رغبت به حق، یا به تعبیر روشنتر، شوق به یار و عشق به معشوق و حبّ به محبوب از آنِ کسانى است که او را شناخته باشند. و هر چه شناخت و معرفت بیشتر باشد عشق آتشینتر، شعله شوق تیزتر و درجات محبّت بیشتر است.
عشق و رغبت انبیا و ائمّه و اولیا به آن جناب فوق تصوّر انس و جنّ است، چرا که انبیا و ائمّه و اولیاى الهى حضرت او را به او شناختند، و این شناخت و معرفت باعث شد که هستى آنان در عشق محبوبشان فنا شود.
سرمایه واقعى انسان همین عشق و رغبت به حق است. عشق پر و بال پرقوّتى است که انسان مىتواند با آن به هدف اعلا و مقصد اسنى برسد و بلکه مىتوان گفت: انسان در این عرصه هستى جز عشق چیزى ندارد.
کَیْفَ یُنْکَرُ الْعِشْقُ و ما فِى الْوُجُودِ إلّاهُوَ، وَلَولاهُ ما ظَهَرَ ما ظَهَر و ما ظَهَرَ فَمِنَ الْحُبِّ ظَهَرَ وَبِالْحُبِّ ظَهَرَ وَالْحُبُّ سارٍ فیهِ، بَلْ هُوَ الْحُبُّ کُلُّهُ.
به هیچ عنوان نمىتوان به انکار عشق برخاست، که در دار هستى جز عشق وجود ندارد، اگر عشق نبود چیزى لباس هستى نمىپوشید، آنچه تجلّى کرده از عشق است و به عشق است، عشق در او سارى است، بلکه تمامش عشق است.
امام على علیه السلام فرمود:
عَرَفْتُ اللّهَ بِاللّهِ وَعَرَفْتُ ما دُونَ اللّهِ بِنُورِ اللّهِ. «1»
خدا را به خدا شناختم، و ما سواى او را به کمک نور او معرفت پیدا کردم.
در سخن دیگر است:
عَرَفْتُ رَبّى بِرَبّى. «2»
پروردگارم را به خودش شناختم.
و همان جامع فضایل و دارنده کمالات و آیینه اسما و صفات فرمود:
ما رَأیْتُ شَیْئاً إلّاوَرَأیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ. «3»
چیزى را ندیدم جز این که خدا را قبل از او و با او و بعد از او دیدم.
شناخت اسما و صفات حق
انبیا وا ئمّه طاهرین و اولیاى کامل و کتب آسمانى به خصوص قرآن مجید راه شناخت او را که پایه رغبت و عشق است به انسان نمایاندهاند، و در این زمینه نقطه عذرى براى کسى بر جا نگذاشتهاند.
راه شناخت او، توجه به اسما و صفات و عمق مفاهیم اسما و صفات اوست.
این اسما و صفات در بیش از دو هزار آیه قرآن ودر دعاها به خصوص جوشن کبیر و در معارف الهیّه و روایات وارده از ائمّه علیهم السلام آمده است. معرفت به این صفات مولّد عشق آتشینى است که انسان بر اثر حرارت آن حرکتهاى عالى عبادى، پیدا مىکند و به رشد و کمال مىرسد و در جمال دلآراى محبوب فانى گشته، بقاء باللّه پیدا مىکند.
طىّ این راه را براى تمام بندگانش میسّر فرموده، و ابتداءً کسى را از پیمودن این راه محروم نمىنماید، مگر این که خود انسان بر اثر کثرت گناه خود را محروم و ممنوع نماید.
شناخت خدا در کلام شیخ بهایى
عارف معارف، شیخ بهایى مىگوید:
«حق تعالى چون آدمى را آفرید قابلیّت آنش داد که او را بشناسد، پس از هر صفت بىپایان خود اندک اندک در وى تعبیه کرد، تا از این اندک آن بسیار و بىنهایت را تواند فهم کردن، چنانچه از مشتى گندم انبارى را و از کوزه آبى جویى را، اندکى بینایى داد تا نموده شود که همه بینایى چه چیز است، و همچنین شنوایى، و دانایى و قدرت الى ما لا نهایت، همچو عطّارى که از انبارهاى بسیار اندک در طبلهها کند و به دکّان آورده همچنان حنا و عود و شکر و عبیر و غیر آن تا آن طبلهها انموذج انبارها باشد. از این رو مىگویند:
وَما اوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلّاقَلیلًا» «4»
و از دانش و علم جز اندکى به شما ندادهاند.
و مقصودْ علم تنها نیست، یعنى آن چنان که از علم اندکى دادم از هر صفت اندک اندک دادم، تا از این اندک آن بىنهایت معلوم شود.»
احصاى اسماى الهى
بیان تمام اوصاف و اسماى حق از عهده این جزوه خارج است. براى نمونه به ذکر روایت بسیار مهمّى که در کتب معتبره حدیث آمده قناعت مىکنم، باشد که از این رهگذر معرفت به او بیش از پیش شود، و عشق و رغبت به جنابش رو به تزاید رود.
رَوى فى کتابِ التَّوحیدِ بِإسنادهِ عَن مولانا الصادقِ علیه السلام، عَن أبیه محمَّدِ بنِ علىٍّ، عن أبیهِ علىِّ بنِ الحسین، عن أبیهِ الحسینِ بنِ علىٍّ، عن أبیه علىِّ بن أبى طالبٍ علیه السلام قال:
قال رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: إنَّ لِلّهِ تبارکَ وتَعالى تِسْعَةً وَتِسْعینَ اسْماً، مِائَةً إلّا واحِداً، مَنْ أحصاها دَخَلَ الْجَنَّةَ وَهِىَ:
اللّهُ، الْواحِدُ، الْأحدُ، الصَّمَدُ، الْأوَّلُ، الْآخِرُ، السَّمیعُ، الْبَصیرُ، القَدیرُ، الْقاهِرُ، الْعَلِىُّ، الْاعْلى، الباقى، الْبَدیعُ، البارى، الْأکْرَمُ، الظّاهِرُ، الْباطِنُ، الْحَىُّ، الْحَکیمُ، الْعَلیمُ، الْحَلیمُ، الْحَفیظُ، الْحَقُّ، الْحَسیبُ، الْحَمیدُ، الْحَفِىُّ، الْرَّبُّ، الْرَّحْمنُ، الْرَّحیمُ، الْذّارى، الْرّزّاقُ، الْرَّقیبُ، الْرَّؤُوفُ، الْرّائى، الْسَّلامُ، الْمُؤْمِنُ، الْمُهَیْمِنُ، الْعَزیزُ، الْجَبّارُ، الْمُتَکَبِّرُ، السَّیِّدُ، الْسُّبُّوحُ، الْشَّهیدُ، الْصادِقُ، الْصانِعُ، الْطاهِرُ، الْعَدْلُ، العَفُوُّ، الْغَفُورُ، الْغَنىُّ، الْغِیاثُ، الْفاطِرُ، الْفَرْدُ، الْفَتّاحُ، الْفالِقُ، الْقَدیمُ، الْمَلِکُ، الْقُدُّوسُ، القَوِىُّ، القَریبُ، القَیُّومُ، القابِضُ، الباسِطُ، قاضِى الْحاجاتِ، المجیدُ، المَوْلى، المَنَّانُ، المُحیطُ، الْمُبینُ، الْمُقیتُ، الْمُصَوِّرُ، الْکَریمُ، الْکبیرُ، الْکافى، کاشِفُ الضُّرِّ، الْوَتْرُ، النُّورُ، الْوهّابُ، الْناصِرُ، الْواسعُ، الْوَدُودُ، الْهادى، الْوَفِىُّ، الْوَکیلُ، الْوارِثُ، الْبَرُّ، الْباعِثُ، التَّوّابُ، الْجَلیلُ، الْجَوادُ، الْخَبیرُ، الْخالِقُ، خَیرُالنّاصِرینَ، الدَّیّانُ، الْشَّکُورُ، الْعَظیمُ، اللَّطیفُ، الشّافى. «5»
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداى متعال را نود و نه اسم است، هر که آنها را احصا کند داخل بهشت شود. آنها عبارتند از: اللّه ...
احصاى اسماى الهى در کلام شیخ صدوق
صدوق بزرگوار در ذیل این حدیث با عظمت مىگوید:
«احصا به معناى احاطه به این اسما و آگاهى از معانى ملکوتى و آسمانى آنهاست، معناى احصا شمردن آن با انگشت یا به تسبیح نیست.»
معلوم است که شمردن تنها براى انسان اثرى ندارد، این توجه به معانى آن است که در مغز و قلب و روح اثر مىگذارد و به انسان نسبت به تمام شؤون زندگیش جهت مىدهد.
مثلًا توجه به عمق معناى رب که نمایشگر مالکیّت حقیقى حق بر هستى، و مربّى بودن آن جناب نسبت به تمام موجودات است، انسانى را از بند طواغیت درونى و برونى آزاد کرده، و از افتادن در دام مکتبهاى ضدّ الهى حفظ مىکند.
فیض بزرگوار از سیّد فضل اللّه راوندى در «شرح شهاب» نقل مىکند که: احصا به معناى تحمّل و انجام کار است به اندازه توان و قدرت، بنابراین معناى گفتار رسول الهى این مىشود که: هر کس به اندازه قدرتش در عقیده و اخلاق و عمل، معانى این اسما را تحمّل کند و بر آن استقامت ورزد وارد بهشت مىشود. «6» و نیز آن مرد بزرگ در ذیل جملات بالا در کتاب پرقیمت «علم الیقین» «7» مىفرماید:
«احصا یعنى آراستن نفس به معانى این اسما به اندازه قدرت و طاقت، و این واقعیّت همچون گفتار رسول حقّ است که مىفرمود:
تَخَلَّقُوا بِأخْلاقِ اللّه. «8»
به اخلاق الهى آراسته شوید.»
و گرنه اگر کسى بدون توجه به معانى این اسما و نقش بستن حقایقش در وجود خود یک میلیون بار هم بر زبان جارى کند مانند حیوانى است که آوازش دهند و او از آن آواز معنایى درک نکند و غیر صدا و صوت چیزى نشنود، چنانکه خداوند عزیز در قرآن مجید مىفرماید:
وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ» «9»
داستان [دعوت کننده] کافران [به ایمان]، مانند کسى است که به حیوانى [براى رهاندنش از خطر] بانگ مىزند، ولى آن حیوان جز آوا و صدا [آنهم آوا و صدایى که مفهومش را درک نمىکند] نمىشنود. [کافران، در حقیقت] کر و لال و کورند، به همین سبب [درباره حقایق] اندیشه نمىکنند.
احصاى اسماى الهى در کلام فیض
فیض بزرگوار در این زمینه از کتاب «مقصد اسنى» نقل مىکند: «10» «کسى که جز شنیدن این الفاظ و فهم معناى لغوى آن و اقرار قلبى به این که این اسما و معانى اختصاص به حضرت اللّه دارد بهرهاى نصیب او نیست، باید بداند که حظّ و بهرهاش بسیار ناچیز، و سرمایهاش در این زمینه فوق العاده اندک است، درجه علمى و حالى او کم، و چیزى در اختیارش نیست که به آن فخر و مباهات کند.
شنیدن الفاظ غیر از سلامت قوه سامعه چیزى لازم ندارد، و این مسألهاى است که هر چهار پایى از آن نصیب دارد.
فهم معناى لغوى و این که این مفهوم براى این لفظ وضع شده، غیر از دانستن زبان عرب برنامهاى نمىخواهد، و این چیزى است که ادیب لغوى حتّى عرب بیابانى بى سواد و جاهل به حقایق داراست.
امّا اعتقاد به ثبوت این معانى براى حق، بدون این که کشف و شهودى نسبت به این حقایق در باطن انسان دست دهد، مایهاى جز دانستن معنا و تصدیق آن لازم ندارد، که عموم مردم عوام حتّى کودکان از سلوک در این مرحله عاجز نیستند، چرا که وقتى لغتى را با معنایش به توده عوام یا کودکان ارائه کنند هم مىفهمند و هم معنا را براى مصداق تصدیق مىکنند.
متأسّفانه اکثر اهل علم بیش از این درجه را دارا نیستند، و باید گفت هر کس در این زمینه در جا بزند و بالنسبه به اهل حال و آنان که به قلّه کمال رسیدند نقص دارد و از سرمایهاى عظیم و مایهاى سنگین محروم است.
مراتب معرفت اسماى الهى
بهره اهل حال و آنان که دل به محبوب دادهاند و قصدى جز حضرت او ندارند و از تقواى بسیار بالا برخوردارند و چون ماهى در دریا در علم و عمل و اخلاق و صفا و وفا و کرامت و عبادت و خدمت به خلق غرقند، بر سه مرتبه است:
1- معرفت این معانى براساس مکاشفه و شهود، که نتیجه صفاى باطن بر اثر علم و عبادت و تقواست. معرفتى که با برهان محکم، برهانى که خطا در آن راه ندارد نصیب آنان شده، در حدّى که آن معانى همچون خورشید وسط روز در جانشان تجلّى دارد، و آن را با صفات باطن نه با احساس ظاهر درک مىکنند، و با چشم قلب نه با چشم سر مىبینند، و چقدر فرق است بین این گونه توجه به معانى این اسما و توجهى که از طریق تقلید از پدران و معلّمان براى انسان حاصل مىشود.
2- درک عظمت صفات جلال، به صورتى که از توجّه به عظمت اسما و صفات، شوق و عشق عجیبى در دل آنان پدید مىآید، شوقى که محرّک آنان به متّصف شدن به آن صفات است تا از طریق آن به اوج قرب معنوى برسند و شبیه به ملائکه مقرّب حق گردند.
3- کسب اتّصاف به عمق معانى صفات و آراسته شدن به زیبایىهاى اسماى محبوب، تا جایى که موصوف به عبد ربّانى و انسان الهى گردند، و رفیق و همراه و همراز ملأ اعلى شوند و بر بساط قرب دوست تا ابد جاى گیرند. این منزل که منزل سوم است محصول مرتبه دوم که درک عظمت صفات و انبعاث شوق و عشق است مىباشد.»
هیچ کسى به خویشتن ره نبرد به سوى او |
بلکه به پاى او رود هر که رود به کوى او |
|
پرتو مهر روى او تا نشود دلیل جان |
جان نکند عزیمت دیدن مهر روى او |
|
دل کشش نمىکند هیچ مرا به سوى او |
تا کششى نمىرود روى دلم به سوى او |
|
تا که نَبُد از او طلب طالب او کسى نشد |
این همه جستجوى ما هست ز جستجوى او |
|
هست همه دل جهان در سر زلف او نهان |
هر که دلى طلب کند گو بطلب ز کوى او |
|
بس که نشست روبرو با دل خوپذیر من |
دل بگرفت جملگى عادت و خلق و خوى او |
|
(شمس مغربى)
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- حلیة الاولیاء: 10/ 33.
(2)- الحکمة المتعالیة: 8/ 7؛ شرح الأسماء الحسنى: 1/ 36.
(3)- شرح الاسماء الحسنى: 1/ 189.
(4)- اسراء (17): 85.
(5)- التوحید: 194، باب 29، حدیث 8؛ مستدرک الوسائل: 5/ 264، باب 57، حدیث 5834؛ علم الیقین: 99؛ صحیح مسلم، کتاب الذکر: 17/ 5؛؛ الدرّ المنثور: 3/ 148.
(6)- التوحید: 195، باب 29، ذیل حدیث 9.
(7)- علم الیقین: 1/ 102.
(8)- بحار الأنوار: 58/ 129؛ شرح الاسماء الحسنى: 2/ 41؛ التفسیر الکبیر، فخر رازى: 7/ 72، ذیل آیه 31 سوره بقره.
(9)- بقره (2): 171.
(10)- مقصد اسنى: 21، باب 4.