فضیل که عارفى نامدار و تائبى واقعى و از رجال طریقت است شاگردى داشت که از برترین شاگردان او بود، هنگامى که دچار بیمارى شد و به بستر احتضار افتاد فضیل به بالینش آمد و مشغول خواندن سورهى یس شد.
محتضر به فضیل گفت: استاد این سوره را مخوان، فضیل ساکت شد و به او گفت: بگو «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ.»*
گفت نمىگویم به خاطر این که من از توحید بیزارم و در آن حال از دنیا رفت، فضیل از مشاهدهى آن وضع بسیار پریشان و بدحال شد، از کنار بستر شاگرد به خانهى خود رفت و از خانه بیرون نیامد، تا در خواب دید شاگردش را به سوى آتش دوزخ و عذاب دردناک مىبرند!
فضیل به او گفت تو برترین شاگرد کلاس درس من بودى، چه شد که معرفت را از تو گرفتند و با سوء عاقبت از دنیا رفتى؟!
شاگرد گفت من آلوده به سه خلاف بودم: اول سخنچینى و نمامى دوم حسد بردن به مردم، سوم دچار مرضى بودم که طبیب به من گفته بود سالى یک قدح شراب بنوشم تا بیمارى رفع شود، این سه کار خلاف مرا دچار عاقبت سوء کرد و به آن حال که دیدى از دنیا رفتم.
شیخ پس از نقل حکایت فضیل مىگوید: مناسب دانستم این روایت را در رابطه با مشروبات الکلى ذکر کنم: کلینى از ابوبصیر روایت مىکند که گفت: امّ خالد معبدیه بر حضرت صادق (ع) وارد شد در حالى که من خدمت آن حضرت بودم، عرضه داشت فدایت شوم مرا مشکلى در شکم بود، طبیبان عراق از من خواستند نوعى از شراب را با قاووت بخورم، ولى من از خوردن آن امتناع کردم و علت امتناعم این بود که مىدانستم شما از آن کراهت داشتید، دوست داشتم دربارهى آن از خود شما بپرسم، آن حضرت فرمود: چه چیز تو ار از خوردن آن مانع شد؟ گفت اى پیشواى من، گردنبند طاعت تو را به گردن انداختهام تا روز قیامت بگویم جعفر بن محمد مرا در شکل دادن زندگى امر و نهى نمود.
حضرت روى به من کرد و فرمود اى ابوبصیر آیا گوش به سخن این زن و مسائل او نمىدهى، سپس به امّ خالد فرمود: به خدا قسم تو را در خوردن یک قطره شراب اذن نمىدهم، همانا از خوردن آن پشیمان مىشوى هنگامى که جانت به گلو برسد و این مطلب را سه بار تکرار کرد، آنگاه فرمود: آیا دانستى چه گفتم؟!