إنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ غُبِنَ عُمْرَهُ، وَإنَّ الْمَغْبُوطَ مَنْ أنْفَدَ عُمْرَهُ فى طاعَةِ رَبِّهِ. «1»
به راستى زیانکارکسى است که در جهت عمرش زیان کرده؛ و بهره ورى که دیگران به او در خرج عمرش حسرت خورند کسى است که وقتش را در طاعت پروردگارش تمام کرده است.
إنَّ الْعاقِلَ مَنْ نَظَرَ فى یَوْمِهِ لِغَدِهِ، وَسَعى فى فِکاکِ نَفْسِهِ، و عَمِلَ لِما لابُدَّ لَهُ و لا مَحیصَ لَهُ عَنْهُ. «2»
به حقیقت، خردمند و دانا کسى است که در امروزش فردایش را بنگرد و دنیایش را مزرعه آخرت بداند و در آزاد کردن نفسش از شهوات و سخط حقّ و عذاب جهنّم بکوشد و بکوشد براى روزى که از آن چاره و راه فرار ندارد!.
إنَّ أخْسَرَ النّاسِ صَفْقَةً و أخْیَبَهُمْ سَعْیاً رَجُلٌ أخْلَقَ بَدَنَهُ فى طَلَبِ آمالِهِ، وَلَمْ تُساعِدْهُ الْمَقادیرُ عَلى إِرادَتِهِ، فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْیا بِحَسَراتِهِ، وَقَدِمَ عَلى الْآخِرَةِ بِتَبِعاتِهِ. «3»
به راستى که زیانکارترین مردم در تجارت و معامله عمر و پشیمانترین آنان در سعى و کوشش، کسى است که پیکرش را در پى آرزوهایش بفرساید و مقدّرات الهى با وى مساعدت ننمایند و او به آرزوهایش نرسد، آنگاه با اندوه و حسرت فراوان از جهان بیرون رود و با رنجهاى فراوان وارد آخرت گردد.
چه نیکوست که انسان عمر خود را با خدا معامله کند و با چهرهاى باز و دلى شاد به حضرت حق وارد شود.
إنَّ أوْقاتِکَ أجْزاءُ عُمْرِکَ، فَلاتُنْفِدْ لَکَ وَقْتاً إلّافیما یُنْجِیکَ. «4»
بدون شک اوقاتى که مىگذرانى پارههاى عمر تو هستند، لذا نباید وقت خود را تمام کنى مگر در چیزى که نجات تو در آن باشد.
اگر دنیا را با عینک توحید و چشم انبیا و اولیا ببینیم، جائى است که راه هر گونه رشد و کمال در آن به روى انسان باز است، اگر از نعیم آن به طور صحیح استفاده شود آدمى به ذروه اعلا و به عالم ملکوت و به جهان ملکوت و به جهان ابدى مىرسد و هرگز حاضر نمىشود ثانیهاى از وقت خود را در غیر راه حقّ مصرف کند، در حقیقت دنیا را مقدّمه آخرت گرفته و از حضیض خاک، خود را به اوج افلاک معنوى مىرساند. و اگر از چشم بى خبران و مادّیگران به آن نظر شود جاى عیش و نوش و ظلم و ستم و آمیختن حقّ به باطل و باطل به حقّ است، در این صورت از انسان چهرهاى بدتر از گرگ و روحى بى معناتر از جماد و قلبى سختتر از سنگ ساخته مىشود.
امام على علیه السلام به وضع بینایان و کوردلان در جملات زیر اشاره دارد، بینایانى که از تمام لحظات عمر براى به دست آوردن خشنودى حق و بهشت عنبر سرشت بهره گرفتند و نابینایان کوردلى که جز مَظلمه و وزر و وبال چیزى بار پرونده نکردند:
إنَّ الدُّنْیا مُنْتَهى بَصَرِ الْأعْمى، لا یُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَیْئاً؛ وَالْبَصیرُ یُنْفِذُها بَصَرَهُ و یَعْلَمُ أنَّ الدّارَ وَراءَها. فَالْبَصیرُ مِنْها شاخِصٌ، وَالْأعْمى إلَیْها شاخِصٌ، و الْبَصیرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ، وَالْأعْمى إلَیْها مُتَزَوِّدٌ. «5»
به راستى که دنیا آخرین چشم انداز شخص کوردل است و پس از این چهارچوب محدود چیزى نمىبیند (به همین خاطر به کار فرداى قیامت که خدا و کتب آسمانى و انبیا و ائمه علیهم السلام از آن خبر دادهاند نمىاندیشد!)
امّا روشندل دیده قلبش نفوذ پیدا مىکند و در مىیابد که خانه واقعى و حیات همیشگى از پسِ این دنیاست، لذا شخص بینا از دنیا مىکوچد و کوردل به سوى دنیا مىرود، بینا از دنیا با خرج کردن عمرش در طاعت ربّ براى آخرت توشه مىگیرد و نابینا فقط براى دنیایش دست و پا مىزند!
نَّ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ یَعْمَلانِ فیکَ فَاعْمَلْ فیهِما، و یَأْخُذانِ مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُما. «6»
به راستى که روز و شب در تو عمل و اثر دارند، تو نیز در آنها به عمل پرداز، آنها از عمرت مىگیرند تو هم در برابر خرج شدن عمر بهره معنوى بگیر.
به قول عارف بزرگ حکیم صفاى اصفهانى:
بنشین به پس زانو در مِصطبه «7» جانها |
تا چند همى گردى بر گرد بیابانها |
|
بگذار سر اى سالک بر پاى گداى دل |
تا تاج نهند از سر در پاى تو سلطانها |
|
در مزرعه دنیا حاصل نتوان بردن |
در مزرعه گر بارد از چشم تو بارانها |
|
با کوه اگر گویم این راز زهم ریزد |
گوئى دل سنگینت زد پتک به سندانها |
|
بشکافت به طنّازى بشکست به طرّارى |
تیرش همه جوشنها زلفش همه پیمانها |
|
آن ماه همى تابد آن سرو همى روید |
در زاویه دلها از باغچه جانها |
|
(صفاى اصفهانى)
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- غرر الحکم: 160، حدیث 3061.
(2)- غرر الحکم: 149، حدیث 2714؛ مستدرک الوسائل: 12/ 150، باب 94، ذیل حدیث 13753.
(3)- غرر الحکم: 167، حدیث 3291؛ بحار الأنوار: 100/ 38، باب 2، حدیث 85.
(4)- غرر الحکم: 159، حدیث 3025؛ عیون الحکم والمواعظ: 159.
(5)- غرر الحکم: 132، حدیث 2277؛ عیون الحکم والمواعظ: 147.
(6)- غرر الحکم: 151، حدیث 2789.
(7)- مصطبه: محل اجتماع مردم.