اصالت مقررات پاک و عالى اسلام، در سایه قرآن مجید، سنت پیامبر عظیمالشأن صلى الله علیه و آله، اخبار و روایات معتبر صحیح و مستند رسیده از ائمه طاهرین علیهم السلام بر ارباب خرد و اندیشه پوشیده نیست.
پس از تفکر و تعقل در تعلیمات اسلام، تردید و شک در برترى آن، بر سایر مکتبهاى دینى هم چون تردید در فروغ آفتاب جهانتاب است.
دین مقدس اسلام از امتیازاتى برخوردار است که دیگر مذاهب و مکتبها از آن بىبهرهاند.
تعالیم برتر و ریشهدار قرآن، و حقایق عمیق و بلند پایه اسلام، زنده کننده نفوسِ مرده آدمیان و چراغ فروزان راه زندگى انسانهاست؛ چراغى که فروغش ابدى و حیاتش جاوید است.
پیدایش این مکتبِ بىنیاز و ارزنده، در زمانى بود که اثرى از حیات معنوى، اخلاقى و انسانى، در عرصه روزگار نبود، و به فرموده مولاى متقیان علیه السلام هنگامى بود که بشر در خواب گران و سنگینى غنوده بود «1».
حقایقى گران، ارزنده و پر بها، آنچنان از افق تابناک این آیین درخشیدن گرفت که تمام نگاهها را به خود متوجه و خواستاران حقوق انسانى را مبهوت ساخت.
سرچشمه مقررات عالى اسلام، خداى متعال است، که مطابق استعداد فطرى بشر، با رعایت مصالح و مفاسد فردى و اجتماعى مربوط به انسان، قانون عرضه کرده است. از این جهت آدمیان در قوانین اسلامى، برنامهاى بر خلاف طبیعت و فطرت خود نمىیابند.
مقررات پاک و ریشهدار اسلام، محدود به زمان و مکان نیست، قانون در اسلام براى همه و براى همیشه است و قوانین پر بهاى دین اسلام، فراتر از آن است که در قید زمان یا مکانى قرار گیرد؛ به همین علت بر اسلام، مکتب و آیینى برترى ندارد.
سرچشمه زلال قوانین اسلام
از آنجا که سرچشمه قوانین اسلامى خداى جهان آفرین است، تمام قوانین و مقررات آن، از پرتو علم، عدل و حکمت الهى برخوردار است، و این مرحله خود باعث برترى اسلام بر سایر روشهاى موجود و غیر موجود، در جهان است.
همانگونه که کتاب تکوین و آفرینش از هرگونه عیب و نقصى مبراست و نظم دقیقى بر تمام برنامههاى عالم طبیعت حاکم است، کتاب تشریع؛ یعنى قرآن کریم و تفسیر آن از طرف پیامبر و ائمه علیهم السلام نیز از هر گونه عیبى منزه است.
اسلام ضامن خوشبختى فرد و اجتماع در تمام زمینههاى دنیا و آخرت و امور مادى، معنوى، جسمى و دینى است که با روشى متین و استوار، بشر را از همه خرافات و اوهام و بدبختىها نجات مىدهد.
تحریفات ناپاک
ادیان و مذاهب دیگر که به وسیله انبیاى الهى پاک و بىعیب به بشر عرضه شد، همه دستخوش تغییر شده و بر اثر ناپاکىهاى عدهاى سودجو رنگ اصلى خود را از دست دادند؛ از این جهت قابلیت اصلاح و جوابگویى به مسائلى که پیش روى انسان بوده و خواهد بود را ندارند.
قواعد و قوانین ناقص و ساختگى مکتبهاى بشرى، که همه آن تابع هوى و هوس عدهاى معدود و معلوم الحال است نیز جوابگوى مشکلات و معضلات انسان نیست، و دردهاى مادى و معنوى را نمىتواند درمان کند.
مهمترین دلیل نقص و کاستى قوانین مکتبهاى تحریف شده، این است که با این همه نظامات گوناگون، در گذشته و حال، و قانون و قدرت، بشریت به سرعت به سوى سقوط اخلاقى و روحى در حرکت است، و روز به روز بلکه لحظه به لحظه آمار جنایات و مفاسد رو به فزونى است.
اگر قوانین ساختگى بشرى، اصلاح کننده برنامهها بود، باید اوضاع فعلى بشریت، درست در نقطه مقابل وضع موجود؛ یعنى صعود جهانیان بر مرتفعترین قلّه حالات روحى و اخلاقى، با حفظ شؤون مادى، قرار داشت.
نارسایى مکتبهاى بشرى
امروز کدام مهد علمى است که بتواند در سایه قوانین خود، ارزشهاى انسانى را پاس بدارد؟ و کدام پرورشگاه تربیتى است که بتواند، تمام دردهاى فردى و اجتماعى انسان را درمان نماید؟
انسان (بدون این مکتبهاى بىپایه) در عالم طبیعت، خوشبخت بوده و چیزى که او را به این صورت درآورده، تمدن امروزى است که به شکل یک دیو مهیب، همه چیز انسانى را تغییر داده است «2».
با توجه به این که در جهان امروز، تحولات حیرتانگیزى در برنامههاى زندگى روى داده، و از چند قرن قبل تاکنون، دانش بشرى وسعت عجیبى پیدا کرده و به وسیله علوم طبیعى، مشکلات زیادى از زندگى مادى حل شده و در کنار این تحول همگانى، از اصول تعلیم و تربیت در این عصر به شدت غفلت شده و در خیال دانشمندان علوم انسانى، صورت نوینى به خود گرفته است؛ اما با این حال کدام مرکز علمى و تربیتى ضامن سعادت انسان در همه زمینههاى زندگى است؟ و کدام مرکز آموزشى عهدهدار به وجود آوردن جامعهاى پاک و انسانى است؟!
گر چه در دنیاى مترقى و متمدن کنونى، دردهایى از زندگى مادى انسان دوا شده است؛ اما در مقابل آن، هزاران درد اخلاقى، روانى، اجتماعى و سیاسى در زندگى شخصى و اجتماعى انسان ریشه دوانده است.
نابسامانى اوضاع حاکم بر جهان
آمار وحشتناک انواع جنایات و گناهان، از هم گسیختن روز افزون کانون گرم خانوادهها، فرار دختران و پسران از آغوش گرم پدران و مادران، جنگهاى طولانى و ویرانگر زورگویان با ملل ضعیف و ناتوان به خاطر تصاحب سرمایههاى مادى و انسانى آنان، نوین شدن وضع استعمار؛ یعنى استعمار عقلى و فرهنگى، سلب آزادى و حقوق از جوامع بشرى به دست گروهى اندک از فرمانروایان مستبد، خودکشىهاى فراوان، به هم خوردن نظام اقتصادى وتناقض در روشهاى مادى بین شرق و غرب، اعطاى حق «وِتو» در جامعه ملل به نظامهاى طاغوت، اعتصابات دسته جمعى کارگران، خستگىهاى انسان از اوضاع زندگى ماشینى، هرج و مرج عمومى در همه زمینهها در تمام جهان، بدبینى همگانى، نبود اطمینان و اعتبار، سرشکستگى بشر از حیات، عدم هدف در نسل جوان، هیپىگرى و لا ابالیگرى پسران و دختران، انحطاط ظاهرى و باطنى، دزدىهاى رسمى و غیر رسمى در ادارات دولتى و مؤسسات ملى، گانگسترىها، آدم کشىها، فرو رفتن بشر در منجلاب فساد با شیوع فیلمها و برنامههاى مستهجن در سینماها و کابارهها، نشر مجلات مبتذل، شبنشینىها، اوضاع وخیم ناموسى، علنى بودن مراکز فحشا، تبلیغات غلط و خیرهکننده بنگاههاى تبلیغاتى، حکومتهاى فاسد، همه و همه نشان دهنده اوضاع وخیم فرهنگى اجتماعى عالم، در سایه مکتبهاى بىاصل و پایه و بدون ریشه ساخته دست بشر، و بىخبرى انسان از قانون خداى متعال عالم است.
فرهنگ امروز، سازنده یا مخرّب
فرهنگى که امروز بر جهان حاکم است و مورد ستایش تمام جهانیان است، با این همه غرور و تکبر و با این همه ادعاهاى عجیب و غریب، حتى قدرتى به اندازه یک فرد دلسوز به حال جامعه را ندارد.
شما مىتوانید در اوضاع روحى و عاطفى سران ملتها و پایهگذاران دولتها، در قرون اخیر به ویژه پس از جنگ جهانى اول و آنچه از آنان به عنوان راه کارهاى علاج مشکلات و معضلات بشرى صادر شده و مىشود، مطالعه دقیق کنید تا به بىپایه بودن فرهنگ حاکم بر جهان، اقرار و تصدیق نمایید «3».
بدون تردید باید اقرار کرد که دنیا با همه پیشرفتهایى که در امور مادى نصیبش شده است، حقیقت تعلیم و تربیت واقعى را درک نکرده و توجهى به اصول معنوى و روحى ندارد.
آنچه مایه تأسف است این است که بشریت با این همه به اصطلاح پیشرفت و ترقى در امور صنعتى و علمى، پس از این همه شکست و اشتباه، به معنویت نگراییده است.
بنیانگذاران مکاتب گوناگون حاکم بر دنیا، خود مىدانند آن اصولى را که فرهنگ امروز عالم، در تربیت و تعلیم پیش گرفته، فقط با همان ترقیات مادى سازش دارد، و آن اصول هم بدون شک در پیشبرد هدفهاى عالى انسانى هیچ گونه تأثیرى ندارد؛ امّا اینان هرگز به مبانى اسلامى برگشت نمىکنند و به منطق دین رجوع نمىنمایند.
امروز قسمت بزرگى از تربیت شدگان فرهنگ جدید در غرب و شرق، چنان به خود گرفتارند و به خورد و خوراک و خواب و شهوت مشغول، که وقتى براى فکر کردن در مسائل عالى انسانى را براى خود باقى نگذاشتهاند، و اگر کسى از حظوظ و فواید روحى صبحت کند، و یا از فیض روحانىِ تفکر در مناظر طبیعت در تنهایى دم بزند، او را گرفتار دام خیال، و گم گشته راه خرافات و اوهام مىشمارند و به حال او دلسوزى مىکنند!!
این همه فریاد و غوغاى زندگى؛ یعنى خورد، خواب، شهوت، به گونهاى مردم عالم بویژه غربىها و غربزدهگان را اسیر چنگال خود ساخته، که شب و روز مانند مورچهها قرار و آرام ندارند و تنها مىکوشند تا شکم خود را پر سازند و غریزه جنسى خود را از هر راهى که ممکن است ارضا نمایند؛ تو گویى مانند حیوانات غیر از این رفتار وظیفه و تکلیفى نداشته و ندارند.
نه وقت آن را دارند که نگاهى به سوى آسمان کبود و چرخ نیلگون انداخته و دقیقهاى روح خود را با تماشاى این عوالم بىکران درخشان، که در فضاى پهناور مکان در جولانند صفا دهند، و از زنجیر حسها و هوسهاى جسمى آزاد سازند، و نه حال و ذوقى دارند که ساعتى چند، خود را در آغوش مادر طبیعت انداخته، نقش زندگى بخش او را در درون دل و جان خود نقاشى کنند و شیر حیرت و استغراق و اشتیاق از پستان فیض ریزان این مادر مهربان را با لبهاى تشنه روح خود بمکند و خود را حیات تازهاى بخشیده و زنده دل و توانا سازند.
آرى! افراط و تفریط، یگانه سبب خرابى و فساد تمدن شرق و غرب و مایه بدبختى، بیچارگى، اسیرى و بندگى پیروان این دو تمدن گردیده است «4».
نتیجه این همه پیشرفت در سایه فرهنگ نوین در جهان، جز ایجاد فساد و بدبختى، بروز جنگهاى خانمان سوز و پایمال کردن حقوق ناتوانان، چیز دیگرى نیست.
هر روز مىبینیم و مىشنویم و مىخوانیم که هرج و مرج روحى و اخلاقى، در سراسر گیتى شیوع پیدا کرده و بشر به تجاوز خود، در همه زمینهها افزوده است.
پاسخ به نداى حق
امروز تا حقیقتِ تربیت و تعلیمِ صحیح و معنوى، آن تعلیم و تربیتى که متکى به مبدأ جهان است، مورد توجه مصلحین جهان قرار نگیرد، دامنه فساد و شیوع اعمال ننگین و قبیح، روز به روز در تمام کشورها توسعه پیدا کرده و همه جوامع بشرى دیر یا زود، با تمام محصولات علمى و صنعتى که در اختیار دارند، خود به سوى نابودى کشیده خواهند شد.
به خاطر این که این مسئله از نظر جامعهشناسى بسیار پر ارزش و مفید است، باید جوامع و ملل را متوجه آن مکتبى نمود که سزاوار است انسان را در مسیر کمال قرار داده و بسوى مقصود سوق دهد، مکتبى که بناى آن بر فطرت، حقیقت و انسانیت، و محورش بر ایجاد سیادت و عظمت انسان است.
به طور قطع آیینى که خداى جهان آفرین به نام اسلام توسط آخرین فرستاده خود محمد بن عبداللَّه صلى الله علیه و آله به انسان عرضه کرده، و براى اثبات برتریش بر سایر مکتبها، بشر را به تأمل و تعمّق در آن دعوت کرده است، همان مکتبى است که انسان سزاوار آن است.
از هنگامى که قوانین عالى اسلام از طرف خداى متعال نازل شده است چهارده قرن مىگذرد؛ در این زمان طولانى انسان در تمام گیتى تجربیات مختلفى کسب کرده است، فلسفه فراگرفته، در علوم سیاسى درسها خوانده، و دانشهاى زیادى اندوخته، آنچه از تمام این علوم و معارف کسب کرده است، در این جمله خلاصه مىشود که: هر آیین و نظام زمینى، در میان یک اجتماع، نشانهاى از افکار طبقهاى است که بر آن اجتماع مالک و حاکمند، و این دسته، حاکم و مالک منافع و مصالح خود را به حساب بقیه مردم مىگذارند.
گاهى ممکن است در اجتماعى «فؤودالیزم» حکومت کند، روى این حساب سیستم سازى این حکومت فقط به نفع فئودالها خواهد بود، و مصالح آنها به حساب بقیه ملت بیچاره گذارده خواهد شد.
همچنین ممکن است روش «سرمایهدارى» بر ملتى حاکم باشد، باز هم نظام آنها فقط به نفع سرمایهدارها است، و مصالح آنها به حساب مصلحت کارگران گذارده خواهد شد!
گاهى حکومت «دیکتاتورى» بر مردم فرمانرواست، به طور قطع سیستم سازى این جمعیت نیز به خاطر نفع طبقه کارگر (حد اقل از نظر تئورى) گذارده خواهد شد و جز در سایه همین برنامه کلى در تاریخ، سیستم دیگرى به وجود نیامده است، و این همان است که خداى متعال در قرآن کریم فرموده: هر دین و شریعتى (جز شریعت الهى) تابع «هوى» است که پیروان آن به هر طرف متمایل گردند، آن شرع هم به همان طرف خواهد گرایید.
آن وقت چهارده قرن است که از نزول اسلام مىگذرد، و مردم در سراسر جهان تجربیات مختلفى به دست آوردهاند، مطالعه و تحقیق نشان مىدهد هر چیزى که سبب انحراف مردم از دین الهى بوده است، خود سبب دل سنگى، پستى و شقاوتى گردیده است که طاقت فرسا بوده و امنیت و آسایش آنان را مورد تهدید قرار داده، و پیوند ایشان را از هم بریده، و وِزْر و وبال یکى را گریبانگیر دیگرى نموده است. چنان که سیستمهاى زمینى همیشه این طور بودهاند.
قطع نظر از شقاوت همه جانبه جهانى، که در تاریخ معاصر سبب دو جنگ جهانى پى در پى در ربع قرن شده است، و سومى هم در مرز جهان در کمین است و کره زمین را به وحشیانهترین جنگى که تاریخ آن را مىشناسد تهدید مىکند، و نیز قطع نظر از به هم پاشیدن نظام خانوادهها و تحلیل رفتن اخلاق عمومى و لجام گسیختگى بیشتر غیر مسلمانان و درد اعصاب آدمى، درگیرودار هدفهاى متفاوت که سبب امراضى چون دیوانگى و نگرانىهاى روحى و عصبى و خودکشى مىگردد، که به آن اندازه که آدمیّت در این نسل با این امراض روبروست، خلاصه قطع نظر از تمام اینها، انسان در تاریخ عصر خود با این همه نگرانى مواجه نبوده است «5»، و جز با پاسخ گفتن به نداى حق و حقیقت که همان اسلام است، از بدبختى و بردگى آزاد نمىگردد.
درمان دینى
بشریت براى درمان این همه مصیبت و بدبختى و این که خود را از سقوط و انحطاط برهاند، چارهاى جز رجوع به اسلام ندارد.
آیین مقدس اسلام چون جهانى و ابدى است و مقرراتش منحصر در جماعت و طایفه خاص یا زمان و مکان مشخصى نیست، در روش قانونى خود مصالح و مفاسد واقعى انسان را در نظر گرفته و قانون خود را متوجه کسى مىداند که مصداق انسان است، مرد یا زن، سیاه یا سپید، غنى یا فقیر، عرب یا عجم، قوى یا ضعیف، عالم یا جاهل.
اسلام آیینى است که مقررات عالى خود را به دو بخش ثابت و متغیر «6» تقسیم کرده است، بخش اول که روى اساس آفرینش انسان و مشخصات ویژه او استوار است را، به نام دین و شریعت اسلامى نامیده و در پرتو آن انسان را به سوى سعادت همه جانبه رهبرى مىنماید. خداى متعال در قرآن مىفرماید:
«روى خود را به سوى دین نموده و استوار و ثابت قدم باش، در حالى که میانه روى را روش خود قرار دهى، دین همان مقتضاى آفرینش خدایى است که مردم را روى همان نوع خلقت آفریده و خلقت خدایى تغییرپذیر نیست، دینى که بتواند انسان را اداره کند همانست» «7».
بخش دوم: مقرراتى است که قابل تغییر است و بر حسب مصالح مختلف زمان و مکان اختلاف پیدا مىکند، البته به عنوان آثار ولایت عامه مشروط به نظر رهبر اسلام و جانشینان و منصوبین از طرف اوست «8»، که در شعاع مقررات ثابته دینى و برحسب مصلحت زمان و مکان آن را تشخیص داده و اجرا نماید؛ «9» چنین آیینى همیشه پاسخگوى احتیاجات بشر است.
اعتراف
دادستان دیوان «ایالات متحده» در یکى از مقالات خود مىگوید:
«اساسىترین اختلافات، میان قانون و مذهب قرار دارد. در غرب حتى در آن کشورهایى که عقیده محکمى به جدایى مذهب از سیاست ندارند، سیستم قانونى را یک موضوع دنیوى مىدانند، که در آن مقتضیات وقت رُل بزرگى بازى مىکند، البته نفوذهاى مذهبى در تشکیل قوانین خیلى مؤثر و قوى بودهاند.
قانون عبرانى «پنتاتوک» که پنج کتاب اول تورات است، تعلیمات مسیح و قوانین کلیسایى، هر کدام کمکى به فکر قانونى ما کردهاند، در ازمنه پیش غیر معمول و غیر عادى نبود که سیاستمداران با نفوذ؛ قضات و قانونگذاران را از میان مشایخ کلیسا انتخاب کنند؛ ولى با همه اینها، قانون باز به صورت یک امر دنیوى باقى مانده است.
مجالس مقنّنه براى وضع قانون، و دادگاهها براى اجراى آن به وجود آمده است، و اینها تأسیسات این جهان به شمار مىآیند که با دولت سرو کار دارند و مسئول آن مىباشند، نه با کلیسا و مذهب، از این رو قانون ما در آمریکا تکالیف
مذهبى معین نمىکند؛ بلکه در حقیقت هشیارانه آن را حذف مىکند، (ملتهاى اسلامى و زمامدارانشان که دچار تقلید کورکورانهاند عبرت بگیرند).
قانون در آمریکا فقط یک تماس محدودى با اجراى وظایف اخلاقى دارد، در حقیقت یک شخص آمریکایى در همان حال که ممکن است یک فرد مطیع قانون باشد، ممکن است یک فرد پست و فاسدى هم از حیث اخلاق باشد؛ ولى بر عکس آن در قوانین اسلامى سرچشمه و منبع قانون، اراده خداست.
این قانون و این اراده الهى تمام مؤمنین را جامعه واحدى مىشناسد، گرچه از قبایل و عشایر گوناگون تشکیل یافته و در مواضع و محلهاى دور و مجزّاى از یک دیگر واقع شده باشند. در اینجا مذهب نیروى صحیح و سالم، سوق دهنده جماعت مىباشد، نه ملیّت و حدود جغرافیایى. در اینجا خود دولت هم مطیع و فرمانبردار قرآن است، و مجالى براى قانون گذارى دیگرى باقى نمىگذارد، چه رسد به آنکه اجازه انتقاد و شقاق و نفاق بدهد.
به نظر مؤمنِ به اسلام، این جهان مانند دهلیزى است به جهان دیگر، که جهان بهتر باشد، و قرآن قواعد و قوانین و طرز سلوک افراد را نسبت به یک دیگر و نسبت به اجتماع آنها معین مىکند، تا آن تحوّل سالم را از این عالم به عالم دیگر تأمین نماید» «10».
(13)- بلاهاى اجتماعى قرن ما: 116- 114.
(14) 1- بلاهاى اجتماعى قرن ما: 153- 143.