هر انسانى بالقوّه داراى برترى بر تمام موجودات است و بر او واجب است این استعداد بالقوّه را به فعلیّت برساند.
روح اعظم عبارت از همان روح انسانى است که به اعتبار جوهریّتش نفس واحده و به اعتبار نورانیّتش عقل اوّل نامیده مىشود.
«روح قدسى نیز همان انسان حقیقى و حقیقت انسانىّ است که خداوند نخست در عالم لاهوت آفریده بعد به عالم جبروت و ملکوت و ناسوت فرستاده و در هر عالمى ملبّس به لباس مخصوص آن عالم گردانید.
این روح اعظم و روح قدسى که در این جا نفس واحده و انسان حقیقى و حقیقت انسان اعتبار شده، همان عقل فعّال است که منشأ نفوس ناطقه انسانى است.
عقل فعّال فیض دهنده و پرورنده و تکمیل کننده نفوس ناطقه و مخزن حقایق مجرّده و آخرین درجه کمال مىباشد که نفوس ناطقه مىتوانند بدان برسند و نفوس ناطقه را او اشراق مىکند و قدرتهاى بالقوّه را او مبدّل به قدرتهاى بالفعل مىسازد. این صفات به نظر مىرسد همان صفات روح جامع انسانى است و از این رو مىتوان روح را به خوبى با عقل فعّال یکى دانست، چنانکه بعضى از عرفا و حکما اساساً به جاى روح، کلمه عقل به کار بردهاند.
از طرف دیگر نیز معلوم است عقل فعّال به لسان شرع همان جبرئیل است که روح الأمین و روح القدس نیز نامیده مىشود و چنانکه در کتب عرفانى آمده این عقل را روح اعظم و انسان حقیقى و حقیقت انسان خواندهاند، پس مىتوان گفت که: همین روح القدس یا جبرئیل و روح اعظم به توسّط اعلام وحى، مصدر و مربّى نفوس ناطقه بشر است و این نفوس اشعّه وشرارههائى از نور او هستند.
نسبت به درجه استعداد و کمال این نفوس، آن عقل فعّال یا روح القدس در ایشان کمتر یا بیشتر و کوتاهتر یا مدیدتر تجلّى مىکند، چنانکه در نفوس انبیا و اولیا و عرفا در اوقات مختلف و در صورتها و کیفیّتهاى گوناگون مدّتى کم یا بیش تجلّى نموده و به وسیله ایشان فعّالیّت خود را ظاهر ساخته است.
پس آنچه در قرآن مجید آمده که خداوند نفخهاى از روح خود به تن آدم دمید و امثال این درباره مریم وغیره، آن روح عبارت از نور و یا شعله همین روح القدس یا روح اعظم ویا عقل فعّال بوده است، به همین مناسبت کلمه روح در قرآن به صیغه مفرد آمده و در همه جا جبرئیل یعنى عقل فعّال به اسم روح نامیده شده است.
این روح یا عقل فعّال مانند همه عقول دیگر، هم مستقیماً و هم به طور غیر مستقیم یعنى به وسیله انعکاس انوار عقول مافوق خود، با ذات خداوند که منبع همه نورها و عقلهاست مربوط مىباشد و بدین مناسبت از عالم امر یعنى مقام ربوبیّت ولاهوت به ترتیب مراتب صادر شده است.» «1» این روح یا به تعبیر قرآن مجید جبرئیل، چون انسان را مَجلاى اشراقات الهیّه خود قرار دهد و انسان تمام قواى خود را با آن اشراقات ملکوتیّه به فعلیّت برساند، از جبرئیل برتر شده و از تمام ملائکه مقرّب ا نظر مقام معنوى بالاتر رود.
لذا در سیر معراجى، وقتى جبرئیل از حرکت باز ایستاد، رسول الهى سبب توقّفش را پرسید گفت:
لَوْ دَنَوْتُ أنْمُلَةً لَاحْتَرقْتُ. «2»
اگر به اندازه بند انگشتى نزدیکتر شوم، خواهم سوخت.
حقیقت محمدیه
این اسم در مرتبه ذات، متجلّى به نفس ذات خود و به اعتبارى متجلّى در صورت حقیقت کلیّه انسانیّه است که صورت و معناى جمع عوالم و کلیّه عوالم مَجلا و مظهر و مربوب این اسم مىباشند. حقیقت محمدیّه به حسب مقام جمعى و کینونت قرآنى، عین این اسم جامع و به اعتبار مقام تفصیل، مظهر این اسم اعظم است.
در نوع انسانى، در قوس نزولى و مقام تجلّى حقّ به اسم کلّى جامع، مظهر تامّ و تمام این اسم، حقیقت محمدیّه و خواصّ از عترت اویند و درمقام صعود و عروج ترکیبى، حضرت ختمى مقام از باب عروج به مقام أوْأدْنى و نیل به مقام برزخیّت بین مقام احدیّت و واحدیّت، اسم أعظم صورت آن حقیقت کلیّه الهیّه است و از این جهت نبوّت او ازلى و حقیقت او که همان حقیقت نبوّت کلیّه باشد داراى درجات و مراتب و مقامات متعدّده از انباء است و مرتبه نازله این انباء- که عبارت است از اخبار از جانب حقّ جهت ارشاد خلایق و دعوت عباد به حقّ وهدایت تشریعى و بیان احکام الهیّه و وضع قوانین و سنن براى ایجاد مدینه فاضله- از شؤون ولایت تشریعیّه است.
مرتبه اعلاى نبوّت کلیّه محمدیّه عبارت است از: مقام تجلى حقّ به اسم جامع کلّى در مرتبه واحدیّت و مقام قاب قوسین؛ در این مقام، حقیقت محمّدیّه واسطه است جهت ظهور اعیان و اسماى متجلّى در این اعیان.
از باب اتّحاد ظاهر و مظهر و از آن جهت که عین ثابت آن حقیقت کلیّه سمت سیادت نسبت به جمع اعیان دارد، واسطه است جهت ظهور کلیّه اعیان در مقام تجلّى به اسم جامع کلّى الهى که از آن به اسم اعظم نیز تعبیرکردهاند.
به این اعتبار، اصل نبوّت به منزله دایره کلّیّه رفیع الدَّرجات است که از آن دوایر کلّیّه و جزئیّه منشعب مىشود و سعه و ضیق و اطلاق و تقیید این دوایر مستند است به استعدادات لازم و غیر مجعول عین ثابت انبیا از اولوالعزم از انبیا و غیر اولوالعزم علیهم السلام.
همان طورى که اسم «اللَّه» اسم جامع کُلّى الهى است و از باب کلّیّت، جمیع اسما از فروع و اغصان و اجزا و توابع آن مىباشند و این اسم به اعتبارى حقیقت محمّدیّه است، اعیان و حقایق جمیع انبیا در مقام علم حضرت و احدیّت به منزله ابعاض و اجزا و فروعِ عین ثابت حقیقت محمّدیّهاند.
اولین انباء آن حقیقت کلّیه عبارت است از وساطت آن حضرت جهت ظهور اعیان و اسماى متجلّى در این اعیان در حضرت علمیّه و مرتبه واحدیّت و از این جهت است که اهل تحقیق نبوّت او را ازلى مىدانند.
مرتبه نازله این انباء غیبى عبارت است از ظهور آن حقیقت مطلقه در عالم عین و خارج جهت تحقّق هر عین به وجود خاصّ خود در صفحه اعیان و اوّلین جلوه آن حقیقتْ عقل اوّل است که:
أوَّلُ مَنْ بایَعَهُ هُوَ الْعَقْلُ الْأوَّلُ. «3»
نخستین کسى که با او بیعت کرد عقل اوّل بود.
لذا عقل اوّل حسنهاى از حسنات آن حقیقت کلّیّه و اوّل ظهور او در جلباب «4» وجود نورى و جبروتى است.
سهم هر نبى از تجلّیات اسمائیّه تابع نحوه تعیّن و ظهور و استعداد غیرمجعول، عین ثابت و حقیقت او در عالم اعیان و حضرت علمیّه است، لذا همان طورى که کلّیّه اعیان در مقام تقدیر و عالم قَدَر علمى، اعضا و ابعاض و اجزاى حقیقت محمّدیّهاند، در وجود خارجى نیز از توابع فروع آن اصل الاصول عالم وجودند و نبوّت و ولایت انبیاء مانند شریعت آنان نیز از توابع و فروع آن حقیقت کلّیّه است که:
آدَمُ وَمَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوائى یَومَ القِیامَةِ. «5»
آدم و سایر پیامبران (یا سایر افراد بشر) در روز قیامت زیر لواى من خواهند بود.» «6»
پی نوشت ها:
(1)- اصول اساسى روانشناسى: 178.
(2)- بحار الأنوار: 18/ 382، باب 3، ذیل حدیث 86؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 179.
(3)- شرح فصوص الحکم: 396.
(4)- جلباب: پیراهن.
(5)- شرح رساله قیصرى: 123- 125.
(6)- بحار الأنوار: 16/ 402، باب 12، حدیث 1؛ عوالى اللآلى: 4/ 121، حدیث 198.