شیخ بهایى نقل مىکند :
در بصره آتش سوزى شد . پیرزنى در آن محل خانه داشت و با اثاث مختصرى زندگى مىکرد . آمدند به او گفتند : منطقه بالکل غرق در آتش است ، دارى به کجا مىروى ؟ گفت : به طرف خانه مىروم . گفت : مگر خوابى ؟ محل دایره وار آتش گرفته است . بعد که آتش را خاموش کردند ، همه خانهها غیر از خانه این پیرزن سوخته بود . خانه این پیرزن سالم ماند و حتى گلیم پاره او نیز سالم ماند .
گفتند : اى پیرزن ! چرا خانه تو نسوخت ؟ شیخ بهایى مىگوید : این جمله را جواب داد : »کیف یحترق محترق « ؟ ما از عشق و فراق او سوختهایم ، مگر چند بار باید بسوزیم ؟ کسى که بیشتر از یک بار نمىسوزد .
دین نگذارد که خیانت کنى
ترک درستى و امانت کنى
صدق و سعادت ثمر دین بود
هر که خوش اخلاق ، خوش آیین بود
فتنه آفاق ز بى دینى است
زشتى اخلاق ز بى دینى است