انسان را از این چاه عمیق خطرناکى که در فضاى جداى از معنویت براى خود کنده و در آن سرنگون شده است نجات دهد؟!
سدهاى بزرگ و موانع عجیب و دیوارهاى بلند و قطورى از خودکامى و نفع پرستى و تعصب و تنگ نظرى دولتها و وحشیان متمدن نما در برابر مصلحان که تعدادشان بسیار اندک است رخ نشان میدهد، مردم هم به وسیله افسونهاى دولتها و افسون گران در خدمت آنان از آزادى به معناى حقیقى و اختیار به معناى واقعى، و انتخاب عاقلانه و اندیشمندانه محروم گشته و در عین بردگى به تصورشان دادهاند که آزاد و مختارند، در حالى که چیزى جز کالبدهاى بى روان، و جسمى بدون چراغ عقل و خرد نیستند، اکثر قریب به اتفاق مردم جهان آزادى حقیقى را على رغم پوشش دروغین ادعاى آزادى خواهى دولتها از دست دادهاند.
حالت حاکم مادیگرى و فرمانروائى اختاپوس زمینگرائى و فرهنگ اقتصادى جامعه تولید و مصرف، آزادى انسانى را از آدمیان سلب کرده و شب و روز آنان را در چنگ تلاش معاش و تهیه قوت لایموت یا اشیاء لوکس و بازیچه هاى امروز، و شهوات بى مهار، و هوا و هوس هاى فسادانگیز، و خیالات خام و آرزوهاى طول و دراز گرفتار ساخته و نیازهاى مادى را چنان بر جان و اندیشه آنان چیره گردانیده که هرگز آنان را امکان رهائى از این ظلمتکدهاى که براى آنان ساختهاند نیست و تازه این سرنوشت افراد مصرفکننده در جامعههائى است که پول و رفاه مادى را هدف خوشبختى و سعادت مردم ساختهاند!
هرچه این ظواهر تمدن بى معنویت بیشتر میشود، و ملتها در فراگیرى آن جلوتر میروند نیازمندى هاى مردم روز افزون تر میگردد و به همان نسبت راه هاى برآوردن این نیازها پیچیده تر و دشوارتر میشود و مردم براى رسیدن به این گونه هدف هاى مادى نه تنها سلامت جسمى بلکه حیثیت اخلاقى و نجابت و اصالت و خلاصه انسانیت خود را نیز گرو میگذارند، زیرا تقاضاهاى مادى حد و حصر ندارد و آزمندى آدمى بى کران است، اما امکانات همه جانبه براى همه نیست، این است که تمدن مادى امروز با تحریک و تبلیغ شبانه روزى حسّ افزون خواهى و زیاده طلبى مردم را برانگیخته رفته رفته به قلمرو اخلاق آنان تجاوز میکند و نه تنها قناعت و اعتدال و میانه روى ومآل اندیشى را از آنان میگیرد بلکه مناعت و شرافت و کفّ نفس و خلاصه انسانیت و فضیلت را نیز در آنان ناتوان و نابود میسازد.
تمدن امروز بدون عاقبت اندیشى و بدون توجه به شئون مختلف جسمى و روحى انسان در ستایش مقام عقل و در سنجش بهاى آن، راه فوق العاده افراط پوئیده است، پایه گذاران این تمدن با شیفتگى نابخرادانهاى تنها و تنها عقل را بنیان شایسته زندگى شمرده اند.
نتیجه ستایش عقل تنها، پیشرفت شگرف دانش و پیدایش ابزارهاى اعجاب برانگیزى است که آدمى را البته در جهت جسمیاش تا اوج آسمانها فرا برده است ولى دریغ و افسوس که پس از این سیر عجیب تازه عدهاى اندک از بیدارشدگان کلاس این تمدن به این حقیقت دست یافتهاند که تنها عقل و فرزند او دانش و علم مادى و آنچه دانشى مادى به بار آورده راه خوشبختى و رستگارى و نجات و امنیت انسان نبوده و نیست و این عیب اگر بتوانیم آن را عیب بدانیم از ارسطو «1» و تعالیم او سرچشمه گرفت که تنها عقل را داور کل میداند! «2» اینجاست که بر هر خردمند با انصافى، و بر هر عاقل با وجدانى ثابت و مسلّم میگردد که انسانها براى رهائى و نجات از این همه مشکلات و گرفتاریها و بردگى و اسارت، و مادى گرى و پوچى، و براى به دست آوردن آزادى و اختیار و فضائى آکنده از صدق و صداقت و محبت و مودت، و سلامت و امنیت، و درستى و راستى، و تعاون و همکارى، و مهرورزى و فروتنى، و خوردن غم دیگران، نیازمند به حقیقتى فوق عقل و علم یعنى هدایت الهى هستند که در بردارنده عالى ترین و بهترین قوانین و احکام و آداب و رسوم و سنت هاى استوار، و امور حکیمانه است که قلب را مرکز عقاید حقه و نفس را صفحه حسنات اخلاقى و اعضا و جوارح را کانون و منبع اعمال شایسته میکند و ضامن اجرایش چنان که تاریخ حیات پاکان و خوبان ثابت کرده است ایمان به خدا و قیامت است و بدون تردید روزى که چندان دور نیست این تمدن وحشى و وحشت زا، و این آتشى که به جان بشر افتاده براى قبول هدایت خدا براساس نیاز شدید آغوش باز میکند و انسانها را با کمک هدایت به صلاح و سداد میرساند و حکومتى واحد در همه جهان به دست صالحان و شایستگان برقرار میکند تا همه و همه در کنار سفره عدالت آن حکومت در کمال آسایش و امنیت زندگى کنند و بدون ترس و اندوه در کنار یکدیگر روزگار را به خوشى و سلامت به سر برند و این معنا وعده حتمى و قطعى حضرت حق به همه جهانیان است که اولًا هدایت خدا خوف و اندوه را از خیمه حیات میزداید:
فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.
و ثانیاً نیاز شدید انسان به هدایت خدا بر اثر سرخوردگى از تمدن بى معنویت، و راهى را که به خطا رفته تمدن و فرزندانش را مشتاقانه و عاشقانه به فضاى هدایت خدا میبرد و نهایتاً حاکمیت بر زمین در روزى که عطش شدید هدایت خواهى انسان چراغ هدایت را در تمام زوایاى زندگیاش برافروخته به دست صالحان میافتد
أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ:
مسلماً در آینده همه روى زمین را بندگان صالح و شایسته خدا به ارث خواهند برد.