امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
أکْثَرُمَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ. «1»
بیشتر زمین خوردنهاى عقول و ورشکسته شدن خردها مربوط به برق و صاعقه شهوات و هوا و هوس است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
لَوْلا أنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَمَ لَنَظَرُوا إلى مَلَکُوتِ السَّماءِ. «2»
اگر شیاطین و هوا و هوسهاى درونى بر گرد قلوب نمىچرخیدند هر آینه فرزندان آدم به اسرار عالم بالا مىنگریستند.
رسول خدا از قبرستان عبور مىکردند، به دو قبر اشاره فرمودند و گفتند: صاحبان این دو قبر الآن به کیفر گناهانى که داشتند در عذابند، سپس فرمودند:
لَولا تَکْثیرٌ فى کَلامِکُمْ و تَمْریجٌ فى قُلُوبِکُمْ لَرَأیْتُمْ ما أرى و لَسَمِعْتُمْ ما أسْمَعُ. «3»
اگر جز به حق سخن نمىگفتید و اگر قلب شما چراگاه صفات ناپسند نبود هرآینه آنچه من مىدیدم مىدیدید و هر چه من شنیدم مىشنیدید.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
فَاعْمَلُوا وَالْعَمَلُ یُرْفَعُ، وَالتَّوْبَةُ تَنْفَعُ و الدُّعاءُ یُسْمَعُ، وَالْحالُ هادِئَةٌ وَالْأقْلامُ جارِیَةٌ وَبادِرُوا بِالْأعْمالِ عُمُراً ناکِساً، أوْمَرَضاً حابِساً، أوْمَوْتاً خالِساً. «4»
پس عمل کنید حالى که عمل به جانب حق بالا مىرود و توبه سود مىدهد و دعا مستجاب مىشود و زمان زمانِ آرامش و قلم کاتبان عمل در کار است و به بندگى و طاعت بشتابید پیش از آن که جوانى به پیرى رسد و بیمارى شما را از کار بیندازد، یا مرگ شما را برباید، که مرگ نابود کننده لذّتها و تیره کننده خوشىها و دور کننده اهداف است.
سلمان فارسى و برادر دینى
ابن ابى عمیر از حضرت صادق علیه السلام نقل مىکند:
سلمان در بازار کوفه گذرش به منطقه آهنگرها افتاد، جوانى را دید به روى زمین افتاده و مردم دورش جمعند، به سلمان گفتند، اى بنده حق این جوان غش کرده چیزى در گوشش بخوان بلکه به هوش بیاید. سلمان بالاى سر جوان نشست، چون به هوش آمد گفت: اى سلمان! اگر در حقّ من چیزى گفتند درست نیست، من وقتى گذرم به این بازار افتاد و پتک زنى آهنگرها را به روى سندان دیدم این آیه یادم آمد:
وَلَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ» «5»
و براى آنان گرزهایى از آهن [مخصوص] است [که بر سرشان مىکوبند.]
از خوف عِقاب حق عقلم پرید! سلمان به او گفت: تو ارزش این را دارى که در راه خدا برادر من باشى. حلاوت محبّت او قلب سلمان را گرفت. باهم بودند تا جوان مریض شد، سلمان بالاى سرش آمد در حالى که جوان در حال جان دادن بود، سلمان صدا زد:
یا مَلَکَ الْمَوْتِ ارْفُقْ بِأخى.
اى ملک الموت با برادر من مدارا کن.
جواب شنید:
انّى بِکُلِّ مُؤْمِنٍ رَفیقٌ. «6»
من با هر مؤمنى به مدارا رفتار مىکنم.
نصیحت زناکار
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:
مردى به عیسى علیه السلام گفت: زنا کردم، مرا پاک کن. عیسى مردم را خواست تا وى را سنگسار کنند. گنهکار فریاد زد: هر کس حدّى به گردن دارد مرا نزند. همه رفتند جز عیسى و یحیى.
یحیى نزدیک آمد و گفت: مرا پندى ده، گفت: نفس را با هوا و میلش آزاد و تنها مگذار. فرمود: بیفزاى، گفت: گنهکار را سرزنش مکن. گفت: بیفزاى، گفت: غضب مکن. یحیى گفت: مرا کافى است. «8» بیداران راه حق فرمودهاند:
دل راکب است و بدن مرکب، اگر راکب فهمیده با شعور و با بصیرت باشد مرکب را درست و صحیح مىراند تا به هدف برسد و نمىگذارد در طىّ مسیر درچاله و چاه بیفتد. امّا اگر راکب غافل و خواب باشد مرکب هر کجا دلش خواست مىرود و صاحبش را در بیابان زندگى به دست دزد، راهزن و حیوانات درنده مىسپارد آنگاه هر دو از بین مىروند.
دل بیدار و قلب بى غفلت هم خودش را به ساحل نجات مىرساند، هم دیگران را از گرفتارى نجات مىدهد.
ذکاوت امیر کبیر
امیر کبیر که از رجال نامدار تاریخ ایران و از شخصیتهاى بزرگ سیاسى و مذهبى است در خدمت به مملکت ایران و مردم این مرز و بوم ازهیچ کوشش و فعّالیتى دریغ نکرد.
عبداللَّه مستوفى مىنویسد:
مردى به امیر شکایت برد که پارچه بستهاى از شال کشمیرى که پول زر در آن بود نزد قاضى شهر به امانت گذاشتم. اکنون که از سفر بازگشته، بسته را گرفته و گشودهام، مىبینم طلارفته و نقره به جاى آن است در صورتى که سر بسته باز نشده و بقچه هم پارگى ندارد، چون برسخن خود گواه ندارم فریادم به جایى نمىرسد.
امیر از وضع حال او دانست راست مىگوید. پارچه را گرفت و دقیق مطالعه کرد و گفت: برو چندى دیگر بیا و به کسى حرف نزن.
شب رسید، امیر به بستر خواب رفت، نیمه شب از جاى برخاست، به طورى که کسى نفهمد، گوشهاى از رویه لحاف ترمه را به قدر یک مهر نماز سوزاند.
شب دیگر که رفت بخوابد دید لحاف عوض شده، چیزى نگفت. پس از چند شب دید لحاف ترمه آمده ولى آن چنان رفو شده که کسى نمىفهمد.
آن را با پارچه آن مرد تطبیق کرد دید کار یک استاد است، گفت: این لحاف سوخته بود چه کردید؟ خدمتکاران سخت ناراحت شدند، فرمود: نترسید کار خود من بوده، رفوگر را بیاورید. او را آوردند، بقچه آن مرد را به او نشان داد و گفت: تو رفو کردى؟ گفت: آرى، قاضى را طلبید و مال آن مرد را از آن خائن پس گرفت و به صاحبش داد و وى را به خاطر خیانت، سیاست فرمود.
هواى نفس و تزکیه آن
در کلام بزرگان عرفا آمده است:
مَنْ غَضَّ بَصَرَهُ عَنِ الْمَحارِمِ، وَأمْسَکَ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ وَعَمَّرَ باطِنَهُ الْمُراقَبَةَ و ظاهِرَهُ بِاتَّباعِ السُّنَّةِ وَجَدَ حَلاوَةَ النَّجاةِ. «10»
کسى که دیده از حرام بپوشاند و نفس از شهوات و امیال و هوا و هوس حفظ کند و باطن به دوام مراقبت عمارت نماید و ظاهر به متابعت سنّت رسول بیاراید، شیرینى نجات در دنیا و آخرت بیابد.
سُئِلَ عَنْ أحْمَدَ بْنِ رُوَیْمٍ کَیْفَ حالُکَ؟ قالَ: کَیْفَ حالُ مَنْ کانَ دینُهُ هَواهُ وَهِمَّتُهُ دُنْیاهُ، لَیْسَ بِصالِحٍ تَقِىٍّ وَلا بِعارِفٍ نَقِىٍّ.
از احمد بن رویم پرسیدند: چگونهاى؟ گفت: چگونه باشد حال کسى که دینش هواى نفس و ارادهاش دنیاست، صالح با تقوا نیست و عارف پاکیزه نمىباشد.
عارفان فرمودهاند:
قیمَةُ کُلِّ إنْسانٍ بِقَدْرِ هِمَّتِهِ، فَإنْ کانَتْ هِمَّتُهُ الدُّنْیا فَلا قیمَةَ لَهُ و إنْ کانَتْ هِمَّتُهُ رِضَا اللّهِ فَلایُمْکِنُ اسْتِدراکُ غایَةِ قیمَتِهِ وَلَا الْوُقُوفُ عَلَیْها.
ارزش هر انسان به اندازه همّت و اراده اوست، اگر ارادهاش مادّیّت است پس ارزش ندارد و اگر همّتش خشنودى حقّ است، پس یافتن قیمت و نهایت ارزشش در امکان کسى نیست.
اولیاى خدا با تکیه به قرآن و سخنان پیامبر و ائمه براى تزکیه نفس، مسائل زیر را پیشنهاد مىکنند:
1- تقوا و پرهیزکارى در نهان و آشکار.
2- کم خورى.
3- کم خوابى.
4- کم گویى.
5- دورى از معاصى و گناهان.
6- مواظبت بر روزه.
7- دوام نماز شب.
8- ترک امیال و شهوات غلط به طور دائم.
9- تحمّل آزار از اقوام و همسایگان و مردم کم ظرفیّت.
10- ترک رفاقت با نادانان.
11- معاشرت با شایستگان و بزرگواران.
12- به حقیقت که بهترین مردم با منفعتترین آنهاست و بهترین کلام، سخن مختصر و با معنى است. و سپاس مر خدا را به تنهایى.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نهج البلاغه: حکمت 219؛ غرر الحکم: 298، حدیث 6750.
(2)- بحار الأنوار: 56/ 163، باب 23؛ عوالى اللآلى: 4/ 113، حدیث 174.
(3)- مسند أحمد: 5/ 266، با کمى اختلاف؛ کنز العمال: 15/ 643.
(4)- نهج البلاغه: خطبه 221.
(5)- حج (22): 21.
(6)- بحار الأنوار: 22/ 385، باب 11، حدیث 27؛ الأمالى، شیخ مفید: 136.
(8)- بحار الأنوار: 14/ 188، باب 15، حدیث 39؛ وسائل الشیعة: 28/ 56، باب 31، حدیث 34201.
(10)- فیض القدیر: 1/ 186، برگرفته از حدیثى در ارشاد القلوب، دیلمى: 1/ 131.