حقیقت انسان
انسانى که خود را شناخته باشد و به موقعیت، مسئولیت و تکلیف خود آشنا شده باشد و رابطه بین خود و خدا و جهان را یافته باشد، در مسیر رشد و کمال قرار مىگیرد.
همچنین با تکیه بر عقل تنها، انسان قدرت شناخت خویش را ندارد؛ بلکه لازم است با مراجعه به منطق وحى و سنّت پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام، به شناخت خود اقدام کند.
نظریه مکتبهاى بشرى
بدون شک فرهنگى که از انسان شناخت ندارد، قدرت راهنمایى او را نداشته و نمىتواند او را به آنچه خیر اوست، و به آنچه به ضرر و زیان اوست آگاه کند.
گرچه فرهنگهاى مادّىِ تاریخ، ادعاى شناخت انسان را داشتند و مىگفتند: ما بشر را به آنچه خیر اوست هدایت کرده و از آنچه به ضرر اوست آگاه مىکنیم؛ اما گذر زمان ثابت کرد که ادعاى آنان پوچ و فرهنگ آنان جز خسارت و ضرر براى بشر سودى ندارند.
اینان با جهل و عدم شناخت بشر و ندانستن جایگاه و موقعیت حقیقى او، دست به باز کردن راهى براى درمان دردهاى روحى و روانى انسان زدند، و هر کس را در آن راه قرار دادند، غرق در گمراهى و بدبختى نمودند «1».
این نکته را نباید فراموش کرد که فرهنگهاى زمینى به بُعد معنوى انسان یا اصلًا توجه نداشتند و یا اگر داشتند بسیار کم بوده و نظر آنان به بعد مادى انسان نیز نظر صحیحى نبوده است؛ زیرا از میلیونها سال قبل تاکنون نتوانستهاند به حل مشکلات دنیایى انسان موفق شوند.
دستورالعملهاى باطل
1- مکتبهاى روحى ایران، یونان قدیم و هندوستان، به خیال خود، براى رشد بعد معنوى، انسان را به اعمال و ریاضتهایى دعوت کردند که منطبق با فطرتطبیعت این موجود پرقیمت نبوده و نیست، آنان مىگفتند: ترک ازدواج، دشمنى با زن، نخوردن گوشت، معاشرت نداشتن با مردم، ترک آرایش زندگى، ترک کار و فعالیت، گوشه نشینى، چله گرفتن، روزههاى طولانى داشتن و...
همه باعث رشد جنبه معنوى انسان است؛ امّا نه تنها این دستورات نتیجه مثبتى نداشت؛ بلکه بشر را از مواهب الهى که علت رشد و کمال او در صورت صحیح به کار گرفتن آن مواهب بود، محروم مىنمود.
این مکتبهاى به اصطلاح معنوى و عرفانى، نه اینکه براى انسان به طور صحیح و منطقى کارى صورت نداد؛ بلکه او را از خطوط روشن آدمیّت جدا کرده و به عضو فلج و بیکار و سربار تبدیل نمود.
با توجه به اینکه دستورات این گونه مکاتب، رابطهاى با فطرتطبیعت انسان نداشت، اکثریت قریب به اتفاق انسانها از پاسخ گفتن به دعوت اینان خوددارى کردند؛ امّا خود به خود این گونه تعلیمات در معدودى از افراد نفوذ کرده و پس از مدتى از ادامه راه باز مىماند و مجبور به عدم تسلیم نسبت به فرهنگها مىشد.
2- در برابر اینان مکتبهاى مادى بودند که براى بشر در امور اقتصادى مانند درآمد، خرج، معاشرت، معامله، سیاست و ریاست، حکم به اباحه مطلق دادند، و حلال و حرامى براى بشر باقى نگذاشتند. قبول کنندگان این گونه مکاتب در نتیجه، سر از فساد و آلودگى درآوردند و از قدیم تاکنون لکّههاى ننگى بر صفحات تاریخ بشر به جاى گذاشتند.
آثار شوم این فرهنگ
خونریزىها، تجاوزات، مظالم، جنایات، خودکشىها، دزدىها، غصب کردنها، کژ خلقىها، جنگهاى خانمان سوز، به خصوص جنگهاى اول و دوم جهانى در قرن اخیر، و از همه بدتر پیدایش استعمار و استثمار، محصول مکتبهاى مادى قدیم و جدید است، که حتّى با به کار گرفتن تمام ماشین حسابهاى جهان، نمىتوان جنایات و مظالم هولناک شاگردان مکتبهاى مادى را برشمرد.
کدام شخص مىتواند حدود فساد در تصور، فساد در عقل، فساد در علم، فساد در سیاست، فساد در نظام خانواده، فساد در اجتماع و فساد در اخلاق را اندازهگیرى کند؟
چه کسى مىتواند جنایات بلژیک، پرتقال، هلند و فرانسه استعمارگر را از سیصد سال قبل تاکنون، نسبت به ملتهاى مظلومى که دچار چنگال این گرگان مادى گرا بودند، برشمارد؟
شما قدرت دارید مفاسد و مظالم گرگ پیر استعمار، انگلستان دزد و غارتگر و خائن را نسبت به صدها کشور در طول پنج قرن گذشته بازگو کنید؟
شما توان دارید ضربهها، ضررها، مفاسد، جنایات و خونریزىهاى آمریکاى جهان خوار، این شیطان بزرگ را به ملل مسلمان، کشورهاى خاورمیانه، آمریکاى لاتین و آفریقاى مظلوم محاسبه کنید؟
شما مىتوانید مظالم شصت ساله حزب کمونیست شوروى (سابق) و شاگردان درندهخوى مکتب مادى ماتریالیستى را نسبت به کل جهان، عموماً و نسبت به کشورهایى که این هیولاى خطرناک آنان را به بند استعمار کشیده، خصوصاً بازگو کنید؟ شوروى با تکیه بر مکتب مادى، ادعا مىکند حامى کارگر، کشاورز و تکیه گاه انسان گرسنه و مستضعف است و با فئودال و سرمایه دار دشمن خونى است.
سؤال بىپاسخ
از این دیو بد سیرت بپرسید: از سال 1357 شمسى تا کنون که سال 1360 است در مدت این سه سال که یک میلیون از برادران مسلمان افغانى ما را به خاک و خون کشیده، برادرانى که با پاى برهنه و شکم گرسنه و مشت خالى از دین و مکتبشان دفاع مىکنند، دفاع از مستضعف و کارگر و کشاورز است؟ زهى بىشرمى. از این یک میلیون کشته کدام یک فئودال و زمین خوار و سرمایه دار بودند؟
در این پنج قرنى که ما در ارتباط با شاگردان مکتبهاى مادى و زمینى در شرق و غرب بودهایم، براى نمونه یک حرف راست و یک پیمان و قرارداد با منفعت و یک وعده اجرا شده از این خائنان به انسان و انسانیت ندیدهایم.
انتظار مکتبهاى باطل
مکتبهاى روحى ساخته بشر، و مکتبهاى مادى قدیم و دو مکتب «کمونیسم» و «امپریالیسم» فعلى به خاطر جهلى که به جایگاه انسان دارند، از انسان وابسته به خود، حیوانى شرور و درندهاى خطرناک و موجودى ضد حقیقت و دشمن واقعیت ساختهاند.
مکتبهاى روحى در خط تفریط و مکتبهاى مادى در خط افراط، انسان را به بلاهاى خانمان سوز و ریشه کن دچار کردند.
در این مکتبها، انسان و علم و صنعت و تمدن و مدرسه و دانشگاه و کتاب و کتابخانه و سازمانهاى عریض و طویل از قبیل حقوق بشر و عفو بین الملل و... همه و همه ابزار حیات و وسیله پیشبرد اهداف شیطانى سردمداران این مکاتب است.
عقیده دانشمند مصرى
دانشمند شهید مصرى در کتاب «الاسلام و مشکلات الحضاره» که تحت عنوان «فاجعه تمدن» ترجمه شده است مىنویسد:
«عوامل مهم و اساسى انحراف بشر، و نابودى ویژگىهاى انسانى او، و دچار آمدنش به انواع مشکلات را باید در مسائل زیر جستجو کرد:
1- جهل و غفلت
به رغم گسترش علوم مادى و صنایعى که بر اساس اصول فنى پیشرفته استوار است، جهل ما نسبت به انسان فوق العاده مىباشد، و به همین علت هنوز نتوانستهایم از پیش خود، نظامى که شامل همه جوانب زندگى انسان و متناسب با طبیعت و فطرت وى باشد ترسیم کنیم. بدون شک در آینده نیز از وضع چنین نظام متقن و بر اساس فطرت و طبیعت عاجز خواهیم بود.
البتّه نیاز به وضع چنین نظامى نداریم؛ زیرا خالق انسان چنین نظام حکیمانهاى را تحت عنوان دین اسلام، براى هدایت همه جانبه انسان وضع کرده است.
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» «2».
«مسلماً دینِ [واقعى که همه پیامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا اسلام است».
الْاسْلامُ یَعْلُوا وَلا یُعْلى عَلَیْهِ «3».
«اسلام (دین) برتر است و هیچ (دینى) بر او برترى ندارد».
2- اشتباهات
اشتباهات در زندگى انسان، با توجه به اطلاعات محدود و نادانى فوق العاده وى، از آن وقت شروع شده است که راه خود را از راهى که پروردگار حکیم و داناى به فطرت و طبیعت انسان به او نشان داده بود جدا کرد. راهى که جوابگوى همه نیازمندىهاى فطرى و واقعى انسان است. راهى که ویژگىهاى خاص وى را مىپروراند و به ثمر مىرساند. و بالاخره راهى که انسان براى مقام خلیفة اللهى آماده مىکند و استعدادهاى درونى او را بارور مىسازد.
3- عدم تناسب تمدن مادى با انسان
کاخ تمدن مادى بر اساس نیازمندىهاى واقعى انسان، بالا نرفته است و از این نظر به خصایص انسانى، ارزشى قائل نیست و انسان و همه چیزِ او را با معیارهاى ماشینى و حیوانى مىسنجد.
ظهور نتایج ناگوارى از تمدن مادى، در میان ملتهایى که به آخرین درجه تمدن رسیدهاند، آثار و نتایج شومى که از عدم توجه به انسانیت انسان، آغاز شده است، و جامعه بشریت رادر پرتگاه سقوط و نابودى قرار داده نیز بر مشکلات افزوده است».
آرى! اینها همه از نتایج حکومت شوم مکتبهاى مادیگرى بر انسان است.
بدون شک، جز بابرگشت انسان به راهى که از همه جهت موافق با فطرت و نیازمندىهاى اوست، مشکلات انسان حل نخواهد شد و به خیر دنیا و خیر آخرت نخواهد رسید.
عقیده کارل
«کارل» که از دانشمندان بزرگ این قرن است، در کتاب «انسان موجود ناشناخته» عقیده دارد:
علم انسان درباره انسان بسیار ناچیز، و تقریباً مساوى با صفر است.
با این عقل محدود و دانش بسیار ناچیز، چگونه انسان مىتواند پایه گذار مکتبى باشد که در آن مکتب، بُعْد روحى و مادى انسان، آنچنان که شایسته اوست، رشد کند و به تمام نیازمندىهاى روحى و جسمى او پاسخ گوید.
اسلام آگاه به انسان
تنها مکتبى که به تمام زوایاى حیات انسانى آگاه است، مکتب سعادت بخش اسلام است.
اسلام، در بعد معنوى اجازه تحمل ریاضتهاى غیر منطقى و سختگیرىهاى زیان بخش را نمىدهد.
اسلام، براى رشد بعد معنوى، سلسله مسائلى را به عنوان عبادات، و سلسله برنامههایى را که تحت عنوان حسنات اخلاقى براى تزکیه نفس، ارائه کرده و در بعد مادى، انسان را به هر کار با منفعتى تشویق کرده است.
اسلام، در تمام امور مربوط به ترقّى و رشد انسان، از نظر شخصى و اجتماعى سخن دارد، به عنوان نمونه در فصل مسائل اقتصادى، ابوابى تحت عناوین باب الصناعة، باب التجارة، باب المزارعة دارد.
اسلام، به مسئله کشاورزى در درجه اول، و صنعت و تجارت در درجه بعد اهمیت داده است، و پیامبر بزرگ اسلام به نشانه احترام عمیقش به مسئله کار و کارگر، در بازگشت از یک سفر، دست کشاورزى را بوسید.
اسلام، طلب هر علمى که در جهت رشد معنویت و مادیّت انسان نقشى ایفا مىکند را به عنوان فریضه اعلام کرده است.
اسلام، دست انسان را در آبادکردن زمین و استخدام نیروهاى طبیعت و ذخایر آن باز گذاشته، و از طرفى در راه انتخاب چگونگى زندگى انسانى، او را به خود وانگذاشته؛ بلکه در این مرحله او را مقیّد به پیمودن راه و روش معیّنى نموده است. راه و روشى که در آن انسان به خود حق هیچ گونه تجاوزى به حق انسان دیگر را نمىدهد.
اسلام، پیمودن راه معنویت بر اساس راهنمایىهاى وحى، و تلاش براى به دست آوردن روزى، و ازدواج و تشکیل خانواده جهت به دست آوردن آرامش و تولید نسل، و بهرهگیرى از زندگى را بر انسان واجب نموده است.
روى گرداندن از ازدواج را روى گرداندن از هدف نبوت دانسته و فرموده:
النِّکاحُ سُنَّتِى فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِى فَلَیْسَ مِنِّى «4».
«ازدواج سنّت من است؛ کسىکه از سنّت من سرپیچى کند از من نیست».
و محبت کردن به همسر و فرزندان را از بهترین عبادات به حساب آورده است.
دنبال زراعت و صنعت و تجارت رفتن را مطابق با جهاد فى سبیلاللَّه دانسته، و براى کار و کارگر ارزشى بس والا قائل شده است.
اسلام، بدخلق و کسى که دچار سیّئات اخلاقى است را از خود ندانسته، و معاشرت با آلودگان به رذائل را به خاطر حفظ حدود انسانیت انسان، ممنوع اعلام کرده است.
اسلام، براى بُعْد تفکّر و تعقّل آنچنان ارزش قائل شده که در قرآن مجید نزدیک به هزار آیه در این زمینه نازل کرده و بابى در کتابهاى روایى مستقل تحت عنوان «باب العقل و الجهل» که مستند بر هزاران روایت است را تنظیم نموده است.
اسلام مىگوید:
تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادةِ سِتِّینَ سِنَةٍ «5».
اندیشه در کار، دوربینى و تعقل، ارزشش با شصت سال یا بنا بر نقل روایات دیگر با یک سال عبادت برابر است.
اسلام، در بُعْد اخلاق، سفارش به عفو و گذشت از برادران دینى، رعایت توجه به یتیمان، دستگیرى از مستمندان، رسیدگى به درد دردمندان، حفظ آبروى مسلمانان، رعایت حقوق پدر و مادر و همسایگان نموده است، و در این زمینهها به خوشبختى خانواده و جامعه کمک شایانى کرده است.
و در بعد اندیشه و روح و جسم، انسان را از راهنمایى تنها نگذاشته، و همه جا به دنبال ایجاد سعادت براى انسان است.
اسلام، براى تأمین خیر دنیا و آخرت مردم آمده، و به طور مکرر پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله هدف از رسالت خود را چنین بیان مىکند:
انّى قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الْدُّنْیا وَالْاخِرَةِ «6».
«من براى تأمین خیر دنیا و آخرت شما مبعوث به رسالت شدهام».
توجه فراگیر اسلام
کوتاه سخن اینکه: اسلام براى تأمین نیازهاى انسان، چه در زمینه مادى و چه در زمینه معنوى، وظایف و مسئولیتهاى مهمى را معین کرده که با به کار گرفتن آن، مشکلات شخصى و اجتماعى قابل حل و در پرتو عمل به آن، سعادت نصیب انسان خواهد شد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نمونه بارز تأسیس یکى از راههایى که به شکست انجامید، تئورى «فروید» بود که تنها راه درمان دردهاى روانى را در عدم سرکوب کردن غریزه جنسى دانست که سرانجام پس از جلب توجه بسیارى از شهوترانهاى هرزه، تمام سردمداران فرهنگ فرویدیسمى آثار مخرّب این نظریّه حیوانى را درک کردند و به بنبست عجیبى گرفتار آمدند و خود اعتراف کردند که:
اکنون که 20 سال از طرح نظریّه فروید مىگذرد آنقدر اوضاع زندگى ملتهاى عامل به این فرضیّه، نابسامان است که اگر بخواهیم به وضع 20 سال قبل برگردیم حداقل باید 40 سال زحمت بکشیم وتلاش مستمرى در برگرداندن روح انسانى مبذول داریم (گفتار فلسفى).
(2)- آل عمران (3): 19.
(3)- من لا یحضره الفقیه: 4/ 334، باب میراث اهل الملل، حدیث 5719؛ وسائل الشیعه: 26/ 14 باب 1، حدیث 32383.
(4)- بحار الانوار: 100/ 220، باب 1، حدیث 23؛ جامع الاخبار: 101، فصل 85.
(5)- بحار الانوار: 66/ 292، باب 37.
(6)- بحار الانوار: 18/ 191، باب 1، حدیث 27؛ شرح نهج البلاغه: 13/ 210.