پیشآمدها سبب زدوده شدن گناه از پرونده است
حضرت صادق (ع) در رابطه با آیه شریفه بسمله حدیث مهمى به این عبارت دارند:
«و لربما ترک بعض شیعتنا فى افتتاح امره بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ فیمتحنه الله عزوجل بمکروه لینبهه على شکر الله تبارک وتعالى والثناء علیه و یمحق عنه وصمة تقصیره عند ترکه قول بسم الله الرحمن الرحیم:» «1»
چه بسا برخى از شیعیان و پیروان ما در آغاز کارشان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ را ترک مىکنند، در نتیجه خدا به بلا و حادثه دچارش کند براى این که بیدار و آگاهش سازد تا سپاس و شکر او را به جاى آورد، و در آن بلا و حادثه لکه ننگ و تقصیر و کوتاهى او را به هنگام ترک بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بزداید.
مصداق عینى این روایت داستان شگفتآور زیر است:
عبداللهبنیحیى به محضر مبارک امیرالمؤمنین (ع) وارد شد، در برابرش یک صندلى بود، حضرت به او فرمان نشستن داد، او هم به روى آن نشست بناگاه صندلى کج شد و عبدالله با سر به زمین آمد، و سرش شکست و اندکى استخوان سرش نمایان شد و خون جارى گشت!
امیرالمؤمنین (ع) فرمان داد آب آوردند، خون سر او را شست، سپس فرمود: نزدیک من آى، نزد حضرت آمد، امام دست خود را بر آن زخم که استخوانش نمایان بود گذاشت. عبدالله از درد بىتاب شد، امام دستش را بر آن مالید و آب دهان مبارکش را روى آن گذاشت، با این لطف و محبت امیرالمؤمنین زخمش بهبود یافت، آن چنان که گوئى جراحتى به او نرسیده است.
پس از آن حضرت فرمود: اى عبدالله حمد و ستایش ویژه خداوندى است که پاک کردن گناه شیعیان ما را در دنیا به رنج و محنتشان قرار داده است، تا فرمانبرى و طاعت آنان را براى ایشان بىآلایش و سالم نماید و شایسته اجر و ثواب آن شوند.
عبدالله گفت: یا امیرالمؤمنین آیا به راستى ما جز در دنیا به گناهانمان مجازات نمىشویم، فرمود آرى همینطور است آیا نشنیدى که رسول خدا (علیهما السلام) فرمود:
دنیا زندان مومن است و بهشت کافر!
خدا شیعیان ما را [به خاطر محنت و رنجى که در این دنیا متحملاند و به خاطر آمرزشى که نصیب آنان فرموده است] حتماً از گناهان پاک و پاکیزه مىگرداند، بر این اساس است که مىفرماید:
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ: «2»
و آنچه از حادثه و پیش آمد به شما مىرسد به سبب اعمالى است که مرتکب شدهاید و از بسیارى از آن اعمال گذشت مىکند.
تا هنگامى که به آستان رستاخیز در آیند، در آنجا طاعات و عباداتشان بر آنها سرشار شود، و دشمنان محمد (علیهما السلام) و نیز دشمنان و بدخواهان ما را بنا به فرمانبرى و طاعتى که از آنان سر مىزند در دنیا پاداش و جزا مىدهد اگر چه طاعتشان بىوزن و بىارزش است، چون خلوصى همراهش نیست، تا هنگامى که به آستان رستاخیز در آیند گناه و کینه آنان [که از محمد و یاران خوبش در دل داشتند] بر آنان باز گردد و به خاطر آن در آتش افکنده شوند!
و هر آینه شنیدم محمد (علیهما السلام) مىفرمود:
در زمان گذشته دو نفر بودند یکى از آنان مطیع و مؤمن به خدا بود و دیگرى کافر که آشکارا به دشمنى دوستان خدا و به دوستى دشمنانش مىپرداخت و براى هر یک فرمانروائى عظیمى در گوشهاى از زمین بود.
آن کافر که دشمن خدا بود بیمار شد، و در غیر وقتش هوس ماهى کرد، زیرا آن نوع ماهى در آن هنگام چنان به گردابها جا گرفته بود که به دست آوردنش امکان نداشت بنابراین پزشکان او را از زندگى و ادامه حیاتش ناامید کرد و گفتند: جانشین و قائم مقام خود را معین کن که تو از اهل گورستان پایندهتر نیستى، همانا شفایت و درمان بیمارىات در این ماهى است که به آن میل و اشتها دارى و بر آن نیز راهى نیست.
در این هنگام خدا فرشتهاى برانگیخت و به او فرمان داد که آن ماهى را از جایش بر انگیزد و به طرفى سوق دهد که به دست آوردنش آسان گردد، در نهایت ماهى را برایش گرفتند و او آن را خورد و از بیمارى بهبودى یافت و در حکومتش سالهاى سال پس از آن بر جاى ماند.
سپس تقدیر حق چنین واقع شد که آن پادشاه مؤمن بیمار شد همانند بیمارى آن کافر، در زمانى که جنس آن ماهى از سواحل و کنار دریا که به دست آوردنش آسان بود به سوى دیگر نمىرفت، نهایتاً آن پادشاه مؤمن هوس آن ماهى را کرد و پزشکان برایش توصیف کردند و گفتند:
آسوده خاطر باش، اکنون وقت آن است که از آن ماهى برایت صید کنند و از آن بخورى و از بیمارى رهائى یابى.
در این هنگام خدا آن فرشته را برانگیخت و به او فرمان داد که جنس آن ماهى را از سواحل و کرانهها به گردابها براند، تا دسترسى به آنها ممکن نشود، در نتیجه آن ماهى به دست نیامد تا آن مؤمن در آرزو و هوس آن ماهى و بهبود نیافتنش از بیمارى جان به جان آفرین تسلیم کرد، و از این جریان فرشتگان آسمان و اهل آن سامان به شگفتى فرو رفتند تا آنجا که نزدیک بود در فتنه و آزمایش افتند، چون خداى متعال (از روى احسان و حکمتش) بر آن کافر آنچه را که بر آن راهى نبود آسان گردانید و بر آن مؤمن آنچه را که به آسانى بر آن راه بود غیر ممکن ساخت!
آنگاه خدا به فرشتگان آسمان و پیامبر آن زمان به وحى خویش فرمود:
بىتردید منم خداى کریم، احسان کننده، توانا، آنچه عطا کنم زیانم نرساند، و آنچه باز دارم از من نکاهد و به اندازهى ذرهاى به کسى ستم نکنم.
اما کافر، از این که به دست آوردن ماهى را در غیر زمانش براى او آسان نمودم، جهتش فقط این بود که پاداش کار نیکى باشد که او انجام داده بود [چون بر عهده من است که از هیچ کس حسنهاى را از بین نبرم] تا به رستاخیز در آید و هیچ حسنهاى در نامه عملش نباشد و به کفر خویش وارد آتش شود.
و بنده فرمانبر خود را از آن ماهى باز داشتم به سبب خطائى که از او سر زده بود، و با منع و ردّ آن میل و هوس و از بین بردن آن دارو، پاک شدنش را اراده کردم و خواستم که به آستان من در آید و جرم و گناهى در پروندهاش نباشد و پاک و پاکیزه وارد بهشت شود!
در این هنگام عبداللهبنیحیى گفت: یا امیرالمؤمنین به حقیقت بال و پرم دادى و به من حقایقى آموختى پس اگر مصلحت بدانى گناهم را که در اینجا به آن امتحان شدم به من بنمایان تا هم چنان تکرارش نکنم.
فرمود: لحظهاى که روى صندلى نشستى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ نگفتى نتیجه این شد که به خاطر نسیان و سهوت از آنچه به آن دعوت شدى [که در ابتداى هر کارت بِسْمِ اللَّهِ بگو] خدا به این پیشآمد زمینه پاک شدن از گناه (ترک نام و یاد خدا) را برایت قرار داد، آیا ندانستى که رسول خدا (علیهما السلام) از جانب خداى عزوجل فرمود:
هر اقدام قابل توجه که در آن یادى از بسمالله نشود ناقص و بریده «از خیر» است!
گفتم: آرى پدر و مادرم فدایت، پس از این ترکش نمىکنم فرمود: در این صورت از آن بهرهمند و سعادتمندى.
حضرت عسگرى از پدرانش از امیرالمؤمنین (ع) روایت مىکند که آن حضرت مىفرماید: از رسول خدا شنیدم مىگفت:
که خداى عزوجل به من فرمود: اى محمد:
وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ. «3»
و به فاتحة الکتاب منت ویژه جداگانهاى بر من گذاشت، و آن را همسنگ و همطراز قرآن- که از جلال و عظمت دریاى مواج است- قرار داد و بىتردید فاتحة الکتاب بزرگترین و شریفترین چیزى است که در گنجهاى عرش است و به راستى خدا محمد را به آن اختصاص داد و شرافت و بزرگى بخشید و در آن هیچ یک از پیامبرانش را با او شریک نگردانید جز سلیمان که [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ] را به او عطا فرمود آیا نمىبینى که از زبان بلقیس مىآورد آنگاه که گفت:
«إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ» إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: «4»
هشدار (اى شنوندگان) کسى که آن را بخواند و به حکومت و دوستى و ولایت محمد و آلش که پاکان روزگاراند معتقد باشد، و مطیع فرمانشان و مؤمن به ظاهر و باطنشان خداى عزوجل به هر حرفى از آن حسنهاى به او مرحمت کند که هر حسنه بالاتر و برتر از دنیا و آنچه در او- از انواع مال و منال و خیر است- است و هر که به خوانندهاى که آن را مىخواند گوش فرا دهد براى او یک سوم پاداشى است که براى خواننده مهیاست بنابراین باید هر یک از شما در افزایش این خیر و عنایت که رایگان به شما روىآور است بکوشد پس براى شما غنیمتى است هشدار که زمانش منقضى نگردد که در آن صورت غم و اندوه و ندامت و حسرت در دلهایتان باقى بماند. «5» چنان که ذات الله شریفترین ذاتهاست، پس هم چنان ذکر و یادش شریفترین اذکار و یادها و نامش شریفترین نامهاست، و چنان که وجودش بر همه وجودات داراى سبقت و پیشى است، واجب است ذکر و یادش داراى سبقت و پیشى بر همه اذکار و یادها باشد، و نامش پیشاز همه نامها قرار گیرد. «6» چون وجودش را که شریفترین وجودهاست و ذکر و نامش را که برترین ذکرها و نامهاست در ابتداى هر کارى یاد کنند آن کار داراى خیر و برکت مىشود، و به نتیجه و محصول مىرسد.
پی نوشت ها:
(1)- نورالثقلین، ج 1، ص 6.
(2)- شورى، 30.
(3)- حجر، 87.
(4)- نمل، 30.
(5)- نورالثقلین، ج 1، ص 5.
(6)- تفسیر کبیر، ج 1، ص 103.