معاویة بن وهب مىگوید: با جمعى به سوى مکّه حرکت کردیم، پیرمردى در کاروان بود، در عبادت سخت کوش ولى به صورتى که ما اعتقاد به ولایت اهل بیت داشتیم و امیرالمؤمنین را جانشین بلافصل پیامبر مىدانستیم اعتقاد نداشت، به همین خاطر مطابق مذهب خلفاى جور نمازش را در سفر تمام مىخواند.
برادر زادهاش در کاروان همراه ما بود، در حالى که اعتقادش چون عقیدهى ما بر صراط مستقیم قرار داشت، پیرمرد در میان راه بیمار شد، به برادر زادهاش گفتم:
اگر با عموى خود تماس مىگرفتى و او را از امر ولایت آگاه مىکردى نیکو بود، شاید خداوند مهربان در این آخر عمر او را به راه راست هدایت فرماید و از گمراهى و ضلالت برهاند.
اهل قافله گفتند: او را به حال خود واگذارید، ولى برادر زادهاش به جانب او شتافت و گفت: عمو جان! مردم بعد از رسول خدا روى از حق باز گرداندند جز چند نفر؛ على بن ابى طالب علیه السلام همانند رسول خدا واجب الاطاعه بود، پس از پیامبر حق با على است و اطاعتش بر تمام امت واجب، پیرمرد نالهاى زد و گفت:
من نیز بر همین عقیدهام، سپس از دنیا رفت.
چون از سفر باز گشتیم، خدمت حضرت صادق علیه السلام مشرف شدیم، على بن سرى داستان پیرمرد را به عرض حضرت رساند، امام فرمودند: او فردى از اهل بهشت است، وى عرضه داشت: آن شخص بجز ساعت آخر عمرش بر این امر آگاه نشد، اعتقاد صحیحش تنها در همان ساعت بود، آیا او رستگار و اهل نجات است؟ امام فرمودند: از او چه مىخواهید، به خدا سوگند او وارد بهشت شد !