[وَتُطالِعَ الْحَرَکاتِ فى الطَّاعاتِ بِالتَّوفیقِ وَتُطالِعَ السُّکُونَ عَنِ الْمَعاصى بِالْعِصْمَةِ]
توفیق و عصمت، در دو جمله بالا، دو حقیقت و دو واقعیّت است که از جانب حضرت مولا به انسان عنایت شده است.
توفیق چیست؟
توفیق، حالتى است در انسان که به امر حضرت حق براى آدمى حاصل مىشود و به وسیله این حالت است که انسان موفّق به تحصیل ایمان و وفق دادن تمام حرکات و سکنات با فرهنگ پاک خداوند مىشود.
توفیق، نورى است الهى که در جان و دل تجلّى مىکند و انسان با اتّصال به این نور، به سوى رشد و کمال به حرکت آمده و تبدیل به یک موجود والا و پُر ارزش مىشود.
توفیق از بزرگترین نعمتهاى الهى است که نصیب هرکس شود، از طریق آن به خیر کثیر مىرسد و خانه دل او از حکمت الهى و معارف آسمانى پر گشته و به زبان او جارى مىگردد.
البتّه خداوند مهربان، همانند نعمتهاى مادى، این نعمت معنوى را نیز نصیب هر انسانى نموده، ولى این انسان است که به سوء اختیار خود، این نعمت را کنار مىزند و خود را در چاه بدبختى مىاندازد!!
خداوند بزرگ به وسیله انبیا و امامان و کتب آسمانى، انسان را دعوت به لقاء خود و به دست آوردن خشنودى حق کرده و در جسم و جان و قلب و فکر انسان قدرت پاسخ به این دعوت را عنایت فرموده، ولى گروه کثیرى از انسانها، به دعوت حق پاسخ نگفته و نمىگویند و با کمال تأسّف تمام نیروى خدا داده را صرف هوى و هوس و شهوتپرستى مىکنند.
هیچکس نمىتواند بگوید که من بىتوفیق یا کمتوفیقم؛ زیرا این ادّعا تهمت محض به حضرت حق است و خداوند کسى را بىنصیب از این نعمت ننموده است.
معناى عصمت
عصمت که در حقیقت عبارت از قدرت حفظ همه حقایق در وجود انسان و نیرویى است براى دفع مضار و مفاسد، نیز از بزرگترین نعمتهاى الهى است و به همه انسانها، مایه اولیّه آن مرحمت شده و این انسان است که باید با روى آوردن به واجبات و ترک محرّمات به تقویت این نیرو و قدرت برخیزد، تا جایى که شیطان و شیطانها از دستبرد به واقعیّتهاى ایمانى و عملى او مأیوس شوند.
از برکت مقام عصمت است که انسان در مبارزه با دشمنان درونى و برونى پیروز مىشود.
اگر کسى به این مقام با عظمت توجّه نکند و به پرورش این مایه و ریشه سعادت اقدام ننماید، با دست خود گور بدبختى و بیچارگى و شقاوت و هلاکت خویش را کنده و خود را از بسیارى از نعمتهاى مادّى و معنوى حق محروم نموده است.
شارح جملات پرمعناى این روایت که سعى داشته شرحش خیلى مختصر باشد، در ترجمه دو جمله مورد بحث مىگوید:
لازم است که مؤمن در همه حال، چه در اداى واجبات، و چه در اداى مستحبّات بلکه در جمیع حرکات وسکنات از اغواى شیطان و فریب او غافل نباشد که مبادا به اغواى او معصیتى یا خلاف اولایى از او صادر شود و به سبب آن مستحق عذاب یا محروم از ثواب گردد.
حاصل آن که: بنده باید چنان باشد که هرگاه به توفیق الهى مرتکب فعل طاعتى شود در حرکات و سکنات آن فعل مطّلع حال خود بوده که مبادا در آن حرکات امر ناملایمى مثل قصد ریا یا مانند او از او صادر شود و به سبب آن قصدِ پلید طاعتش باطل گردد.
و هرگاه به عصمت الهى ترک معصیتى کند، باز باید از حال خود غافل نباشد که مبادا قصد بدى چون کبر و عجب از او سانح شود.
تقسیم نعم الهى
حاصل آن که: لفظ «توفیق» و «عصمت» در متن دعا اشاره به تقسیم نعمتهاى الهى است.
محقّقین بزرگوار گفتهاند که جمیع نعمتهاى الهى بر دو قسم است: نعمت نفع و نعمت دفع.
نعمت نفع عبارت از اعطاى منافع و مصالح هر شخص از طریق خداست، مثل استواى خلقت و لذّات جسمانى همچون طعام و آشامیدنىها و لباس و مسکن و نکاح و غیر آن.
و نعمت دفع عبارت است از قدرت داشتن براى دفع مفاسد و مضارّ، خواه داخلى مثل دفع آفتهاى نفس و امراض و علل بدنى، خواه خارجى مثل دفع اذیّت و آزار موذیات از انس و جان و سباع و مانند اینها.
و نعمتهاى اخروى یا معنوى هم بر دو قسم است: نعمت توفیق و نعمت عصمت، نعمت توفیق مثل توفیق یافتن بر اسلام و ایمان و توفیق پیدا کردن بر طاعت و عبادت و نعمت عصمت مانند تبرّى و بیزارى از شرک و کفر و اجتناب از فسوق و عصیان.
در هر صورت براى حفظ نعمت توفیق و عصمت، باید بیدارى دائم داشت و لحظهاى از یاد دوست غافل نبود که براى سلب این دو نعمت بزرگ از انسان، دشمنان داخلى و خارجى بدون وقفه در فعالیّتاند و این انسان است که براى پابرجا ماندن این دو نعمت باید از هیچ کوششى به خصوص خالص نگاه داشتن دل، فروگذارى نکند و در تمام لحظات مراقب و مواظب و متوجّه خود باشد.
[وَقِوامُ ذلِکَ کُلِّهِ بِالافتقار إلى اللّهِ وَالإِضْطِرارِ إِلَیْهِ وَالْخُشُوعِ وَالْخُضُوعِ وَمِفْتاحُها الإِنابَةُ إِلَى اللّهِ تعَالى مَعَ قَصْرِ الأَمَلِ بِدَوامِ ذِکرِ المَوتِ، وَعِیانُ الْوُقُوفِ بَیْنَ یَدَىِ الْجَبَّارِ]
حفظ مقام با عظمت عبودیّت و نگاهدارى از مقامات عالى معنوى مانند: شکر و عذر و توفیق و عصمت و همه حقایقى که خداوند بزرگ نصیب انسان نموده، از دستبرد و اغواى شیاطین میسّر نیست مگر به جلب مدد حق و توسّل داشتن به حضرت دوست و این که انسان فقر ذاتى خود را درک کرده و به نیاز خویش نسبت به حق واقف گشته و بداند که در برابر یار لاشیئ محض است و کمترین قدرتى از خود ندارد و این حضرت دوست است که باید این لاشیئ محض را در برابر حملات دشمنان داخلى و خارجى حفظ کند.
کلید حفاظت از دشمنان
عبد باید در کمال خشوع و خضوع بهطور دائم متوسّل به جناب حق باشد و لحظهاى از یاد حق غافل نماند که به محض عارض شدن حال غفلت، دشمنان بر او حمله برده و ممکن است در همان لحظه ضربههاى غیرقابل جبران به انسان بزنند.
و بداند که کلید تمام این برنامهها ملازمت داشتن با حال انابه و استغاثه به درگاه دوست است که این حالت عجز و انکسار و خضوع و خشوع و انابه و استغاثه باعث جلب رحمت و مدد حق است و انسانى که با انابه و استغاثه متّصل به عنایت حق شود، در حقیقت در حصن حصین مولا قرار گرفته و دست دشمنان ظاهرى و باطنى از او کوتاه مىشود و در این حال تمام سرمایههاى الهى او محفوظ مانده و همه را با خود به عالم بعد منتقل خواهد کرد و در آغوش سعادت دارین خواهد افتاد!
این عبد خسته و بال و پر شکسته در مقام انابه و استغاثه به محضر حق درد دلى بدین مضمون سرودهام:
اى لطف توام فروغ امّید |
منما تو مرا زخویش نومید |
|
اى بر تو امید نا امیدان |
لطف تو شفاى دردمندان |
|
از بندگیت قلوب روشن |
عالم زعنایت تو گلشن |
|
یاد تو بود بهار ارواح |
نام تو به مشکلات مفتاح |
|
پر نور جهان زلطف وجودت |
اشیاء وجود در سجودت |
|
اى با خبر از نیاز و رازم |
بر خاک درت سر نیازم |
|
جز مهر تو یاورى ندارم |
من غیر تو دلبرى ندارم |
|
آزاد کنم زنفس اى دوست |
بنماى علاج دردم اى دوست |
|
شرمنده و نادم از گناهم |
تیرهدل و زار و روسیاهم |
|
بشکسته دل و اسیر و خوارم |
در دفتر خود عمل ندارم |
|
احسان تو افسر است بر سر |
محروم نشد گدا از این در |
|
چشمم به تو و حمایت تست |
دل مستحق عنایت تست |
|
زین در نروم به جاى دیگر |
با تو چه کنم سراى دیگر |
|
مسکین که اسیر لطف یار است |
با یار به دیگرش چه کار است |
|
راه رسیدن به مقام انابه
براى یافتن حال انابه و استغاثه، ساعتى از شب را با دوست خلوت کنید، گناهان زیاد خود و عمل اندک و ناقابل خویش را به یاد آرید و توجّه داشته باشید که اگر لحظهاى به خود واگذار گردید دشمنان ظاهر و پنهان چه بلاها به سر شما خواهند آورد، آن گاه با خواندن ادعیه وارده مانند دعاى کمیل، دعاى عرفه، دعاى ابوحمزه، دعاى بعد از زیارت حضرت رضا علیه السلام، مناجات خمس عشر با حال خشوع و خضوع، در مقابل دوست زارى کرده و اشک بریزید و در تمام امور از او مدد گرفته تا به خیر دنیا و آخرت برسید و در تمام این حالات وقوف خود را در پیشگاه جبّار درنظر داشته باشید که او به همه چیز و همه حالات آگاه و بیناست.
سعى داشته باشید که تمام آرزوها را از دل بشویید و آرزویى جز آرزوى لقاء حق و به دست آوردن خشنودى و رضوان حق نداشته باشید، البته هرکس توجّه به این معنا داشته باشد که دائماً در حضور مولاست از آرزوها جز آرزوى دیدار حق، پاک و منزّه خواهد شد!
این بنده ضعیف در این زمینه گفته:
با یاد تو از قید خودى پاک برستم |
این شیشه ناپاک خودى را بشکستم |
|
بتهاى هوى را از دل و روح زدودم |
جز ذات تو اى اصل جهان را نپرستم |
|
من بىتو به یک لحظه نخواهم دو جهان را |
با عشق تو اى دوست فقط سرخوش و مستم |
|
بودم به دیار عدم امّا تو زاحسان |
دادى ز خُم هستى خود باده به دستم |
|
بودم به غم هجر و فراق تو گرفتار |
با وعده دیدار تو از غصّه برستم |
|
مسکین در خانه تو گشتم و صد شکر |
هر در به جز این در به روى خویش ببستم |