هبوط از نظر لغت به معناى فرود و نزول و از جایگاهى مرتفع به جایگاهى پست و پائین آمدن، یا از منزلتى عظیم به مرتبهاى حقیر سقوط کردن است، ولازمه آن هبوط جسمى تنها و مادّى محض نیست، بلکه به معناى سقوط و فرود آمدن معنوى هم هست و احتمالًا هبوط در آیه شریفه به همین معنا باشد.
در ضمن باید توجه داشت که هبوط از نظر شدت و ضعف داراى مراتبى است، و نسبت به هر هبوطکنندهاى معنائى متناسب با خود او را دارد.
هبوط نسبت به آدم براساس عقوبت و کیفر و مجازات به خاطر خوردن از شجره ممنوعه نیست، زیرا دلیل استوار و برهان متین قائم است که اولًا نهى ارشادى مرتکبش را مستحق کیفر نمى کند، ثانیاً همه جا از دست رفتن منفعت و لذت به ویژه اگر مادى باشد از قبیل عقوبت و کیفر نیست، ثالثاً بر پیامبران و اولیاء خاص حق، و مقربان درگاه در هیچ حالى و هیچ زمانى ارتکاب قبیح و عملى که موجب عقوبت و عذاب از قبیل عذاب استیصال در دنیا که ویژه طاغیان است و عذاب آخرت که مخصوص کافران و معاندان است جایز نیست، و پیامبران و اولیاء خاص حق حتى فکر و خیالشان هم گرد عملى که موجب کیفر است نمى گردد، و هر نابخرد و جاهلى و عالم نمائى چنین اعمالى که سبب مجازات و جریمه است بر پیامبران و اولیاء حق روا بدارد از آنان که منبع اجراى همه خیرات است و مولّد همه منافع، و آئینه صفات علیا و اسماء حسناى حق بودند به زشتى یاد کرده و به حضرت حق که در قرآن مجید از آنان به عنوان مخلّصین یاد نموده تهمت و افترا بسته است، کلماتى از قبیل عصى، غوى، نسى، لم نجدله عزماً، ظلم که در آیات قرآن به آدم نسبت داده شده همه و همه بدون شک و تردید در ارتباط با نهى ارشادى است که حضرت آدم با ارتکاب آن مستحق کیفر و عذاب نشد.
هبوط صورت گرفته براى آدم براساس حکمت و تدبیر حضرت حق و تغییر مصلحت براى هدف بالاترى نسبت به سکونت در بهشت معهود بوده، و آن به این خاطر تحقق یافت که آدم و نسلش در شروع زندگى در روى زمین آراسته به بالاترین نعمت، و برترین فضیلت که نعمت به دوش کشیدن بار امانت و تکلیف و مسئولیت و عبادت رب و خدمت به خلق گردد و همه استعدادهایش شکوفا شود، و به رشد عالى انسانى و کمالات آدمى از برکت اجراى تکالیف الهیه برسد، و از پى آن با به دست آوردن مقام تسلیم و رضا، و خلوص و انابه و رجوع الى الله به مقام قرب خاص نایل گشته، و به بهشت عنبر سرشت آخرت که ابداً نعمت هاى معنوى و مادیاش با بهشت معهود بیان شده در آیه قابل مقایسه نیست و قرار گیرنده در آن جاوید و خالد و همیشگى و سرمدى است برسد.
هبوط آدم با هبوط ابلیس از نظر نتایج تفاوت ماهوى و ذاتى داشت، هبوط آدم وسیله رسیدن به توبه و توسّل، و انابه و کرامت و دست یافتن به مقام اجتباء و اصطفاء و هدایت ویژه شد:
ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى.
سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و راهنمائیاش نمود.
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ:
خدا آدم و نوح و آل ابراهیم را بر همه جهانیان برگزید.
فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً.
پس از جانب من به سوى شما هدایت ویژه تشریعى خواهد آمد.
و هبوط ابلیس متکبر موجب صاغر شدن او و مذءُومى و مدحورى و استحقاق عذاب ابدى و لعنت دائمى و رجم همیشگى گشت.
فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ:
پس از این مقام و منزلت بیرون رو که بى تردید از خوارشندگانى
اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ:
از این جایگاه و منزلتت نکوهیده و مطرود بیرون شو، که قطعاً هرکه از بنى آدم از تو پیروى کند بى تردید دوزخ را از همه شما لبریز خواهم کرد.
فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى یَوْمِ الدِّینِ:
از این جایگاه و مرتبه عالى بیرون رو که تو بى تردید از رانده شدنگانى و قطعاً لعنت من تا قیامت برتوباد.
المیزان در این زمینه به نکتهاى مهم به این مضمون توجه میدهد:
چنین مینماید که سرگذشتى را که خدا درباره سکونت دادن آدم و حوا در بهشت و فرود آوردن آنان به زمین پس از تناول از درخت مزبور بیان میفرماید مثالى براى مجسم کردن حال انسان است.
چه این که او پیش از ورود به دنیا در عالم قدس داراى سعادتها و کرامتها بوده و در منزلگاه قرب و رفعت و سراى نعمت و سرور و انس و نور در جوار پروردگار جهان با دوستان روحانى قرار داشته و سپس به جاى آنها انواع رنجها و ناملایمات و گرفتاریها و ناراحتیها را بر اثر میل به زندگى دنیا و این مردار گندیده پست اختیار مینماید و چنانچه بعداً توجه کند و به سوى حق بازگردد او را به همان مقام سعادت نخستین باز میگرداند، و اگر به سوى او نرود و در مقام پست زمینى اقامت اختیار کرده و پیروى از هواى نفس کند خود را از آن همه نعمت محروم ساخته و به دار هلاکت انداخته است و جایگاه او جهنم خواهد بود. «1» پرتوى از قرآن هم نگاهى به وضع آدم زمانى که در عالم قدس و نور بود، و آنگاه که بر اثر هبوط در زمین قرار گرفت انداخته که خالى از اشارت و لطایف نیست:
پیش از آن که جاى بهشت معهود را بجوئیم یا بخواهیم تعیین کنیم که قرآن تعیین نکرده و مفسرین و متکلمین براى یافتن آن بحثها کرده اند، نظرى از دور به آدم و وضع روحى او نمائیم، همان آدمى که فرد عالى انسانى بود و عنوان خلیفة الله داشت و قدرت و تصرف او فرشتگان را به سجده آورد.
روحش چون آئینهاى بود که اسماء و صفات پروردگار و همه موجودات در آن تجلى نمود و جلال و جمال ظاهرى و معنوى عالم در آن میدرخشید و هر چه بیشتر دلش شیفته آن بود، شهوات و آرزوهائى که هر رشته و شاخهاش فکر و ذهن را منصرف و خاطر را مشوش مینماید هنوز در او ظاهر نشده، عواطف گوناگونى که توجهش را به سوى خود معطوف میدارد بر عقلش چیره نگشته، اندیشه مرگ و فنا و چاره جوئى براى بقاء، روحش را مکدر ننموده، هراس از آینده و حرص بر جمع مال و انگیزه هاى ملال انگیز مضطربش نساخته، غبار دشمنیها و کینه توزیها و برترى جوئیها بر صفحه درخشان نفسش ننشسته، و دیوارهاى قوانین و مقررات، محدودش ننموده، مانند دوره فطرت و طفولیت که آدمى با روح پاک چشم به سوى نور و عالم باز میکند که همه را خوب و زیبا و پاک چنان که هست مینگرد و در دامن پر از مهر پدر و مادر و کسان جاى دارد، همه جا جاى اوست و سایه محبت همه بر سر او و همه محرم اویند، آدم خلیفة الله در محیطى مانند محیط فطرت به علاوه عقل نافذ و روح درخشان به سر میبرد، این آدم گوئى در جزیره یا سرزمین سرسبز و در میان گلها و گیاهها و درختان انبوهى که به هر سو سربرآورده و چشمهها و نهرهائى که از هر سو روان و ریزان بود به سر میبرد، و پیکرش را نور زرین آفتاب و نسیم هوا و غذاى طبیعى پرورش میداد، از بالاى سرش انوار آفتاب و ماه میتابید و ستارگان میدرخشید، با وزش نسیم و حرکت شاخ و برگ درختان و نواى مرغان و تسبیح فرشتگان روح و قلب او و همسرش هماهنگ بود، عقل و اندیشه او همسرش را با خود به اسرار عالم سیر میداد، عواطف همسر او را به زیبائى خلقت متوجه مینمود، هر جا میخواستند میرفتند و هر چه میخواستند میخوردند، نه نگرانى داشتند نه رنج نه آلام روحى میآرزدشان نه دردهاى جسمى، از روزنه جملهها و کلمات آیاتى که درباره بهشت و هبوط گاه آدم است چنین بهشتى به چشم میآید: پس از تعلیم اسماء و انباء از آن و سجده فرشتگان خداوند امر به سکون در بهشت «الجنة» نموده «اسکن» ساکن شو و آرامش گزین «نه در آن داخل شو» یعنى در همان محیط سبز و خرم که هستى آسوده به سر بر الف و لام عهد اشاره به جنت معهود است جائى که همه گونه وسائل اولى زندگى فراهم بوده و مانع و محدودیتى در میان نبوده: «رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» در سوره طه وصف این بهشت را چنین نموده:
«براى توست که در آن نه گرسنه بمانى و نه برهنه به سر برى و نه تشنگى برایت باشد و نه آفتاب سوزان بر تو بتابد»
و تعبیر فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وضع معنوى و حالت روحى آنها را میرساند یعنى آنها را شیطان بیرون کرد از آنچه در آن به سر میبردند با آن که سیاق کلام مقتضى این تعبیر بود: فاخرجهما منها یا من الجنة/ آنها را از بهشت بیرون کرد.
و درباره هبوط گاه آدم کلمات ظلم و دشمنى و شقاوت و ظهو بدیها و عورات در آیات آمده:
فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ ، اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ، فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى «3»، لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما
از مقابله هبوط گاه با بهشت باید چنین فهمید که: در محیط بهشت نخستین آثار ظلمت ظلم روحشان را نگرفته بود، دشمنى و تنازع و شقاوت و تصرف و تملک و محدودیت در آن نبود و توجهى به عورت و قبح آن نداشتند، این هبوط از نزدیکى به شجزه منهیه آغاز گردید نهى، تنها از قرب به آن است، گویا همان نزدیک شدن موجب میل و جذب به آن میگردد و مجذوب شدن به آن شجره است که تیرگى و ظلمت آدم را فرا میگیرد و عقل را منصرف و پاى ثبات را میلغزاند و آغار تحول و هبوط میگردد. «5» با این که نهى حضرت حق نسبت به حضرت آدم نهى ارشادى بوده و نهى ارشادى موجب عقوبت نیست و ارتکاب نهى ارشادى از قبیل معصیت و گناه اصطلاحى نمى باشد و محرومیت از لذات مادى بهشت معهود عنوان عقاب و جریمه ندارد ولى شاعران حکیم ایران زمین جهت پند و موعظه و بیدارى غافلان و ایجاد حرکت عقلى و روحى از این خروج و هبوط در قالب نظم مسائلى عالى بیان کردهاند از جمله یکى از آن حکیمان میگوید:
جدّ تو آدم بهشتش جاى بود قدسیان کردند بهر او سجود
یک گنه چون کرد گفتندش تمام مذنبى مذنب برو بیرون خرام
تو طمع دارى که با عمرى گناه داخل جنت شوى اى روسیاه