امام سجاد صلى الله علیه و آله در فراز «وَاسْتِنْصَاراً عَلَى أَهْلِ الْکُفْرِ بِک» به کمکهاى معنوى و روحى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در اجراى رسالت، اشاره کوتاهى دارد.
استنصار به معناى طلب نصرت و یارى است، ولى در این فراز مقصود یارى خواستن براى غلبه بر کفر و باطل است. و اهل کفر، امتهاى پراکنده با خواستههاى متفاوتند که از فرقه و گروههایى با اعتقادات انحرافى و گمراه تشکیل شدهاند و این کفر ظاهرى و باطنى از قبیله قریش گرفته تا بدعت گزاران در دین را فرا مىگیرد.
باید دانست که انسان هر چند توانمند باشد مىبایست از ابزارهایى که خداوند در عالم اسباب قرار داده استفاده نماید.
هر حرکتى چه الهى و چه شیطانى باید به کمک اسباب ظاهرى و باطنى باشد.
آنانى که تفکرشان گرایش به طبیعت و مادیات است با آنانى که تفکر خدایى دارند از نیروهاى خدادادى بىنیاز نیستند. اما رسول اللَّه صلى الله علیه و آله از مقربترین و مورد تأیید یقینى نزد خداوند بود که به او وعده یارى داده شده است:
فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ» «1»
پس مپندار که خدا در وعدهاش با پیامبرانش وفا نمىکند؛ زیرا خدا تواناى شکستناپذیر و صاحب انتقام است.
با این همه عنایات، حضرت از تمامى نیروهاى فکرى و انسانى در پیشرفت اهداف و تدابیر امور و حلّ مشکلات چه نسبت به دوستانش و چه دشمنانش بهره مىبرد و گاهى نصرت الهى و مددهاى غیبى هم به یارى او مىآمد.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِیزٌ» «2»
همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو [ى تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به عدالت بر خیزند، و آهن را که در آن براى مردم قوت و نیرویى سخت و سودهایى است، فرود آوردیم و تا خدا مشخص بدارد چه کسانى او و پیامبرانش را در غیاب پیامبران یارى مىدهند؛ یقیناً خدا نیرومند و تواناى شکستناپذیر است.
روشن است که، یارى کردن خدا، به معناى یارى دین و آیین اوست و یارى پیامبر اسلام در نشر شریعت و آموزههاى دینى است.
از این رو در برخى آیات یارى کردن خدا و رسولش در کنار یکدیگر قرار دارد:
وَیَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» «3»
و خدا و پیامبرش را یارى مىکنند، اینان همان راستگویانند.
یارى رسانى خداوند در برابر دفاع از دین به مجاهدان این است که از یک سو آنان را با نور ایمان در قلب و تقوا در روح و قدرت در اراده و آرامش در فکر مدد مىدهد و از سوى دیگر فرشتگان را به یارى آنان مىفرستد تا حوادث به سود مسلمانان پایان یابد.
یارى خدا جسم و جان و درون و برون را تسخیر مىکند و ثبات قدم و ایستادگى در برابر دشمن را افزایش مىدهد و این رمز پیروزى در برابر دشمنان دین است.
یارى خداوند در جنگ بدر
حتى خداوند با وعدههاى محکم هزاران فرشته را به یارى مسلمانان مىفرستد.
وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» «4»
و خدا [وعده یارى و پیروزى] را جز بشارتى براى شما و براى آن که دلهایتان به آن آرامش یابد، قرار نداد؛ و یارى و نصرت جز از سوى خداى تواناى شکستناپذیر و حکیم نیست.
بشارت و پیروزى در آیه فوق در پى حوادث جنگ بدر بود که دست یارى خداوند یاران رسول اللَّه را نجات داد، که فرمود:
وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» «5»
و بىتردید خدا در [جنگِ] بدر شما را یارى داد، در حالى که [از نظر ساز و برگ جنگى و شمار نفرات نسبت به دشمن] ناتوان بودید.
تفسیر نمونه در شأن نزول آیه فوق مىنویسد:
«پس از پایان جنگ احد مشرکان به سرعت به سوى مکه بازگشتند ولى در اثناى راه این فکر براى آنها پیدا شد که چرا پیروزى خود را ناقص گذاردند؟ چه بهتر که به مدینه بازگردند و شهر را غارت کنند و مسلمانان را در هم بکوبند و اگر محمد صلى الله علیه و آله هم زنده باشد به قتل برسانند و براى همیشه فکر آنها از ناحیه اسلام و مسلمین راحت شود به همین جهت فرمان بازگشت صادر شد و در حقیقت این خطرناکتر از مرحله جنگ احد بود؛ زیرا مسلمانان به قدر کافى کشته و زخمى داده بودند و طبعاً هیچگونه آمادگى در آن حال براى تجدید جنگ در آنها نبود و به عکس دشمن با روحیه نیرومندى مىتوانست این بار جنگ را از سر گیرد و نتیجه نهایى آن را پیشبینى کند این خبر به زودى به پیامبر رسید و اگر شهامت فوق العاده و ابتکار بىنظیر او که از وحى آسمانى مایه مىگرفت نبود شاید تاریخ اسلام در همانجا پایان مىیافت.
آیات فوق درباره این مرحله حساس نازل گردیده است و به تقویت روحیه مسلمانان پرداخته و به دنبال آن یک فرمان عمومى از ناحیه پیامبر براى حرکت به سوى مشرکان داده شده و حتى مجروحان جنگ احد که در میان آنها امام على علیه السلام بیش از شصت زخم بر تن داشت آماده پیکار با دشمن شدند و از مدینه حرکت کردند.
این خبر به گوش سران قریش رسید و از این روحیّه عجیب مسلمانان سخت به وحشت افتادند، آنها فکر مىکردند شاید جمعیت تازه نفسى از مدینه به مسلمانان پیوستهاند و ممکن است برخورد جدید، نتیجه نهایى جنگ را به زیان آنها تغییر دهد، لذا فکر کردند براى حفظ پیروزى خود بهتر این است که به مکّه بازگردند همین کار انجام شد و به سرعت راه مکّه را پیش گرفتند.
سپس در آیه بعد خداوند خاطره یارى مسلمانان در میدان بدر، به وسیله فرشتگان را به پیامبرش یادآورى مىفرماید: فراموش نکنید در آن روز پیغمبر به شما گفت: آیا کافى نیست که سه هزار نفر از فرشتگان به یارى شما بشتابند. «6» پروردگار عالمیان، برنامه و اداره عملیّات نظامى را به عهده تفکّر و اختیار رسولش قرار مىدهد و او را به اسباب ظاهرى، غالب بر دشمنان مىکند؛ تا با اتمام حجّت بدون کوتاهى و زیاده روى براى آینده آنان تصمیم بگیرد.
ولى گاهى غلبه باید با امداد الهى باشد یعنى تأثیر بر روند کارى از سوى خدا صورت بگیرد تا موحّد حقیقى کار را حل کند و در جنگها و موعظهها حرف آخر را بزند، همان طور که در آیه:
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «7»
[به کشتن دشمنان بر خود مبالید] شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [اى پیامبر!] هنگامى که به سوى دشمنان تیر پرتاب کردى، تو پرتاب نکردى، بلکه خدا پرتاب کرد [تا آنان را هلاک کند] و مؤمنان را از سوى خود به آزمایشى نیکو بیازماید؛ زیرا خدا شنوا و داناست.
«در روایات اسلامى و کلام مفسّران آمده است که:
در روز بدر پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: مشتى از خاک و سنگریزه از زمین بردار و به من بده، على علیه السلام چنین کرد و پیامبر آنها را به سوى مشرکان پرتاب کرد و فرمود:
رویتان زشت و سیاه باد. این کار اثر معجزه آسایى داشت و از آن گرد و غبار و سنگریزه که در چشم دشمنان فرو ریخت، وحشتى از آن به همه دست داد. «8» شکّى نیست که در ظاهر، همه این کارها را پیامبر و مجاهدان بدر انجام دادند اما اینکه مىگوید شما نبودید که این کار را کردید، اشاره به این است که:
اولًا: قدرت جسمانى و روحانى و نیروى ایمان که سرچشمه این برنامهها بود از ناحیه خدا به شما بخشیده شد و شما به نیروى خداداد در راه او گام برداشتید.
ثانیاً: در میدان بدر حوادث معجزهآسایى تحقّق یافت که مایه تقویت روحیه مجاهدان اسلام و موجب شکست روحیه دشمنان شد؛ این تأثیر فوق العاده نیز از ناحیه پروردگار بود.» «9» البته این برداشت از آیه در صورتى است که بلاى نیکو را به معناى آزمایش بگیریم اما چنانچه به معناى نعمت بدانیم معنا چنین مىشود که: نصرت خدا به جهت آن بود که به مؤمنان نعمت شایستهاى ارزانى کند که همان نعمت نابودى دشمنان و برترى کلمه توحید به دست آنها و بىنیاز شدن آنان از غنایم جنگى است.
به هر حال پیامبر مورد تأیید بود هر چند نزدیکان ایشان، وى را در اوج سختىها رها مىکردند و از کمکش محروم مىساختند.
حضرت على علیه السلام مىفرماید:
مَنْ ضَیَّعَهُ الْاقْربُ، اتیحَ لَهُ الْابْعَدُ. «10»
آن کس را که نزدیکان واگذارند، یارى بیگانه بسیار دور را دریابد.
و ایشان به امدادهاى غیبى و روحى از سوى حق، اعتقاد راسخ داشت و توکلش به یارى حق بسیار بود.
گذشت پیامبر با وجود قدرت
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
در جنگ ذات الرّقاع، رسول خدا در کنار وادیى زیر درختى فرود آمد. در همین هنگام سیلى آمد و میان آن حضرت و یارانش که در آن طرف وادى منتظر بند آمدن سیل بودند، فاصله انداخت. مردى از مشرکان متوجه پیامبر شد و به همرزمان خود گفت: من محمد را مىکشم. و آمد به روى پیامبر شمشیر کشید و گفت: اى محمد! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟
پیامبر فرمود: آن که پروردگار من و توست. در این هنگام جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت روى زمین افتاد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله برخاست و شمشیر را برداشته روى سینه او نشست و فرمود:
اى غورث! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ عرض کرد: بخشندگى و آقایى تو اى محمد.
پیامبر او را رها کرد مرد از جا برخاست، در حالى که مىگفت: به خدا قسم که تو از من بهتر و آقاترى. «11»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- ابراهیم (14): 47.
(2)- حدید (57): 25.
(3)- حشر (59): 8.
(4)- آل عمران (3): 126.
(5)- آل عمران (3): 123.
(6)- تفسیر نمونه: 3/ 96- 97؛ ذیل آیه 123 سوره آل عمران.
(7)- انفال (8): 17.
(8)- بحار الأنوار: 19/ 229، باب 10؛ کشف الغمة: 1/ 183؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 141.
(9)- تفسیر نمونه: 7/ 115، ذیل آیه 17 سوره انفال.
(10)- نهج البلاغه: حکمت 14.
(11)- بحار الأنوار: 20/ 179، باب 15، حدیث 6؛ الکافى: 8/ 127، حدیث 97؛ اعلام الورى: 89.