ظلمات چیست و برزخ کجاست؟
ظلمات جمع ظلمت است که بىنورى چیزى است که باید نورانى باشد.
برزخ در لغت فصل بین دو شى است ولى به تعبیر آیات و روایات، فاصله از وقت مرگ تا قیامت است.
به عبارت دیگر: هرگاه علاقه انسان از طبیعت قطع شود پس در اوّل منزل عجایب عالم الهى است. در این عالم دو فرشته سؤال کننده تمام خیر و شرّ انسان را در دنیا به صورت مناسب و غیر محدود مىبینند.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
الْبَرزَخُ الْقَبْرُ وَهُوَ الثَّوابُ والعِقابُ بَیْنَ الدُّنْیا والآخِرَةِ. «1»
برزخ گور [همان جاى انسان پس از مرگ] است و آن ثواب و عذاب بین دنیا و آخرت است.
جسم آدمى پس از مرگ رها گشته و پس از پراکندگى اجزاى آن به طبیعت باز مىگردد. نفس ناطقه انسانى که همان روح آدمى است پس از فرا رسیدن مرگ همچنان باقى است. روح پس از جدایى بدن به مرحله تازهاى از زندگى منتقل مىگردد که زندگى برزخى نامیده مىشود. او در عالم برزخ به سر مىبرد تا این که رستاخیز برپا گردد و به سراى آخرت انتقال یابد.
روح هر انسانى دارنده بسیارى از رویدادهاى دوران عمر است و حوادث زندگى را به یاد دارد و ارواح دانشمندان علاوه بر خاطرههاى عادى، داراى علوم و فنونى هستند که در دوران زندگى فرا گرفتهاند و با رویداد مرگ و جدا شدن روح آگاهى پیدا مىکند و نیک و بدهاى دنیاى خود را، به یاد مىآورد.
آیات و روایات بسیارى گویاست که نیّتها و باورهاى درست و رفتارهاى شایسته انسان، تجسّم مىیابند و قلمرو زندگى صاحبان خود را در عالم برزخ روشن مىکنند. و نیّتهاى ناپاک و باورهاى نادرست و رفتارهاى ناشایسته با چهرههاى تاریک تجسّم مىیابد و عرصه زندگى صاحبان خود را در عالم برزخ تیره و تار مىسازد.
معناى ظلمت برزخ در کلام بزرگان
اما برخى گفتهاند:
«مراد از ظلمتِ برزخ؛ ظلمتِ عمل و ظلمتِ بدن است که نور از نفس مجرّد قطع شود و آماده رجوع به ماده اصلى شود.
برخى گفتهاند:
ظلمات به اعتبار شدّت ظلمت است.
برخى گفتهاند:
ظلمات عبارت از شداید روح در عالم برزخ با کنایه از آتش ظلمات است مانند آتش قیامت یا مکانى که در عالم مثال است.» «2» از شیخ بهایى نقل شده است که:
«در روایات است که اشباحى که به نفوس تعلّق دارد در عالم برزخ هستند و جسم نیستند، ولى مىخورند و مىآشامند و در جلسات حلقه حلقه مىنشینند و سخن مىگویند و بهره مىبرند و گاهى در فضاى بین زمین و آسمانند و یکدیگر را
مىشناسند و ملاقات مىکنند.
این اشباح واسطهاى بین دو عالم هستند نه جسم مادّیند و نه موجود مجرّد و لطیفند. و این عالم عالمى است بسیار گسترده و ساکنان آن عالم با یکدیگر در لطافت و تیرگى و زیبایى و زشتى صورت، تفاوت فراوانى دارند. بدنهاى مثالى آنان حواس ظاهریّه و باطنیّه را دارند. از لذایذ جسمى و روحى متنعّم و از دردهاى بدنى ناراحت مىشوند.» «3» انسان در فاصله میان مرگ و رستاخیز عمومى، یک زندگانى محدود و موقّتى دارد که برزخ واسطه میان حیات دنیا و حیات آخرت است. انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى که داشته و اعمال نیک و بدى که در این دنیا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار مىگیرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتیجهاى که گرفته شد به یک زندگى شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده با همان زندگى در انتظار روز رستاخیز عمومى به سر مىبرد.
حالِ انسان در زندگى برزخى بسیار شبیه به حال کسى است که براى رسیدگى اعمالى که از وى سر زده به یک سازمان قضایى احضار مىشود و مورد بازجویى قرار گرفته، به تنظیم و تکمیل پروندهاش بپردازند، آنگاه در انتظار محاکمه در بازداشت به سر برد. در عالم برزخ زمان مطرح نیست و کوتاهى یا طولانى بودن برخوردارى از نعمتها یا سختىها معنا ندارد. اما فراز و فرود در شدّت یا ضعف نعمتها و یا سختىها در آن عالم مىباشد.
روح در برزخ، در کلام علامه طباطبایى
علّامه طباطبایى مىنگارد:
«روح انسان در برزخ، به صورتى که در دنیا زندگى مىکرد به سر مىبرد، اگر از نیکان است از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقرّبان درگاه خدا برخوردار مىشود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شیاطین و پیشوایان ضلال مىگذراند.
خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت مىفرماید:
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ* فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» «4»
و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.* در حالى که خدا به آنچه از بخشش و احسان خود به آنان عطا کرده شادمانند و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند [و سرانجام به شرف شهادت نایل مىشوند] شادى مىکنند که نه بیمى بر آنان است ونه اندوهگین مىشوند.
در وصف حال گروهى دیگر که در زندگى دنیا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمىکنند مىفرماید:
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» «5»
[دشمنان حق از دشمنى خود باز نمىایستند] تا زمانى که یکى از آنان را مرگ در رسد، مىگوید: پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصیرهایى که از من سر زده به دنیا] بازگردان؛* امید است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنیا] واگذاشتهام کار شایستهاى انجام دهم. [به او مىگویند:] این چنین نیست [که مىگویى] بدون تردید این سخنى بىفایده است که او گوینده آن است و پیش رویشان برزخى است تا روزى که برانگیخته مىشوند.» «6» در کتاب «الهیات و معارف اسلامى» آمده است:
«بدن برزخى و عذاب و نعمتهاى آن جا را مىتوان به گونهاى به لذّت و یا نعمتهاى موقع خواب تشبیه کرد. انسان در عالم رؤیا واقعاً یک رشته کارهایى را انجام مىدهد، راه مىرود، سخن مىگوید، مىاندیشد و ... هرگاه این کارها را با زندگى عنصرى و مادّى بسنجیم فاقد حقیقت خواهد بود ولى اگر از نسبتگیرى و مقایسه صرفنظر کنیم، باید گفت: این کارها در ظرف رؤیا براى خود حقیقتى دارند؛ زیرا خوشىها، آرامشها و آلام و دردهاى رؤیایى، براى خود خالى از یک نوع واقعیّت نیست.
چه بسا حالات انسان در خواب روى بدن عنصرى نیز اثر مىگذارد. حالا اگر یک چنین زندگى رؤیایى واقعیّت بیشتر و حقیقتى روشنتر پیدا کند، باید نام آن را زندگى برزخى نهاد. در آن جا مادّه و عنصر یا مولکول و اتم وجود ندارد ولى صورت تمام موجودات جهان بىآن که مادّه و وزنى در کار باشد موجود است.
به این خاطر دانشمندان مىگویند:
در جهان برزخ، آثار مادّه از گرمى و سردى، از شیرینى و تلخى، شادمانى و غمگینى هست، هر چند خود مادّه وجود ندارد. در آن جا خوردن و آشامیدن، سماع و استماع و دیدن وجود دارد. اگر چه از مادّهاى که این امور در زندگى ما بر آن توقّف دارد، خبرى نیست.
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در جنگ بدر دستور داد که کشتههاى قریش را به چاهى بریزند سپس بر سر چاه ایستاد و به آنان خطاب کرد و فرمود:
آیا آنچه را که خداى شما وعده کرده حقیقت داشت؟
مسلمانان گفتند: آنان مردگانند و چگونه با آنان سخن مىگویید.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید، آنان مىشنوند، ولى اجازه سخن گفتن ندارند.» «7»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- تفسیر نور الثقلین: 3/ 553، حدیث 122.
(2)- لوامع الانوار العرشیة فى شرح الصحیفة السجادیة: 1/ 492.
(3)- لوامع الانوار العرشیة فى شرح الصحیفة السجادیة: 1/ 474.
(4)- آل عمران (3): 169- 170.
(5)- مؤمنون (23): 99- 100.
(6)- تفسیر المیزان: 1/ 349، ذیل آیه 154 سوره بقره؛ شیعه در اسلام: 156.
(7)- الهیات و معارف اسلامى: 488.