»» امروز که بیست ساله شدم
امروز که بیست ساله شدم به یاد روزی می افتم که ده ساله بودم آن روز که شمع شماره 10 را خاموش و شمع شماره یازده را روشن می کردم.
آن روز اگر شمع ده سالگی ام را خاموش کردم خاطرات تلخم را هم با آن خاموش کردم ولی هیچگاه نتوانستم روزهای شیرین کودکی را به دست آتش بسپارم.
وقتی بزرگتر شدم خوب یادم می آید سیزده سال داشتم چه روزهای خوبی بود همه دور هم بودیم همه برای خودم به جشن آمده بودند. یادم هست که مادرم با چه شور و شوقی برای تنها پسرش جشن گرفته بود ساده اما با تمام وجود بود؛ هدیه ها ساده اما خاطره ی یادشان همیشه در ذهنم بود ؛ بچه ها با لباسهای ساده همان حس و حال بچه های پایین شهری شادی مرا دوچندان کرده بودند؛ یادم هست که خودم برای دعوت به سراغشان رفتم بودم یادم هست که به جای کیک تولد و تمام تجملات امروزی مادرم هر آنجه که داشت برایم روی میز گذاشته بود. یادم هست که همه از اینکه یک سال بزرگتر شده بودم خوشحال بودند.
و اما امروز که هفت سال از آن روزها می گذرد خوب یادم می ماندکه دیگر خاطرات تلخم را نمی توانم با خاموش کردن شمع 19 سالگی از یاد ببرم ؛ همه دور هم نبودیم؛ یک هفته فکر کردم که چگونه دور هم جمع شویم اما چیزی به ذهنم نرسید؛ جشن نگرفته بودم چون می دانستم همه از اینکه می خواهند به جشن بیایند نگران می شوند فکر می کنم که علت نگرانیشان آوردن کادو باشد.
مادرم دیگر ذوق و شوق ندارد روزهای گرفتاری ، دیگر او را خسته کرده است.
یادم می ماند که برای دعوت جرات نکردم به کسی زنگ بزنم چه رسد به آنکه حضوری به سراغشان بروم.
خوب یادم می ماندکه وقتی پیشنهاد گرفتن جشن را به خانوده ام دادم اول هزینه تولد را برآورد کردند آخر آنها بسیار اقتصادی فکر می کنند آنها به فکر آینده هستند.ولی بعضی دیگر در جشن تولدشان اتومبیل و.... می گیرندو هیچ وقت هم فکر نمی کنند چون فکری ندارند که بکنند.برایشان فرقی نمی کند که تخم مرغ 100تومان باشد یا 1000تومان باشد.بنزین لیتری 1000تومان هم بشود آب از آب تکان نمی خورد.کاشکی من هم یک آقازاده بودم ولی ....
روزها چقدر عوض شده است نگاه دیدمان چقدر عوض شده است چشمها را باید بشوییم , عینکهایمان را باید از روی چشمانمان برداریم، باید جور دیگری ببینیم.
و من به خوبی میدانم که روزی برای خودم می نویسم (امروز که پنجاه ساله شدم)
مطمئنم که آن روز روزهای بیست سالگیم را خیلی خوب به یاد می آورم و خاطرات تلخ و شیرین را همچون آلبوم مرور خواهم کرد.
فقط امیدوارم که در آن روز که شاید روزی هم نباشد آن روز، غبطه این روزها را نخورم همان طور که غبطه روزهای گذشته را می خورم .
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 85/12/17 :: ساعت 4:18 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]
>> بازدید امروز:
519
>> بازدید دیروز:
651
>> مجموع بازدیدها:
1357075