عبد چون از طریق آیات قرآن مجید و دعاها و روایات و مفاهیم اسماى حسنى به عرصه گاه معرفت راه پیدا کند و پس از آن به تقوا و عمل صالح آراسته شود، عظمت و مهابت حق به عنایت و لطف خود او در قلب تجلّى مىکند، در آن صورت غیر او را هیچ و پوچ و ذلیل و حقیر و فقیر و خاضع مىبیند و خویش را با فقر و مسکنت و ذلّت و حقارت در برابر عظمتى بىنهایت در بىنهایت مشاهده مىنماید و قلبش را از شدّت حقارتِ هستى و عظمتِ هستى بخش پر از خوف از مهابت و بزرگى حضرت محبوب احساس مىنماید. خوفى که همکفّه عشق و ترسى که همسنگ رغبت و محبّت است و محصولش عبادت و اطاعت عاشقانه، سیرحرکت به سوى او، امید به وصال و لقاى آن جناب و به دست آوردن خشنودى و رضایت آن حضرت است.
چون اینچنین خوف در قلب تحقّق پیدا کند، ترس از مخلوق، هر که باشد و هر چه باشد، از حرم قلب رخت بر مىبندد و آدمى را از هر نوع اسارت آزاد ساخته در تصرّف مالک حقیقى و معبود حق مىبرد.
خوف از عذاب و ترس از تقصیر در عبادت نتیجه همین خوف است. این گونه خوف و ترس و رهبت از عظمت و مقام حق، مهار کننده هوا و هوس و مقهور کننده شیاطین ظاهرى و باطنى به دست تقوا و عبادت و اخلاق و قدرت و قوّت روحى انسان است.
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى» «1»
و اما کسى که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛* پس بىتردید جایگاهش بهشت است.
زهد در دنیا
دنیا یعنى محلّى که بقایى براى آن نیست، چند روزى انسان در آن مهمان است و سپس به عالم آخرت کوچ مىکند، آنچه را بنا کرده یا به دست آورده باید بگذارد و برود و آماده حساب آن در پیشگاه حضرت حق گردد.
دنیا به تعبیر قرآن و روایات محلّ مسؤولیّت، جاى رشد، مرکز به دست آوردن معرفت و جایگاه عبادت و طاعت و خدمت به خلق است، نه جاى ماندن و استقرار و جمع ثروت و به دست آوردن قدرت براى زور و زورگویى.
باید در دنیا به قدر نیاز از مواهب و نعمتها استفاده کرد، و از جمع ثروت و ستم و ظلم و غفلت پرهیز داشت.
زهد در دنیا به معناى بىرغبتى به معصیت و ناپاکى و امور آلوده و حرام و پرهیز از حرص و بخل و سایر رذایل اخلاقى است. زهد به معناى نخوردن و نپوشیدن و نداشتن و ازدواج نکردن و معاشرت نداشتن با خلق خدا نیست. زهد، یعنى دورى از حرام و از دست ندادن حلال و واجبات الهیّه است.
دنیادارى بر خلاف قواعد وحى به قیمت قطع رابطه با حق و دور شدن از فرهنگ انبیا و ائمّه علیهم السلام و از دست دادن آخرت است. عبد باید به چنین چهره خطرناکى از دنیا، زهد بورزد و با تمام وجود به چنین قیافه موحشى بىرغبتى نشان دهد.
دنیایى که انسان را از حقیقت و حق و رشد و کمال و درستى و فضیلت و اولیاى الهى دور کند باید از نظر انداخت و دست ارادت از دامن آن برچید.
دنیایى که انسان را با همکیشان و همنوعان و برادران و اقوام و مردم صالح به جنگ و دعوا و اختلاف و تفرقه بیندازد باید از دست انداخت و نسبت به آن کمال بىرغبتى نشان داد و برابر او به زهد نشست.
زودگذر بودن دنیا در قرآن
اگر به آیات زیر که نشان دهنده چهره دنیایى است که باید به آن بىرغبت بود به دقّت بنگرید و به مفاهیم ملکوتى آیات با چشم دل نظر بیندازید، نور زهد در باطن شما جلوه خواهد کرد و از آن پس آن چنان با دنیا روبرو خواهید شد که مولاى محبوب شما از شما خواسته است:
إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلًا أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِیداً کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْأَیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ* وَاللَّهُ یَدْعُوا إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» «2»
در حقیقت، داستان زندگى دنیا [در زود گذر بودن] مانند آبى است که از آسمان نازل کردیم، پس گیاهان و روییدنىهاى زمین از آنچه مردم و چهارپایان از آن مىخورند، با آن آب در آمیخت [و رشد و نمو یافت] تا آن گاه که زمین [سرسبزى و نهایت زیبایى و] زینتش را [از آن همه روییدنىهاى رنگارنگ هم چون عروس] بر خود گرفت، و اهل آن گمان کردند که قدرت [هر نوع بهرهبردارى را] از آن [چهره زیبا و آراسته] دارند، [که ناگهان] فرمان ما در شبى یا روزى [به صورت سرمایى سخت یا صاعقهاى آتشزا یا توفانى بنیان کن] به زمین رسید، پس همه گیاهان را به صورت گیاهان خشک درو شده درآوردیم که گویى دیروز [چنین زراعتى] وجود نداشته. اینگونه نشانهها [ى قدرت خود] را براى گروهى که مىاندیشند، بیان مىکنیم.* و خدا [مردم را] به سراى سلامت و امنیت [که بهشتِ عنبر سرشت است] دعوت مىکند و هر که را بخواهد به راهى راست هدایت مىنماید.
آنچه در آیه شریفه آمده، ترسیم روشن و گویایى از زندگى زودگذر و فریبنده و پر زرق و برق دنیاى مادى است که نه مقام و ثروتش قابل دوام است و نه جاى امنیّت و سلامت به معناى واقعى مىباشد.
در آیه بعد با یک جمله کوتاه اشاره به نقطه مقابل این گونه زندگى کرده مىفرماید:
خداوند به دارالسّلام، خانه صلح و سلامت و امنیّت دعوت مىکند، در آنجا که نه از این کشمکشهاى غارتگران دنیاى مادى خبرى است و نه از مزاحمتهاى احمقانه ثروت اندوزان از خدا بىخبر و نه جنگ و خونریزى و استعمار و استثمار.
هرگاه زندگى در این دنیا بر اساس فرهنگ حق بنا شود، و محصولى از عبادت رب و خدمت به خلق باشد، تبدیل به دارالسّلام شده، از صورت آن مزرعه بلا دیده طوفان زده در مىآید.
خدا هر کس را شایسته و لایق ببیند به سوى راه مستقیم، همان راهى که به دارالسّلام و مرکز امن و امان منتهى مىشود، دعوت مىکند.
وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً* الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلًا» «3»
و زندگى دنیا را براى آنان وصف کن که [در سرعت زوال و ناپایدارى] مانند آبى است که آن را از آسمان نازل کنیم، پس گیاه زمین به وسیله آن [به طور انبوه و در هم پیچیده] بروید، [و طراوت و سرسبزى شگفتانگیزى پدید آورد] آن گاه [در مدتى کوتاه] خشک و ریز ریز شود که بادها آن را به هر سو پراکنده کنند؛ و خدا بر هر کارى تواناست.* مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگى دنیا هستند، ولى اعمال شایسته پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امید داشتن به آنها نیکوتر است.
براى آنها زندگى دنیا را به قطرههاى آب باران که از آسمان نازل مىکنیم تشبیه کن.
این قطرههاى حیات بخش بر کوه و صحرا مىریزد، دانههاى آمادهاى که در زمینهاى مستعد نهفته است با ریزش آن جان مىگیرد و حرکت تکاملى خود را آغاز مىکند.
پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مىشود و به جوانه گیاه اجازه عبور مىدهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاک سر بر مىآورد، آفتاب مىدرخشد، نسیم مىوزد، مواد غذایى زمین کمک مىکند و این جوانه نورس با نیرو گرفتن از همه این عوامل حیات، به رشد و نموّ خود ادامه مىدهد، آن چنان که بعد از مدّت کوتاهى گیاهان زمین سر بر سر هم مىگذارند و در هم فرو مىروند.
صفحه کوه و صحرا یک پارچه جنبش و حیات مىشود، شکوفهها و گلها و میوهها یکى پس از دیگرى زینت بخش شاخهها مىشوند، گویى همه مىخندند، فریاد شادى مىکشند، به وجد و رقص درآمدهاند، ولى این صحنه دلانگیز دیرى نمىپاید، بادهاى خزان شروع مىشود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مىپاشد، هوا به سردى مىگراید، آبها کم مىشود و چیزى نمىگذرد که آن گیاه خرّم و سبز و خندان به شاخهها و برگهاى پژمرده و بىفروغ تبدیل مىشود.
آن برگهایى که در فصل بهار آن چنان شاخهها را چسبیده بودند که قدرت هیچ طوفانى نمىتوانست آنها را جدا کند، آن قدر سست و بىجان مىشوند که هر باد و نسیمى آنها را جدا کرده و با خود به هر سو مىبرد. آرى، خداوند بر هر چیزى توانا بوده و هست.
آیه بعد موقعیّت مال و ثروت و نیروى انسانى را که دو رکن اصلى حیات دنیاست در این میان مشخّص مىکند و مىگوید:
اموال و فرزندان، زینت حیات دنیا هستند، شکوفهها و گلهایى مىباشند که بر شاخههاى این درخت آشکار مىشوند، زود گذرند، کمدوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللّه» رنگ جاودانگى نگیرند بسیار بىاعتبارند.
به هر حال همان گونه که دیدیم پابرجاترین اموال که عبارت از باغ و زمین زراعتى و چشمه آب بود چگونه در چند لحظه نابود شد، در مورد فرزندان نیز گذشته از آن که حیات و سلامتشان همیشه آسیبپذیر است گاهى به صورت دشمنانى در مىآیند که به جاى کمک بودن، مزاحم سرسختى خواهند شد.
سپس اضافه مىکند: باقیات صالحات، یعنى ارزشهاى پایدار و شایسته، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و امیدبخشتر است.
این باقیات صالحات عبارت است از هر فکر و اندیشه صحیح که آثار و برکاتش به همه مىرسد و نیز تمام عبادات و تقوا و خدمت به خلق و هر آنچه که براى دنیا و آخرت انسان سود دارد.
بنابراین به چنین دنیاى پرزرق و برق و پر فریب که بسیار زودگذر و حاصلى براى انسان جز انواع گناهان و معاصى ندارد باید با تمام وجود بىرغبت بود و چیزى جز زهد نثارش نکرد.
استعداد براى جهان آخرت
اگر به آیات قرآن مجید دقّت کنید، آن جا که سخن از ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه و خدمت به نوع و جهاد فى سبیل اللّه و انفاق و صدقه و سایر شؤون الهى و انسانى به میان آمده، در حقیقت سخن از بروز دادن استعداد براى سفر آخرت و توشهگیرى از دنیا جهت سعادت در آن جهان و به دست آوردن رضوان حق به میان آمده است.
آبادى جهان آخرت در پرتو حیات طیّبه در این جهان است، و حیات طیّبه محصول ایمان و عمل صالح مىباشد.
آمادگى براى قرار گرفتن در نعیم ابد و بهشت عنبر سرشت و جوار رحمت حضرت ربّ و قرب جناب اللّه، در سایه تقوا و عبادت و خدمت به خلق و رعایت حلال و حرام خدا میسّر است.
آمادگى براى مرگ در روایات
در معارف اسلامى بابى تحت عنوان آمادگى براى موت آمده که به چند روایت بسیار مهم از آن فصل اکتفا مىکنم:
قیلَ لِأمیرالمُومِنین علیه السلام: مَا الْاستعدادُ لِلمَوتِ؟ قال: أداءُ الفَرائِضِ، اجْتِنابُ المَحارِم، وَالْاشتِمالُ عَلَى الْمَکارِمِ، ثمَّ لا یُبالى أوَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیهِ، وَاللّهِ ما یُبالِى ابْنُ أبى طالِبٍ أوَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أمْ وَقَعَ الْمَوتُ عَلَیهِ. «4»
به محضر مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشتند. راه استعداد یافتن براى مرگ چیست؟ فرمود: اداى واجبات، ترک محرّمات، دارا بودن مکارم اخلاقى. چون این سه حقیقت پرونده آدمى را تشکیل دهد، باکى نیست که در کام مرگ افتد یا مرگ وى را بگیرد. به خدا قسم! پسر ابوطالب را از مرگ نگرانى نیست که در دهان مرگ قرار گیرد یا مرگ وى را دریابد.
على علیه السلام در خطبه وسیله فرمود:
غائبى نزدیکتر از مرگ نیست، آن که بر پشت زمین مىرود عاقبتش زیر زمین است، شب و روز از عمر مىکاهد، هر صاحب حیاتى را در این جهان غذایى است و هر دانهاى را خورندهاى است، و تو غذاى مرگى. آن کس که قدرشناس روزگار و ایّام و شبانه روز و ساعات و لحظات عمر گرانمایه باشد از آماده شدن براى مرگ و به آغوش گرفتن هماى سعادت ابدیّه غفلت نکند. ثروتمند را با ثروتش از چنگ مرگ گریزى نیست و فقر فقیر مانع از انتقال او به عالم آخرت نمىباشد. «5»
قالَ بَعْضُ الأئِمَّةِ: حاسِبُوا أنْفُسَکُمْ قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا، وَزِنُوا أعمالَکُمْ بِمیزانِ الْحَیاءِ قَبْلَ أنْ تُوزنُوا. «6»
از بعضى از ائمّه هدایت، نقل شده: قبل از آن که در درگاه عدل الهى به حسابتان برسند به حساب خود برسید و کارهاى خود را به ترازوى حیاى از حق بسنجید، پیش از آن که به میزان دقیق قیامت بسنجند.
سلمان فارسى مىفرماید:
سه چیز مرا به خنده آورده و سه برنامه مرا گریانده است.
سه مسألهاى که مرا به گریه نشانده: فراق عزیزانى چون محمّد صلى الله علیه و آله و حزب او، ترس از اوضاع قیامت و ایستادن در دادگاه الهى است. و سه برنامهاى که مرا به خنده آورده: دنباله رو دنیاست که مرگ به دنبال اوست، غافلى که از وى غفلت ندارند، و آن که دهانش پر از خنده است و نمىداند خدا از او راضى است یا بر وى غضبناک مىباشد. «7»
عَنْ أبى عُبَیدَةَ قالَ: قُلْتُ لأبى جَعْفَرٍ علیه السلام: جُعِلْتُ فِداکَ، حَدِّثْنى بِما أنْتَفِعُ بِهِ، فَقَالَ: یا أباعُبَیْدَةَ! أکثِر ذِکْرَ الْمَوْتِ فَما أکثَرَ ذِکْرَ المَوْتِ إنْسانٌ إلّازَهَدَ فِى الدُّنْیا. «8»
ابوعبیده به حضرت باقر علیه السلام عرضه داشت: فدایت شوم، سخنى برایم بگو که از آن بهرهمند شوم. حضرت فرمود: زیاد یاد مرگ کن، که هر انسانى زیاد به یاد مرگ باشد نسبت به دنیا (جمع ثروت و خورد و خوراک و شهوات و غرایز و قدرت وسطوت) بىمیل مىشود.
سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أىُّ الْمُؤمِنینَ أکْیَسُ؟ قالَ أکثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَأشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً. «9»
از رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدند: زیرکترین مؤمنان کیست؟ حضرت فرمود:
آن که بیشتر یاد موت کند و آمادگى فوقالعادهترى پیدا نماید.
در «نهج البلاغه» آمده است.
مَنْ أکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِىَ مِنَ الدُّنْیا بِالیَسیر. «10»
آن که زیاد یاد مرگ است، به کم دنیا خشنود است.
به حضرت سجّاد علیه السلام عرضه داشتند: بهترین مرگى که عبد با آن روبرو مىشود کدام است؟ فرمود:
آن است که از بناها و خانهها و قصورش آسوده گشته باشد. گفتند: یعنى چه؟
فرمود: منظورم توبه از گناه و استقرار بر خیرات است، که با داشتن توبه مقبول و پرونده پر از نیکى، ورود انسان بر خدا ورود محبوبانه و کریمانه است. «11» امام صادق علیه السلام فرمود:
چون به رختخوابت رفتى، بنگر که چه خوردى و روز گذشتهات چه به دست آوردى و بدان که مرگت حتمى است و بازگشت تو به حق، غیرقابل تردید است. «12»
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است |
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است |
|
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود |
ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است |
|
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب |
سروش عالم غیبم چه مژدهها داد است |
|
که اى بلند نظر شاهباز سدره نشین |
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است |
|
تو را ز کنگره عرش مىزنند صفیر |
ندانمت که در این دامگه چه افتاد است |
|
نصیحتى کنمت یاد گیر و در عمل آر |
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است |
|
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد |
که این لطیفه عشقم ز رهروى یاد است |
|
رضا به داده بده وز جبین گره بگشاى |
که بر من و تو درِ اختیار نگشاد است |
|
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد |
که این عجوزه عروس هزار داماد است |
|
نشان عهد و وفا نیست در تبسّم گل |
بنال بلبل بیدل که جاى فریاد است |
|
حسد چه مىبرى اى سست نظم بر حافظ |
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است |
|
(حافظ شیرازى)
آن کس که با توجّه به آیات قرآن و گفتار انبیا و امامان، براى مرگ استعداد پیدا کند به سه حقیقت دیگرى که در پایان دعاى چهارم اشاره شده یعنى آسانى مرگ و به سلامت بیرون آمدن از آزمایشها و نجات از عذاب و ورود به بهشت الهى خواهد رسید.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نازعات (79): 40- 41.
(2)- یونس (10): 24- 25.
(3)- کهف (18): 45- 46.
(4)- بحار الأنوار: 68/ 263، باب 76، حدیث 1؛ مستدرک الوسائل: 2/ 100، باب 17، حدیث 1534.
(5)- الأمالى، شیخ صدوق: 321، حدیث 8؛ بحار الأنوار: 68/ 263، باب 76، حدیث 2.
(6)- بحار الأنوار: 68/ 265، باب 76؛ مصباح الشریعة: 85، باب 38.
(7)- بحار الأنوار: 75/ 453، باب 33، حدیث 24؛ الاختصاص: 230.
(8)- بحار الأنوار: 68/ 266، باب 76، حدیث 12.
(9)- بحار الأنوار: 68/ 267، باب 76، ذیل حدیث 13؛ الزّهد: 78، باب 14، ذیل حدیث 211.
(10)- نهج البلاغه: حکمت 349، بحار الأنوار: 68/ 267، باب 76، حدیث 16.
(11)- بحار الأنوار: 68/ 268، باب 76، حدیث 17؛ الدعوات، راوندى: 122، حدیث 300.
(12)- بحار الأنوار: 68/ 267، باب 76، حدیث 17؛ الدعوات، راوندى: 123، حدیث 302